انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

با سردار سپه ؛ از اشتیاق تا ناامیدی (قسمت سیزدهم)

پژوهشهای فرهنگی مدرن در ایران
ب . کامیابی های سردار سپه

در زمان سرکوب جنبش جنگلی ها ، مسئولیت عملیاتی به طور کامل با رضا خان بود، وی هم به پشتگرمی پیمان نامه دوستی با دولت شوروی ـ که اطمینان خاطر داشت، ارتش سرخ، جنگلی ها را تنها خواهد گذارد ـ و هم برای نشان دادن توانایی خود و دستیابی به وجهه لازم، قبل از هر کاری ، جنبش جنگل را سرکوب کرد . بهار گزارش تأسف باری دارد، از پشت کردن نیروهای سرخ به جنبش جنگلی ها : «رفیق روتشین در تهران با سیاسیّون ملی و دولتی گرم گرفته بود و امیدوار شده که قرارداد روس و ایران به همین زودیها از مجلس خواهد گذشت و عملیات دیپلماسیِ وی در ایران آغاز خواهد شد ـ بنابراین از مساعدت جدی دولت شوروی با انقلاب [و انقلابیونِ] گیلان، ساعت به ساعت می کاست ـ چنانکه به تاریخ سرطان [تیر ماه] ۱۳۰۰ باقی مانده قوای سرخ که در رشت موجود بود از ایران خارج گردید (…). کیکاتو ، [فرمانده دو فوج] در سبزه میدان رشت نطقی کرده ، وعده داد که “باز هم اگر ضرورت پیدا کند ، به یاری انقلابیون خواهیم آمد”. بالجمله این عده رشت را تخلیه کرده به باکو بازگشتند» ( ۵۷ ) .

نطق خداحافظی کیکاتو حامل ریشخندی است که هنوز گزندگی اش حس می‌شود چرا که پرده از منافع حکومتهای بزرگ و امپریالیست برمیدارد. و بازی هایی را به نمایش می‌گذارد که به آسانی با ملتهای ضعیف و آسیب پذیر انجام می‌گیرد. کیکاتو با نطق و پیام خداحافظی خویش که همزمان با عقد قرارداد روسیه بلشویکی و دولت مرکزی ایران تنظیم شده بود ، مفهوم و دیدگاه مستتر در «ضرورت» را به طرز مسخره ای افشاء می‌کند. زیرا از آنجا که هنوز میرزا کوچک خان و حداقل برخی از یاران وفادارش ، هیچ مصالحه ای با حکومت مرکزی انجام نداده بودند ، این «ضرورت» تنها می‌توانست ” از سوی” روسیه بلشویکی تشخیص داده شود و نیز ” به سوی منافع ” آن منتهی شود ! در اینجا قصد ما نه تأیید و تشویق جدایی طلبی ها است و نه مدافع و حامی حکومت مرکزی ؛ ـ که در باتلاق دسیسه ها و زد و بندها فرو رفته بود ـ . همانگونه که قبلا هم اشاره کرده ایم ، مهم توجه به هستی اجتماعی و سیاسیِ شرایط ساز است که به واسطه اش ، شیوه ای از هستی اجتماعی تولید می‌شود .

بنابراین ، هم قدرت مند شدن حکومت مرکزی از یک طرف و هم ضعف و سستی گرفتن جنبش گیلان ، حاصل توافقی است که پشت پرده بین مسکو و لندن صورت گرفته بود . زیرا زمانی ایران می‌توانست تهدیدی جدی برای شوروی باشد که انگلیس آنرا «اراده» کند . اکنون برای هر دو حکومت (روس و انگلیس)، صَرفه با آن بود که در جهت تقویت حکومت مرکزی ایران عمل کنند . و بر این اساس، سیاست خارجی روسیه بلشویکی نیز همچون روسیه تزاری و مسلماً با درایت و دانشی بیشتر و با استفاده (سوء استفاده !؟ ) از ایدئولوژی اش که در آن ایام (و یا بهتر است بگوییم تا مدتهایی مدید ) متکی به تبلیغاتی بود که می‌توانست مطلوب برخی از محافل روشنفکری، و یا اقشار ضعیف و محروم جوامع مختلف باشد ؛ بنابراین از حیث «نفوذ» و ایجاد ستون پنجم، چیزی از انگلیس کم نداشت . زیرا در پروژه سلطه آمیز خود ، بسته به موقعیت و نیازمندی خویش، سراغ ملتها و یا دولتها می رفت . بدین معنی که این «ضروریاتِ» منافع ملیِ شوروی بود که تعیین می‌کرد سراغ ملتهایی برود که مخالف حکومت خویش اند و یا دست دوستی با دولت و حکومتِ آنان بدهد .

