انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

ای عجب من عاشق این هر دو ضد

شاید راز ماندگاری لورل و هاردی این باشد که همه ما این حس مشترک رو‌به‌رو شدن با امر متنوع را داریم؛ اصلا زندگی اجتماعی مسالمت‌آمیز ریشه‌اش در یکنواختی و یکپارچگی نیست.

روایت انتقادی از وضع موجود؛ این چیزی است که ژانر کمدی در پی تلاش برای دستیابی به آن است. اما این‌که در دوره‌‌های تاریخی مختلف و فرهنگ‌ها و تمدن‌های گوناگون روایت‌ها به چه شکل هستند، نیاز به بررسی و مطالعه دارد. مثلا یکی از نمونه‌های کلاسیک آن در ادبیات ایران، عبید زاکانی است. این نگاه انتقادی توام با طنز را می‌توان در برخی آثار سعدی و حتی اشعار حافظ یافت. حتی معاصرانی چون پروین اعتصامی نیز در انتقاد طنزآلود از وضع موجود دست دارند؛ مطرح کردن غیر‌مستقیم تلخندی که از یک زاویه فکاهی و طنز است و از سویی دیگر انتقاد از وضعیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی دینی. به عنوان نمونه‌ای دیگر می‌توان از ملانصرالدین نام برد؛ انسانی شرقی که با روایت طنز در برابر نرم‌هایی قرار می‌گیرد که منطقی پشتش نیست ولی چون حاکم است و سیطره دارد، مورد تقدس و احترام است. از سویی دیگر طنز در تلاش است تا سلسله‌مراتب اجتماعی را بشکند و به سمت مردم حرکت کند. به همین جهت است که در نظام‌های توتالیتر یا دیکتاتور ژانر کمدی بسیار ضعیف است. هر‌جا که فضا برای شکستن نظام‌های سلسله‌مراتبی بسته‌تر باشد، این ژانر تضعیف خواهد شد.

اما آنچه نیاز به تامل جامعه‌شناختی بیشتری دارد، پیوند ژانر کمدی و هنر و صنعت سینما از یک‌سو و برهه‌هایی که این ژانر شکوفایی بیشتری پیدا کرده، از سویی دیگر است. سینما نیز هنری است که تلاش می‌کند با شکستن سلسله‌مراتب قدرت به سمت مردم حرکت کند و همین امر پیوند سینما و ژانر کمدی را تامل‌برانگیز می‌کند و مسئله را پیچیده‌تر و جذاب‌تر. وقتی از سینمای کمدی در دوران معاصر صحبت می‌کنیم، تنها از یک ژانر حرف نمی‌زنیم، بلکه از خلق یا بازتولید یا بازآفرینی این ژانر در بستر سینما سخن می‌گوییم و می‌خواهیم ببینیم که سینما چه ابعادی را ایجاد می‌کند و چه توان و قدرتی را به کمدین می‌دهد و این چه تاثیری می‌تواند روی مخاطب داشته باشد. درواقع هنر و صنعت سینما کمدی را به تصویر می‌کشد و چیزی که به تصویر کشیده می‌شود، تاثیر ماندگارتری خواهد داشت.

زمانی برای بهجت و شادمانی
اما ژانر کمدی یا طنز در چه زمانی ظهور و بروز بیشتری دارد؟ مرور تاریخ معاصر نشان می‌دهد که هر زمان نابسامانی‌های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی فراگیر بوده، این ژانر نیز فعال‌تر شده است. چنان که در سال‌های رکود بزرگ امریکا و افسردگی بزرگ (Great Depression) از سال ۱۹۲۹ تا اواخر دهه سوم میلادی یا در سال‌های جنگ‌های جهانی و پس از آن، شاهد فعالیت کمدین‌ها هستیم. در سال‌های رکود بزرگ که سرمایه‌داری نوپای امریکا تحت فشار قرار می‌گیرد، هالیوود به این سمت می‌رود که به‌گونه‌ای افکار عمومی را از این فشار اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رها و مانند سوپاپ اطمینان عمل کند. در این زمینه صنعت سینما و مشخصا ژانر کمدی نقش خیلی مهمی را ایفا می‌کند و باعث می‌شود که افکار عمومی به سمت از این فشار فاصله بگیرد و یک ترمیم روانی و اجتماعی اتفاق بیفتد. فقط در حوزه سینما هم این اتفاق نمی‌افتد و ما شاهد فعالیت این ژانر در حوزه ادبیات نیز هستیم.

