از زمانی که یاپ کُونست (Kunst 1950)، با متصف کردنِ «موسیقیشناسیِ تطبیقی» به پیشوندِ «قوم» (ethno-)، آخرین میخ را بر تابوتِ خودمحوربینی قومیِ (ethnocentrism) غرب در مطالعهی موسیقی کوبید، یا حداقل بخش بزرگی از قومموسیقیشناسان چنین ادعایی دارند، وجودِ همزمانِ دو امکان برای موسیقیشناسی به نحوی ضمنی اعلام شد: مطالعهی موسیقی به عنوان بخشی از یک فرهنگِ خاص (Merriam 1964) و نیز مطالعهی موسیقی به عنوان فعالیتی بشری (Blacking 1973). دومی نتیجهی آزاد کردنِ مفهوم «موسیقی» از مستعمرهی فرهنگ اروپایی بود، و فرصت میداد تا در مطالعهی انواع موسیقی دچار بلاهتی نشویم که نتیجهاش توقع هارمونی و پلیفونی در اَشکال پیشرفتهی موسیقی باشد. موسیقی، در این امکانِ دوم، به راستی فرصت آن را مییافت تا همانند دیگر پدیدهها، رهیده از نردبان ارزشگذاری، موضوعِ مطالعه و شناخت شود. چیزی شبیه به معماری، تاریخ و زبان؛ هرچند، همچون همانها، با ملاحظات و احتیاطهای خاصی که طبعاً نیازمندش بود.
برای دریافت فایل پی دی اف کامل این مقاله کلیک کنید: بازی با اصوات، بهسوی تعریفی جهانشمول از موسیقی
نوشتههای مرتبط
این مطلب پیشتر در ویژهنامه نوروزی ۱۳۹۹ انسانشناسی و فرهنگ و چهاردهمین سالگرد تاسیس آن منتشر شده است و اکنون بازنشر میشود.