انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تهران؛ شهر بی­ سرزمین

گفتگو با دکتر محمدمنصور فلامکی

۸۴ سال دارد و اگر چه در مشهد به دنیا آمده است، اما از کودکی در تهران بزرگ شده است. تحولات خانه­ ها و ساختمان­های تهران را در هفت دهه از زندگی­ اش با جزییات به یاد دارد، زیرا از ابتدا چهره شهر و شهرها برای او موضوع جست­و جو و تحصیل بوده است. تهران را خوب می­شناسد و برنامه­ ریزی­ های این شهر را دنبال کرده است. دکتر محمدمنصور فلامکی تنها چهره ماندگار معماری و شهرسازی، استاد دانشگاه تهران، مدیر موسسه فضا و پژوهشگر جدی حوزه معماری و مرمت ایران نیست، بلکه او یک شهروند تهران هم هست که امروز «فضای ساخته­ شده و سفت­ شده در تهران» را «در بدترین و بی­ انضباط ­ترین وضعیت» خود توصیف می­کند. متن کامل این گفت­و گو را در ادامه بخوانید.

+ نسیم بیداری: تهران شهری است که در ابتدا یک قریه بوده و امروز به ابرشهری با کاستی­ های زیاد در ابعاد مختلف تبدیل شده‌‌ است. سیر تاریخی این تطور چگونه بوده‌است؟ آیا تهران به عنوان یک مکان، بر اتفاقات شهر اثر گذاشته است یا زمان و زمانه بر این سرزمین تاثیر گذاشته‌اند؟

تهران ابعاد کوچک محلی نبوده ‌است؛ از ابتدا بوده و مشخص نیست که از کی وجود داشته است. خبرها می­گویند این قسمت از کوه­پایه ­های البرز، در پیش‌از تاریخ، آبادی‌های فراوان داشته که یکی از آنها تهران بوده است. تهران در دشتی از شرق تا غرب گسترده شده ‌است و شاید از آن­جایی که زمین مسطح و آبرفتی است، زیر آن بسته است، قنات امکان شکل‌گیری دارد و مردم می­توانند در این سرزمین سکونت­گاه بسازند، تهران گسترش یافته است. جرج پیر فرانسوی در یکی از نخستین آثارش درباره جغرافیا در نیمه اول قرن بیستم، تصویری از نقشه‌ی قنات­های جنوب تهران را بدون توضیح گذاشته است. این نقشه، ۲۵ـ۳۰ کیلومتر از جایی است که تپه ­ها در حال پایان یافتن هستند تا دشتی که خشک است. این قنات­ها را به دلایلی مانند کشیدن تونل­های شرقی‌ـ‌غربی در هم فروریخته‌ایم. برای اینکه شهر را دریابیم، باید ببینیم سرزمین شهر چه ثروت‌هایی داشته است. وقتی زمین، از نظر زراعی توانمند است، آب خود را تامین و از طریق قنات، ذخیره می­کند، قابل زیست است و همین زیست­مندیِ روستاها یا واحه­ های کوچک­تر بوده‌ که تهران قدیمی را ساخته‌و آن را تغذیه کرده‌اند. نتایج برخی کارهای جدی در زمینه‌ی حفاری، در جنوب و جنوب‌شرق تهران، علائمی از وجود زندگی در سه‌هزار سال پیش را گزارش کرده‌اند. مرحوم سیف­الله کام­بخش، در کتابی به نام «تهرانِ ۳۲۰۰ ساله» می­گوید که یکی از دلایل حیات تهران، قنات­هایش بوده است.

