انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازاندیشی در سیاست فرهنگی

هانیه کرمیان

 

مک گوییگان،جیم .(۱۳۸۸) بازاندیشی در سیاست فرهنگی (ترجمه نعمت الله فاضلی ومرتضی قلیج).تهران : دانشگاه امام صادق (ع)

«سیاست فرهنگی» به اقدامات و فعالیت¬های عامدانه و از پیش طراحی شده¬ای گفته می¬شود که نهادهای مختلف از قبیل دولت،بازار یا جامعه¬ی مدنی در جهت تولید،توزیع و اشاعه¬ی محصولات فرهنگی از خود بروز می¬دهند.»(گوییگان،۷:۱۳۸۸)

این تعریفی است که در کتاب پیش رو ماهیت کلی سیاست فرهنگی را مشخص می¬کند.

در آغاز با ارائه¬ی تعاریف این چنینی و مشخص کردن نوع و شیوه¬ی بررسی این مفهوم توسط مک گوییگان،رویکردهای مختلفیمعرفی می¬شوند.رویکردهایی که به واسطه¬ی آن¬ها می¬توان به بررسی مقوله¬ی سیاست¬ها و خط¬مشی¬ها دست یافت.از منظر مدیریتی و اجرایی گرفته تا رهیافت جامعه¬شناسی سازمان¬ها و مطالعات فرهنگی.این مورد آخر همان رویکردی است که در تمامی کتاب،نویسنده سعی دارد که از نگاه آن به بررسی سیاست گذاری فرهنگی بپردازد.

در واقع وجه انتقادی مطالعات فرهنگی که خودش به نوعی نتیجه-ی نارضایتی از سایر رشته¬هاست،بسیار مورد نظر است.از توضیح نسل¬های مختلف نظریه پردازان مطالعات فرهنگی که بگذریم؛ازکسانی مثل ویلیامز و هوگارت تا استوارت هال و مک رابی و البته تونی بنت،به نگاهی می¬رسیم که باید از جانب مطالعات فرهنگی به سیاست فرهنگی انداخته می¬شود؛تأکید بر هدف قرار دادن سیاست¬های تحت لوای لیبرالیسم و نئولیبرالیسم.

با برشمردن ویژگی¬های عصر حاضر،عصری مبتنی بر گفتمان بازار که در آن ما شاهد از بین رفتن تکثر و تنوع و بدیهی انگاشتن همه چیز و حتی از بین رفتن تفکر انتقادی هستیم،پرداختن به رویکرد انتقادی و بازاندیشانه از ملزومات تفکر در چنین چارچوبی است.ویژگی این نوع تفکر،بازنمایی ایدئولوژی و واسازی قدرت است.چیزی که گوییگان در پایان کتاب به عنوان یکی از اصلی¬ترین اهداف خود ذکر می¬کند:تأکید بر روابط پنهان و موذیانه¬ی بین فرهنگ و قدرت.

به طور کلی دو رویکرد در ارتباط با ورود مقوله¬ی سیاست گذاری به گفتمان مطالعات فرهنگی وجود دارد.یکی مبتنی بر نظریات بنت و تأکیدش بر سودمندی و مفید بودن مطالعات فرهنگی برای سیاست گذاران و در مقابل اشخاصی مثل تام اورگان که از عدم محدودیت سیاست گذاری به «سودمندی اجرایی و اداری» سخن می¬گویند.در این مجموعه نیز گوییگان هم صدا با اورگان،رویکرد انتقادی و اصلاح گرایانه را به دولتی و حاکمیتی ترجیح می¬دهد.

کتاب حاضر در پنج فصل شامل (تحلیل فرهنگی ،تکنولوژی و قدرت)،(گفتمان¬های سیاست فرهنگی)،(سیاست فرهنگی متناسب و سیاست فرهنگی نمایشی)،(لفاظی¬های توسعه،تنوع و گردشگری) و در آخر (فرهنگ،سرمایه¬داری و انتقاد) مدون شده¬است.

در فصل اول، در بحث تحلیل فرهنگی،تکنولوژی و قدرت، نویسنده سعی می¬کند محدود کردن معنای گسترده فرهنگ را از شیوه¬¬ی زندگی عامه¬ی مردم به جلوه¬هایی که معطوف به فرهنگ هستند،در دستور کار خود قرار دهد.«جلوه¬ها و فرآورده¬هایی که در عصر مدرن به واسطه¬ی گسترش رسانه¬های همگانی و تجاری شدن فرهنگ وارد فاز جدیدی شده و فعالیت فرهنگی به امر اقتصادی تقلیل داده شده¬است»(گوییگان،۱۲:۱۳۸۸)
در ادامه بهبررسی تأثیر فناوری¬های ارتباطات و اطلاعات جدید در روابط فرهنگ و قدرت و همین طور حساسیت و نگرانی مک گوییگان از همان معانی گسترده¬ی فرهنگکه اطلاق امر فرهنگی و به امر اجتماعی و بالعکس می¬تواند یکی از مصادیق آن باشد،پرداخته می¬شود.

