انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بل هوکس

ترجمه صادق شادمانی

این مطلب ترجمه‌ای است از:

Hubbard, Phil, and Rob Kitchin, eds. Key thinkers on space and place. Sage, 2009, 242-248

بیوگرافی و کانتکست‌های نظری

بل هوکس را می‌توان با انتشار بیش از ۲۰ کتاب در زمینه نظریه، شعر ، داستان و اتوبیوگرافی یکی از تاثیرگذارترین فلاسفه‌ی فمنیست حال حاضر دانست. او در جایگاه روشنفکر و کنش‌گر در سیاست فرهنگی آمریکا، از بین بردن «سفید پوستی، برتری‌طلبی ]جنسی یا نژادی[ ،سرمایه‌داری و پدرسالاری »[ White supremacist capitalist patriarchy] را با تاکید بر آزادی سیاسی که می‌تواند برای سیاهان،جماعات و التیام‌بخشی‌های[Healing] خاص باشد، الزامی می‌داند. او با توجه با تجربه‌ی حاشیه‌نشینی و زندگی در اجتماعات محروم تنها راه بهبود وضعیت را مبارزه علیه نژاد، طبقه،جنسیت و سلطه جنسی می‌داند.

بل هوکس یا همان گلوریا وات‌کینز در سال ۱۹۵۲ در هاپ‌کینسویل در ایالت کنتاکی به‌دنیا آمد. او استدلال می‌کند که سیاست‌های خانگی و خانواده او را در جوانی به آن واداشت که مشکلات پدرسالاری سیاه‌پوستان،سکسیسم و فرمان‌بری جنسیتی را تئوریزه کند.(هوکس، ۱۹۹۴ :۵۹-۷۶) او کارشناسی خود را از دانشگاه استنفورد و کارشناسی ارشد خود را دانشگاه ویسکانسین کسب کرد. او دکتری خود را با نوشتن رساله‌ای درباره رمان‌نویس آمریکایی تونی موریسون از دانشگاه سانتا کروز در کالیفرنیا دریافت کرد. هوکس در دانشگاه‌های یل، اوبرلین، سیتی‌کالج نیویورک، باریا کالج و کنتاکی تدریس کرده است.

تجربیات او در دوران کارشناسی و کارشناسی ارشد در تغییر و پیشرفت تفکر او از فمنیسم دوران ابتدایی او بسیار کمک کننده بود. او ابتدا متوجه خلاء نگاه تاریخی درمورد زنان سیاه‌پوست شد. بعد از آن نیز به نگاه موج دوم فمنیسم که زنان سیاه‌پوست را بصورت تلویحی و ناعادلانه‌ای حاشیه‌ای می‌کنند توجه کرد‌. با این‌حال آن‌ها را رسما متهم به‌ برترطلبی سفیدپوستان نکرد. این گفتمان و تجربه‌اش از نژادگرایی و سکسیسم باعث تولید چند متن با نام «سیاه سخن گفت» شد که در آن اشکال مختلف حاشیه‌ای کردن[marginalisation] سیاهان را بررسی می‌کند. او پپش از دریافت دکتری خود، کتاب من یک زن نیستم؟زنان سیاه‌پوست و را کامل کرد.او در این کتاب به تاریخ و اندیشه سنت آمریکای شمالی و زنان فمنیست سیاه پوست همچون آدری لرد، آنجلا دیویس، زورا نیل هورستون می‌پردازد. عنوان کتاب‌ ـ‌‌من یک زن نیستم؟‌ـ از نگاه نژادی‌ای که به زنان سیاه پوست وجود دارد صحبت می‌کند و از خواننده درخواست مفهوم‌سازی جدیدی از جنسیت، فمنیسم، تاریخ و کشمکش‌های سیاسی علیه زنان سیاه پوست دارد.