+ تصویری نه چندان قدیمی، از تهران، از زمان پایتخت‌شدن آن وجود دارد که نشان می‌دهد تحولاتی کالبدی در تهران رخ‌داده‌اند که سبب دگرگونی کامل آن شده‌اند؛ در این زمینه چه می‌توان گفت؟

تهران شهری است که از مجموعه روستاهایی با قدمتی سه‌هزارساله ساخته شده است. در حدود هفت یا ­هشت سال پیش از انقلاب اسلامی، به یک گروه میان­ دانشی، متشکل از متخصصینی در زمینه‌های گوناگون ـ از روان­شناسی تا اکولوژی ـ و به سرپرستی زنده‌یاد سیف‌الله کام­بخش که یکی از بهترین باستان­شناسان کشور ماست، سفارش داده شد تا مساحتی سه‌هزار کیلومترمربعی در تهران را مورد کاوش و مطالعه قرار دهد. این گروه، از جمله، وضعیت زندگی جانداران را و اینکه گونه‌های مختلف حیوانی، موادغذایی خود را از کجا تامین می­کرده‌اند، بررسی کردند و به نتایجی جدی، علمی و در مواردی باورنکردنی رسیدند؛ برای ما دشوار است باورکنیم که در تهران اژدها وجود داشته‌است. در این پژوهش، هم­چنین، گسترش تهران قدیم و اینکه چگونه به سرزمین آن آسیب زده­ شده است، بررسی و توضیح داده شد. نتایج این مطالعات، مجموعه‌ای بسیار ارزشمند به دست داد که در شورای تخصصی شهر تهران، با حضور متخصصان و مشاوران و استادان شهرسازی تهیه شده بود. امیدوار بودیم مدیران شهری، در برنامه ­ریزی‌ها از این پژوهش استفاده کنند و شهر را نجات دهند، اما این اتفاق نیفتاد. نیز امیدوارم حداقل نتایج آن پژوهش‌ها موجود باشند و منتشر شوند تا دست‌کم از سوی مدیران معتقد به کار علمی، حتی مدیران منطقه‌ای، مورد استفاده قرار گیرند.
در بررسی شهر از یک نقطه، نمی­توانیم شهر را به‌خوبی درک کنیم، اگر که ندانیم آب شهر از کجا تامین می­شود، مواد غذایی آن از کجا به دست می­آید و مهم­تر اینکه، هر چقدر شهر را بگسترانیم، از چه منابعی کم می­کنیم. تهران بخشی بزرگ از سرزمینی را اشغال کرده است که این سرزمین به تهران و تهران به آن تعلق دارد. این رابطه متقابل است.
+ حضور قاجارها رابطه‌ تاریخی تهران با سرزمینش را تغییر داد.
پیش از آنکه قاجارها به تهران بیایند و به آن، گسترش جدی مقداری بدهند، شهر با سرزمینش تعادل خود را حفظ می­کرده است. این تعادلِ میان شهر و سرزمین، لازمه‌هر شهری است و اگر بخواهیم در نگاه به هر شهر، در قضاوت، دچار افراط نشویم، مجبوریم معادلاتِ در حالِ ‌تغییرِ میان شهر و سرزمین آن را بشناسیم. ما شهرسازان ایرانی از تلفظ کلمه‌«سرزمین» می‌ترسیم؛ می­ترسیم به سرزمینی که شهر را تغذیه می‌کند و از زیر به آن کمک می‌کند تا زنده بماند، بنگریم؛ کلمه‌ای که اگر آن را به‌درستی درنیابیم معلوم نیست که به کجا می­رسیم. میان فضای سفت‌ساخته­شده‌و متراکم شهر و تمام سرزمینی که به‌ظاهر در آن خبری نیست، تعادلی وجود دارد که در نبودش، شهر نمی­تواند رشد کند.
+ دو تصویر از تهران قدیم داریم؛ نخست، یک روستا، به‌عنوان محل سکونت مردم دامدار و کشاورز و دوم، شهری به‌عنوان پایتخت قاجارها که براساس نیازهای مردم و قدرت روز به ‌روز ساخته می­شود.
درست است. این شهر اگر هم پایتخت نمی­شد، در شرایط متعارفِ رشد سرزمین‌ها و آبادی‌ها، به زندگی خود ادامه می­داد. پس از پایتخت‌­شدن، مجبور شده است، عناصر، بناها و مجموعه ساختمان­هایی را بسازد که به ضرورت، صرفا به خود آن متعلق نیستند. شهر یک­باره ابعاد مملکتی پیدا می­کند و بسیاری غریبه‌گان، به هر دلیلی به تهران می­آیند.
