انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بخش سوم استفاده از نظریه ی کنشگر شبکه: ناسازگاری آن با ساختارگرایی ـ گفتگویی شبه سقراطی. (بخش سوم و آخر)

برونو لاتور برگردان: عاطفه اولیایی

در باره ی بازتابندگی و توضیحات[۱] د: اما باید به کنشگران دانشی را که فاقد آنند ارائه کنم، در غیر این صورت مطالعه ی آن ها بی معناست. ا: شما دانشمندان علوم اجتماعی! اگر مثلا مورچه ها را مطالعه می کردید، متوقع بودید که از شما بیاموزند؟ این شما هستید که از آن ها می آموزید. توضیحات شما نه برای آن ها که برای دریافتن تآثیر آن ها بر خودتان است. برای آن ها بی اهمیت است. چرا فکر می کنید مطالعه ی انسان ها باید به هدف آموزش آن ها باشد؟

د: ولی هدف علوم اجتماعی چنین است. هدف من نقد و بازخورد ایدئولوژی اطلاعات، افشای اسطوره های اطلاعات فناوری[۲]،‌ و آموختن آخرین فنون است. در غیراین صورت می توانستم با درآمدی بسیار بالاتر در سیلیکان ولی[۳] کار کنم … شاید هم نه چون حبابش ترکید… به هر حال باید درکی بازتابی[۴] به مردم ارائه کنم…

ا: … مردمی که فکر می کنید قبل از شما توانایی چنین درکی از خود را نداشتند !

د: به نوعی بله!اشکال این کار چیست؟ درست نمی گویم؟ مردمی که دلیل اعمالشان را نمی دانستند…

ا: اشکال در ان است که این ادعایی است مبنی بر درکی نه چندان بالا! آنچه دانشمندان علوم اجتماعی «خصوصیت بازتابی یا توانایی تقد» می خوانند، عبارت است از پرسش سؤالاتی بی ربط از مردم که به نوبه ی خود پرسش هایی ارائه می دهند که این دانشمندان ساده ترین پاسخی برای آن ها ندارند. صرف مطالعه در LSE[5] ( دانشکده ی علوم اقتصادی لندن)‌ ، شما را مسلح به حق مسلم و توانایی نقد نمی کند. انگیزه ی شما و منابع اطلاعایی تان متفاوت است و انطباق آن ها معجزه! و معجزات هم بسیار کمیابند!

د: اما اگر توانایی اضافه کردن بر اطلاعات کنشگران را نداشته باشم، عاجز از بازخورد و نقد خواهم بود.

ا: یک لحظه می خواهید توضیح دهید و نقش دانشمند را ایفا کنید و لحظه ای دیگر درپی افشا و مبارزه اید…

د: و شما هم لحظه ای یک وافع گرای ساده لوح هستد که به شیئ می پردازید و لحظه ای دیگر می گویید فقط در پی نوشتن متنی هستید که غیر از ردپایی که خود « کنشگران مشهورتان » از خود به جای می گذارند، چیزی ارائه نمی کند. این کاملات غیر سیاسی و غیر بازخوردی است.

ا: بگو ببینم، استاد افشاگری! چگونه می خواهی توانایی نقد کنشگرانت را پیدا کنی؟

د: البته اگر چارچوبی داشته باشم ممکن است. و به همین دلیل آمدم این جا ولی به نظر می رسد نظریه ی شبکه ی کنشگر توانایی ارائه ی چارچوب را ندارد.

ا: و این باعث خوشحالی من است… به نظر می رسد این چارچوب شما از دید کنشگرانتان پوشیده است و شما در پی پرده برداری از آن هستید.

د: بله، البته. لاافل امید وارم ارزش مطالعات من نیز در همین باشد. توصیف ها بی ارزشند زیرا اطلاعات جدیدی ارائه نمی کنند؛ کنشگران فرصتی برای درک توضیحات، تیپولوژی و زمینه را ندارند و برای این منظور حاضرند اطلاعاتشان را در اختیارم بگذارند و استخدامم کنند و من می توانم این موارد را ارائه کنم.