هوکس در کتاب نظریه‌ی فمنیستی:از حاشیه تا مرکز(۱۹۸۴) بر روی سیاست‌های فمنیستی و تلاش پیش‌برنده در بیرون و درون جامعه سیاه‌پوستان تمرکز دارد. او با استفاده از تجربیات خود به‌عنوان کنش‌گر فمنیست درمورد یک سری از مسائل فمنیسم همچون ستم‌ جنسی، والدبودن، کار مزدی یا غیرمزدی و وابستگی سیاسی؛ بررسی‌های دقیقی انجام می‌دهد. او در این کتاب استدلال می‌کند توجه فمنیسم به زنان سیاه‌پوست می‌تواند «نقطه قوت ویژه‌»ای باشد که فمنیست‌ها را در نظریه‌ و پرکسیس غنی‌تر کند. علاوه بر این، از حاشیه تا مرکز نشان می‌دهد، نژادی‌گرایی، سکسیم و طرد زنان سیاه‌پوست هیچ‌گاه نتوانست مانع شود آن‌ها، چه در دانشگاه و چه خارج از دانشگاه دست از نظریه‌پردازی فمنیستی بشویند. در ادامه این دو کتاب او چند کتاب نظریِ دیگر نوشت که هرکدام مقوم نظریاتش درمورد طرد، اندیشه‌ی فمنیست‌های سیاه‌پوست و سیاست‌های فرهنگی بود. او به‌تدریج از نقد صریح فمنیسم سفید‌پوستی دور شد اما همیشه بنیان نظرهای سیاسی‌اش را حفظ کرد. کتاب‌های بعدی هوکس به آموزش و پرورش، سیاست‌های بازنمایانه، فرهنگ عامه، میل، نژادگرایی درونی‌شده۱۹،زنانگی سیاه‌پوستان، کلیشه‌ها و هنرهای بصری؛ می‌پردازد. از مهمترین کتاب‌های او می‌توان این کتاب‌ها را نام برد: جواب دادن: فمنیست متفکر، فمنیست سیاه‌پوست(۱۹۸۹) اشتیاق: نژاد، جنسیت و سیاست‌های فرهنگی(۱۹۹۰) سیاه‌پوست نگاه می‌کند:نژاد و بازنمایی(۱۹۹۲) فرهنگ قانون‌شکنی:بازنمایی‌های مقاومت(۱۹۹۴) و آموزش تخطی:آموزش به‌مثابه‌ی کردار آزادی(۱۹۹۴). او در این کتاب‌ها از تجربه و دانش‌ خویش و از فرایندهای ناتوان‌کننده نژادی و جنسی و سلطه‌ی اقتصادی بسیار صحبت می‌کند. او با استفاده از نظرات متفکرانی مثل فرانتز فانون، تونی موریسون،پائولو فری‌یر،کرنل وست،آدری لرد، زورا نیل هورستون، کوبنا مِرسِر و… فرآیندهای فراگیر سلطه در سیاست‌های ملی و محلی، آموزش، استخدام ، رسانه‌ی جمعی‌، و خود[Self] ، را نشان می‌دهد. به‌نظر هوکس با توجه به حضور گسترده اشکال مختلف سلطه‌ی نژادی، اقتصادی و جنسی؛ کنش‌گران سیاه‌پوست می‌توانند سیاست‌ورزی‌های خویش در حوزه‌ی عمومی را بصورت‌ رادیکال‌تری، باز و ستیزانه‌جویانه‌تر دنبال کنند.هوکس در بسیاری از کتاب‌هایش و به‌طور ویژه در کتاب رستگاری: مردم سیاه‌پوست و عشق(۲۰۰۱) پیام‌های غیرصریحی به خوانندگانش منتقل می‌‌کند و آن اینکه خودنوسازی و مقاومت، کردارهای مربوط به عشق و میل باید در نظرگاهی ایجاد شود که در آن به‌طور سیستماتک تمایز در عشق‌ورزی سیاه‌پوستان و تمایزات اجتماعی به‌کلی از بین رفته باشند. «عمیق‌ترین انقلاب،گذر از دنیای است که پیش از این می‌شناختیم و حرکت به‌سوی چیزی که باید بسازیم. البته اگر بخواهیم یکی از کسانی باشیم که در این سیاره زندگی می‌کند.»(هوکس، ۲۰۰۱:۲۲۵ همچنین ۱۹۹۲:۹-۲۰) این بحث‌های هوکس و دغدغه‌هایش درمورد الیتام بخشی و سیاست‌های اخلاقی عشق با آنکه توجه جامعه دانشگاهی را به خود جلب نکرد اما می‌تواند نقطه به ‌هم‌پیوستن اندیشه‌های هوکس درمورد از استعمار خارج کردنِ روان‌ها، تفکر انتقادی، ذهنیت‌گرایی زنان سیاه‌پوست فمنیست و ترکیبی از مراقبت، دانش ،مسئولیت، احترام، اعتماد و تعهد باشد.

