بازتولید خاطره
نقدی بر پروژه انارستان پدربزرگ در تفت به طراحی پدرام جعفربیگی و نازلی جعفربیگی
نوشتههای مرتبط
در نخستین مواجهه با پروژه ویلای انارستان پدربزرگ، که بهزعم پیتر زومتور تأثیرگذارترین لحظه رویارویی با اثر است، ادراک ضمنی از پروژه، بیدرنگ مفهوم «بازتولید خاطره» را به ذهن نگارنده متبادر ساخت. ناگفته پیداست که پروژه میان گذشته و حال و حتی آینده در رفت و آمد است و از درون کشمکشهای دیالکتیکی سنت-مدرنیته و زمینه-فرامتن زاده شده است. در این بنا تلاش شده است تا زمینه اثر بهخوبی شناخته و به زبان معماریای بازتولید شود که بتوان آن را در ادبیات امروز معماری گنجاند. مشخصه بارز بنا، ایجاد موقعیتهایی است که میتواند بستر حضور جمعی را فراهم آورد و این امر موجب ایجاد خاطرات جدید در میان انسانهای حاضر در بنا خواهد شد که اعضای یک خانواده هستند. مفهوم «همبستگی خانوادگی» یکی از اساسیترین مفاهیم حاکم بر فضاهای پروژه است که آشکارا مسئله اصلی پروژه بوده است. سنت بهمثابه نظام خانواده، در کنار هم بودن نسلهای متعدد از پدربزرگ تا نوهها و در یاد داشتن زندگی با طبیعت بهمثابه سرمنشأ رزق و روزی، خود را به پروژه تحمیل کرده است و طراح کوشیده مدرنیته را در قالب تجارب جدید فضایی حمل بر سنت مذکور کند و از برهمکنش این دو به موقعیتهای نهایی برسد. از این رو پروژه را واجد ظرفیتهایی کرده است که میتوان به آنها بیشتر اندیشید.
ورای جسمانیت ابژههای معماری و جنبههای عملکردی و محتوای برنامهریزی آنها، تجربه ادغامی ملموس در این بنا منجر شده است تا آنچه متظاهر شده، صرفاً مکانی برای رویدادها، چیزها و فعالیتهای روزمره صرف نباشد. بلکه پدیدهای ناملموستر اتفاق بیفتد که از دل ظهور تدریجی و بیوقفۀ فضاها، مواد و جزئیاتِ همپوشان در تعامل مکرر و متناوب با ذهنیت کارفرما و موقعیت قرارگیری پروژه، پدیدار میشود؛ آنچه موریس مرلوپونتی از آن به «واقعیت میانجی» یاد میکند در این بنا همارز با لحظهای است که در آن، عناصر مجزا شروع به ازدستدادن وضوح خود میکنند. لحظهای که ابژهها با زمینه و با یکدیگر درهم میآمیزند. در مقیاس کلانتر جسمانیت تکرنگ و آجری پروژه، بنا را با تفت در هم تنیده میسازد. فضاهای نیمهباز و نیز چشمانداز به بیرون از پنجرهها، بیرون را به درون کشیده و درون را تا حدی با بیرون درمیان گذاشته است. شاهتوت، استخر را به چالش کشیده و استخر خود را با درخت همساز کرده است. حیاط، باغ انار را به درون خود راه داده و باغ با حیاط غریبگی نمیکند. آب، درون و بیرون را به هم رسانده و حد تفکیک را کمرنگ کرده است. تراسها، امتداد فضای جمعی و اتاق است و فضای جمعی، امتداد تراس. بالا، پایین را به سمت خود کشیده و پایین، خود را در ارتباط با بالا سامان داده است. شومینه، موقعیتی ساخته است که افراد را نزد خود میخواند و همه را گردهم میآورد تا خاطرات گذشته مرور شود و لحظات اکنون، خاطرات آینده را شکل دهد. بنابراین بارزه اصلی پروژه بهزعم کریستوفر الکساندر، «درهمتنیدگی اجزا و انسجام» پروژه است. انسجامی که «مرزها» را به چالش کشیده و «ابهام» را متبلور کرده است. پروژه در کلیت با زمینه و در اجزا، هر یک با دیگری درهمتنیده است.
