انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

باید پناه بگیریم زیر سقف خانه‌ی خودمان نگاهی به تغییر و تحولات کافه‌های تبریز و نسبت آن با تولیدات فرهنگی

میرعلیرضا موسوی، امیرحسین جدیدی

نگاهی به تغییر و تحولات کافه‌های تبریز و نسبت آن با تولیدات فرهنگی

بخشی از قهوه‌خانه‌‌های تبریز در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ شمسی یکی از مهمترین مکان‌هایی بودند که امکان گرد هم آمدن طیف‌های متفاوتی از جمعیت شهری را میسر می‌کردند. روشنفکران، نویسندگان، شاعران، نقاشان و دیگر اهالی فرهنگ در این مکان‌ها بود که با هم آشنا می‌شدند و به بحث درباره‌ی آثار یکدیگر و اتفاقات مهم آن ایام می‌پرداختند. نقش دیگر این قهوه‌خانه‌ها _که به قهوه‌خانه‌های شهری مشهور شده بودند و با قهوه‌خانه‌های عامیانه فقط به لحاظ مباحث و علایق مشتریانشان تفاوت داشتند_ برقراری نوعی ارتباط فکری و فرهنگی با سایر شهر‌های ایران نیز بود. صمد بهرنگی (که هنوز خاطره‌هایش توسط صاحبان بعضی از قهوه‌خانه‌ها نقل می‌شود) پای ثابت این قهوه‌خانه‌ها بود و کسانی همچون غلامحسین ساعدی و رضا براهنی بعد از ساکن شدن در تهران همچنان ارتباط خود را با این قهوه‌خانه‌ها حفظ کرده بودند و در سفرهایی که به شهر زادگاهشان می‌کردند، این قهوه‌خانه ها را برای ملاقات با دوستانشان ترجیح می‌دادند. سفر جلال آل‌احمد به تبریز و اصرارش برای دیدن «کافه‌ خران» که محل تجمع روشنفکران معترضی بود که زبانی طنز و البته تلخ را برای اعتراض نسبت به وضع موجود برگزیده بودند، نشان‌‌دهنده‌ی اهمیت چنین فضاهایی است (نک: باژن، ۱۳۸۳: ۸۹).

کافه‌های روشنفکری فضاهایی عمومی بودند که با گسترش شهرنشینی، سواد و آگاهی نسبت به حقوق دموکراتیک و شهروندی، و همینطور به وجود آمدن امکان بحث و تبادل نظر درباره آثار هنری- فرهنگی ظهور کرده بودند. اهمیت این کافه‌ها وقتی روشن‌تر می‌شود که توجه داشته باشیم تا پیش از آن ایام و به وجود آمدن این مکان‌ها، بحث درباره‌ی فرهنگ و هنر مختص قشر خاصی از طبقات بالای جامعه بود. لذا شکل‌گیری این کافه‌ها را می‌توان همچون بازپس گیری تعریف هنر و فرهنگ از عده‌‌ای معدود و معنادهی دوباره و اجتماعی به این پدیدارها دانست. کافه‌ها باعث می‌شدند که هنر و فرهنگ از تملک عده‌ای معدود در بیاید و موضوع بحث و تبادل نظر درون یک حوزه‌ی عمومی قرار بگیرد. خاطره‌ی کافه‌نشینی آن ایام (فارغ از اینکه درباره کدامیک از شهرهای بزرگ کشور حرف بزنیم) همچنان در میان روشنفکران و نویسندگان و هنرمندان آن سال‌ها با نوعی حس نوستالژیک نقل می‌شود.

ذکر این مقدمه‌ی کوتاه از آن رو ضروری بود که به نظر می‌رسد در سال‌های اخیر و علی‌الخصوص در شهری مثل تبریز با چرخشی روبرو می‌شویم که بار دیگر معنای امر هنری- فرهنگی و امکان بحث درباره‌ی آن را از «حوزه‌ی عمومی» باز می‌ستاند و آن را دوباره ملک طلق طبقات معدودی از نوکیسگان فرهنگی می‌نماید. برای فهمیدن این اتفاق لازم است نگاهی هر چند گذرا به تقسیم فضایی شهر تبریز در یک دهه‌ی اخیر بیاندازیم. چندی‌است که مراکز خرید غول پیکر _که ابتدا محدود به مناطق مرفه‌نشین و بیرون از هسته‌ی سنتی- فرهنگی بودند_ در حال فتح شهر هستند. اتفاقی که چهره‌ی شهر را به سرعت تغییر می‌دهد. با کشیده شدن پای این مجتمع‌های لوکس و سبک زندگی متناسب با آن به محلات سنتی‌تر، از یک سو مخارج زندگی در آن مناطق به شدت بالا می‌رود و از سویی دیگر سایر مکانیسم‌های طرد اجتماعی و اعمال فشار ظهور پیدا می‌کنند. در این بین قهوه‌خانه‌ها و کافه‌های قدیمی یا پشت سر هم بسته و تخلیه می‌شوند، و یا هر روز بیش از روز قبل به خرابه‌هایی تبدیل می‌گردند که در آستانه‌ی فرو ریختن قرار دارند و صاحبانشان بهتر از هر کس دیگری می‌دانند که سرمایه‌گذاری برای بازسازی آنجا منطقا به صرفه نیست…
ادامه مطلب در؛

__Published__