انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازخوانی سندی از چاوش خوانان یک قرن پیش

بازخوانی سندی

از چاوش­خوانان یک قرن پیش

سید علیرضا هاشمی

در فرهنگ‌مردم ایران چاوش‌خوان کسی است که در سفرهای زیارتی، پیش یا پس از سفر یا در هنگام سفر، با خواندن اشعار و آوازهای مهییج و مناسب، وظیفه تشویق و ترغیب و همراهی مسافران را بر عهده داشت. از این رو مراسم چاوش­خوانی عبارت بود از مشایعت و یا استقبال و پیشواز چاوش­خوان از زائرین اماکن مقدسه، همراه با لحن آوازی که از جوهره موسیقی ردیفی نیزبرخورداربود.

این سنت هنوز هم کم و بیش در شهرها و روستاهایی که آداب سفر تا اندازه‌ای پایدار مانده است، بر پا می­شود و چاوش­خوانان به عنوان «منادیان سفر» و «مغنیان نواخوان» در سفرهای زیارتی مسئولیت ارتباطی و نقش فرهنگی ویژه‌ای به عهده دارند.

چاوش­خوانان غالباً عَلمی با پارچه سه گوش و سبز رنگ که بر آن تصویری از کعبه یا مرقد حضرت علی(ع) و امثال آن با ابیاتی منتسب منقوش بود، همراه داشتند. این چاوش­خوانان لباس خاصی نداشتند، اما اگر سید بودند شال سبزی بر گردن می­انداختند و در غیر این صورت شالی سیاه حمایل سینه می­نمودند.

قدر مسلم اینکه چاوش خوانان می بایست از صدای خوش و حافظه­ای سیال و سرشار برخوردار باشند. خواندن آنها غالباً حالت تک خوانی داشت، گاهی نیز ممکن بود به صورت گفتگوی منظوم در­آید. به این معنی که چاوش خوان و نوچه ( یا نوچه های ) او بیت ها و یا مصراع ها را به نوبت در پاسخ یکدیگر می­خواندند. بسیار اتفاق می­افتاد که زوّار یا بدرقه­کنندگان نیز با چاوش­خوان هم آواز می­شدند. این بیت­ها و یا مصراع­ها غالبا با آهنگ خاص و موزون خوانده می­شد.

شعر و شعر­خواندن مهمترین دست مایه­ی چاوش­خوانان بود ، اما اشعار چاوشی غالبا از سرایندگان ناشناس است. در چاوشی­نامه­ها نام سرایندگان، مذکور نیست، و تنها گاه نام خطاط و یا ناشر را در بر دارد. شاید شاعران از ذکرنام خود به نیت تبرّع پرهیز داشته­اند. بعلاوه چون برحسب عادت، چاوش خوانان و دیگران به صورت کم و زیاد در این اشعار تصرف کرده­اند، انتساب آنها به گوینده­ای واحد موجه نمی­نمود. برخی چاوش­خوانان نیز خود اشعاری در این زمینه­ها می­سروده و می­خوانده­اند .با این حال بسیاری از اشعار چاوشی رنگ عامیانه نیز پیدا کرده و دارای اختلال وزن یا بعضی نقایص دیگر است. گاه نیز در برخی اشعار چاوشی، ابیاتی از دشواری­های سفر و سختگیری ماموران مرزها و چگونگی گرفتن تذکره و مضامینی از این قبیل راه یافته است.
لازم به ذکر است که چاوش­خوانی تا دو سه دهه­ی قبل در نواحی مختلف ایران و با سبک و سیاق تقریبا واحدی به اجرا در می­آمده و به عنوان سنتی واجب الاجرا در رابطه با مراسمی که مسافرین به عتبات عالیات داشته­اند، از جایگاه آیینی مشخص و با اهمیتی ویژه برخوردار بوده است.
در این گزارش به سند جالبی اشاره می شود که مربوط به اسناد چاوش خوانی می­باشد. این سندیکی از مهم‌ترین اسنادی است که در خصوص لوازم سفر در آرشیو واحد فرهنگ مردم موجود است، این سند به یک قرن پیش مربوط می‌شود و به روایت آقای محمدحسن رجایی زفره‌ای است. در این سند اثاثیه‌ای که زوّار همراه خود به سفر مشهد مقدس یا کربلای معلا می‌بردند، آورده شده است. از آنجا که در یک قرن پیش سفر پر زحمت و با کاروان و بوسیله حیوانات بارکش(شتر، اسب، قاطر،…) صورت می گرفت و طول سفر نیز طولانی بود از این رو هریک از زائران و مسافران وسایل ضروری سفر را همراه خود می بردند.
اشعار این سند را «چاوش­خوان» که همراه کاروان بود، نیمه‌شب و بین راه و منزل به منزل می‌‌خواند تا علاوه بر اینکه زوّار را برای ادامه سفر از خواب بیدارکند، لوازم سفر را یکی‌یکی به خاطر زائران ‌‌آورد که چیزی فراموش نکنند و همه وسایل خود را بردارند.
از جنبه محتوایی ارزش این ابیات علاوه بر ثبت و ضبط آن، معرّف وسایل (اثاثیه) مسافران(زائران) در زمان‌های گذشته است:
ای محب علی و آل، همه خُرد و کِبار
خواب تا کی، همه گردید به یک دم‌بیدار
هر که شب راه رود، روز رسد بر منزل
هر که شب خواب کند، هست خجل آخر کار
چشم بگشا و نما جمع ز اسباب سفر
تا نمانی عقب از قافله‌های زوّار
پاکش خویش بیاور، ز بَرش توبره فِکن
بر سر مال بزن، یا دهنه یا افسار
کوس زد بانگ رحیل، یاد آر از قُر و زنگ
زود برکَن ز دل خاک، در این دم بسمار
آنچه داری بُنه همراه، فراموش مکن
شمع و فانوس و فنر، سیخ فنر را بردار
کُپه را با دَبه و تُنگ و دیگر آفتابه
چَنته و چاپق و قلیان و چو‌چوب سیگار
قُوری و کِتر و سماور، سینی و نعلبکی
استکان و دگر آن قند شکن را بردار
تُنگ روحی و دیگر قوطی چایی برگیر
کیسه­ی قند، مکّرر به کناری مگذار
ز کُماجدان و دیگر دیگ­بَر و از کفگیر
بلکه بشقاب و دگر دُوری خود را بشمار
کاسه و جام و دیگر قابلمه و طاسِِ کباب
بنَما یاد که گم می‌شود اندر شب تار
گر وِلندیز بود، پا مگذار و مشکن
لاله را گیر و به خوبی به ته جعبه گذار
سفره­ی نان و دیگر قاشق و از کیسه نمک
با توجه همه را در نظرت یاد بیار
کیسه‌ات گر ز توتون است و یا تنباکو
جعبه و قوطی گوگرد که شود مایه­ی نار
آنچه اسباب ز جیب است بکن کم تو عبث
ذره‌بین و دیگر آن عینک پاکیزه عیار
دستمال و دیگر آن آینه و قبله‌نما
چاقو و قطب، ز زنجیر مسلسل رفتار
مُهر و تسبیح و ز انگشتر و قفل و منقاش
جعبه­ی سوزن خود را تو به غیری مسپار
ساعت خویش ببین، صبح به ما نزدیک است
شال و پاتابه، به پا پیچ و به سر نهِ دستار
موزه در پا و عصا در کف و بر دوش رَدا
رو به ره آی، به توفیق خدای غفّار
گر به همراه تو بود یک نفر از بافوری
گو که بافور مَکش تا که بمانی هوشیار
جعبه و قوطی تریاک و دیگر بافورت
جمع بنما که برفتند یکایک حضّار
نِه به خورجین همه اسباب و بزن قفل بر آن
بار بنما و به مَرکب بشو این لحظه سوار
چتر بردار و نما هیکل خود قرآن را
تا که محفوظ بمانی تو به هر لیل و نهار
قسمتی را بنما آب و به دوشت افکن
چون که لازم شودت آب به وقت ادرار
کُن نصیب از کرم خویش، «رجاء» را یا رب
کربلا و نجف و مشهدِ شاه ابرار«همه یکباره فرستید به احمد صلوات فرق سر تا به کف پای محمد صلوات»