نوشته‌های هوکس در باب فضا
هوکس مانند بسیاری از فمنیست‌ها و منتقدان نظریه‌‌های نژادی، مطالبی بسیاری درمورد چگونگی درک هویت نوشته است. از نگاه او هویت در ارتباط با سفیدپوستی ،برتری‌طلبی ،سرمایه‌داری و پدرسالاری شکل می‌گیرد. یعنی فهم سیاه‌پوستان از خود، برساخته‌ای است از الگوهای ایدئولوژیک و مادی که «تمایز» و «دیگربودگی» را در بدن،جماعت و ذهن سیاه‌پوستان حک می‌کند. بنابراین فرایندهای حاشیه‌کردن ،هویت آنها را می‌سازد و در خلال این فضای حاشیه‌ای است که انواع مختلفی از هویت در سیاه‌پوستان ایجاد می‌شود. هوکس درپی فهم دوگانگی هویت دربین سیاه‌پوستان است.این هویت‌های دوگانه انواع مدل‌ها و نظریه‌های نژاد/نژادگرایی را به چالش می‌کشند. نظریه‌پردازان دیگری نیز از این مدل فهم هویت ،استفاده کرده اند. هوکس از این مدل جهت استراتژی‌های متضاد نیز استفاده کرده است. بدین سان او استدلال می‌کند که سوژه‌ی سیاه‌پوست، هویت و سیاست‌های سیاه‌ را به صورت تلویحی یا به صراحت (باز)تولید می‌کند. «جایی که ابژه بودن به سوی سوژه بودن حرکت می‌کند.»(هوکس،۱۹۹۲:۱۲) مفهوم‌سازی جغرافیایی هوکس معطوف به ثبات،سفید پوستان اروپایی-آمریکایی و صورت‌بندی‌های هویتی مردمرکزانگارنه[androcentric] نیست.(کوبایاشی و پیک،۱۹۹۴) او با این رویکرد چند امکان را پیش می‌نهد: سلطه،مقاومت، حاشیه و ذهنیت فضایی زنان سیاه‌پوست ؛به شکل فعالانه‌ای هویت آن‌ها را می‌سازد. هوکس استدلال می‌کند تولید فضا، مفهومی و هژمونیک می‌شود.
در بخش« انتخاب حاشیه‌ به‌مثابه‌ی فضای رادیکال گشوده» (اشتیاق،هوکس،۱۹۹۰:۱۴۵-۱۵۳) هوکس بنیان‌های کتاب از حاشیه تا مرکز را به‌دست آورد. او استدلال می‌کند مرکز یا حاشیه نشانگاه یا نقیض آن برای یافتن گسست بین سفید و غیرسفید نیست. بلکه تمایزات نژادی،جنسی ،اقتصادی و اجتماعی باعث به‌وجود آمدن چنین هنجارهایی می‌شود. درک او از حاشیه درکی کاملا متفاوت است:
در حاشیه بودن را باید چیزی بیش‌تر از محل[Site]محرومیت دانست… حاشیه محل امکان‌بخشی به کنش‌های رادیکال و فضایی برای مقاومت است. «من این در حاشیه بودن را ]در کتاب از حاشیه تا مرکز[ مکان مرکزی برای تولید گفتمان‌های ضدهژمونیک نامیدم. این گفتمان‌ها را نه‌تنها در کردار بلکه در عادات بودن و زندگی کردن افراد نیز می‌توانیم ببینیم. حاشیه‌ای که از آن حرف می‌زنم مکانی نیست که افراد بخواهند آن را ترک کنند و به مرکز بروند، بلکه این حاشیه جایی برای ماندن است… مکانی که از چشم‌انداز امکان کنش رادیکال آن بشود جهانی بدیل و جدید خلق کرد.»(هوکس، ۱۹۹۰:۱۴۵)