امتزاج ساختمان با پیشزمینه، زمینه میانی اطراف و منظر دوردست، همراه با تمامی ویژگیهای سوبژکتیو از مواد و نور، اساس «ادراک کامل» را شکل میدهد. تمامی حواس پنجگانه انسان در فضا درگیر میشود و نیز ذهنیات او به چالش کشیده میشود. در این پروژه ظهور «ایده» آغازین، امتزاجی از ذهنیت و عینیت، سیر زمان و خاطرات است. به این معنا که منطق مفهومی که طراحی را پیش میبرد، پیوندی درون-ذهنی با مسائل ادراک غایی خود آن دارد. هنگامیکه در فضای جمعی نشستهایم، چشمانداز دوردست کوهها، نوری که از پنجره وارد میشود، مصالح کف و دیوارها، از لحاظ ادراکی در هم میآمیزند. کوهها تا عمق فضا و تا آبدارخانه به درون پروژه آورده شده است و این همپوشانیِ پیشزمینه، زمینه میانی و منظر دوردست، موقعیتی حیاتی در خلق فضای معماری در این پروژه ایجاد کرده است. میتوان به خوبی فضا و موقعیتهای حضورپذیر، تابش نور، رنگها، هندسه فضاها، جزئیات و مصالح را بهمثابه پیوستاری تجربی انگاشت. البته امتزاج پلهها با کف و از بین رفتن مرز ماهوی آنها میتواند منجر به خطای دید و ایرادات عملکردی شود؛ اما مجموعۀ به هم پیوستهای از زمان، نور، ماده و جزئیات، «کلیت» فضا را خلق کرده است؛ جایی که دیگر نمیتوان در آن، عناصر منفرد را از هم تمییز داد.
کدر بودن رنگ جدارهها، منجر شده است تا نورهای تاباندهشده و بازتابشیافته مدیریت شود و طیفهای پدیدارشناختی ناخواسته تولید نشود. نیروهایی که بر تجربۀ نور در فضاها تأثیر میگذارند، بر اساس میزان نورِ در دسترس و نیز سایر خواص، عمل میکنند و در اینجا «تعین یافتگی» نورها و بازتابها منجر به ادراک فضا همانطور که در جسمانیتش تبلور یافته، شده است. تابش آفتاب بر رنگ گرم و سفید سطوح، بهواسطۀ شدت تابش نور آفتاب در روزهای مختلف تغییر میکند. حرکت خورشید، رنگها را زنده میسازد و گذشت زمان را به جریانی شگرف و درخشنده در ساختمان تبدیل میکند. نمیتوان اذعان داشت که مقصود اصلی در این بنا، حول محور نور میچرخد اما جوهر ادراکی و قدرت متافیزیکی معماری توسط کیفیت نور و سایه شکلگرفته از طریق فضاهای پر و خالی، شفافیتها، کدربودنها و نیمهشفافیتها ایجاد میشود. نور طبیعی، با تنوع تابش خود، شورمندی معماری را در فضاهای مختلف پروژه تنظیم میکند. در این ساختمان تا حدی آنچه چشمها میبینند و حواس، ادراک میکنند، بر اثر شرایط نور و سایه شکل میگیرد. جسمانیت آجری پروژه، ساختمان را از تفاخرهای اجتماعی دور کرده و آن را تبدیل به بنایی انسانی کرده است که به خوبی در زمینه خود نشسته و چیزی بر آن تحمیل نکرده است. آب بهمثابه یکی از مهمترین عوامل محیطی در پروژه، ضمن اتصال تالار تابستانی به حیاط، تلطیف هوا با ایجاد رطوبت و صدای دلنشین آبشار، موقعیت منحصربهفردی ایجاد کرده است. میدانیم که مواقعی که رنگها و تصویر درختان پاییزی در برکهای زلال و آرام انعکاس مییابد، از چشمانداز واقعیشان تأثیرگذارتر به نظر میرسند. این اتفاق در مورد تعامل درخت و حوض آب در این پروژه رخ داده است. سطح آیینهای آب در امتداد طول حیاط، پسزمینه و ساختمان را بهمثابه تصویری شگفتانگیز، دقیق و واضح بهویژه در شب بازتاب میدهد. ما اغلب میتوانیم در حوض آب، خطوط کانونی تشدیدشدۀ نور خورشید را ببینیم که از طریق تلألؤ امواج کوچک بازتاب یافته همچون لنز منعکسکننده نور عمل میکنند.