ماجرای جنبش جنگلی ها ، پایان غم انگیزی دارد، هم به دلیل اتحاد و همکاری جناح تندروی غیر مذهبی (کمونیستها) با رضا خان در شکست و خاتمه دادن به جنبش جنگلی ها (۵۸ ) ، و هم از آنرو که این جنبش از سوی دولت شوروی به بازی گرفته شد : در یک زمان هم سردار سپه ( رضا خان) و هم میرزا (کوچک خان) برای ادامه جنگ نیازمند قوای کمکی میشوند. رضا خان به تهران پیام کمک میفرستد و میرزا هم به باکو و احتمالا به کیکاتو. قوای کمکی سردار سپه از راه می‌رسد ، اما از آنجا که رضا خان و روسیه بلشویکی به توافقهایی رسیده بودند ، هیچ کمک و خبری ، در آن زمان، از قوای بلشویکها برای میرزا نمی‌شود! به هرحال از نگاه امروز سرکوب جنبش جنگل ، نخستین پله ی مستحکم سازی موقعیتِ موفقیت آمیز رضا خان در آن ایام بود. به دنبال همین پیروزیِ نظامی، وی به این امکان دست یافت تا با یک کاسه کردن قوای قزاق و ژاندارمری ، برای خود ارتشی بزرگ و قوی ، با آموزش و روشهای نوین آماده سازد. به واقع پس از افتتاح مجلس چهارم (اول تیر ۱۳۳۰) که سردار سپه به عنوان وزیر جنگ در کابینه احمد قوام جای داشت، طرح ایجاد ارتشی قدرتمند شکل گرفته بود و مهم است بدانیم که از قضا قوام نیز دغدغه ایجاد ارتشی قدرتمند و نوین داشت. اصلا وجود ارتش و قوای نظامی قدرتمند ، از واجبات اصلاحات مدرن سازی دولت بود . زیرا برای ایجاد دولت ملی و متمرکزِ مدرن، قبل از هر چیز لازم بود تا ابزار «زور و خشونت»، به انحصار دولت درآید که این خود مشروط به ایجاد ارتش نوین و همچنین داشتن نهادهای نظامی و انتظامی قدرتمند در سراسر کشور بود . زیرا «دولت» نوین، تنها از این راه می‌توانست خود را متمرکز نگه دارد و بر قدرتهای محلی ایالتها و عشایری و سران ایلات مناطق مختلف چیره شود. و با خلع سلاح کردنشان، آنها را تحت «کنترل و نظارت» خود (دولت مرکزی) درآورد؛ به معنایی نظم بخشیدن به مناطق مختلف کشور، تحت شرایط مورد نیاز دولت مرکزی؛ که معمولا طرحهایی از این دست به یکجا نشینی آنها منتهی می‌شد . برنامه ای که فقط با به انحصار درآوردن کلیه ی ابزار و آلات نظامی از سوی دولت نوین، می‌توانست میسر شود ؛ انحصار تمامی ابزارهای خشونت و زور .

