ظهور منتقدان، در قلمرو عمومی
با توجه به مسئولیتی که هزاره سوم در حفاظت از منابع، به گردن انسانهای عصر خود گذارده ، در ایران نیز شاهد جنبشی منتقدانه در قلمرو عمومی هستیم . اکنون رسانه ها، در ایران، دیگر همچون گذشته ، یعنی رسانه هایی که در آغاز مدرنیزاسیون ، فعالیت داشتند، نگاهی تقلیدوار و غرب زده به اصلاحات ساختاری ندارند بلکه به دلیل تخریبی که طرحها و برنامه ریزی های به اصطلاح مدرن (از نوع بهره مندانه !) به منابع زده اند ، تجربیات غنی و نظریات بسیار مهمی را در نظر دارند. یکی از تفاوتهای مهم و فاحشِ مطالبات اصلاح طلبانه این عصر (خصوصا در این دهه اخیر، ۱۳۹۰) ، با مطالبات اصلاح طلبانه صدر مشروطیت و یا به طور خاص و مشخص تر در زمان رضا شاه، اهمیت و توجه به مسائل بوم شناختی به منزله سرمایه ملی است. حال آنکه در آن عصر، تا جایی که اطلاع دارم ، نه تنها درکی از فرهنگ زیستی و بوم شناسانه وجود نداشت ، بلکه تبِ کپی برداری از غرب ، در «ساختِ شهر و انسان شهریِ» مطابق با استاندارهای غربی، هوش و حواس بسیاری از نخبگان جامعه را ربوده بود. حال آنکه نگرشهای انسان شناسانه ی دموکراتیکِ امروز ، به دلیل ارزش گذاری بر فرهنگهای مناطق و انسانهای متعلق به اقلیم دیگر (چه از حیث زبان و دین و قومیت و …)، آموزه های جدیدی را به قلمرو عمومی انتقال داده است. از اینرو ، نه تنها اصراری به «ساختِ انسان و شهرِ» مدرن در تعبیر رضا شاهی ندارد ، بلکه به منابع کلی سرزمین ایران، نگاهی شبان وار دارد . رخدادی مهم در نفی هرگونه نگرش ابزاریِ بهره کشی ؛ طی دو و سه دهه اخیر ، خصوصا همین دهه (۱۳۹۰)، نقدهایی جدی به پروژه های شهرسازی ، نحوه زندگی و همچنین ساختار فرهنگی و اجتماعیِ وضع موجود در اصفهان انجام گرفته است و در مجله نظام مهندسی دانش نما به چاپ رسیده است . نقدهایی که در مجموع تا حدی توانسته اند ، بیگانگی طرحها نسبت به شهر و مردم را برجسته سازند ؛ و امر مهم اینجا ست که گروهی که به این نقدها دست زده اند ، دیگر روشنفکران فاصله گرفته از مردم و مسائل روزمره نیستند . اکنون به واسطه «آزاد سازی» رسانه های مجازی و الکترونیکیِ قابل دسترس برای همه ، قلمرو عمومی به فضایی برای «گفتن و شنیدن و تأمل» تبدیل شده است . چیزی که به نوعی میتوان آنرا رخدادی دموکراتیک دید . خوشبختانه بسیاری از اساتید دانشگاهها دیگر چون گذشته، خود را محبوس در قلمروهای آکادمیک نکرده اند و فعالانه همراه با گروه بزرگی از دانشجو ها و یا ساکنان علاقه مند شهرها (بدون هر گونه تخصصی)، میتوانند از طریق رسانه های عمومی (مجلات غیر آکادمیک ، اما فنی و مهندسی ، اجتماعی و فرهنگی و … ) در بحث های مهم قلمرو روزمره در شهر و یا مسائل فرهنگی و شهرسازی و معماری شرکت کنند . و از آنجا که دَرِ بسیاری از همایشها و جلسات فرهنگی و (…) به روی عموم آزاد است ، شکلی از دانشِ برخاسته از قلمرو عمومی به ظهور رسیده ، که گرچه این بار هم به نوعی از غرب به ایران وارد شده است، اما بن و اساسش بر «نقدِ ساختارهای مدرنِ قدرت» است (خصوصا فوکو). متفکرانِ غربی ای که رسالتشان در توهم زدایی از مدرنیته ی استعماری غربی است . اما تأثیری که چنین دانشی در جامعه ایران گذارده ، برساخته شدن حیطه ی نقد در برابر ساختارهای رسمی و بوروکراتیک است: بررسی انتقادی نسبت به کتاب آموزشی مدارس (۲۶) و نقد آکادمی و روشنفکری (۲۷) و یا انبوهی از سایر نقدها؛ که مسلماً «بحرانِ آب » نیز یکی از انواع آنهاست که با توجه به وضعیت حاضر کماکان ادامه خواهد داشت .