ا: خوب! آیا منظورتان این است که با مطالعه ای شش ماهه، و نگارش چند صد صفحه، قادرید اطلاعاتی ارائه کنید که آن سیصد و چهل مهندسی که مطالعه کرده اید از آن بی خبرند؟

د: نه « اطلاعاتی بیشتر» بلکه متفاوت. بله امیدم چنین است. آیا نباید چنین هدفی داشته باشم؟ آیا دلیل مطالعه ی اقتصاد همین نیست؟

ا: … مشگل این جاست که روشن نیست دانشی که تولید می کنید چکونه متفاوت است؟

د: مانند همه ی علوم، با توضیح و حرکت از مدلول و رسیدن به دلیل؛ و بنا بر این، توانایی باز آفرینی مدلول. چه اشکالی دارد؟ مثل آونگی که از حالت تعادل خارج شده است. اگر قانون گالیله را بدانم، دیگر احتیاج به خود آونگ ندارم زیرا دقیقا می دانم چه رخ خواد داد، البته بدون اغتشاش ها[۶].

ا: البته! ایده آل شما آن است که رابطه ی چارچوب توضیحات شما با مطالعاتتان مانند رابطه ی قانون گالیله باشد با حرکت آونگ، منهای اعتشاش ها.

د: بله، تقریبا ولی طبیعتا تا آن حد علمی نیست. این چه اشکالی دارد؟

ا: هیچ. عالی است ا ولی آیا شدنی است؟ این به آن معناست که حرکات آونگ هیچ اطلاعات جدیدی به قانون سقوط اجسام اضافه نکند. قانونی که به طور بالقوه صادق باشد، و بتواند اوضاع را بخواند. و موارد ملموس صرفا ‌» تحقق امکانات بالقوه‌» باشدد، که از قبل هم وجود داشته اند.

د: آیا این توضیحی ایده آل نیست؟

ا: و مسأله در همین است: این یک ایده آل است. ایده آلِ یک توضیحِ ایده آلی! فکر نمی کنم شرکت های فرعی آی بی ام[۷] این گونه عمل کنند. و مطمئنم که نمی توانید قوانین عملکرد ی آن را که به شما امکان دهد همه چیز را به مثابه تحقق هماهنگ آنچه از قبل به طور بالقوه وجود داشته است، در نظر بگیرید.

د: منهای اغتشاش ها …

ا: بله البته…

د: یافتن چنین چارچوبی به نظرم بسیار ارزشمند است…

ا: ولی آیا خواستنی است؟ در واقع منظورتان این است که بود و نبود کنشگران شبکه ی شما یکی است و فقط به طور بالقوه وجود دارند. .. یعنی اصلا کنشگر نبوده و فقط ناقل نیرویی هستند که به آن ها وارد می شود. و به این طریق توصیف هایی که از افراد، اشیاء و مکان ها ارائه داده اید اتلاف وقت بوده است. از آنجا که از خود کنشی ندارند، غیر از واسطه هایی منفعل نبوده اند. کار میدانی تان اتلافی بیش نبوده است. می بایست مستقیما به پتانسیل ها می پرداختید.

ناخوانی ساختار گرایی و نظریه ی کنشگر شبکه

د: اما دلیل وجودی علم یافتن ساختار های پیچیده ای است با توانایی توضیح رفتار کنشگرانی که حدس می زنید در عملند، لیکن بیش از قالب هایی[۸] برای چیزی دیگر نبوده اند.

ا: بلاخره اذعان کردید! پس شما ساختار گرایید! قالب : به نظر شما کنشگر یک قالب پر کن است؟ با چنین دیدی باز هم در پی استفاده ار نظریه ی شبکه ی کنشگرهستید؟ التقاط گرایی مفرط!

د: چرا نمی توان از هر دو استفاده کرد؟ اگر نظریه ی شبکه ی کنشگرعلمی باشد لزوما ساختارگراست.