+ تغییر چهره شهر سرعت می­گیرد

+ مجبور بودیم. باید مدیریت کشوری را دائر می­کردیم. انقلاب مشروطه رخ داد. چند سال بعد یک حکومت قوی شکل گرفت و براساس تهرانِ پایتخت، کشور را سامان داد. تهران، پایتخت، ساخته نشده بود که با روس­ها مراوده­های مشکوک داشته باشد و یا از عثمانی­ها بترسد. محور اصلی فعالیت­های زمان قاجار، دیدن کشور در جامعیت خود و تجهیز آن به‌عنوان یک فضای زیستی نبود. تهران به‌عنوان روستا در جای خود بود که قاجارها به آن کمک کردند و هر یک از چهار محله‌اطراف ارگ سلطنتی را توسعه دادند و به شکلی درآوردند. ارتشی­ها چاله­میدان را خراب کردند و خاک­برداری کردند تا با خاک آن، شهر را بسازند و بزرگتر کنند، تا تهران پایتختی برای پاسخ به نیازهای مملکتی باشد. اینان اما به تجهیزات اداری تهران رسیدگی نکردند. با شروع فعالیت­های پهلوی اول یک­باره تعدادی وزارتخانه به وجود آمدند که از نظر اندام و گنجایی کارهایشان، بی‌سابقه بودند و مهم‌تر اینکه می‌باید در بعد مملکتی کار می‌کردند؛ مدیرانی باید به شهرهای دور و نزدیک می‌رفتند و بازمی‌گشتند، و خود این بهانه‌ای شد تا هم­ز­مان، سیستم راه کشور شکل گیرد؛ ابتدا راه­آهن و بعد از آن، شبکه‌ی راه­ها ساخته شد. این­چنین از حدود ۹۰ سال پیش، ساخت راه­های کشوری و خط آهن، ارتباطات سیاسی، ارتباطات مدیریتی و مهاجرت­های حساب­شده را آغاز کردیم. در گذار از قاجاریه به پهلوی تحول مقداری یا کمی در شهر تهران نداریم. یک تحول اساسی است که شهر را می­خواهد هم مرکز کشور بداند و هم کشور را توسعه­یافته یا توسعه­یافتنی در حد کشورهای مجاور؛ و این نیازمند ساختارهای مدیریتی است. در اینجا شهر الزاما شروع به رشد می­کند.
+ در این برهه شهر افقی رشد می­کند یا عمودی؟
عمودی را برای بعد بگذاریم، چون فاجعه اصلی طی ۱۵ سال اخیر، همان‌جاست. اروپایی­ها هم ۹۰ سال بیشتر نیست که ساختمان­های بلند می­سازند. در زمان پهلوی اول، بلندترین ساختمان­هایی که در تهران ساخته شدند، ساختمان­های وزارتخانه­ها بودند. این ساختمان­ها به پنج طبقه هم می­رسیدند و آسانسور هم در آنها وجود داشت. ساختمان­های وزارت دارایی در خیابان ناصرخسرو، به‌معنای واقعی کلمه مدرن بودند و به همین دلیل سرپا ایستادند. این ساختمان­ها شکل مناسبی داشتند.
+ خانه­های تهران در دوران قاجار چگونه بود؟ تهران در آن زمان یک یا چند طبقه بوده است؟
در بافت مسکونی، حداکثر سه طبقه دیده می­شد. طبقه اول نیمه­زیرزمین، طبقه دوم روی آن و طبقه سوم برای زندگی اشرافی بود. بهترین نمونه‌‌ها، خانه­های رجال قاجاریه بودند که ساکنان‌شان در دوران پهلوی اول هم در آنها ماندند و الان تقریبا ثبت تاریخی شده‌اند. این ساختمان­ها در میان باغ قرار داشتند، دارای آب‌انبار و یا نزدیک قنات­ها بودند.
+ خانه­های تاریخی تهران ترکیبی از معماری ایرانی، اروپایی و روسی بودند. معماری مستقلی ندارند. مثلا در خانه­ها راه­روهای چوبی روسی، طرح­های اروپایی، نمادهای غربی و اجراهای نیمه­ایرانی در معماری تهران دیده می­شود.
بله! اما مهم است که بدانیم، روس­ها برای ساخت سن­پترزبورگ از ایتالیایی­ها استفاده کردند و بهتر است این معماری را اروپایی بدانیم. خیلی مشکل است که بگوییم این خانه­ها ایرانی نیستند، زیرا همه‌ی مردم، حتی روس­ها در سن­پترزبورگ، چنین نبوده‌اند که تمام اختیار خود را به معماران مهمان بسپارند و خود هیچ دخالتی نکنند. این­چنین است که آثار ایتالیایی‌ها در سن‌پترزبورگ، طعم روسی دارند و در آنها، دوره­های تاریخی، نفوذ افراد سرمایه­گذار در معماری و نفوذ مدیریتی‌ـ‌‌سیاسی، یگانه شده‌اند. تهران نیز مردمی داشته که دوست‌داشته‌اند، فرنگی هم باشند. نام این معماری را می­توان «معماری کلاسیک تهران» نامید که متعلق به رده‌ای مشخص و محدود از مردم است.
