بدن بعنوان یک ساحت معرفت شناختی و حسی دارای زبان خاص خود است، چنانکه وقتی زبان گفتاری عمل نکند یا سکوت رخ دهد، این زبان همچنان به دلالتپردازی با استراتژیهای بیانی خود مشغول است. برای بررسی زبان بدن می توان از الگوها و روش های نشانه شناسی در جهت تحلیل بهره برد. به منظور درک بهتری از زبان بدن می توان ارتباط آن را درون یک فضا به منزله یک چیدمان از عناصر نشانه ای (ترکیب) پی گرفت. برای این منظور از عکس دیدار دونالد ترامپ با امپراتور ژاپن برای درک ارتباط میان بدن ها با یکدیگر و نیز بدن ها با فضا به عنوان یک سیستم و چارچوب نظم دهنده استفاده می شود. این تحلیل در چهار سطح صورت می گیرد:
در سطح نخست نحوه جایگیری بدنها از نظر تعداد به گونه ای است که در دو گروه سه نفره فضا را به دو سمت تقسیم کرده اند؛ در نیمه سمت راست گفتمانی زنانه حاکم است و در سمت چپ گفتمان مردانه که این دو توسط یک عنصر(گلدان) از هم متمایز شده اند. در سطح بصری این تمایز از طریق تفاوت جنسیتی و نیز نوعی ترکیب بندی مبتی بر تقارن ایجاد شده است:. به نوعی ترکیب بندی این تصویر قرینه نامتقارن است.
در سطح دومنحوه قرارگیری بدنها با یکدیگر نوعی ارتباط چندسویه را ایجاد می کند. ارتباط میان دو کنشگران همجنس در فرایند گفتگو، ارتباط میان این دو از طریق یک عنصر سوم(مترجم) که در وسط این دو قرار دارد و ارتباط میان این گروه سه نفره با گروه سه نفره مقابل از طریق نوعی ارتباط مبتنی بر شناخت. چیزی که این دو گروه رابه هم مرتبط می کند عناصر آشنایی است که در هر دو سوی این تصویر حضور دارد. گفتمان زنانه با تمایز از گفتمان مردانه اما با هم مرتبط نیز هستند؛ زن آمریکایی با مرد آمریکایی، زن ژاپنی با مرد ژاپنی.
در سطح سومارتباط بدن ها با فضا مطرح است. علاوه بر نحوه تقسیم بندی قرینه فضا، فضا همزمان یک کل و نیز یک کل تقسیم به دو است. به عبارتی فضا از طریق عنصر گلدان تبدیل به دو خردهفضا شده است. اما چیزی که ارتباط میان بدن و فضا را مشخص می کند نحوه ارتباط و تسلط یکی از این دو قطب بدنها و فضا است. با توجه به نحوه قرارگیری افراد که حاکی از نوعی حس احترام است و نیز چیدمان وسایل مانند کاناپه ها، گلدان و میز، بافت دیوارها نوعی ارتباط میان معماری از نظر فرهنگی با برخی از کنشگران برقرار است. این ارتباط با توجه به تسلط فضای معماری و نیز تعداد بیشتر کنشگران از یک فرهنگ(ژاپن) دو کنشگر دیگر(امریکا) تحت تسلط این فضا و گفتمان فرهنگی(ژاپن) هستند. این تاثیر از طریق نحوه نشستن دو فرد آمریکایی مشخص است. از سوی دیگر آن ها این تسلط فضای فرهنگی را پذیرفته اند که از طریق پوشش مشخص است. فضای مردانه لباس رسمی است که تمایزی در آن وجود ندارد، اما میان لباس زن ها نکته جالبی مطرح است: نوع پوشش زن آمریکایی از نظر طراحی ناشی از میل به نوعی پوشش فرهنگی مورد نظر ژاپنی است؛ لباس او به طور چشمگیری نزدیک به لباس های ژاپنی طرح شده است.
در سطح چهارمزبان بدن در این تصویر از طریق چهره ها و حرکت دست ها و نحوه نشستن افراد مشخص است. هر دو کنشگر آمریکایی حالتی رسمی در نشستن دارند و آن از طریق صاف نشستن و همینطور حرکت کنترل شده دست ها است در حالی که کنشگران روبروی هر یک در فضایی صمیمانه بدنهایی خم شده به جلو دارند و دست ها حرکت نرمتر و رهاتری را دنبال می کنند. این انعطاف بدنی ناشی از سه مورد است: ۱)کنشگران ژاپنی در فضای خودی به سر میبرند برخلاف آمریکایی ها که در فضای دیگری حضور دارند، ۲)کنشگران ژاپنی از نظر زبانی در حال سخنوری هستند و دو نوع کنشگر دیگر به نوعی شنونده محسوب می شوند که باتوجه به نحوه قرارگیری و نشستن، گویای توجه تمام به صحبت های فرد گوینده است و ۳)در نهایت نوعی گفتمان مبتنی بر احترام وجود دارد و آن برتری گروه ژاپنی به دلیل بالاتر بودن سن نسبت به دو کنشگر دیگر هستند.
در نهایت با توجه به این نحوه قرارگیری بدنها در فضا، فضا بعنوان یک الگوی هنجاربخش عمل می کند که رفتار و بدنها را کنترل می کند؛ به عبارتی فضای فرهنگی، بدن ها را فرهنگی می کند. از طرف دیگر ترکیب بندی مبتنی بر تقارن نامتقارن(دو گروه سه نفره اما با نه با حرکت های کاملا همسان از دو جنس مختلف)باعث شده است تا با توجه به عناصر معماری، فضا کاملا سنتی(فرهنگی) باشد که در تقابل با نوعی گفتمان رسمی و سیاسی است که با فرایند گفتگو در حال تعامل و شکلگیری است. در پایان اینکه کل صحنه و تصویر و نحوه نشستن افراد بسیار شبیه به صحنه تئاتر و پرسوناژهای آن است و این حال و هوای صحنه و گفتمان را بسیار آیینی میکند؛ آیینی که همزمان فرهنگی(تسلط فضای فرهنگی از طریق معماری و پوشش افراد) و در عین حال بسیار رسمی(گفتگوهای سیاسی) است.