در واقع مسئلهی امروز روزنامه نگاری ما، گسست تجربه و گسست نسلی بین دو یا حتی سه نسل از روزنامهنگاران ایران است که هر کدام مانند جزایری دور افتاده، دور از هم زندگی میکنند و نه تنها راهی به هم ندارند، که حتی از دور هم تلاش نمیکنند یکدیگر را ببینند و با هم ارتباط داشته باشند. از استثناءها اگر بگذریم، بسیاری از روزنامه نگاران نسل امروز، حتی نام بسیاری از اسلافشان را هم نشنیدهاند چه رسد به اینکه بخواهند از تجاربآنها بیاموزند؛
اتفاقی تلخ اما مهم در جامعهی روزنامه نگاران ایرانی رمق این جامعه را گرفته است؛ اتفاقی که هیچکس به آن توجه نمیکند و خطرش را جدی نمیگیرد: خطر گسست تجربه در روزنامه نگاری امروز ایران. خطری که در صورت عدم توجه به موقع به آن، راه بازگشتی باقی نمیگذارد و چیزی که میماند تنها حسرت است و پشیمانی. پشیمانی برای نسلی که نسل دیروز را در کنار خود داشت، اما ارجش نگذاشت، از تجربهاش نیاموخت و در کار، بازیاش نداد.
نوشتههای مرتبط
در واقع مسئلهی امروز روزنامه نگاری ما، گسست تجربه و گسست نسلی بین دو یا حتی سه نسل از روزنامهنگاران ایران است که هر کدام مانند جزایری دور افتاده، دور از هم زندگی میکنند و نه تنها راهی به هم ندارند، که حتی از دور هم تلاش نمیکنند یکدیگر را ببینند و با هم ارتباط داشته باشند. از استثناءها اگر بگذریم، بسیاری از روزنامه نگاران نسل امروز، حتی نام بسیاری از اسلافشان را هم نشنیدهاند چه رسد به اینکه بخواهند از تجاربآنها بیاموزند؛ بزرگانی که بسیاری ازآنها در گوشه ای از همین شهر شلوغ، روزگار می گذرانند و کوله باری از دانش و تجربه را به امید اینکه روزی به کار آید، با خود حمل می کنند. کافی است پای صحبت برخی از این بزرگان بنشینیم؛ نکاتی دربارهی روزنامهنگاری و روزنامهداری میگویند، که گاه باید چند سال درس روزنامهنگاری خواند تا بهآنها رسید؛ شوخی نیست چند ده سال در کار حرفهای روزنامهنگاری باشی و امروز آن همه تجربه به کارت نیاید و حتی گوشی نباشد که آنها را بشنود تا شاید روزی به کار آید. نسل قدیم میگوید که دود چراغ خورده است و پله پله بالا آمده است. نسل جدید هم مدعی است که تئوریهای ارتباطات و روزنامه نگاری را به خوبی آموخته است و اکنون نوبت اوست که کار را دست بگیرد و بخت خود بیازماید. هر دو گروه درست میگویند؛ درستتر از این دو نکته، هوش و ذکاوتی است که نسل امروز روزنامه نگاران ایرانی دارند و برخی از آنان هم که آبروی روزنامهنگاریاند و در کار خود بسیار درخشان. با فرض درست بودن این دو فرضیه، جمع دانش و علم روزنامه نگاری با تجربهی سالیان، بی شک معجونی مسحور کننده خواهد شد و راهی برای ارتقای روزنامه نگاری ایران.