بنابراین هوکس با تاکید بر تاثیر متقابل مرکز-حاشیه مدعی است که موضع‌گیری ذهنی سیاه‌پوستان می‌تواند شکل دهنده‌ی سیاست‌های بدیلی بشود. علاوه برآن حاشیه، مکانی برای تولید دانش و رویارویی با درد است.هوکس با کار روی فضای هویت و دانش سیاهان، مکان حاشیه‌ای، «سیاست‌های محل» (هوکس،۱۹۹۰:۱۴۵) و بیان[Articulation] سیاسی استوارت هال (هوکس ،۱۹۹۰:۱۴۵ و هال ۴۵-۱۹۸۶:۶۰) به تحلیل‌های قابل توجهی دست یافت. به استدلال او، آن هنگام که سیاست‌های محلی، هویت جمعی و محل فضاییِ مشخص به هم بپیوندند(برای مثال چگونه نژاد،طبقه،جنسیت و سکسوالیته ،انتخاب‌ها و محیط فرد را تعیین می‌کنند) نیروهای ایدئولوژیک و گشودگی‌ای که برای صداهای بدیل به‌وجود می‌آورند می‌توانند هویت اجتماعی و فضای فردی را شکل دهند. در این فضا، محل و بیان افراد چه به‌صورت کلامی و چه غیرکلامی از سیاست‌های خود باعث گشودگی فضای رادیکال می‌شود. این فضا، فضایی است که ذهنیت ما را تایید و حفظ می‌کند. این فضا، محلی را به ما می‌دهد که در آن بتوانیم فهم خود از دنیا را بیان کنیم.(هوکس ۱۹۹۰:۱۵۳) در کتاب اشتیاق(۱۹۹۰) هوکس رویکرد فمنیست‌های سیاه‌پوست به خانه، خانواده و جماعت مورد توجه قرار می‌دهد. او موج دوم فمنیسم را مورد نقد قرار می‌دهد. آنها استدلال می‌کنند خانه‌ای که محل بازتولید هنجارهای پدرسالارانه ،به‌کارگیری خشونت، بی‌ارزش کردن کار بدون دستمزد زنان است؛ می‌تواند تبدیل به فضایی فمنیستی شود. بنابراین خانه برای زنان(سفید پوستی) که با دستمزد یا بدون دستمزد کار می‌کنند،فضایی «امن» نیست. این فضا مطیع بودن زنان را از خلال اجتماعی‌شدن جنسیتی و پدرسالاری مادی نهادینه می‌کند.(هارتمن، ۱۹۸۱) اما برعکس آنان ،هوکس مدعی بود که این فضا نه‌تنها نمی‌تواند فضایی فمنیستی شود بلکه فمنیسم در این فضا تخریب می‌شود. او متوجه شد که هویت زن سیاه‌پوست برساخته‌ای در رابطه با خانه است. در فضای خانه او، نقش همسر، خواهر،مادر، خانه‌دار:کارگر بی‌مزد یا بامزد، خدمت‌گزارِ «طبیعی» و پرستار سفیدپوستان را دارد. اما این نقش‌ها برساخته‌ از کلیشه‌‌های مادرسالاری است که تنها به ناتوان کردن او می‌انجامد.
هوکس بعدتر مفهوم دیگری از خانه ارائه داد. مفهوم‌ جدید او از سفرهای بسیار و همسایگی با سفیدپوستان حاصل می‌آید. او در این سفرها اشکال مختلف برتری‌طلبی سفیدپوستان، ترس و خطر را تجربه می‌کند اما متوجه می‌شود با برگشت به «خانه» همه‌ی آن‌ها از بین می‌روند. او در توصیف خانه اینگونه می‌نویسد:«هنگامه‌ی رسیدن، بازگشتن به خانه همانا احساس امنیت است… گرما و آرامش زیر سقف، پروردن روح و جسم…»(هوکس ۱۹۹۰:۴۱) بنابراین هوکس درک خودش از خانه ، به‌مثابه‌ی مکانی طبیعتا برای سرکوب را تغییر می‌دهد. حال هوکس خانه را بالقوه محلی برای مقاومت زنان و جماعت سیاه‌پوستان می‌بیند. او به‌جای تکرار همان نظریه‌‌های فمنیستی سفیدپوستان دست به بررسی تاریخ فضای خانه‌ی سیاه‌پوستان زد. او متوجه شد فضای خانگی‌ای که زنان سیاه‌پوست خلق کرده‌اند، فضای آموزشِ عشق و احترام به سیاه‌پوست بودن است. آن‌ها زخم‌هایی وارده از برتری‌طلبی سفیدپوستان برای التیام‌ بخشی به این خانه می‌آورند. البته این را هم باید خوب دانست که در این فضا شواهد وجود سکسیسم بسیار مشهود است. پس این فضا همزمان هم محل امکان‌بخشی به مقاومت است و هم محل هنجارهای دلسرد کننده.