دامنه بساوایی پروژه یکی از شاخصهای منحصربهفرد آن است. کاربرد آجر در کالبد بنا در تعامل با سطوح سفید خالص، هرآینه افراد را به سمت خود فرامیخواند تا آن را لمس کنند. همچینن نحوه حضور آب در حیاط و عمق حوض به نحوی طراحی شده است که میتواند موقعیت نشستن در کنار آب و فرو بردن دستها و پاها در آب را فراهم کرده است. همچین امکان رفتن به زیر آبشار و تجربه لذتبخش آب در تابستان، موقعیت مضاعفی از ادراک آب ایجاد کرده است. در فضاهای مختلف حس لامسه درگیر با فضاست و میخواهد فضا را لمس کند. بنابراین میتوان گفت افراد در فضا میتوانند آن را مزه کنند.
تناسبات پروژه، هرچند بلند است اما بهنحوی مدیریت شده که فضاها از تناسبات انسانی فاصله نگیرد. خلوص هندسی پروژه در نمای حیاط، تأکید بر تقارن موضعی، حفظ تصویر کهنالگویی از تقسیمات مربعی و چهارگانه در نما، خلوص هندسی، حضور عناصری مانند فخر و مدین آجری که میتواند پروژه را به تجربههای تاریخی نزدیک کند، همگی باعث شده است تا بدن ساختمان، خود را به بدن افراد تحمیل نکند. بدن انسان، کانون طراحی فضاها و حیاط بوده است و علیرغم متراژ زیاد زیربنا، فضاها ماهیت انسانی خود را از دست نداده است. روی هم رفته کادربندی نما در حیاط، تصویر نابی پیش چشم مخاطب قرار داده است.
پلهها در پروژه یکی از عناصری است که پروژه را به چالش کشیده است. چه پلکان وردی در خیابان و چه پله دسترسی به حیاط و چه پلکان با پاگرد گرد به سمت طبقه اول و چه پلههای داخلی، همگی مخاطب را به چالش کشیدهاند. هرچند تلاش شده است پلهها خدشهای به تناسبات پروژه و نظم هندسی آن وارد نکند اما کارکرد پله در مواردی مخدوش شده است و نتوانسته بهمثابه یکی از عوامل تأثیرگذار معماری خود را مطرح کند. همچنین در خلق موقعیتهای فضایی ناکام ماندهاند که میتوانست محقق شود.
معمار در این پروژه تلاش کرده است ضمن تحقق خواستههای کارفرما مبنی بر حفظ نظام خانواده و گردهماییهای خانوادگی، تجارب فضایی جدیدی برای افراد فراهم کند و سرحدات تجارب آنها را ارتقا دهد. از این منظر پروژه الکن نیست و میتواند کیفیتهای خود را در بستر پروژه، بازتولید کند و بهمثابه انشای تازه در متن تفت مطرح شود. خط طراحیِ منطقی، هندسی، انسانی و متنوع باعث شده است پروژه زایا باشد. مسئله پروژه، واقعی است و خواست کارفرما که مسئلهای اجتماعی است تا تحقق کامل دنبال شده و روشن است که پروژه بر مبنای شبهمسئله یا مسئلهپردازی صوری پیش نرفته است. پروژه واجد مضامینی همچون بازتولید زندگی خانوادگی، ارتباط نسلهای متوالی با هم و کیفیتهای فضایی خاطرهانگیز در آغوش طبیعت است که میتواند از حیث محتوا، غنی ارزیابی شود. سرحدات برانگیختگی حسی در پروژه هرچند از حیث بداعت در ماهیت تجارب حسی، خلاقه نیست اما تنوع انحا تجارب حسی قابلاعتناست. در محیطهای مختلف بنا میتوان برانگیختگی حواس مختلف را بهخوبی تجربه کرد. استراتژیها و تکنیکهای بهکاررفته در طراحی با هدفِ مخاطب قرار دادن احساسات انسانها ساده و غنی است. با توجه به درهمتنیدگی فضاها بهمثابه