بدین ترتیب با گروه منتقدانی مواجه ایم که به دلیل عدم دست یابی به مطالبات شهروندانه خود ( به عنوان مثال ، مشارکتِ دموکراتیک و «شوراییِ واقعی» و نه ظاهری و اسمی و فرمالیته ، در ساخت شهر)، روز به روز بر تعدادشان افزوده خواهد شد . آنان ضمن آنکه در صدد قدرت زدایی از مسائل و شرایط قلمرو روزمره اند ، به لحاظ افق دیدِ انتقادی ، موارد بررسی را به منزله چیزی بی ارتباط و خارج از حوزه رسمی در قلمرو عمومی نمیدانند . به بیانی این گروه برخاسته از قلمرو عمومی ، شهروندانی هستند که ساختار بوروکراتیک مخاطب خود ساخته اند. زیرا در عمل ، یعنی زندگی روزمره همواره با عواقب برنامه ریزی های رسمی و بوروکراتیک مواجه میشوند. همچون آب و بحران آن ، آلودگی هوا و محیط زیست و بحرانهای اخیر آن که به لحاظ هشدار ، به رنگ قرمز درآمده اند. و مهم اینجاست که حتی اگر نظام بوروکراتیک ، برای انتقادات آنها مشروعیتی قائل نشود و بی اعتنا بدانها به روند روشهای «بهره وریبسیار» (بخوانیم بهره کشی و ابزارگرایانه) خود ادامه دهد ، این حوزه نقد همچنان به کار خود ادامه میدهد . و این اصرار به نقد را ، ضرورت حیات خود و فرزندانش در آینده است که تعیین میکند. این گروه هیچ تشکلی ندارند و انفرادی ، اما با یک هدف مشترک عمل میکنند. برخی از آنها ممکن است راه سالم و مسئولانه را معطوف به تصمیم گیری هاییکنند که از جنس مدیریتِ یکپارچه و مشارکتی مردم باشد . چیزی همانند گذر از حکمرانی های بوروکراتیک. اینان حداقل به این باور رسیده باشند که «مداخله مردم در فرآیند تصمیم گیری و عملیات اجرایی حکمرانان، زمانی میتواند مؤثر و مفید واقع شود که دارای ساختار حقوقی و اجتماعی معتبری باشد » (۲۸) . در چنین رویکردهایی ، جایی که مسئولان رسمی، راهکار معضل آب در ایران و اصفهان (وضعیت قرمز گاوخونی و زاینده رود) را «صرفا» به «بد مصرفیِ فردی و شخصی» تقلیل میدهند ، موضع گیری میشود . زیرا مسئله را بسیار فراتر از اصراف کاریهای میبینند که هر روز در نحوه زندگی مبتنی بر مصرف گرایی قابل رؤیت است و خود نیز بدان انتقاد دارد . اما به خوبی بر این امر واقف اند که آن نحوه بد زیستی و غیر مسئولانه، منشاء اصلی بحران نیست. بلکه معلول مدیریت ناکار امد است. چرا که با اندک کند و کاوی ، الگوی مبتنی بر «بهره برداری بسیار» سر بر خواهد آورد : معضل مهم و عمده ی مدیریتی در نظام اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ؛ مجموعه ای که خود شرایط زیست و عادت واره ها در سطح خرد و کلان را رقم میزند. بر مبنای چنین افشاءگری هایی در قلمرو عمومی، سر و کارمان دیگر با «اهالی شهر اصفهان» ، در زمان رضا شاه نیست که همچون کالایی سفارشی ، بدون رخصت به بستر سازیِ فرهنگ دموکراتیک ، ـ به طوریکه بتواند در فضایی آرام با اندیشه های مترقی مدرن آشنا شود و خود به انتخاب آن دست زند که در این صورت ، نه تنها خلاقیت بومی ، سرکوب نمیشد ، بلکه از فرهنگ جدید به نفع سابقه تاریخی فرهنگ محلی ، استفاده میشد ـ به مثابه امری تحمیلی و فرمانی از بالا چون پتکی فرود آمد.
