انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی مدل مارکس درباب انقلاب (۱)

سنت انقلابی مارکس بدون شک از همه مکاتب انقلابی خطیر تر می باشد.اهمیت این مکتب انقلابی ریشه در نظریه پرداز آن کارل مارکس به عنوان بزرگترین اندیشمند اجتماعی و سیاسی سده نوزدهم دارد.مارکس در دل سنت کلاسیک جامعه شناسی, اساسی ترین چارچوب واحد را برای تاملات سیاسی و فرهنگی در اختیار ما قرار می دهد[۱].مارکس تحت تاثیر فلسفه المانی, علم تاریخ فرانسه و اقتصاد انگلیسی مدل انقلابی را ارائه کرد که تا به امروزه تاثیرات بسیار فراوانی در جهان گذاشته است و باعث گردیده تا تحولات فراوانی در سطح جهان اعمال گردد. مدل مارکس از پدیده انقلاب مبتنی بر دگردیس ساختارهای اجتماعی است که هسته اصلی نظریه وی را پیش فرض «شیوه تولید هر جامعه نوع مناسبات و ساختارهای اجتماعی آن جامعه را می سازد» شکل می دهد. این ساختارها می توانند قالب ها فرهنگی,اجتماعی و سیاسی باشند که در آینده بیشتر به آن پرداخته خواهد شد.

پیشینه
انقلاب چیست؟
پیش از پرداختن به تئوری انقلابی مارکسیستی نیاز است تا با معانی و مفاهیم مربوط به انقلاب آشنا گشته و علل وقوع آن را بشناسیم. انقلاب (Revolution) در لغت به معنای در آمدن از صورتی به صورتی و دگرگون شدن است[۲]. این اصطلاح برای نخستین بار در اخترشناسی(Astronomy) و در اصل جنبشهای ستارگان و خورشید(انقلاب شتوی,انقلاب صیفی[۲]) مورد استفاده قرار میگرفته است. از صده هفدهم میلادی در اروپا و همچنین از زمان انقلاب مشروطیت در ایران انقلاب به عنوان استعاره ای برای خیزش های سیاسی و اجتماعی به کار رفته و از آن به پس در کاربرد های تازه ای همچون دگرگشت ها و تغییرات اساسی در شیوه تولید( انقلاب صنعتی,انقلاب تکنولوژیک و..[۲]) یا دگرگونی های اساسی بنیادی در نظام اجتماعی و سیاسی همچون(انقلاب فرانسه,انقلاب روسیه و..[۲]) استفاده گردیده.همچنین جنبه های دیگری نیز از زندگی فرهنگی,اجتماعی و فکری (انقلاب علمی,انقلاب فرهنگی و جز آن [۲]) را به خود گرفته است. میتوان اذعان کرد هنگامی که میان پایه های چهارگانه قدرت یعنی مشروعیت(ایدئولوژی),کارآمدی(تامین منافع عمومی همچون ایجاد همبستگی و حل کشمکش ها و منازعات),روابط با طبقه مسلط( در هرجامعه ای برخی گروه ها در رابطه با دولت از موقعیت استراتژیک و ممتازی از جهت توانایی مالی برخوردار هستند. به این بخش اصطلاحا منافع یا وجه خصوصی گویند) و دستگاه سلطه و اجبار افتراق و عدم تفاهم بوجود ِآید انقلاب رخ میدهد.معمولا کسری مشروعیت,ناکارایی, از دست رفتن پایگاه های حمایت اجتماعی و اعمال سلطه وقتی دست در دست یکدیگر میدهند احتمال فروپاشی کامل افزایش میابد[۳]. به طور کلی تعاریف ارائه شده از انقلاب در دو طبقه بسیار گزیده قرار میگیرد. البته برخی از تعاریف نیز موجود می باشند که در محدوده مرزهای این طبقه بندی جای نمی گیرند. دسته نخست شامل مجموعه تحولاتی می باشد که می توان آنها را «انقلاب کبیر(Great Revolution)» نامید[۴]. کرین برینتون(تاریخ نگار امریکایی,۱۸۹۶ـ۱۹۶۸),زیگموند نویمان و همچنین برخی از پویندگان از سنت مارکسیستی همانند لنین, کاسترو و مائو از جمله نظریه پردازانی می باشند که تعاریفشان از انقلاب در این دسته جای میگیرد[۴]. راپتی انقلاب کبیر به صورت «تجدید بنای دولت» تعریف می کند[۴]. این نوع انقلاب متضمن نتایج عظیمی برای جامعه و یا جوامع مورد نظر شناخته میشود. پیامدهای این نوع انقلاب و دگرگونی چنان است که حالت نهایی و حالت ابتدایی نظام تغییر کرده و از بسیاری جهات هیچ گونه شباهتی به یکدیگر ندارند. چنین تغییراتی احتمالا در «اسطوره» دولت,ترتیبات ساختاری,اشکال رهبری و یا نهاد های سیاسی به وقوع می پیوندد[۴].این مجموعه انقلاب ها شامل انقلاب فرانسه و امریکا متعلق به قرن هجدهم و دو انقلاب فحل و عمده سده بیستم یعنی روسیه و چین می شوند. البته می توان انقلاب های الجزایر,کوبا و مکزیک را نیز هرچند به نحوی بحث بر انگیز در این طبقه جای داد[۴]. برخلاف مکتب «انقلاب کبیر» که گرایشی انحصارگرایانه به انقلاب دارند وبه نظر آنها تنها اندکی از موقعیت هایی که در آنها تحولات ریشه ای رخ می دهد انقلاب شمرده می شود نظریه پردازانی هستند که همچون رودلف رومل,پیتر کارلوت و جیمز دیویس معتقدند نه تنها تحولات عمده و اساسی در انقلاب تاثیر می گذارد بلکه کلیه مواردی( قانونی \ خشونت آمیز) که منجر به انتقال قدرت گردد انقلاب شمرده میشود. در این نوع تعریف ملحوظ است کودتای ۱۹۶۷ ارتش یونان که طی ان ارتش توانست قدرت را بدست بیاورد می توان یک اقدام انقلابی دانست؛ در حالی که جانشین شدن نازی ها به جای جمهوری وایمار را در سال ۱۹۳۳ نباید این چنین قلمداد کرد[۴].