جنگ‌های جهانی اول و دوم نیز به‌مثابه پدیده‌های مهم قرن بیستم، نقاط عطف تاریخ‌نگاری دوران معاصر شده‌اند و به‌گونه‌ای ظهور و بروز نظم نوین جهانی که الان در آن ترک و شکاف ایجاد می‌شود، مدیون یا برآمده از این دو جنگ است. نظم و چارچوبی در خط سیر تاریخ بشر بر اثر این دو جنگ ایجاد شد که این چارچوب خط سیر بشر را از آن چیزی که در گذشته اتفاق افتاده بود، بسیار متفاوت کرد. کشته‌ها و خرابی‌های این دو جنگ، افسردگی جمعی‌ای ایجاد کرده بود که نه‌تنها اروپا و امریکا و روسیه را تحت تاثیر قرار داد، بلکه کشورهایی چون ایران را که از همان ابتدای جنگ اعلام بی‌طرفی کرده بودند، بی‌نصیب نگذاشت و از ضربات و آسیب‌های آن دور نماند. در اصل جنگ‌های جهانی تمامی ملت‌ها را به‌گونه‌ای درگیر خود کردند. این اتفاقات از خود افسردگی بسیار بسیار عمیقی برجا گذاشت که کمدی می‌توانست تاحدودی التیام‌بخش آن باشد.

اما این کمدی تنها برای خنداندن نبود. بلکه برای این بود که اولا درد و رنج انسان‌ها را که تروماتایز شده بودند، التیام دهد و ثانیا سیاست‌هایی را که منجر به چنین جنگ‌های خانمان‌سوزی شده بودند، به سخره بگیرد. چون همان‌طور که در ابتدای مطلب اشاره کردم، کمدی روایتی انتقادی از وضعیت موجود به دست می‌دهد. یک کمدین قهار و ژانر کمدی موثر ژانری است که در آن سیاست‌هایی را که منجر به نابودی و آسیب انسان می‌شود به سخره می‌گیرد، تابوها را می‌شکند و به بیننده نشان می‌دهد که در پس این سیاست‌های خانمان‌سوز امپراتوری‌های مالی خانوادگی قرار گرفته‌اند که برای نفع خود حاضرند جهانی را بسوزانند. حالا این کمدین باید از یک‌سو فرد را ترمیم کند و فضایی برایش ایجاد کند که آلامش به‌قدری تسکین یابد و از سویی دیگر به جامعه آگاهی دهد که این نظمی که باعث شکنندگی و تخریب انسان می‌شود، نظم الهی و بایدی نیست، بلکه نظمی است که پشتش سودها و منافع شبکه‌های مافیایی قرار گرفته‌اند و این‌ها تلاش می‌کنند انسان و جامعه انسانی را به سمت برده‌وارگی و ابژه‌وارگی ببرند.

مثلا چارلی چاپلین با آثارش در ذهن مخاطب موجب ادخال سرور یا بهجت و شادمانی می‌شود. ما می‌توانیم به این اتفاق به این شکل نگاه کنیم که کمپانی‌های بزرگ جهانی با صنعت نوزاییده سینما پیوندی ایجاد کردند و سعی در جهت‌دهی به افکار عمومی داشتند. اما در بین خود کمدین‌ها هم روایت‌های مختلف و گوناگونی هست. مثلا فیلم‌های چارلی چاپلین به نظر خنده‌دار است، اما خود او چنین نظری در مورد کارهایش ندارد. او تفسیرش این است که تلاش کرده مضحکه بودن یا مسخره بودن سیاست‌های روز را در دورانی که فشارهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی شدید بوده، به زبانی بیان کند. او این کار را برای خنداندن نمی‌کرده، بلکه برای نشان دادن این مسئله بوده که بر بسیاری از کارهای ما منطقی حاکم نیست و پشت این رفتارها بی‌منطقی و حتی گاهی جنون مشاهده می‌شود. مثل همان اپیزود معروف کارخانه که نشان می‌دهد در نظام سرمایه‌داری متقدم به جای این‌که انسان مدیر و سوژه باشد، مهره یا ابژه است و در دستگاه سرمایه‌داری جایی برای آن نیست. او این ایده را به سخره می‌گیرد. باید توجه داشت بین این‌که مخاطب چه تصوری از ژانر کمدی دارد و خود کمدین برای چه این کار را انجام می‌دهند، تفاوت وجود دارد.

اما آیا واقعا می‌توانیم بگوییم برنامه‌ریزی و مدیریتی در جوامع امروزی وجود دارد؟ یعنی رابطه‌ای بین سیاستگذاری و مسئله ژانر کمدی می‌توان دید؟ به نظرم این موضوع قابل مطالعه است و رابطه و پیوند کمدی و سیاستگذاری‌های اجتماعی یکی از مسائل چالش‌آفرین است.