پی نوشت­ها:

– این سند توسط محمدحسن رجایی زفره‌ای، از کوهپایه اصفهان، در سال ۱۳۴۸ به برنامه «فرهنگ مردم» رادیو که توسط مرحوم انجوی شیرازی تهیه می شد، ارسال شده است، و در حال حاضر در آرشیو واحد فرهنگ مردم مرکز تحقیقات صدا و سیما نگهداری می­شود.
– اشعار مربوط به مرحوم محمدعلی رجایی زفره‌ای متخلص به «رجاء» (۱۲۸۱- ۱۳۶۱.ق)، پدر محمدحسن رجایی زفره‌ای است.
– بزرگ
– هر حیوانی که پا روی آن گذارند و سوار شوند مانند اسب، خر، قاطر و شتر.
– کیسه‌ای که در آن کاه و علوفه می‌ریزند و به گردن چهارپا آویزان می‌کنند تا از محتویات آن بخورد.
– به گویش زفره‌ای به حیوان بارکش مانند اسب، خر و قاطر می‌گویند.
– فریاد کردن چاوش بهنگام کوچ کردن کاروان .
– (qor): زنگوله اسب و خر.
– زنگوله
– کلمه‌ای عربی به معنی میخ طویله.
– وسیله، اثاثیه، توشه.
– نوعی چراغ نفتی.
– نوعی دیگر چراغ روشنایی.
– میله آهنی بود که اگر می‌خواستند چراغ را ثابت نگهدارند، ابتدا میله را عمودی بر زمین می‌کوبیدند و چراغ (فنر) را به آن آویزان می‌کردند.
– وسیله‌ای مانند کپه ترازو یا سبد که اثاثیه را در آن می‌گذاشتند.
– ظرف سفالین که دهنه آن تنگ و کوچک بود و در آن روغن یا شیره می‌ریختند.
– کوزه
– صندوقی که به شکل مکعب مستطیل و از چوب ساخته می‌شد.
– کتری
– کوزه‌ای(ظرفی) که از جنس فلز روی ساخته می‌شد.
– ظرفی که با آن گوشت، برنج و سایر چیزها را طبخ می‌کردند.
– دیگی که خیلی بزرگ است.
– ظرف سفالین
– ظرف سفالین
– کاسه مسی
– فانوس، چراغ
– نوعی چراغ
– منظور قطب‌نما
– نوعی گاز انبر کوچک و مخصوص کندن مو(موچین)
– مچ پیچ
– کفش
– وافوری
– قرآنی که به هیکل (پیکر) آویزان می‌کردند و تسمه‌‌ای داشت که آن را به گردن و شانه می‌آ‌ویختند.
– تخلص سراینده، مرحوم محمدعلی رجایی زفره‌ای
– مصرع آخر را همه با هم تکرار می‌کردند.
– اشعار این سند در کتاب« سفرهای زیارتی در فرهنگ مردم» تالیف اینجانب ، نشر مشعر، ۱۳۸۸، صص ۱۰۹ تا ۱۱۲ به چاپ رسیده است.