معانی انقلاب[۳]:
اکنون که توانسته ایم با شالوده ای از انقلاب و مفاهیم اساسی آن آشنا گردیم نوبت به آن رسیده تا با تعابیر مختلف از مفهوم و معنای انقلاب روبرو شده و آنها را درک نماییم.
۱ـ انقلاب به معنای تحول در نظام اقتصادی[۳]: مارکس و بسیاری از اندیشمندان بزرگ مارکسیستی غایت و هدف اصلی انقلاب را تحول در نظام اقتصادی می دانستند. بر طبق گفته مارکس (در ادامه با آن بیشتر آشنا خواهیم گشت) طبقه حاکمه در هر نظام اجتماعی مالکیت وسایل تولید را در دست دارد.مارکس اذعان می کند طبقه حاکمه تنها به شرطی قادر به ادامه کار است که گروهی از اشخاص صاحب سرمایه و در نتیجه صاحب قدرت خرید نیروی کار از کسانی که فاقد سرمایه اند وجود داشته باشد[۵]. در همین هنگام انقلاب با سرنگون کردن طبقه حاکمه قدیم, طبقه بالنده جدیدی را که تشکیل دهنده نظم نو خواهد بود , به قدرت می رساند[۳]. نقش اصلی انقلاب در این بخش تغییر حاکمیت اقتصادی جامعه می باشد. به عنوان مثال انقلاب هایی که جنبش اصلاح دینی تا ۱۸۴۸ به وقوع پیوستند موجب گذار از جامعه فیودالیسم به سرمایه داری شدند.
۲ـ انقلاب به معنای چرخش و تغییر جایگاه نخبگان[۴]:
یکی از کارساز ترین ابعاد تحولات انقلابی را می توان «بعد نخبگان» نامید. تعریفی که به این بعد تعلق می گیرد به بررسی صورت بندی خاص طبقه رهبری جامعه و میزان تحولات رهبری در دوره انقلاب می پردازد. کار اصلی و ویژه انقلاب باز کردن مجاری برای تحرک اجتماعی و سیاسی نخبگان است. بر طبق دیدگاه رآلیست هایی چون ویلفردو پارتو ممکن است طبقه نخبه( منظور طبقه نخبه سیاسی می باشد) جامعه در جای طبیعی خود قرار نگرفته باشند و نتوانند به ساختار قدرت راه یابند[۳]. یا به عبارتی دیگر امکان دارد طبقه حاکمه مرکب از افراد نالایق باشد و نخبگان در خارج از حیطه قدرت قرار گیرند. درست است که انقلاب برای توده مردم گران تمام میشود اما تنها قدرت به طبقه حاکمه جدیدی که متشکل از نخبگان سیاسی هستند انتقال میابد. البته لاسول به تعریف دیگری از تغییر نخبگان دست یافته است. او اذعان می کند که انقلاب صرفا وابسته به تغییر ساده شخصیت ها نیست. وی فراتر رفته و انقلاب را «دگرگونی طبقاتی نخبگان» تعریف می کند.سادگی این تعریف نباید نکات ملحوظ در آن را از نظر پنهان کند. بعد نخبگان و تغییراتی که در سطح جامعه با دگرگونی طبقاتی خود پدید می آورند عنصری اساسی در هر فرمول اجتماعی می باشد چه این فرمول مربوط به ثبات اجتماعی باشد و چه مربوط به دگرگونی های اجتماعی[۴]. تغییرات طبقاتی نخبگان به خوبی می تواند نمایانگر تحولات چشمگیری در سمت گیری های ارزشی یا ساختار اجتماعی یک جامعه مختص باشد. چنین تحولاتی همچنین می توانند هاتف تحول ارزش های آن جامعه در آینده باشد. لاسول همچنین معتقد است که برای تعیین میزان تغییراتی که در اشخاص حکومت کننده حاصل شده است مساله اساسی,بررسی پیشینه پبشینه طبقاتی آنها نمی باشد[۴]. مهم ترین مسله ان است که تغییر یاد شده نمایانگر چه تغییری در مناسبات اجتماعیست[۴].با بنیان قرار دادن اندیشه لاسول می توان به چنگ آوردن قدرت توسط نازی ها در سال ۱۹۳۳ و پیامدهایی که با توجه به اختلاف مشخصی برای رهبری نازی از حیث پیشینه کلی و طبقاتی در پیش داشت را یک انقلاب به تمام معنا دانست. با کاربست تعریف لاسول همچنین می توان کودتای مصر در سال ۱۹۵۲ را یک انقلاب تلقی کرد زیرا ملک فاروق و خاستگاه طبقاتی که وی را برکنار ساختند با خاستگاه طبقاتی حکام مصر پیشین از کودتا تفاوت داشت[۴].
۳- انقلاب به معنی افزایش قدرت دولت:
برخی از نویسندگان همچون ماکس وبر و الکسی دو توکویل, کار ویژه و اساسی انقلاب را ایجاد شرایط لازم برای تجلی دولت متمرکز مدرن می دانستند. به نظر توکویل, انقلاب فرانسه بقایای جامعه فیودالی قرون وسطی را از میان برد و و باعث تشکیل دولت متمرکزمدرن انجامید[۳] پیشتر نیز خاندان بوربون در کوشش های خود برای ایجاد چنین دولتی از طریق نوسازی ناکام مانده بودند[۳].قدرت دولت انقلابی مطلقه تر از قدرت همه پادشاهان مطلقه پیش از انقلاب بود.برحسب تداول رژیم های انقلابی بیش از رژیم های ماقبل خود در حوزه های مختلف زندگی مردم اعمال نفوذ کرده اند.