در فصل دوم،گفتمان¬های سیاست فرهنگی در سه مدل گفتمانی خلاصه می¬شود: دولتی،بازاری،ارتباطی-مدنی.
گفتمان دولتی همسو با پروژه¬ی ملت سازی همان گونه که نویسنده هم به دولت-ملت¬ها به عنوان قدرت اصلی برسازنده¬ی سیاست،اقتصاد و فرهنگ اشاره می¬کند،مطرح می¬گردد.گفتمان بازار نیز در چارچوب کشورهای سرمایه داری در درجه¬ی اول مبتنی بر اهداف اقتصادی تعریف می¬شود تا اهداف فرهنگی. و تنها گفتمان ارتباطی- مدنی است که درصدد مقاومت فرهنگی و به چالش کشیدن فرهنگ غالب است.و در مجموع هر سه گفتمان « در کار معین کردن موقعیت عاملین و سوژه¬ها،رویه¬ها،مصرف کنندگان،شهروندان و میانجی¬ها در درون فضای گفتمانی حوزه¬ی فرهنگی¬اند»(گوییگان،۹۳:۱۳۸۸)
سیاست فرهنگی متناسب و سیاست فرهنگی نمایشی در فصل سوم به بحث گذاشته می¬شود.این فصل متأثر از آرا و عقاید ریموند ویلیامز است.برای مشخص کردن تفاوت¬های میان این دو نوع سیاست،ویلیامز تعاریفی را ارائه می¬دهد.او در ارتباط با دلایل انجام هر یک از این سیاست گذاری¬ها،معتقد است که دلایلی که برای سیاست فرهنگی متناسب مطرح می¬شود همیشه آشکارا مدلل است اما «مبنای منطقی سیاست فرهنگی نمایشی بیش از آنکه عیان و آشکار باشد،تلویحی و پنهان است»(گوییگان،۱۵۴:۱۳۸۸) یا در جایی دیگر تمرکزی که بر هر یک از این دو اعمال می¬شود را متمایز می¬داند و اعتقاد دارد که سیاست متناسب معمولاً در چارچوب¬های اجرایی و برنامه¬های دولتی رخ می¬دهد اما سیاست نمایشی بیشتر در یک چارچوب انتقادی و مستقل با هدف گرفتن مسائل وسیع¬تر اقتصادی،ایدئولوژیک و سیاسی اتفاق می¬افتد.
ویلیامز در کل پنج حالت رابطه میان دولت-ملت و فرهنگ را مشخص می¬کند که دو حالت متعلق به سیاست نمایشی و سه حالت هم بخشی از سیاست فرهنگی متناسب است.
برای سیاست فرهنگی نمایشی که هدف کلی آن را زینت دادن به نظم اجتماعی غالب می¬داند، دو زیر مجموعه عنوان می¬کند : بزرگ نمایی ملی و تقلیل گرایی اقتصادی و برای سیاست فرهنگی متناسب سه زیر مجموعه،حمایت عمومی از هنرها،تنظیم رسانه¬ها و سازه گفتگویی هویت فرهنگی.

در فصل چهارم،توسعه و تنوع به عنوان اصطلاحات بنیادینی در لفاظی¬های سیاست¬های فرهنگی معاصر مشخص می¬شوند.مفاهیمی که اقتصاد و فرهنگ را به یکدیگر پیوند داده و محل اساسی تلاقی آن¬ها گردشگری است.در این فصل بر لفاظی¬های سیاست گذاری که عموماً به دنبال پی ریزی مفاهیمی هستند تا به وسیله¬ی اهمیت ندادن به تفاوت¬ها و مشابه نشان دادن آن¬ها مثل نادیده گرفتن معانی منفی توسعه، سطحی از خوش بینی را نمایش بدهند.
مک گوییگان در فصل پایانی هم مثل تمام فصول کتاب منتها به طور اختصاصی¬تر در ارتباط با سرمایه¬داری،رویکرد انتقادی و آشکار ساختن لایه¬های زیرین و پنهان ساختار¬ها و فرایند¬های فرهنگی و البته سیاست¬هایی که زیر نفوذ عوامل جهانی شدن نئولیبرال قرار دارند،صحبت می¬کند.