انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازتولید رازآلودگی برای سیطره بر بدن

در سال های اخیر وجود شبکه ای پیچیده از رابطه ی میان بنیان های صنعت زیبایی، رسانه های جمعی و پیشرفت مهارت های پزشکی به ویژه جراحی زیبایی این ایده را تولید (Production) و بازتولید(Reproduction) می کنند که بدن ظرفیتی بی نهایت برای تغییر پذیری (Variability) دارد و بر همین اساس این ذهنیت در حال رنگ باختن است که : بدن هرکس در طول زندگی ثابت است و تنها تغییر آن نوعی تغییر طبیعی(Natural) در معنای بیولوژیکی است که طی آن بدن در فرایند رشد از جوانی به پیری می رسد. در این میان فاصله گرفتن از این نگاه طبیعی محور، هر چه بیشتر به معنای دخالت روش ها، سیستم ها و مکانیسم های غیرطبیعی با تکیه بر رشد علمی و تکنولوژیکی است و این مسئله بیش از پیش به پدیده ای دامن می زند که در مفهوم دستکاری (Manipulate) در امور طبیعی درک و فهمیده می شود.

گذشته از علل و عواملی که در نشر و گسترش صنعت زیبایی از جمله سلطه ی سرمایه داری، فردگرا شدن زیبایی، شهری و بصری شدن جوامع و غیره بیان شده است، یکی از مهم ترین چیزهایی که در صنعت زیبایی با ابزارهایی مانند سینما، سریال های تلویزیونی، مجله های عامه پسند بازنمایی (Representation) می شود، نیاز روزافزون به معیار و ملاک برای بازسازی(Reconstruction) بدن است که خود را در مفهوم الگو نشان می دهد. این الگوی بازنمایی شده توسط رسانه ها، اگرچه برای کاراکترهای متفاوت توانسته است الگوهایی متفاوت مانند یک بدن ورزیده ی ورزشی با خلق شخصیت هایی مانند بروسلی، یا بدن هایی لاغر و کشیده مانند بیشتر هنرپیشگان سینما و مانکن ها و غیره تولید کند اما آن چه رسانه های جمعی از بازنمایی آن به شدت جلوگیری می کنند، نمایش ستاره هایی با بدن هایی متفاوت از یکدیگر است. به این معنی که معیارهای زیبایی در حال حاضر براساس ویژگی های ژنتیکی بدنی غربیان به ویژه آمریکایی ها به خاطر سیطره و قدرت بیش از حد سینمای هالیوود اندامی کشیده و لاغر با قدی بلند معنادار است و هر چه در این ظرف ریخته نشود، نازیباست.

به این ترتیب داشتن بدن های متفاوت و فاصله دار با الگوهای رسانه ای به معنی از دست دادن فرصت هایی مانند هنرپیشگی، مانکن شدن و شغل های این چنینی است و از سوی دیگر زیبا شدن بیش از هر چیز به معنای کشف عیوب بدنی در مقایسه با بدن معیار است و توانایی آن را دارد تا فرد را وارد فرایند بازسازی کند. بر همین اساس مجموعه ای درهم تنیده از معیارها و بنیان های صنعت زیبایی، رسانه های جمعی و پیشرفت مهارت های پزشکی بشر را وارد فاز جدیدی از برقراری رابطه با بدن کرده و با بازتولید معیارها و حمایت رسانه های جمعی بازسازی بدن بر اساس یک الگوی مرجع را بیش از پیش امکان پذیر می کند.

