با آغاز جنگ جهانی اول و شروع جنگ آلمان و فرانسه، بلژیک می بایست ارتش فرانسه را از شمال در احاطه خود می گرفت. تجاوز به بی طرفی بلژیک، سبب ورود بریتانیا به جنگ شد و همراه فرانسه در صدد دفاع از استقلال و بی طرفی بلژیک برآمد. در نهایت، تمام بلژیک به جنگ کشیده شد. همزمان، در کنگو نیروهای مردمی و ارتش استعماری تحت فرماندهی بلژیک، با هزینه تلفات سنگین توانستند پیروزی های چشمگیری در مقابل کلونی های آلمانی در کامرون به دست بیاورند. همین طور با کمک بریتانیا و پرتغال پیروزی هایی در شرق آفریقا به خصوص تابورا به دست آمد.
بین دو جنگ جهانی در کنفرانس صلح پاریس، بلژیک خواستار پرداخت خسارت های ناشی از جنگ و حذف وضعیت بی طرفی اش شد، چون در این زمان، بلندپروازی تصرف فلاندِرزلاند {ایالت دریایی جنوب غربی هلند}، لیمبورگ هلند، قلمرو بزرگ دوک لوگزامبورگ و…. را در سر داشت. به این ترتیب، بلژیک از موقعیت بی طرف خارج شد و دو و نیم میلیارد مارک دریافت کرد. البته این نتیجه از نظر مردم بلژیک، ناامیدکننده بود و خود را از سوی متفقین، تحقیرشده حس کردند.
نوشتههای مرتبط
همزمان رای گیری جمع {سیستمی در بلژیک که یک نفر می توانست چندین بار درباره موضوعی رای بدهد} لغو شد و جای خود را به رای گیری همگانی مردانه داد و سبب شد نه تنها برای نخستین بار، سوسیالیست ها به قدرت برسند، بلکه اکثریت پارلمان نیز به دست فلاماندها بیفتد. در پی لغو حالت بی طرفی دولت بلژیک، این کشور وارد معاهدات نظامی شد و در نتیجه، مثل سایر کشورهای اروپا به بحران مالی شدیدی دچار شد. این بحران، سبب پیدایش احزاب فاشیستی یا تندرویی مثل رِکسیست ها {راست افراطی، ملی گرا و ضدبلشویک} در این کشور شد. از این رو، بلژیک بین فلاماندها و والون ها تکه تکه شد و هر یک تلاش می کردند کل کشور را به سمت دولت های مورد علاقه خود بکشند. در نتیجه، پادشاه با بالاگرفتن تنش های بین الملل، به امید گریز از جنگ، خواستار اتخاذ نوعی سیاست استقلال طلبانه از سوی دولت شد. به همین دلیل، دولت در نهایت ملاحظه کاری، به سیاست دولت حائلی برگشت که هفده سال قبل، آن را رها کرده بود.
با شروع جنگ جهانی دوم، بلژیک دوباره تحت تصرف آلمان درآمد. اما پادشاه همکاری سیاسی با آلمان را نپذیرفت، چون نمی خواست نظیر ماجرایی که کمتر از یک ماه بعد در مورد مارشال پتن و حکومت ویشی در فرانسه اتفاق افتاد، برای او رخ بدهد و بلژیک در اذهان عموم، بی حیثیت شود. این همکاری تنها می توانست در قالب شخصی یا داوطلبانه انجام شود، اما دولت بلژیک رسما چنین موضعی را نمی پذیرفت.
در نتیجه، پادشاه با وجود ملاقات مخفی ای که به درخواست خود هیتلر با او انجام داد، از هرگونه همکاری سیاسی با آلمان اجتناب کرد، آن هم در حالی که دولت ویشی در فرانسه درست در همان زمان، این کار را شروع می کرد. به علاوه، دو نامه اعتراض به زیاده کاری های آلمان هم به هیتلر نوشت که البته بی ثمر بود. در این اوضاع، پادشاه که به عنوان اسیر جنگی در بلژیک ماند و از فرار و پناهندگی به انگلستان خودداری کرد، با متفقین نیز اتحادی نشان نداد، همین طور با اعضای دولتش که در تبعید به سر می بردند. سپس، حالت بی طرفی را به کنگوی بلژیک برگرداند و از رایزن های بلژیکی در تمام دنیا خواست با رایزن های آلمانی با احترام رفتار و حالت بی طرفی خود را در جنگ حفظ کنند.