به هر حال ایلات و عشایر ایران، در همین ایام است که خلع سلاح می‌شوند. به هر حال احمد قوام (نخست وزیر وقت) نیز به دلیل آگاهی اش از ضرورت ابزارهای نظامیِ تقویت کننده دولت متمرکز، همچون سردار سپه (البته با نیت و هدفی دیگر) از حامیان تقویت ژاندارمری بود ؛ اما چنانچه بهار می‌گوید ، این کار قوام هم «مثل همه کارها بی نقشه و با کندی [پیش می‌رفت]، در عوض حریف [رضا خان] که همه کارهایش متکی به نقشه و با جدیت پیش میرفت، در این کار هم از قوام جلو افتاد ، بازیهایی که فرمانده قوی برای جلب صاحب منصبان ایرانیِ ژاندارم کرده زیاد است، و از قضا سرکردگان مذکور هم از بازی آگاه بودند و تا ممکن بود خودداری مینمودند ، اما عاقبت ضعف دولتها و غفلت شاه و رجال و قدرتِ سردار سپه، موجب آن گردید که به تدریج ژاندارم که یک قوه وفادار و فداکار ایرانی و تربیت شده صاحب منصبان سوئدی بود، جزء قزاقخانه شد، و به تدریج از لحاظ بدبینی و رشکی که صاحب منصبان ارشد قزاق به ژاندارمها داشتند ، آنها را نفله کردند و پرورش ملی و اجتماعی این جوانهای رشید آرام آرام در ضمن پرورش جدید ضعیف گردید » ( ۵۹) .
وانگهی از همان زمانی که رضا خان (در مقام وزیر جنگ) ، ارتش و سازماندهی نوین آنرا سرسپرده خود کرد ، سنگ بنای جدا شدگیِ ارتش به عنوان نیرویی مستقل از دولت، گذاشته شد . به طوری که در زمان سلطنت وی ارتش و به طور کلی قوای نظامی و انتظامی ، سرسپرده و وابسته به او در مقام شاه شده بودند؛ و همچنین در زمان سلطنت پسرش محمد رضا، باز همچنان قوای نظامی و انتظامی وابسته و سرسپرده به «شاه» بودند. باری، رضا خان با یک کاسه کردن قوای مسلح کشور (ژاندرمری و قزاقها) توانست در طی چهار ، پنج سال تمامی مناطق آشوب زده را آرام سازد. « در سال ۱۳۰۱ ، علیه کردهای آذربایجان غربی، شاهسون های آذربایجان شرقی و کهکیلویه ای های فارس؛ در سال ۱۳۰۲ علیه کردهای سنجابی کرمانشاه؛ در سال ۱۳۰۳ علیه بلوچهای جنوب شرقی و لرهای جنوب غربی؛ و در سال ۱۳۰۴ علیه ترکمن های مازندران ، کردهای خراسان و اعراب طرفدار شیخ خزعل در محمره » ( ۶۰ ). البته درباره فرو نشاندن آشوبهای اعراب طرفدار شیخ خزعل ، از آنجا که اینان سابقه ارتباط با انگلیس را داشتند ـ که تا همین چندی پیش در مقابله با حکومت مرکزی سلاح از آن می گرفتند و نیز عضو پلیس معروف جنوب ایران( اس پی آر SPR ) به فرماندهی دولت انگلیس بودند ـ ، این احتمال وجود دارد که در آن ایام که دولت انگلیس با دولت مرکزی و خصوصا رضا خان مشکل چندانی نداشته ، آرام کردن آن نواحی زحمت چندانی برای رضا خان نمی‌توانست داشته باشد . به هر حال موفقیتهای نظامیِ سردار سپه همراه با جاه طلبی هایش در کابینه قوام ، او را به جایی می‌رساند که در سال ۱۳۰۴ عنوان «فرمانده کل قوا» را از مجلس می‌گیرد. و رفته رفته آماده می‌شود تا یک بار دیگر، سوار بر اسب فرصتی بنشیند که قرار بود او را به تاج و تخت پادشاهی برساند. البته فرصتی که باز هم بنیادی بر تفرقه نمایندگان مجلس داشت.

ادامه دارد…

منابع :
۵۷. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۱۶۴.
۵۸. جودت ، تاریخ فرقه دموکرات، ص ۸۸ـ ۱۰۰؛ نقل از آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص۱۴۹.
۵۹. بهار، محمد تقی؛ تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران: امیرکبیر، ۱۳۵۷، ج ۱، ص ۱۳۷.
۶۰ . آبراهامیان یرواند؛ ایران بین دو انقلاب : درآمدی بر جامعه شناسی سیاسی ایران معاصر ؛ ترجمه احمد گل محمدی و محمد ابراهیم فتاحی ، تهران : نشر نی ، چاپ دوم ۱۳۷۷ ، ص۱۴۹.