البته این تنها بخشی از ماجراست و بخش مهم ترِ آن، خیل عظیم روزنامهنگارانی است، که تنها نام روزنامهنگار را یدک میکشند و نه علم و نه تجربهی لازم را برای روزنامه نگاری در اختیار دارند. در کنار این باید از رواج پدیدهی روزنامهنگاری پشت میزی هم نام برد که همه چیز را تحت تاثیر خود قرار داده است؛ گفته می شود کار امروز روزنامهنگاری با وجود دسترسی به شیوههای متنوع اطلاعرسانی، سطحی شده و بدل به اقیانوسی به عمق یک سانت شده است. در گذشته خبرنگار با حضور در حوزهی خبری، به دنبال خبر و به دست آوردن ابتکار عمل بود اما امروز با پشت میز نشینی، اخبار خود را به دست میآورد و هیچ کوششی هم برای ارتقای کار خود انجام نمیدهد و این در حالی است که بهرهگیری از تجاربِ سالیان دور، میتواند برای این گروه از روزنامهنگاران هم بسیار مهم و تأمل برانگیز باشد. روزنامهنگارانی که فرصت علمآموزی در دانشگاه و در رشتهی روزنامهنگاری را نداشتهاند و اکنون میتوانند با اتکا به تجارب این بزرگان، در کنار کوشش فراگیر، راهی نو برای خود بیابند در روزنامهنگاری امروز ایران. یک ایراد هم البته میتواند به بزرگان روزنامهنگاری برگردد؛ بزرگانی که همپا با تکنولوژی و ابزارهای نوین اطلاعرسانی، به روز نشدهاند و هنوز در عصر کاغذهای کاهی و خودکار بیک به سر می برند؛ در سه دههی اخیر، جهان به شدت متحول شده است و روزنامهنگاری هم از آن، جدا نمانده است. از چاپ سربی و صفحهبندی دستی به جایی رسیدهایم که در عرض یک ساعت صفحات بسته میشود و با یک سی دی به چاپخانه میرود. اما هنوز بسیاری از روزنامهنگاران نسل قدیم، خود را به روز نکردهاند. نمیدانند ایمیل چیست و چه کاربردی دارد. یا اینکه وسایل جدید ارتباطی چون فیس بوک و توییتر چه مزایایی دارد. بنابراین اینکه عدهای نخواستند یا نتوانستند به روز شوند، به عدم فهم متقابل و گسست انجامیده است و بیشک یکی از موانع در این گسست، همین عامل به روز نبودن است. نسلی که در این صورت نمیتوانند و نباید که توقع جدی گرفته شدن از سوی روزنامهنگار نسل جدید را داشته باشند زیرا اساساً راهی برای ارتباط با خود باز نگذاشتهاند و خیلی سخت است که تصور کنند روزنامهنگاری پیدا شود و پرسان پرسان راهی به سوی آنها بیابد و بعد بخواهد که از تجاربشان بیاموزد؛ اتفاقی که البته اگر بیفتد باز هم تحسین برانگیز است اما به عنوان یک استثنا و نه قاعده.
سخن این است؛ ضرورت ارتباط و تعامل روزنامهنگاران نسل جدید با روزنامهنگاران و بزرگان نسل قدیم و جلوگیری از تعمیق شکاف نسلی این دو نسل. شکافی که بین تجارب حرفهای این دو نسل هم گسستی عمیق پدید آورده و ما را امروز با پدیدهای به نام «گسست تجربه» در روزنامهنگاری روبرو کرده است. گسستی که به دنبال آن، هیچ دود چراغ خوردهای در تحریریهها جای ندارد و هیچ مسیری برای آموختن از بزرگان، در رسانههای ما ترسیم نشده است. اما در ارتباط و تعاملِ ایده آل، نه قرار است نسل جدید مثل نسل دیروز شود که در این صورت خسرانی بزرگ به روزنامهنگاری ما وارد شده است و نه نسل دیروز به دنبال تحمیل ساز و کارهای نسل خود به نسل امروز است؛ مطلوبِ دو طرف، بهرهگیری یک نسل از تجاربی است که نه یک شبه، که چند دهساله به دست آمدهاند و امروز ضرورت دارد روزنامهنگاران نسل جدید، با هر شیوه و ساز و کاری که میشود، آنها را بشنوند، بیاموزند و با شکلی مدرن، در کارشان از آن بهره برند.
مطلب نوشته پژمان موسوی است و اولین بار در نشریه آزما منتشر و برای بازنشر از طریق دفتر نشریه یر اساس همکاری مشترک و رسمی در اختیار انسانشناسی و فرهنگ قرار گرفته است.