با اینهمه، در پایان سال ۱۹۴۱، پادشاه بلژیک، لئوپولد سوم که در نتیجه این سیاست و ماندن در کنار مردم، محبوبیتی بدست آورده بود، با ازدواج مخفیانه خود با لیلین بائلز، افکار عمومی را در شوکی عمیق فرو برد. این زن که از خانواده های بورژوای مرفه منطقه فلاندر بلژیک بود و خانواده او برای فرار از جنگ به انگلستان پناه برده بودند، بدون توجه به قوانین بلژیک که ازدواج مدنی را پیش از ازدواج دینی، ایجاب می کرد، مخفیانه و اجبارا بدون توافق پارلمان- چون اصلا دیگر تشکیل جلسه نمی داد- به ازدواج پادشاه درآمد. این موضوع، احساسات مردم را جریحه دار کرد، چون بسیاری از مردان آنها به اسارت گرفته شده و ارتباط بسیاری نیز با خانواده هایشان قطع شده بود. البته اسیران فلاماندی، به سرعت آزاد شدند، چون هیتلر به دنبال آن بود که بخش فلاماند را به جان والون ها بیندازد تا بهتر بتواند زمینه تجزیه بلژیک را فراهم کند.
آلمان ها نیز ۲۵۰۰۰ یهودی بلژیکی را دیپورت کردند که به زحمت، ۱۲۰۰ نفرشان از آشویتز بیرکنو، زنده به بلژیک برگشتند. در بلژیک، بسیاری از مردم از شدت قحطی و تورم مجبور شدند برای کار به آلمان بروند و به این ترتیب، کشور اشغالگر به کشور همگروه تبدیل شد. بعضی از بلژیکی ها نیز برای اینکه تعداد زیادی از هم وطنانشان را از شر تقدیری فاجعه بار نجات دهند، مجبور به اعتراف و همکاری با آلمان نازی شدند. روشن است که تعداد این افراد در بخش فلاماند بیشتر از بخش والونی بود. چرا که در بخش فلاماند، حزب محافظه کارتری بر سر کار بود که تحت تاثیر ملی گرایی فلاماندی، اعتقاد چندانی به مبارزه با آلمان نداشت. در حالی که در والونی، شبه نظامیان ضدفاشیسم سال های دهه ۱۹۳۰ بر سر کار بودند. در ضمن، نگه داشتن اسیران والونی در آلمان و آزادکردن اسیران فلاماندی توسط هیتلر، ذهنیت های متفاوتی در شمال و جنوب بلژیک ایجاد کرده بود.
در همین زمان، کنگوی بلژیک، مواد اولیه متفقین در طول جنگ جهانی دوم را تهیه می کرد: مس، قلع، روغن، محصولات کشاورزی و به خصوص، اورانیوم لازم برای ساختن بمب های اتمی هیروشیما و ناگازاکی که پایان بخش این جنگ بود.
پس از جنگ جهانی دوم، بلژیک یکی از اعضای پایه گذار ناتو و اتحادیه اقتصادی اروپا بود که امروز به اتحادیه اروپا تغییر کرده است. پادشاه پس از دیپورت شدن توسط آلمان ها در سال ۱۹۴۴، توسط نظامیان آمریکایی آزاد شد و در سوئیس اقامت گزید. تصمیم او مبنی بر تسلیم در سال ۱۹۴۰، همچنان جدایی بین سیاستمداران و بلژیکی ها را در پی داشت. برادر پادشاه، رفراندومی به منظور بازگشت او برگزار کرد که اکثریت مردم به آن رای مثبت دادند، اما در بخش والونی، تحت تاثیر حزب کمونیست، شورش هایی برانگیخت. انصراف او از قدرت و انتقال آن به پسرش بودوئن، امکان بازگشت پادشاه در آرامش را فراهم کرد. به این ترتیب، تمامیت بلژیک نجات یافت، اما مساله بازگشت پادشاه، برای همیشه، گسستی در تمایل بلژیکی ها نسبت به برتری دولت مرکزی بر دولت های فدرال به جا گذاشت.