مفاهیم اساسی هوکس یعنی هویت، حاشیه و خانه ضرورتا به فضا و مکان مرتبط می‌شوند. از خلال همین فضاست که می‌توانیم تفاوت موتیف کارهای هوکس را مشاهده کنیم. فمنیست‌ها و جغرافی‌دانان انسانی از کارهای وی نه‌تنها برای نشان دادن اینکه چگونه فضا و مکان ،ذهنیت و انتخاب‌های سیاه‌پوستان را شکل می‌دهد بلکه برای توضیح پیپچیدگی‌های ذاتیِ تولید فضا نیز استفاده کرده‌اند.
استفاده فمنیست‌ها و جغرافی‌دانان از کارهای هوکس را در سه‌بخش می‌توان دنبال کرد. اول، جغرافی‌دانان به درکِ هوکس از «سفید‌بودن» و چگونگی شکل دادن به صورت‌بندی‌های نژادگرایی روی آوردند. هوکس در کتاب‌های سیاه نگاه می‌کند و اشتیاق؛ وحشتی که سیاه‌پوستان هرروزه در مواجهه با جهان پدرسالارانه،سرمایه‌داری و سفیدپوستان تجربه می‌کنند را توصیف می‌کند. سوژه‌ی سیاه‌پوست خود را مجبور می‌بیند برای به‌دست آوردن فرصت‌های این جهان با «فضای روشنفکری عمومی» گفتگو کند اما می‌بیند فضا نیز تحت سلطه و قدرت فضایی ساخته می‌شود.(رادیکت،۱۹۹۶:۱۳۶) جغرافی‌دانان استدلال می‌کنند که خلاء فضای روشنفکری عمومی که میراث نژادگرایی است. نژادگرایی و جداسازی (غیر)رسمی، تفاوت‌های فضایی، بدن‌های اسیر نژادگرایی و غیرسفید باعث می‌شوند که عده‌ای فضا را اشغال و عده‌ای فضایی در اختیار نداشته باشند. علاوه بر این نژادگرایی باعث می‌شود چشم‌اندازها، فضاها،مکان‌ها، زیربناها،مسیرها و دانش‌ها(چه در دانشگاه و چه در خارج از آن) برای بعضی گشوده باشد و برای بعضی گشوده نباشد.(جکسون،۱۹۹۲؛گرگوری،۱۹۹۴)
دوم، جغرافی‌دانان و فمنیست‌ها به «سیاست‌ورزی‌های محل» هوکس توجه بسیاری نشان داده‌اند.محل ‌‌خانه‌ی سیاه‌پوست‌ها و حاشیه به به فمنیست‌ها و جغرافی‌دانان کمک کرد تا بدانند هر فرد فهم متفاوتی از مکان دارد و به این ترتیب مکان نه ثابت است ،نه منفعل و نه غیر دیالکتیکی.(کیت و پیل،۱۹۹۳:۵) محل خانه‌(ها) در چند نظریه‌ی جغرافیایی و فهم رابطه‌ی منعطف فضا و مکان کارآمد بوده‌اند. جغرافی‌دانان فمنیستی همچون نانسی دانکن(۱۹۹۶)، دورین مسی(۱۹۹۴) و لیندا مک‌داول(۱۹۹۹) به طور خلاصه از تحلیل هوکس برای روشن کردن تناقض طبیعی بین زنانگی، نژاد و فضای خانگی/خصوصی استفاده کرده‌اند. علاوه براین دانکن معتقد است،تحلیل‌های هوکس حرف‌های زیادی درمورد فضاهای زنانه/فمنیستی، به‌خصوص فضاهای زنانه/فمنیستی مرتبط با زنانی که مورد بدرفتاری قرار گرفته‌اند یا اقلیت‌های جنسی؛ دارد. علی‌رغم اینکه این فضاها جنسی و جنسیتی می‌شوند اما امکان مقاومت سیاسی در آن‌ها وجود دارد.