۴- انقلاب به معنی حل بحران مشکلات سیاسی:
این تعبیر از بسیاری جهات رابطه نزدیکی با چرخش نخبگان دارد. اما در این معنی انقلاب امکان مشارکت واقعی و پیشرفت به سوی دموکراسی است نه آنکه صرفا قدرت در میان نخبگان دست به دست شود.پیش از انقلاب گروه های اجتماعی و سیاسی جدیدی پدیدار می شوند که خواستار مشارکت در حیات سیاسی می باشند. مسئولیت ویژه انقلاب آن است که به نهاد سازی سیاسی بپردازد و به خواست گروه های مشارکت جو پاسخ دهد[۳]. انقلاب هنگامی رخ می دهد که ساختار سیاسی برای جلب مشارکت کافی نباشد. در جوامعی که نهاد های سیاسی لازم برای پاسخ گویی به آن خواستها شکل گرفته, وقوع انقلاب امکان ندارد[۳]. انقلاب ناشی از عدم تعادل میان نظام اجتماعی و سیاسی به معنی فوق است. انقلاب موفق, هنگامی پدید می آید که عدم تعادل را از جامعه نابود ساخته و به کارویژه و اصلی خود که تضمین کثرت گرایی و گسترش آزادی های سیاسی در زندگی اجتماعی و سیاسی است بپردازد.
۵- انقلاب به معنای خیال پردازی برای یک آینده موهوم:
برخی از نویسندگان محافظه کار محافظه وقوع انقلاب را نتیجه شیوع توهماتی در بین مردم درباره امکان ایجاد جامعه ای خیالی می دانند[۳]. در دوره های پیش از انقلاب ایدئولوژیهای خیالپردازی در بین طبقات مختلف مردم انتشار می یابد که را ساده و روشنی برای حل پیچیده ترین مسال اجتماعی و اقتصادی دست می دهند و راه درازی تا وصول به بهشت ازادی و عدالت را در روی زمین نمی بینند[۳]. برطبق این دیدگاه وضعیت انقلابی وضع توهم آمیز و تب الودی است که در آن مردم به وقوع معجزه اعتقاد پیدا می کنند.

 

ادامه دارد …