یکی از اصول طراحی در این پروژه، تشخص یافتگی هر یک از فضاها بهویژه در مورد فضاهای جمعی، کمرنگ و مرزها تعمداً محو شده است. حتی پروژه با محیط بیرون و چشمانداز دوردست نیز در برخی مواقع مرزهای خود را پاک کرده است تا بتواند با محیط بیرون تعامل داشته باشد. یکپارچگی کفسازی در فضاهای مختلف نیز بر یکپارچگی فضاها بهمثابه کل واحد افزوده و از تشخص فضاها کاسته است. فرم و تکنیک نهایتاً یکدیگر را مغلوب نکردهاند و در خدمت هم بودهاند. بهجز در مورد پلهها که به نظر میآید تکنیک نتوانسته به خدمت فرم درآید، در کلیت پروژه سلطه یکی بر دیگری مشهود نیست. نقطه اوج پروژه میتواند فضای جمعی در پیشگاه شومینه و نیز تالار تابستانی انتهای حیاط باشد؛ دو موقعیت جمعی در راستای کانسپت پروژه متناسب با فصول زمستان و تابستان که ماهیت این ساختمان را شکل میدهد. حرکت آب ما بین این دو به طور نسبی این موقعیت را تشدید کرده است. فضاهای جمعی در طبقه اول نیز موقعیتهای درجه دو را شکل داده است. امر بیبدیل در این ساختمان تناسب میان فضای خلق شده با مفهوم فضا نزد ساکنان و انتظارات آنان از خانه و نیز نزد مردم عامه است. به نظر نمیآید کسی در ماهیت «خانه بودن» پروژه به تردید بیفتد و یا اندیشه بهرهبرداریهای دیگری از آن به ذهنش خطور کند. این پروژه خانه است و خانه خواهد ماند. افراد در آن حاضر خواهند شد و خاطرات جمعی جدیدی را در کنار هم بهنحوی تجربه خواهند کرد که خود را عضوی از کالبد بنا میپندارند. آنان در بنا جای میگیرند و بنا در ذهن آنان جای میگیرد. تصور عامه از پروژه بهمثابه خانه، مخدوش نشده است. اعتنای پروژه به سیاق خود چه از حیث تجسد کالبدی و چه از حیث ارزشهای انسانی و اجتماعی حاکم بر طراحی، پررنگ و محسوس است. دغدغههای اصلی مالک پروژه از جنس اجتماعی است و این خود بزرگترین امتیاز برای پروژه بوده است تا خود را با جهان اندیشهورزی مردم آن سرزمین تطبیق دهد. حد زایایی پروژه، در عناصر، اجزا، مصالح، تناسبات و رویدادها مطلوب است اما زایندگی آن در موقعیتهای مشابه مواجهه با کارفرمای دغدغهمند از جنس خاطرهمندی بیننسلی خود را بیشتر بروز خواهد داد.
نهایتاً باید گفت پروژه حاضر میتواند یکی از مصادیق موفق معماری مستقل باشد. به این معنا که معمار تقلا نکرده است تا همسو با جریانهای جاری و رایج معماری چه از حیث فرم، چه از حیث توسل به کیفیتهای بصری فریبنده، چه از جنبه بهرهبرداری از تکنولوژیهای پرهزینه غیرکاربردی و تزئینی و چه مبتنی بر نگاه جایزهای و بهاصلاح مجلهای به ساختمان پیش برود. معمار پروژه تلاش کرده است مسئله واقعی پروژه و زمینه کار را خوب فهم کند و خلاقیتهای خود را در جهت خلق موقعیتهای حضورپذیر به خدمت بگیرد. از این رو توانسته به سمت خلق معماری استعاری و کاربرد عناصر فضا بهنحویکه متضمن معانی فراتر از خود باشند، پیش برود و بنا را از یک ساختمان عادی که صرفاً پاسخگوی نیازهای کارفرما باشد به سمت معماری شاعرانه و متعالی سوق میدهد.
این مقاله پیشتر در شماره ۶۱ نشریه هنر معماری منتشر شده است.