+ رابطه خانه­های مسکونی با خانه­های به اصطلاح قاجاری را چگونه می­توان شرح داد؟
رابطه‌ی معینی میان آنها به وجود نمی­آید. در اواسط و اواخر دوران قاجار، معماری­های ارزشمندی رخ کردند که هنوز آنها را ضبط‌و ربط می­کنیم. هنوز برای تالیف کتاب­ها و کاتالوگ‌هایی که بتوانند این تاریخچه را به‌درستی معرفی کنند و نگذارند این بناهای مقبول، از میان بروند، تلاش می­کنیم. این بناها منفصل هستند و نباید بگذاریم از بین بروند. بناهای منفصل از این مجموعه، «معماری بومی» است؛ معماریِ بافت معمولی سکونتیِ شهری، که به‌مرور خود را مجهز می­کند، هیچ پنج ‌مترمربعی را هدر نمی­دهد و از هر چیز که بتواند، برای اقتصاد ساختمانی‌ـ‌شهری کمک می­گیرد. زمانی که در محله عودلاجان زندگی می­کردیم، میراب داشتیم و اگر فراموش می­کردیم به او یادآوری کنیم، بدون آب می­ماندیم. در آن زمان قاجاری­های توانمند در زمینه‌ی مالی و اداری، خانه­های خود را درون باغ­های تهران می­ساختند و بافت مسکونی شهری به اتکای میراب­ها، آب­رسانی به فضای ـ به‌ویژه ـ مسکونی را تامین می­کرد.
+ به عنوان یک معمار و شهرساز، کدام یک از این شکل­های سکونتی و معماری را به‌عنوان تهران می­شناسید؟
اگر بخواهیم تهران را به‌عنوان یک شهر، برای یکدیگر تعریف کنیم، باید بگوییم که تهران در جامعیت خود، به‌شرطی فهمیده می­شود که سرزمین خود را ببیند. ۶۵ـ۷۰ سال پیش، تهران، ساختمان بلند نداشت و کسانی که از تجریش یا شهرری به تهران می­آمدند، اهالی تهران محسوب نمی­شدند. مسئله‌ی قطعه­قطعه بودن آبادی­هایی که هریک برای خود اصالت داشتند، بحثی جدی است. اگر به نقش زمین زراعی که آبادی‌ها را از هم جدا می­کرد ‌است، توجه کنیم، می­بینیم شهر، تک‌مرکزی نبوده و به‌کمک شهرهای اطراف، زندگی متمدن خود را ـ یعنی دارای روابط گسترده با شهرهای اطراف ـ مدیریت می­کرده‌و روی پای خود می­ایستاده ‌است. اما پس از قاجار و در دوران پهلوی اول، دگرگونی­هایی رخ می‌کنند و شهر متغیر می­شود. تهران، از یک سو متعلق به یک کشور می­شود و از سوی ‌دیگر ـ به‌آن دلیل که علی­رغم داشتن سنت شهری زیستن، دانش شهرسازی نداشتیم ـ متبوعِ حکومتی که تصمیم‌می‌گیرد صرفا کاری را انجام دهد که به نفع خود و حل راحت‌تر مسائل‌اش است. مثلا در مورد یک باغ، اگر به نفع‌شان بود که زمین شود، امساک نمی­کردند و در اینجا اتفاقی که نباید، رخ می­داد. شهرسازی را به‌عنوان یک دانش نمی­شناختیم و معمارانی هم که از ۷۰ سال پیش به کشورمان راه دادیم، بیش از معماری چیزی نمی­دانستند. آنها نمی­دانستند یک اثر معمارانه در یک کشور زمانی موفق می­شود که در سرزمین متعلق به خودش، با بناهای دیگر و نظام­های ارتباطی دیگر هم­زیستی داشته باشد، و البته برای حکومت هم راحت‌تر این بود که هیچ‌گونه کمک علمی از هیچ دانشمند شهرساز نگیرد. کمااینکه شهرسازانی هم که برای اولین بار، ۵۵ سال پیش، به شهرمان آمدند، از طرف حکومت مورد نوازش قرارگرفتند و هیچ‌کس به سخن‌شان گوش نکرد.