ا:توجه کرده اید که در نام این نظریه واژه ی کنشگر وجود دارد؟ ممکن است توضیح دهید در ساختارگرایی یک قالب قادر به انجام چه عملی است؟ هر کنشگر دیگری که در همان قالب قرار گیرد مجبور به انجام همان عمل است.

د: بله و این مزیت ساختارگرایی است.

ا: و به همین دلیل بسیار بی معنی است و با نظریه ی شبکه ی کنشگر کاملا ناخوانا: به نظر م کنشگری که فعال نباشد اصلا کنشگر نیست. اگر هنوز برای واژه ها معنایی قائلید، باید بدانید که کنشگر قابل جایگزینی نیست زیرا که حادثه ای است منحصر به فرد و غیر قابل تقلیل به دیگری؛ بجز آن که از طریق استاندارد سازی، آن را با دیگری قابل جایگزینی کنید که در این صورت برای این کار، باز کنشگر و حادثه ی سومی لازم ست.

د: و این خود ثابت می کند نظریه ی شبکه ی کنشگرعلمی نیست.

ا: علمی ساختارگرا نیست.

د: فرقی ندارد، هر علم سیستم اطلاعاتی …

ا: نه! یعنی در صورتی که اطلاعات به معنای دگرگونی و ترجمه باشد … علوم اطلاعاتی ، طبق تعریف، نمی توانند بر توضیحات ساختارگرایانه تکیه کنند.

د: « سیستم دگرگونی»،… این درست ساختارگرایی است!

ا: ابدا دوست من! زیرا که در ساختارگرایی هیچ اتفاقی نمی افتد. به نظر نمی رسد بتوانید فاصله ی عظیم بین ساختارگرایی و نظریه ی شبکه ی کنشگررا درک کنید: کنشگران در این نظریه، نه تنها قالب پرکن بلکه باید فعال باشند. در صورت فعال بودن، ناچارا دگرگونی ایجاد می کنند. اگر تغییری پدید نیاورند باید آن ها را رها کرد وشروع به توصیفی تازه کرد. شما در پی علمی هستید که شاهد هیچ اتفاق تازه ای نیست.

د: داستان های پر ماجرا! این است آنچه شما می جویید. همواره داستان. من در باره ی توضیح، دانش، و نقد مؤثر نظریات صحبت می کنم و نه داستان نویسی برای برنامه های سرگرم کننده ی تلویزیونی.

ا: آیا در نظر دارید این چند صفحه ای که می نویسید فایده ای داشته باشد یا نه؟ تغییری ایجاد کند یا نه؟ بنا بر این باید بتوانید ثابت کنید که توصیف های شما در باره ی اعمال مردم بر افعال بعدی آن ها مؤثراند. آ یا منظورتان از نقد مؤثر همین است؟

د: فکر کنم.

ا: آیا فکر نمی کنید ارائه ی اهدافی بی ربط که به علت عام بودن، قادر به ایجاد دگرگونی نیستند بی فایده است؟

د: البته ولی منظور من اهدافی واقعی است

ا: ولی آن ها هم بی فایده اند، زیرا اگر واقعا وجود داشته باشند ( که در آن شک دارم) عملکردی به غیر از تبدیل منابع اطلاعاتی تان به قالب پر کن ( که شما آن ها را ساختار، عمنکرد و غیره می خوانید) ندارند. بنا برا ین نه کنشگر بلکه عروسک خیمه شب بازی اند. و فراموش نکنید حتی عروسک های خیمه شب بازی نیز بر عمل گرداننده ی خود مؤثرند. به هر حال آن ها را تبدیل به هیچ می کنید. بهترین کاری که می توانند بکنند اضافه کردن اغتشاشاتی چند است و آونگی که فقط لرزه هایی ایجاد می کند.

د: …..

