انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بررسی نقش ساختار در معنای نشانه های شهری – قسمت اول

Marina District

 

با شکل گیری رویکردهای انسان‌گرایانه و کیفی نسبت به شهر و فضای شهری از سالهای دهه ۶۰ قرن بیستم، موضوع معنی در شهر و چگونگی ایجاد و انتقال آن نیز مورد توجه واقع شد. به دنبال شکل گیری موج کیفی‌نگری به فضا، نظریات بسیاری از متفکران و اندیشمندان حوزه معماری و شهر چون لینچ، کریر، کالن، شولتز، شوای، جیکوبز، راپاپورت، جنکس، گاتدینر، برودبنت، بیرد و دیگران پیرامون موضوع معنی شکل گرفت. در میان دیدگاه های مختلف می‌توان به نشانه شناسی به عنوان یکی از رویکردهای نوین به موضوع معنی که توسط اندیشمندانی چون گاتدینر و جنکس و برادبنت به حوزه معماری و شهرسازی وارد شد، اشاره کرد.

نشانه‌شناسی نوین که در ذات خود رویکردی رمزگشاست، در بستر اندیشه‌های فردینان دو سوسور و چارلز سندرس پیرس و در حوزه زبان شناسی بازشناسی شد و شکل گرفت. این رویکرد با معرفی نشانه ها به عنوان کوچکترین واحدها و اجزای معنی، و از طریق تعریف سازوکار و فرآیند رمزگشایی، نشان می‌دهد معنا چگونه ایجاد شده و انتقال می یابد. فرآیند رمزگشایی مبتنی بر نشانه شناسی اولیه که بر اساس آرا و نظرات سوسور شکل گرفت و به نشانه شناسی ساختارگرا از آن یاد می‌شود، معتقد به وجود یک ساختار و یک کل بزرگتر برای یافتن اجزا و معنی نشانه هاست. از نگاه سوسور نشانه ها قائم به خود معنایی نداشته و معنی خود را از بودن در یک نظام بزرگتر و ارتباطی که با دیگر اجزای آن برقرار می کنند، به دست می آورند. از این رو بررسی و شناخت این ساختار در معنی کردن نشانه ها، ضروری است.

بنابر آن چه که رفت باید گفت شهر به عنوان یک نظام معنایی و نشانه ای، زمانی که مورد قرائت نشانه شناسی ساختار گرا واقع میشود نیازمند بازشناسی کل بزرگتر معنایی است که به وسیله آن بتوان معناهای درون نظام را درک و بازشناسی کرد، اما پیش از ورود به مبحث ساختار در شهر نیاز به مرور اندیشه ساختارگرایی و سپس مفهوم ساختار احساس می شود.
اندیشه ساختارگرایی:

در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، در اروپا و البته به طور عمده در فرانسه آیین و رویکردی در ادبیات فلسفی شکل گرفت که روش‌های زبان شناسی ساختاری و خاصه دستاوردهای نظری و روش کار فردینان سوسور را اقتباس کرد و در مورد پدیدارهای اجتماعی و فرهنگی به کار بست. (احمدی، ۱۴؛ ۱۳۸۰). ساختارگرایی آن آیینی است که سوسور در زبان شناسی آن را تشخیص داد و بعدها در تمامی زمینه‌ها گسترده شد. این آیین خود را شاخه‌ای از علوم انسانی می‌داند که تلاش می‌کند به طریقی نظام‌یافته، ساختارهای بنیادی را که در شالوده کل تجربه‌ی انسانی قرار دارند مطالعه کند و در نتیجه کل رفتار انسان و تولیدات او را درک کند. از همین روست که می‌توان از زبان شناسی ساختارگرا، مردم شناسی ساختار‌گرا، جامعه شناسی ساختارگرا و … نام برد. (سجودی, ۱۳۸۷, ص. ۱۱۵) با این تعاریف به سهولت می توان دریافت که ساختارگرایی تنها به زبان و زبانشناسی اختصاص ندارد.

اندیشه ساختار‌گرایانه به دنبال کشف یک ساختار و نظام کلی در شناخت پدیده‌هاست. این اندیشه به دنبال آن است تا ثابت کند معنای هر پدیده از ساختار کلی ناشی می‌شود که به آن تعلق دارد. اگر نشانه‌هایی از هر نوع در اختیار باشند، آن گاه به نظر سوسور و جنبش ساختار‌گرای پس از او، برای ادراک و دریافت معنی آن، باید به طرح یک ساختار کلی، یک نظام پرداخت. در ساختار‌گرایی، نشانه‌ها در چارچوب نظام‌ها یا ساختارهای مولد آن‌ها فهم می‌شوند. (بارت, ۱۳۸۳, ص. ۷۰)