+ یعنی تمامی مشکلات و کاستی­هایی که شهر تهران در نیم‌قرن گذشته با آنها مواجه بوده، ناشی از علمی نگاه ‌نکردن به شهرسازی و شهر تهران است؟
بله! نباید نگاه علمی ـ که بار آکادمیک هم دارد ـ ما را بترساند. متولیان شهر، اگر با نگاهی علمی به شهر بنگرند، هرگز ضرر نخواهند کرد؛ اگرچه که قدرت مطلق را هم کسی به دستشان نخواهد داد.
+ در دوران پهلوی دوم چه اتفاقاتی تهران را تغییر داد؟
ندانستن موجودیت شهر؛ ندانستن اینکه نمی­توان برای مدیریت شهر اندیشه نکرد؛ ندانستن اینکه شهر نمی‌تواند بی­سرزمین مجهزشده‌خود برای زندگی، تعریف شود. شهر، مهمانِ سرزمین نیست، بلکه با آن هم­زیستی می­کند. اگر این نکته را در نظر بگیریم، متوجه چراییِ انفصالِ میان مدیریت شهری و نظام ساختمانی‌ـ‌ساختاری شهری، خواهیم شد؛ متوجه اینکه ساکنان شهر را همچون ابزارهایی می‌دیده‌ایم که حق اظهار نظر ندارند. بدترین اتفاقی که می­افتد و به آن افتخار هم می­کنیم، در سال ۱۳۴۶ است که طرح جامع شهر تهران تهیه می‌شود؛ طرحی که دو نفری ­ساخته شد؛ ویکتور گوئن که اصلا کشور ما را نمی‌شناخت و شهرساز مقبولی نبود و فرمانفرماییان که معمار و استاد بسیارخوبی بود، اما شهر را نمی­شناخت. آنچه ترسیم کردند شهر به معنای واقعی نبود.
+ این روند هم­چنان درباره تهران دنبال شده است.
دقیقا. به تنها چیزی که در شهر فکر نمی­کنیم، تامین زندگی مقبول و مدنی شهروندانی است که در آن زندگی می­کنند.
+ مهم­ترین تحولی که در ظاهر شهر تهرانِ بعد از انقلاب، ایجاد شده‌، چیست؟
تحول در ظاهر، شاخصی است که نمی­توان به آن توجه نکرد و خود نشانگر، بحران­هایی بسیار سنگین است. در هیچ کشوری، شهری را سراغ ندارید که تراکم آن به اندازه­ای برسد که اگر مردم بخواهند یک شب در خیابان بمانند، راه برای راه رفتن نداشته باشند. اگر روزی زمین­لرزه رخ دهد، مردم منطقه ۲۲ تهران جایی ندارند تا در خیابان‌ها بمانند. این مسائل بَرهای شناخته­شده‌قضیه هستند و بَرهای کمترشناخته­شده زمانی رخ می­کنند که درباره‌ی حقوق و اراده‌شهروندان در زندگی شهری بیاندیشیم و خواهیم دید که وضعیت در تهران به سرسام­آورترین شکل در­آمده ‌است.
+وضعیت مرمت تهران به نظر می­رسد در دهه گذشته جدی­تر گرفته شده است و اماکن بیشتری ثبت تاریخی شده‌‌اند که خود این، امیدهایی را در فضا ایجاد کرده است.
خیلی امیدوارید. فضای ساخته­شده و سفت­شده در تهران، در بدترین و بی­انضباط­ترین وضعیت، در زمینه­های شکل بناها، ارتباطات کاربردی و فنی‌ـرفاهی بناها مثل آب­رسانی به سر می‌برند. تهران نیازمند نظامی است که در آن، فاضلاب هر ۳۰۰ خانه به جایی برده شود و مورد بهره­برداری قرار گیرد؛ که فاقد چنین نظامی است؛ فاضلاب‌ها دفع و رها می­‌شوند. اگر سخن از شهری داریم که به درد شهروندانش می‌خورد و نه کسانی که در آن سرمایه­گذاری کرده‌اند، باید متوقع فضای زندگی جمعی خود، در تمامی رده­ها باشیم؛ از جمله مراکزی برای پیرمردان و پیرزنان تا بتوانند مستقل از خانواده­هایشان، زندگی جمعی را تجربه کنند. در تهران از این خبرها نیست. طی دو سال اخیر، تعدادی ساختمانِ متوسط ۲۵طبقه، در بزرگ­ترین چهارراه شهر ساخته شده‌اند؛ بی هیچ پاسخی به این پرسش که چرا در چنین جایی ساخته شده‌اند؟ گذشته از وسایل‌نقلیه، فضای مورد نیاز برای آمد و شد کارکنان و مراجعین این اماکن اداری، چگونه تامین می‌شود؟ اگر بکاویم، خواهیم دید که یک سیستم اداری وجود دارد که به‌تنهایی قادر به اداره‌شهر نیست.