نوشتههای مرتبط
در یک دهه اخیر ، به خاطر «خشکی زاینده رود» ، جنبش خودجوشی در اصفهان شکل گرفت ، که دلالت بر نقد وضع موجود نسبت به وضعیت بحرانی تالاب گاوخونی و آب زاینده دارد ؛ با منتقدان معترضی مواجه میشویم که به عملکردهای ناسنجیده در خصوص منابع ملی در سطح شهر و منطقه اصفهان انتقاد دارند . ویژه نامه هایی هم در این خصوص در برخی از روزنامه ها و مجلات محلی ـ اصفهانی از فرهنگی و ادبی گرفته ( زنده رود) ، تا بیانیه های نظام مهندسی شهر اصفهان در مجله تخصصی (دانش نما) منتشر شد و یا حتی یادداشتهایی منتشر شد که در جای خالی زنده رود، بیانگر حس وجودی برآمده از دلتنگیهای شهروندان اصفهانی بود (۲۹) ، بی آنکه از بحثهای تخصصی بحرانهای محیط زیستی شهر و منطقه زاینده رود و غفلت شود (۳۰) ؛ قلمرو عمومی شهر اصفهان از هر جهت که بگوییم به تکاپو افتاده بود تا زاینده رود و حوضه های آبخیز را از وضعیت غمبار و بیمارش دور سازد. اما یک پرسش مهم، به لحاظ اکو سیستم ، آیا آن زمانی که به سد زاینده رود (و بهره برداری فراوان از آن) به عنوان «ابزار رشد و توسعه و ترقی اصفهان» نگاه میشد، توجهی به ویژگیهای چند گانه حوضه آبریز زاینده رود شده بود ؟! و یا آیا در آن ایام این مقولات شناخته شده بود !؟ فی المثل اینکه به محض تخریب هر ویژگی ، ویژگی های دیگر در معرض آسیب قرار میگیرند ! همان چیزی که علارغم تفاوتها و ناهمگنی هایشان (کوهستانی ، تالابی ، مردابی یا باتلاقی و بیابانی) ، حیات حوضه آبریز زاینده رود را در گروی خود داشت و حافظ و نگهبان این کلیتِ هستی سازِ اکولوژی بود؛ کلیّتی که مسیری به سوی بهرهکشی، سد سازی ها ، و پمپاژهای حریصانه نداشت ؛ همان چیزی که امروزه به انحاء مختلف شاهد عواقب وخیم آن هستیم . کافی است تا در پاسخ بگوییم «نه ! در آن ایام این نگاه پایدار و مسئولانه به جهان زیستی وجود نداشته است.». اما پس از آن ، به سرعت این پرسش شکل میگیرد که «امروز چطور !؟ آیا این نگاه و درکِ مسئولانه از سوی برنامه ریز های کلان ، نسبت به وضعیت کنونی و بحرانی جهان زیستیِ مان وجود دارد !؟ مسئله اینجاست که حتی اگر برای آسودگی وجدان دست از پرسشگری برداریم، معضل آب همچنان پیش روی انسان معاصر قرار دارد.