آ: خوب حالا بگویید که فایده ی سیاسی تبدیل موارد مطالعه تان به عواملی منفعل که تنها قادر به پر کردن قالب هایی هستند که شما و فقط شما توانایی شناخت آن ها را دارید،‌ چست؟

د: …. در گیج کردن دیگران تبحر زیادی دارید …. دیگر مطمئن نیستم. اما اگر کنشگران واقف شوند که از پیش نقشی آگاهانه تر و با توانایی بازتابندگی بالاتر برایشان تعیین شده،‌ آیا از دانش بالایی برخوردار نخواهند شد؟ ..دراین صورت خواهند توانست بر سرنوشت خود تسلط یابند و مطالعات من آن ها را فعال تر کرده است.

 

در باره ی علوم، متصدیان امور و مصداق[۹]

ا: آفرین! بنا بر این به نظر شما کنشگر عاملی است کاملا از پیش مشخص شده، و یک قالب پرکن برای عملکرد ی مشخص، به اضافه ی کمی اغتشاش و آگاهی. چه وحشتناک! واقعا وحشتناک است! … و با این حال در فکر استفاده از نظریه ی شبکه ی کنشگرید! بعد از تقلیل کنشگران به قالب پرکن، بخشش می کنید و در پی پس دادن ویژگی فعال بودنشان هستید که قبلا با مطالعه ی ساختارگرانه تان از آن ها سلب کرده بودید. عالی! آن ها قبل از ان که شما و «توضیحتان» وارد میدان شوید، ، کنشگر بوده اند! ادعا نکنید که در نتیجه ی مطالعات شما کنشگر شده اند. زده اید روی دست بوردیو …

د: شاید بوردیو را دوست نداشته باشید ولی لااقل دانشمندی واقعی بود و بالاتر از آن از نظر سیاسی انسجام داشت و شما دارای هیچکدام از این ویژگی ها نیستید.

ا: ممنون. تقریبا سی سالی است که رابطه ی بین علوم و سیاست را مطالعه می کنم، پس سعی در مرعوب کردنم بامقوله ی « انسجام سیاسی» نکنید.

د: مباحث در باره ی متصدیان امور نیز مرا مرعوب نمی کند، بنا بر این سی سال مطالعه ی شما برایم بی اهمیت است.

ا: درست!… ولی سؤال شما این بود: « چه استفاده ای می توانم از نظریه ی شبکه ی کنشگر ببرم؟» و من هم جواب دادم: هیچ گونه توضیح ساختارگرایانه ای. این دو کاملا ناسازگارند. یا موارد مطالعه ی شما فقط امکانات را بالفعل می کنند و در این صورت اصلا کنشگر نیستند و یا کنشگرانی را توصیف می کنید که virtualities ( ـ بالقو هاـ ) را به عمل در می آورند ( و این دولوز است) و در این صورت محتاج متونی بسیاز مشخص اند . ارتباط شما با موارد مطالعه تان محتاج پروتکلی بسیار مشخص است. به نظرم این همان «نقد تازه» و «انسجام سیاسی» است که می گویید.

د: پس شما هم مثل من به دنبال نقدی تازه ای هستید.

ا: شاید ولی از یک موضوع مطمئنم: این هدف اغلب اوقات شکست می خورد. دویست صفحه مصاحبه و مشاهده محتاج شرایط فوق العاده ی دیگری است که خود، رویدادی است. محتاج پروتکلی بسیار خلاق است، به همان کمیابی و اعجاب انگیزی گالیله و آونگش.

د: پس چه کار کنم؟ به دعای یک معجره بنشینم؟

ا: چرا فکر می کنید متن کوتاه شما به خودی خود ازیک آزماشگاه عظیم علوم طبیعی با مصداق و یا بی مصداق تر است؟ ( or not more relevnat‌ ) . به عنوان مثال، تصورش را بکنید که برای مناسب شدن اینتل با تلفن های دستی چه کارعظیمی ی لازم است! … مصداق داشتن (relevant to be ) کار بسیار بیشتری می برد.