در این میان اما آن چه همواره مغفول جریان های عامه می شود، نقدها و عیوبی است که ضلع های مثلث بالا دارد. زیرا سینما، رسانه های جمعی و جراحان هر سه به عنوان نهادهای رازآمیز و رازآلود به پهنه های مقدسی بدل شده اند که راهیابی برای شکستن مرزهای مصنوعی و هاله های تقدس، هزینه های گزافی در پی دارد:

سینما به عنوان مرجعی دستکاری کننده و در عین حال تولید کننده ی معیار زیبایی بدن، با تولید هنرپیشگانی که جلو و پشت دوربین در شرایطی متفاوت، متضاد و یا متناقض ظاهر می شوند، تصویری از بدن ایجاد کرده که در نظام نشانه شناسی دال و مدلول براساس الگوی سوسوری دیدن حضور هر هنرپیشه به معنای بازسازی یک تصویر ذهنی برای نشان دادن واقعیت از منظر غیرواقعی است. به این معنی که سینما در حال تولید واقعیت است و این کار را با چنان ظرافتی انجام میدهد که عامه ی مردم و گاهی نخبگان و روشنفکران نیز مرزهای خیال و واقعیت تولید شده توسط سینما را اشتباه می گیرند. بنابراین هرگونه راهیابی به فرامرزهای واقعیتِ ساختگی و جعلی سینما هم جذاب و هم خطرآفرین است. اما سینما به تنهایی ابزار کاملی برای ساختن تصویر و ایجاد یک واقعیت واقعی نیست، بلکه مجموعه ای از آرایشگران، طراحان لباس، عکاسان، طراحان فیگور و ژست های بدنی، طراحان پوستر، خبرنگاران، روزنامه ها و مجله ها و غیره را لازم دارد تا به کار گرفته و از این طریق مجازِ ساخته شده، خود را واقعی تر نشان دهد، به این ترتیب پای رسانه های جمعی به میان کشیده می شود و در خدمت سینما قرار می گیرد. با این توصیف اگر فردی پیدا شود که هرگز در تمام عمر خود به دیدن یک فیلم هم ننشسته باشد، اما نمی تواند ادعا کند که از سینما در آرایش بدن یا سلیقه ای که دوست دارد بدنش را طبق آن بازسازی کند، تاثیر نگرفته است، زیرا به هر حال سینما با تمام قوت خود و با پیوند زدنش با بخش های اقتصاد و سرمایه داری، به شکل خودآگاه و ناخودآگاه تصویری از بدن نمایش می دهد که کمتر فردی را می توان یافت که مثلن از لاغری و اندام کشیده، پوست صاف و روشن و کشیده و غیره خوشش نیاید و یا نخواسته باشد که خود نیز دارای چنین ویژگی های بدنی باشد. به این ترتیب پای سازوکارهایی به میان کشیده می شود که بخواهد خود را با بدن الگویی شده مطابقت دهد و سومین راس این مثلث نیز یعنی جراحان خود را به شکلی بازهم رازگونه و اسرارآمیز نشان می دهد و در خدمت بازسازی بدن قرار می گیرند. اما باید توجه داشت که ماهرترین و زبده ترین جراحان زیبایی نیز وقتی قصد جراحی بر روی فردی دارند، حتی در آخرین لحظات نیز می گویند هیچ تضمینی برای آن که تو زیبا شوی، وجود ندارد. در این شرایط رازآمیزی جراحی زیبایی خود را بیش از پیش نشان می دهد.

در مجموع می توان گفت تن دادن به پذیرش الگوهای زیبایی سینمایی به معنای ورود به فضاهای از قبل رازآمیزتری است که همچنان رابطه ی انسان با بدنش را رازآلود باقی نگه می دارد و جعل مرزهای واقعیت به نفع مجاز انسان را بیش از پیش به اضلاع مثلث گفته شده، وابسته تر می کند. به ویژه آن که این مثلث در حال حاضر دارای قدرت اقتصادی زیادی است و برای بازتولید خود نیاز به رازآمیز بودن رابطه اش با بدن دارد.

توجه :

ایده ی اولیه ی این نوشته از دو مقاله زیر به طور غیر مستقیم گرفته شده است:

۱- بدن های آسمانی، سینما و جامعه، نوشته ی ریچارد دایر، ترجمه نیما ملک محمدی، چاپ شده در ارغنون شماره ۲۳

۲- بدن های پلاستیکی، تاثیر فرهنگ شهرت بر افزایش جراحی های زیبایی، نوشته ی آنتونی الیوت، چاپ شده در سیاحت غرب، شماره ۱۰۸

ایمیل نویسنده:fsayyarpour@yahoo.com