(دانکن،۳:۱۹۹۶-۱۴۲) ادوارد سوجا و دِرِک گرگوری نیز از کارهای هوکس استفاده کردند تا نشان دهند چگونه تفاوت‌های اجتماعی می‌تواند نظریه‌های جغرافیایی و تولید فضا را به‌ چالش بکشد. ادوارد سوجا به‌طور خاص معتقد است که جغرافیای متنی و تجربی هوکس درکی «پست‌مدرن» از فضا و تفاوت است. موضع‌گیری‌های هوکس و تاکیدش بر امکان‌های سیاسی پیچیده با الگوهای فضا-زمان معاصر یا پست مدرن انطباق دارد. سوجا و هوپر معتقدند هوکس یک «چرخش فضایی»[Spatial turn] انجام داده و آن‌ها استدلال می‌کنند کارهای جغرافیایی از دوگانه‌های مدرنیستی که معتقد است نژاد، طبقه و جنسیت در رابطه متکثر با فضاهای دیگر است که تفاوت را می‌سازند گذر می‌کند. هوکس با نگاهی متفاوت به‌دنبال پیدا کردن فضاهایی است که از تفاوت ایجاد می‌شوند، نه فضاهایی که تفاوت را ایجاد می‌کنند. فضاهای برساختی محل نزاع و مقاومت جماعت‌هاست.(۱۹۹۳:۱۸۹) در آخر اینکه ، عصاره‌ی تمام تجارب ذهنی و توصیفات او از فضا و مکان را می‌توان در مفهوم/استعاره‌ی «حاشیه» مشاهده کرد. و این مؤکد آن می‌تواند باشد که جغرافیا به‌طور کلی و جغرافیای هوکس به‌طور مشخص «چندگانه ،متقاطع،موقتی و تغییرکننده»‌اند.
فضاهای متضاد و تجربی هوکس همزمان هم واقعی است و هم استعاره‌ای. با درکنار هم قرار دادن حاشیه، فضای مقاومت،سیاه‌بودگی و تجربه ؛ جیلیان رُز به دنبال شناخت فضای بالقوه پیچیده‌ی فمنیسم سیاه‌پوستان هوکس است:
مدعاهای هوکس از تجربه‌ی زندگی در جماعت سیاه‌پوستان اهل جنوب ]آمریکا[ به‌دست آمده. آن‌ها به واسطه‌ی یک خط راه‌آهن از سفیدپوستان و از مرکز جدا می‌شدند.جدایی باعث حاشیه شدن آن‌ها از لحاظ اقتصادی شده بود-در عین اینکه دست کشیدن اهالی از کار ممکن بود شهر را فلج کند. بنابراین می‌توان گفت فقر در آن‌جا از روابط اجتماعی ساختار می‌گرفت. اما هوکس نمی‌توانست بپذیرد شرایط محل زندگی‌اش را با این اصطلاحات درک و فهم کند. با اینکه حاشیه در رابطه با مرکز تعریف می‌شود اما هوکس حاشیه را محل فراروی و تخطی می‌داند.(رز ۱۹۹۳:۵۶)

نقد هوکس
کیت و پیل در مقدمه‌ای بر مکان و سیاست‌های هویتی به‌دنبال گشودن بودند که رویکردها و اعتبارات بسیار هوکس ـ‌که به‌سرعت میان دانشگاهیان سفیدپوست مرد رواج یافته بود‌ـ را نقد کنند. آن‌ دو به بزرگی کارهای هوکس واقف‌اند و به‌نحوی عرصه را برای نقد تنگ می‌بینند.