ساختارگرایی دغدغه‌ی محتوا (معنا)ی گفته‌ها, نظیر متون ادبی مجزا, را نداشته بل که دغدغه‌ی تنظیم آن قوانین وقواعد (نظام)ی را دارد که اساساً مجالی برای تبیین محتوا (معنا) مهیا می‌کند. ساختارگرایی, به عنوان رویکردی انتقادی, نظامی را درمورد مطالعه قرار می‌دهد که متون ادبی ازآن نشأت می‌گیرند: بنابراین, به بررسی متون ادبی به صورت مجزا نمی‌پردازد. پس در نهایت, ساختارگرایی و نشانه‌شناسی یکدیگر را می‌پرورانند و از این رو ارائه‌ی تعاریفی جداگانه از آن‌ها هم کار دشواری است. (بارت, ۱۳۸۳, ص. ۷۲)

“علم در فراشد پژوهش یا تقلیل‌گراست و یا ساختارگرا. آن جا تقلیل‌گراست که بتواند پدیداری پیچیده را به پدیداری ساده‌تر که در جایگاهی دیگر قرار دارد فرو کاهد… اما در رویارویی با پدیداری چنان پیچیده که امکان تقلیل یافتن به میزانی کمتر را ندارد، صرفاً می‌توان آن را از راه شناخت مناسباتی درک کرد که با پدیدارهای دیگر برقرار می‌کند. ما در این حالت تلاش می‌کنیم تا دریابیم که این پدیدار به کدام نظام اصیل و آغازین تعلق دارد. ”

(لویی استروس به نقل از احمدی, ۱۳۸۸, ص. ۱۸۴)

ساختار (structure)

همانطور که گفته شد، در اندیشه ساختارگرایی، کلیت و نظامی بزرگتر از مجموع تمام نشانه ها وجود دارد که معنای آن ها را در دل خود دارد. هیچ نشانه ی معنی داری نمی‌تواند به وجود بیاید، مگر آن که معنایی در ساختاری بزرگتر از خود داشته باشد.

ساختار نظامی مفهومی است که سه اصل بر آن حاکم است :

§ کلیت یعنی ساختار جمع ساده‌ی اجزا نیست و عملکردی نظام مند دارد و محصول رابطه‌ای نظام‌مند است.

§ پویا و دگرگون شونده است یعنی ساخت آفرین هم هست.

§ خود تنظیم‌گر است، یعنی همیشه قائم به خود است و عملکردش وابسته به روابط صوری درون خود ساختار است نه چیزی ورای خود. (سجودی, ۱۳۸۷, ص. ۱۱۵)

برای نشانه های مختلف می‌توان ساختارهای متفاوتی تعریف کرد. از این رو ساختارهای می‌توانند در دسته‌های مختلف و در رده‌های مختلف جای داشته باشند. ساختارهایی بسیار کلی که ریشه در ذهن آدمی دارند و جایگاهی بسیار ژرف و جهانی دارند. ساختارهای فرهنگی که فراگیری کمتری نسبت به ساختارهای جهانی داشته و معانی را برای افراد آشنا به آن فرهنگ ممکن می سازند. نکته در این است که هر ساختاری در هر سطحی ، از متغییرهای دیگر مستقل است و خود بیانگر ویژگیهای خود است. استفاده کنندگان، مفسران و مولفان نمی توانند بر روی ساختار تاثیری بگذارند. ساختار می تواند از درون دچار تغییر یا تحول شود، اما تغییر آن به کاربران و یا نحوه استفاده آن ها ارتباطی ندارد.

در نظام نشانه ای زبان ،به عنوان مثال می‌توان از ساختار یک متن ادبی تاریخی سخن گفت که کل معناهای متن از آن نشات می‌گردد. نشانه های این متن را نمی توان با رجوع به ساختار متون ادبی معاصر معنا و دریافت کرد و چه بسا اساسا مفهوم متناظری برای نشانه های زبانی- تاریخی این متن ادبی در دنیای معاصر وجود نداشته باشد. همچنین می‌توان از ساختار ادبیات کلاسیک یا مدرن در کل سخن گفت یا حتی از زیر ساختارهایی چون ساختار ادبیات رئالیستی که همه رمان‌های رئالیستی مشخص بر اساس آن ساخته می‌شوند. نشانه های رمانهای رئالیستی را نمی‌توان با رجوع به ساختارهای دیگر ادبیات معنا کرد. همینطور است در مورد نشانه های نظامهای نشانه ای دیگر نظیر نقاشی ، موسیقی، ریاضیات، عکاسی و … که هر یک در چارچوب ساختاری در برگیرنده خود معنی پذیرند.