طنازی در ایران
حالا این مسئله در ایران چگونه است؟ آیا در ایران هم چنین پیوندی را می‌بینیم؟ به نظر می‌آید که در ایران ظرفیت اجتماعی حداقل در حوزه رسمی خیلی بالا نیست. ما در حوزه غیر‌رسمی یا ادبیات محاوره‌ای حضور «جوک» را داریم که خیلی شایع است و ادخال سرور ایجاد می‌کند، ولی این در دامنه رسمی نیست. یعنی صدا و سیما و رسانه‌های جمعی رسمی نمی‌تواند از این ظرفیت استفاده کند. هم ممکن است موانع رسمی و قانونی وجود داشته باشد و هم موانع فرهنگی ذیل مفهوم حیا و عفت عمومی. این موجب می‌شود بازتولید این ادبیات در صحنه عمومی ممکن نباشد. شاید دقیق نتوانیم این «جوک»‌ها را زیرمجموعه ژانر کمدی بدانیم ولی از هنر خنداندن برخوردارند و نرم‌هایی را به سخره می‌گیرند که دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد. این در ادبیات محاوره ایرانی دیده می‌شود و در مواجهه با دردها و آلام اجتماعی و سرکوب‌های سیاسی و فرهنگی ظهور و بروز پیدا می‌کند.

چرا لورل و هاردی؟
یک جنبه کارهای این دو نفر هنری است و با خلاقیت ذاتیشان ارتباط دارد که منحصر‌به‌فرد است و در کاراکترهای دیگر دیده نمی‌شود و تنها خصیصه آن‌ها بوده است. ولی شاید چیزی که خیلی جالب است و از این منظر می‌شود فیلم‌هایشان را مورد مطالعه قرار داد، کنتراست باشد. لورل و هاردی نمایش‌دهنده کنتراست‌ها هستند. اول از همه فیزیکشان جلب نظر می‌کند؛ یکی چاق است و دیگری لاغر. این دو نفر به ما نشان می‌دهند ‌که زندگی زمانی زیباست که کنتراست‌ها کنار هم باشند و نباید دست به حذف آن‌ها بزنیم. معمولا نگاه سیاستگذاران و سیاستمداران همیشه به دنبال حذف است و جامعه‌ای یکدست می‌خواهد. لورل و هاردی اولین چیزی که نشان می‌دهند، این است که جامعه وقتی زیباست که متنوع باشد. این کنتراست در رفتار و خلق‌و‌خو و حتی در دوست‌یابی‌ها و دیالوگ‌ها و اعمالشان نمود دارد و به ما می‌گوید تنوع زندگی را زیبا و دوست‌داشتنی می‌کند. این کنتراست‌ها و سایه و روشن‌ها یکی از المان‌ها و عناصر و مولفه‌های مهم زندگی‌ای است که در آن همزیستی مسالمت‌آمیز می‌تواند وجود داشته باشد. مثل چیزی که در جامعه امروز ما نیز هست و آدم‌ها از اقوام مختلف و با دین‌ها و زبان‌های مختلف و گرایش‌های سیاسی متنوع در کنار هم زندگی می‌کنند و این چیزی است که به زندگی ایرانی شادابی می‌دهد. سیاستگذار باید این کنتراست‌ها را ببیند و راهی باز کند که این‌ها بتوانند در کنار همدیگر به صورت مسالمت‌آمیز زندگی کنند. این چیزی است که لورل و هاردی نشان می‌دهند. چرا ما دوستشان داریم؟ چون در ذهن ناخودآگاه این تنوع‌ها را تجربه می‌کنیم. ولی در جامعه جهانی امروز به‌گونه‌ای القا می‌کنند که اگر به هر شکلی جامعه یکدستی نداشته باشیم، امنیت به هم می‌خورد و نابود می‌شویم و ترس به دلمان می‌اندازند و اجازه نمی‌دهند که از زندگی با هم لذت ببریم.
اتفاقا یک مطالعه خیلی خوب می‌تواند این باشد که ببینیم چهار، پنج نسلی که با لورل و هاردی بزرگ شدند، این فیلم‌ها چه تاثیری روی افکارشان داشته است و چگونه این کنتراست‌ها را می‌فهمند. شاید راز ماندگاری لورل و هاردی و فراگیر بودنش این باشد که همه ما این حس مشترک رو‌به‌رو شدن با امر متنوع را داریم. اصلا زندگی اجتماعی مسالمت‌آمیز ریشه‌اش در یکنواختی و یکپارچگی و یکدست بودن نیست و این بزرگ‌ترین دروغی است که به انسان‌ها گفته می‌شود.

نویسنده مطلب جواد میری است و اولین بار در نشریه کردگدن منتشر و از طریق دفتر نشریه برای بازنشر در  اختیار انسان‌شناسی و فرهنگ قرار گرفته است.