نقد آن‌ها بیشتر از اینکه بر اثار هوکس باشد بر خود هوکس است. آن‌ها از اصطلاح «خوردن دیگران» که هوکس برای توصیف شیءشدگی نژاد و جنس از آن استفاده کرد علیه خودش استفاده کردند. آن‌ها معتقدند که هوکس به چنان عظمتی رسیده که خود تبدیل به شیئی در بازار شده و دیگران را می‌بلعد.(کیت و پیل،۱۹۹۳:۵)
هوکس در مقدمه‌ی تمام‌ کلاس‌های مطالعات زنان تقدیس می‌شود، وسعت موضوعات مورد نظرش بسیار زیاد است، حتی پایش در سینما نیز باز شده. این‌ها همه باعث شود که او یکی یا گاهی پرارجاع‌‌ترین افراد دانشگاهی در فمنیسم سیاه‌پوستان شود. پس متاسفانه این‌ها باعث شده که کارهای فمنیست‌های سیاه‌پوست غیرآمریکایی ،اسلاف هوکس،جغرافی‌دانان دیگر و به‌طور کلی جغرافی‌دانان سیاه‌پوست به حاشیه برود.(گیلمور،۲۰۰۲؛وودز،۱۹۹۸؛ساندرز،۱۹۹۰؛ویلسون ۲۰۰۲) نتیجه این است که هوکس/زنانگی سیاه‌پوستان تبدیل به تنها اعتبار تجسم یافته‌ای است که می‌توان به آن رجوع کرد. والری اسمیت استدلال می‌کند این مدل استفاده از زنانگی سیاه‌پوستان خطر نوعی استعماری شدن سیاه‌بودگی و همگن شدن تمام تجارب و هویت‌های زنان سیاه‌پوست شود.
با وجود اینکه هوکس اغلب دوشادوش کسانی چون فرانتز فانون، ادوراد سعید ، گلوریا انزالدوا ،گایتاری اسپیواک و چندرا موهنتی؛ارجاع داده می‌شود اما باید توجه کرد که هوکس خود در مقام نظریه، مکان و سوژه برای تحقیقات جغرافیایی به‌دلیل اینکه تبدیل به تنها صدای معتبر زنان سیاه‌پوست شده تمام دیگر جغرافی‌های فمنیستی سیاه‌پوستان را از بین می‌برد. به‌جز پرات و هانسون(۱۹۹۴:۴) که «حاشیه‌»‌ی او نقد کردند اکثر نظریه‌پردازان از مواجه انتقادی با پرهیز می‌کنند. مثلا تاکنون کسی نزاع‌ها و معانی ذاتی عشق سیاه‌بودگی او را مورد نقد قرار نداده است. جغرافیای تفاوت ،به‌خصوص رویکرد هوکس هم در فهم تولیدِ همزمان فضای ذهنی،مادی و تنفیضی برای کشف جغرافی‌های مطیع‌بودن نیز هرگز نقد نشده. هوکس در کتاب تعلق:فرهنگ مکان(۲۰۰۸) با استفاده از همین رویکرد چند سوال درمورد مالکیت، قلمرو،نژاد، جنسیت و اقتصاد پیش‌روی می‌گذارد. او با تمرکز بر مطالعه مکان و نشان دادن ناعدالتی اجتماعی بر اساس وضعیت فضایی، چالشی برای محققان ایجاد می‌کند. در واقع در این کتاب هوکس تمرکزش بر نوع درک جماعت سیاه‌پوستان از محیطشان است. این محیط جداسازی‌های نژادی، کاری و مهاجرتی را میدان آینده‌ی جغرافیای انسانی می‌داند. این شکل از درک محیط در سیاه‌پوستان، سیاست‌های تعلق را روشن می‌کند. این سیاست‌ها تبیین ساختاری معمول را انکار می‌کند.پس باید گفت هوکس به فهم خودش از تعلق و همچنین عطف به کارهای گذشته‌اش از یک وظیفه‌ی فلسفی مهم صحبت می‌کند. وظیفه این است که جبرگرایی و محدویت‌های فضایی و هستی‌شناختی جغرافیا را با عطف به استراتژی‌های سیاسی‌ای که جماعت‌های مطیع به‌وجود می‌آورند، افشا کنیم. درواقع ،برای اینکه به‌صورت جمعی محیط را بهبود ببخشیم و اخلاق تعلق را تمرین کنیم باید از باورهای کهنه و عامی‌نگری و جغرافیایی غیرمنصفانه و نابرابر اجتناب کنیم.