سال های دهه ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، سال های تغییرات اقتصادی بلژیک به شمار می رود. فلاندر رفته رفته به پرثمرترین و سپس، ثروتمندترین ناحیه این کشور تبدیل شد. در همین زمان بود که زبان انگلیسی به سمتِ گرفتن جای زبان فرانسه به عنوان زبان خارجی نخست این ناحیه، حرکت کرد. از سوی دیگر، در بخش والونی، کاهش سرمایه گذاری هولدینگ های بزرگ بخش خصوصی، گرایش به اتحادیه سازی که مایه وحشت بسیاری از کارخانجات بزرگ شد، وجود قدرت دولتی نه چندان پویا و نیز به شدت دخالت گرا با وجود افت اقتصادی، سبب افول اقتصاد این ناحیۀ بلژیک شد. البته در سال های ۱۹۹۰، اصلاح ساختار نظام بازنشستگی در بلژیک، صنایع، دولت و اتحادیه ها را درصدد دستیابی به رشد اقتصادیِ بهتر از طریق چاره جویی برای مشکلات پیش از بازنشستگی و نرخ پایین کار در میان میانسالان در والونی برآورد.
پس از همه این مسائل، تحت فشار همزمانِ ناشی از جوشش بخش فلاماند و نیز ناحیه گرایی در والونی، بلژیک کم کم به سمت تبدیل شدن به دولتی فدرال پیش رفت. چندین فقره اصلاحات تشکیلاتی در آن انجام شد که دولت قدیمی متمرکز این کشور را به ساختاری بیش از پیش، فدرال گرا و حتی کنفدراسیون گرا تبدیل کرد. پیش از همه، قوانین زبانی سال ۱۹۶۳ بود که چارچوب استفاده از سه زبان رسمی بلژیک را تعیین کرد. قانون اساسی سال ۱۹۹۴ نیز با ایجاد ساختاری جدید در دولت فدرال، این اصلاحات را تکمیل کرد. ده سال بعد، فلاندر توانست رویای خود را مبنی بر تغییر این قانون اساسی به منظور برقراری دولتی کنفدرال محقق کند.
۳۱ ژوییه ۱۹۹۳، مرگ نامنتظره پادشاه بلژیک، بودوئن اول، در جنوب اسپانیا مردم را در شوکی عمیق فرو برد. ۵۰۰هزار نفر ساعت ها در صف ایستادند تا به تابوت او در قصر سلطنتی بروکسل ادای احترام کنند. در مراسم خاکسپاری او، روسای بسیاری از دولت ها و حکومت ها، و همچنین بسیاری از افراد مشهور حاضر بودند. از جمله ملکه الیزابت دوم و امپراطور ژاپن، آکی هیتو که برای نخستین بار برای شرکت در چنین مراسمی از کشور خود خارج می شدند.
پس از بودوئن، برادر کوچکترش آلبرت دوم، بر تخت نشست. او در عین حفظ ارزش ها و مبارزات برادرش، تصویر بسیار مدرن تر و تازه تری به نظام پادشاهی بلژیک داد، نظامی که در زمان حیات بودوئن و ملکه فابیولا، دلگیر و خشک می نمود. همچنین به همراه نوادگان و بستگان خود و ملکه وقت، پائولا، حالت بسیار خانوادگی تری به آن بخشید. در حال حاضر، پسر آنها، فیلیپ بلژیک پادشاه این کشور است که در قصر لائکن در شمال بروکسل اقامت دارد. او از سال ۲۰۱۳ بر سر کار آمده و مقر اداری او کاخ سلطنتی بروکسل است.
مقر اصلی آرشیو دولتی بلژیک و نیز آرشیو عمومی سلطنتی، مدارک مهم تاریخی بلژیک را در خود جای داده اند: مدارک بایگانی شده نهادهای مهم هلند بورگونی، اسپانیایی و اتریشی تا سال ۱۷۹۵، مدارک بایگانی شده نهادهای دولتی اصلی بلژیک فرانسوی {۱۸۱۵- ۱۷۹۵} و مدارک سلطنتی هلند {۱۸۳۰- ۱۸۱۵}. همچنین مدارک بایگانی شده مربوط به نهادهای مهم دولت ملی و سپس فدرال، از زمان تاسیس بلژیک {۱۸۳۰} تا امروز، در آنها نگهداری می شود. روشن است که مدارک وزارت دفاع و امور خارجه بلژیک از این مجموعه مستثناست.
آرشیو دولتی بلژیک ۱۸ انبار دیگر در سرتاسر این کشور دارد که کیلومترها مدارک بایگانی شده دیگر درباره تاریخ بلژیک در آنها نگهداری می شود: آرشیوهای قضایی، ادارات دولتی، سردفتران، بخش خصوصی و نیز افراد خاصی که نقش مهمی در حیات اجتماعی بلژیک ایفا کردند.