+ راه­حلی برای بهترشدن شرایط زندگی برای شهروندان در تهران داریم؟
اسم این راه­حل نیست. در رده‌نخست، مسائلی قرار دارند که فردِ ساکنِ شهر باید بتواند کنترل‌شان کند. در حال حاضر، شهروندان هیچ نقشی در ساختمان­های اطراف خود ندارند. سرمایه­گذاری بر روی عرصه و اعیان، اگر بد مدیریت شود، یک آفت است. چنان­که اگر سرمایه­گذاری برای راه­اندازی مدرسه­ها و باغچه­ها در بهترین شرایط انجام گیرد، آفت نیست. در حال حاضر، سرمایه­گذاران مستقیما برای ساخت چیزی اقدام می­کنند که خیال می­کنند به نفع شهر ماست. ما نیز طرح­هایی را که مصوب می­کنیم، در کمیسیون ماده پنج به هم می­ریزیم. چنان­که در تصمیم­گیری درباره طرح­های جامع ـ بدون استثناء ـ حضور نمایندگان تمامی وزارت­خانه­ها، شهردار، معاونان، مهندسین مشاور و … است و کار در جلسه‌ای با چندین ساعت بحث دنبال می‌شود تا سر آخر، طرح تصویب و قانون منقوش می­شود. دستاورد این کار، هم قانون است و هم نقشه­هایی که البته هر کس که بخواهد، می‌تواند تکه­ای از آن را به کمیسیون ببرد. این­چنین تمام وقار طرح جامع را از بین می­برند و انگیزه­های صرفا مالی را می­بینند. این وضعیتِ مدیریتیِ کالبدی ابرشهر تهران است و شهرسازان ما نمی­پذیرند که تهران کلان­شهر نیست و ابرشهری است که مدیریتی متفاوت را می­طلبد. یک بحث درباره کالبد شهر است که چه کسی، چگونه آن را می­سازد و به سمت انتفاع مادی و معنوی قابل نفوذ می­رود. بحث دیگر اینکه این ساکنین شهر هستند که فضای مدنی شهر را تشکیل می­دهد و از جمله چیزهایی که ندارند، حق بر شهر است. هیچ مقرراتی وجود ندارد که به شهروندان نشان دهد که شهر مال آنهاست و حق دارند در هر زمینه­ای درباره شهر نظر بدهند. در حال حاضر، فاقد مدیریتی انسانی و مردمی هستیم که در آن حق شهروندی مراعات می‌شود.
+ از روزی که تهران پایتخت شد تا امروز، همیشه از بالا مدیریت شده و این نوع مدیریت هم مشکل داشته است. به نظر می­رسد که این مدیریت شهری عامدانه حق مردم را در زمینه­های مختلف، به‌ویژه فرهنگی و سیاسی با کنترل کالبد شهر از بین برده است.
متاسفانه مدیریت از بالا بوده ‌است. کاستی­هایی دارد، اما این کنترل را با این اطمینان نمی­بینم. مثلا هر سال تهران در جای مختلفی شلوغ می­شود و ثابت نیست. مدیران هم حق دارند تا خیابان­هایی را یک‌طرفه کنند یا به خطِ ‌ویژه اختصاص دهند و … . این اتفاقات در شهری که مدیریت مردم شهر، فعال باشد و بتواند بر فضای کالبدی شهر اثر بگذارد، رخ نمی­دهند. در تهران اما رخ می­دهند، زیرا با شهروندان تعارف داریم و حق شهروندی را برای‌شان تعریف نمی­کنیم. مدیریت شهر جاهل­ است و اگر مسائل روز سیاسی را به این شکل حل می­کند، از نادانی‌اوست. ما شهر را در حد مدیریت شهری نمی­فهمیم و چنین فهمی را به نفع اقتصاد مدنی شهر نمی­دانیم.

مطلب فوق با همکاری مجله نسیم بیداری منتشر می شود.