کارهای اصلی هوکس
hooks, b. (1981) Ain’t I A Woman? Black Women and Feminism. Boston: South End Press.
hooks, b. (1984) Feminist Theory: From Margin to Center. Boston: South End Press.
hooks, b. (1989) Talking Back: Thinking Feminist, Thinking Black. Toronto: Between the Lines Press.
hooks, b. (1990) Yearning: Race, Gender and Cultural Politics. Toronto: Between the Lines Press.
hooks, b. (1992) Black Looks: Race and Representation. Toronto: Between the Lines Press.
hooks, b. (1994a) Outlaw Culture: Resisting Representations. New York: Routledge.
hooks, b. (1994b) Teaching to Transgress: Education as the Practice of Freedom. New York: Routledge.
hooks, b. (2001) Salvation: Black People and Love. New York: HarperCollins.
hooks, b. (2008) Belonging: A Culture of Place. New York: Routledge.
hooks, b. and Gilroy, P. (1993) ‘A dialogue with bell hooks’, in P. Gilroy (ed.), Small Acts. London: Serpent’s Tail. pp. 39–۴۵

منابع و مآخذ دست دوم
Duncan, N. (1996) ‘Renegotiating gender and sexuality in public and private spaces’, in N. Duncan (ed.) BodySpace: Destabilizing
Geographies of Gender and Sexuality. New York and London: Routledge. pp. 127–۴۵.
Gilmore, R. W. (2002) ‘Fatal couplings of power and difference: notes on racism and geography’, The Professional Geographer,
۵۴: ۱۵–۲۴.
Gregory, D. (1994) Geographical Imaginations. Cambridge and Harvard: Blackwell.
Hall, S. (1986) ‘On postmodernism and articulation: an interview with Stuart Hall’, Journal of Communication Inquiry, 10: 45–۶۰.
Hartmann, H. (1981) ‘ The unhappy marriage of Marxism and feminism: towards a more progressive union’, in L. Sargent (ed.) The Unhappy Marriage of Marxism and Feminism: A Debate on Class and Patriarchy. London: Pluto. pp. 1–۴۱.
Jackson, P. (1992) ‘ The politics of the streets: a geography of Caribana’, Political Geography, 11: 130–۵۱.
Keith, M. and Pile S. (1993) ‘Introduction: The politics of place’, in M. Keith and S. Pile (eds), Place and the Politics of Identity.
London and New York: Routledge. pp. 1–۲۱.
Kobayashi, A. and Peake. L. (1994) ‘Unnatural discourse: ‘race’ and gender in geography’, Gender, Place and Culture, 1: 225–۴۳.
Massey, D. (1994) Space, Place and Gender. Minneapolis: University of Minnesota Press.
McDowell, L. (1999) Gender, Identity and Place: Understanding Feminist Geographies. Minneapolis: University of Minnesota
Press.
Pratt, G. and S. Hanson (1994) ‘Geography and the construction of difference’, Gender, Place and Culture, 1: 5–۲۹.
Rich, A. (1986) Blood, Bread and Poetry: Selected Prose, 1979–۱۹۸۵. New York: W.W. Norton.
Rose, G. (1993) Feminism and Geography: The Limits of Geographical Knowledge. Cambridge and Oxford: Polity Press.
Ruddick, S. (1996) ‘Constructing difference in public spaces: race, class and gender as interlocking systems’, Urban Geography
Sanders, R. (1990) ‘Integrating race and ethnicity into geographic gender studies’, The Professional Geographer, 42: 228–۳۱.
Smith, V. (1989) ‘Black feminist theory and the representation of the “Other”’ in C. A. Wall (ed.) Changing Our Words. New
Brunswick and London: Rutgers University Press. pp. 38–۵۷.
Soja, E. and Hooper, B. (1993) ‘The space that difference makes: some notes on the geographical margins of the new cultural
politics’, in M. Keith and S. Pile, (eds), Place and the Politics of Identity. London and New York: Routledge. pp. 183–۲۰۵.
Soja, E. (1996) Thirdspace: Journeys to Los Angeles and Other Real-and-Imagined Places. Cambridge: Blackwell.
Wilson, B. M. (2002) ‘Critically understanding race-connected practices: a reading of W.E.B. Du Bois and Richard Wright’, The Professional Geographer, 54: 31–۴۱.
Woods, C. (1998) Development Arrested: The Blues and Plantation Power in the Mississippi Delta. New York and London: Verso.