به واقع مسئله خشکی تالاب ، چنان جدی است که میتوان اعتراض نسبت به وضع موجودش را در محاکم قضایی هم ، دید . اعتراض به صدور مجوز غیر قانونی پمپاژ آب سهم کشاورزان توسط بخش های بالا دست رودخانه : «با صدور این مجوز مردم اصفهان خصوصا کشاورزان منطقه شرق از حق مسلم و سهم قانونی خود محروم و مورد بیمهری قرار گرفته اند» (۳۱) . در بررسی بحران زاینده رود ، نقش و جایگاه تالاب گاوخونی بسیار مهم است ؛ و نکته جالب اینکه اکثر شهروندان اصفهانیِ دور از پُست و مقام بوروکراتیک هم با آن آشنایی دارند از عواقب خشک شدنش باخبر باشند. سخن از تالابی است که متخصصان آنرا سرمایه ی ارزشمند ملی معرفی میکنند و از آنجا که به دلیل پوشش گیاهی اش مانع از حرکت شن های روان به سمت منطقه اصفهان ، میگردد، هم نقش مؤثری در مهار بیابان زدایی و هم در تغذیه آبهای زیرزمینی دارد . متخصصانی که از موقعیت اقلیمی آن باخبرند میگوید : « هر چه طبیعت محیطی که تالاب را در خود جای داده ، خشن تر و به یک مفهوم شکننده تر باشد ، انتظار میرود که ارزش های وجودی آن تالاب در حفظ پایداری و تعادل بوم شناختی منطقه نیز نمود بیش تری بیابد » (۳۲ ). ضمن آنکه اخطارهایی جدی از سوی متخصصان در خصوص خشک شدن این تالاب وجود دارد و هچنین راهکارهایی جهت حفاظت از آن و آب زاینده رود : «احیای آبخیز زاینده رود از سرچشمه تا چاهه آن (تالاب بین المللی گاوخونی) ، و برچیدن سدها و از همه مهتر غول ۱.۵ میلیارد مکعبی زاینده رود. احیای این حوضه آبخیز مهم که مانند حوضه کارون ، هر کیلومتر طول آن شاید بیش از یک کشور اروپایی تاریخ فناوری پایدار ، تمدن ، فرهنگ و هنر داشته باشد ، نه تنها از اهمیت زیستی و اکولوژیک که همچنین از اهمیت تاریخی ، اجتماعی ، سیاسی در سطح ملی برخوردار است. شهر تاریخی اصفهان، بخشی از آبخیز زاینده رود است که به شدت به رودخانه زاینده رود (و نه جسد بیجان و خشک آن) نیازمند و وابسته است (۳۳) . خشک سالی و آلودگی شهر اصفهان با توجه به شرایطی که وضعیت صنعتی و جمعیتی (مهاجرتی) و ساخت وسازهای بی رویه اخیر اصفهان به وجود آورده ، حیات و نجات اصفهان ما را وامیدارد تا به طور جدی هم به حفظ اراضی ناژوان که در حاشیه زاینده رود قرار دارد و حکم «نفس کش» شهر را دارد ، ـ و در معرض پروژه های ساخت و سازهای سوداگرانه قرار گرفته ـ توجه داشته باشیم و هم به حفاظت از رورخانه زاینده رود که معمولا اهالی شهر از آن به عنوان «شاهرگ حیاتی منطقه» یاد میکنند:
«اراضی طرح ناژوان ، به مثابه یک منطقه نسبتا بزرگ فضای سبز در غرب اصفهان اکنون حکم «نفس کش» شهر را دارد و نمی تواند دستخوش تمایلات خود به خودیِ توسعه [شهری] قرار گیرد . [که با اهدافی سود جویانه عمل میکند]. بنابراین ساماندهی آن از این دیدگاه نیز ضرورت برخورد به اراضی طرح را در دستور مدیریت شهری قرار میدهد . این نکته اخیر با توجه به جریان باد غالب (جنوب غربی) که آلودگی های کارخانه ها و تأسیسات منطقه جنوبی را به داخل شهر هدایت میکند ، اهمیت سبزینگی اراض طرح را دو چندان میسازد. از همین دید ، نیز باید به سایر عناصر طبیعی در محیط اراضی طرح نگریست . مثلا آلودگی رودخانه به عنوان شاهرگ حیاتی منطقه که هم اکنون نیز در محدوده طرح به اندازه کافی در معرض آن قرار دارد ، در صورت عدم کنترل ساخت و سازها یا فقدان طرح و برنامه مشخص برای سازماندهی این اراضی ، افزایش خواهد یافت. از اینرو ، تأکید مدیریت شهری بر سامان دهی اراضی ناژوان ، تعیین نوع کاربری ها و عملکردهای خاص از دیدگاه زیست محیطی ِ بسیار قابل توجیه است» (۳۴) .
ادامه دارد…
متن کامل، پانویس ها و ارجاعات در قسمت پایانی این نوشتار پیوست خواهد شد