د: کار بیشتر… دقیقا آنچه می خواستم!

ا: ولی نکته در همین است: اگر علمی است، خطا پذیر است. و اگر امری است همواره خود بخودی، ممکن نیست علمی باشد و خیلی ساده : نامربوط و بی مصداق (irrelevant) است.

د: خیلی ممنون که خبر احتمالی بی وصداق بودن پایان نامه ام را می دهید!

ا: شما علم را با تسلط اشتباه می گیرید. آیا می توانید موردی برایم مثال بزنید که جامعه شناسی بوردیو ( که شما تا این اندازه مسحورش شده اید) بر آن صادق نباشد؟

د: ولی موردی را هم نمی توانم تصور کتم که نظریه ی شبکه ی کنشگربه طور خود بخودی بر آن صادق باشد!!

ا: عالی! حق با شماست. این دقیقا نظر من است.

د: منظورم تمجید نبود.

ا: ولی من آن را چنین می پندارم. …

د: اجازه می دهید بگویم که علیرغم کاربرد ظریف و چنین گسترده ی فلسفه ی علم، هنوز چیزی در باره ی چگونگی نگارش به من …

ا: شما به قدری در پی اضافه کردن چارچوب ها، زمینه، و ساختار به توصیف هایتان هستید که گوش بدهکاری برایتان نمانده!

د: یک متن خوب و بد که بر اساس نظریه ی شبکه ی کنشگر تدوین شده چه تفاوتی دارند؟

ا: پرسش خوبی است. پاسخ: همان تفاوت بین آزماشگاه های خوب و بد. نه کمتر نه بیشتر.

د: خیلی ممنون که با من صحبت کردید. ولی فکر می کنم به جای نظریه ی شبکه ی کنشگراز نظریه ی autopoesis لومن[۱۰] به مثابه چارچوب بنیادین استفاده کنم. اقلا با آن، امید نتیجه ای هست. یا شاید کمی از هر دو استفاده خواهم کرد. نظرتان راجع به لومن چیست؟

ا: به جای شما، فکر «چارچوب بنیادین» را کنار می گذاشتم.

د: ولی این شبه علم شما به نظرم تمام فوانین آموزش های علوم اجتماعی را می شکند.

ا: ترجیح می دهم آن ها را بشکنم و کنشکران را دنبال کنم… به قول شما من واقع گرایی ساده لوح بیش نیستم.

د: و من دانشجوی دکترا یی بیش نیستم . شما استادید و بسیاری از مطالب تان به چاپ رسیده اند. من باید ازاستاد راهنمایم پیروی کنم و توصیه های شما را نمی توانم به کار ببرم.

ا: پس چرا اصلا به دیدنم آمدید؟

د: این سؤالی است که از نیم ساعت پیش از خود می پرسیدم …

 

***************

برای مطالعه ی بیشتری رجوع کنید به:

Callon, M., and Latour, B. (1981). ‘Unscrewing the Big Leviathans: How Do Actors Macrostructure Reality. Advances in Social Theory and Methodology’, in K. Knorr and

A. Cicourel (eds.), Toward an Integration of Micro and Macro Sociologies. London: Routledge, 277–۳۰۳. Ciborra, C. U. (2000) (ed.). From Control to Drift: The Dynamics of Corporate Information Infrastructures. Oxford: Oxford University Press. Law, J., and Hassard, J. (1999) (eds.). Actor Network and After. Oxford: Blackwell.

یادداشت ها

[۱] On reflexivity and explanations

[۲] information technologies

[۳] Silicon Valley

[۴] reflexive understanding

[۵] London School of Economics

[۶] perturbation

[۷] IBM subsidiary

[۸] place-holder

[۹] relevance

[۱۰] http://www.scribd.com/doc/93493871/Niklas-Luhmann-The-Autopoiesis-of-Social-Systems#scribd

به طور خلاصه عبارت است از در نظر گرفتن سیستم های اجتماعی همچو موجودات زنده که فاللیت باز افرینی دارند.