انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی سواد (۶): پاتریشیا گرینفیلد: کودکان قبیله وولوف در سنگال

پاتریشیا گرینفیلد- انسان شناسی سواد

 

پاتریشیا گرینفیلد، استاد دپارتمان روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا- لس آنجلس از جمله متفکرینی است که از شاخه مطالعاتی روانشناسی و با تمرکز بر مطالعات شناختی، چیستی مفهوم سواد را مورد بررسی قرار داده است. مطالعات وی به طور گلی، طیف گسترده ای از مفاهیم و مسائل مرتبط با ارتباطات، شناخت و توسعه فرهنگ در بر می گیرد؛ منجلمه، ساختار ارتباط در توسعه زبان، سواد شفاهی و کتبی و مسئله شناخت، زبان، ذهن و رسانه، رشد شناختی، تاثیرات رسانه ها از جمله تلویزیون بر رشد شناختی و جنبه های رشد شناختی آموزش غیر رسمی و فرهنگ به عنوان فرآیند. تمرکز اصلی وی در اکثر مطالعاتش، تاثیر رشد شناختی بر مقوله توسعه فرهنگی در معنای عام و کلی آن است. پاتریشیا گرینفیلد با تمرکز بر تحول اجتماعی و توسعه، مطالعات میدانی گسترده ای را در خلال سال های ۱۹۶۹ تا ۲۰۱۲ بر روی سه نسل کودک در جامعه مایا، در چیاپوی مکزیک انجام داده است که مبنای بسیاری از مطالعات فرهنگی و بین فرهنگی وی با تمرکز بر رشد شناختی کودکان بوده است. مطالعات وی در حال حاضر بر آموزش بین فرهنگی کودکان مهاجر لاتین زبان در آمریکا و نقش رسانه های دیجیتال در رشد شناختی کودکان است.

مطالعه میدانی وی در حوزه ارتباطات و رشد شناختی بر روی کودکان قبیله ولوف در سنگال که در خلال دهه ۱۹۶۰ میلادی انجام شده، در مطالعات انسان شناسی سواد بسیار مورد ارجاع است. در ادامه یادداشت مروری کوتاه خواهیم بر مطالعه گرینفیلد و دستاوردهای وی در حوزه پیامدهای شناختی سواد و همچنین انتقادهای سختی که متفکرین بعدی در خصوص مفهوم سواد و رابطه آن با شناخت بر روی مطالعه وی مطرح کردند.
تز اصلی گرینفیلد در این مطالعه تمایز میان کاربرد زبان محاوره در یک زبان شفاهی و محاوره به یک زبان کتبی تمایز است. یس معتقد است که محاوره شفاهی و کتبی الگوهای مختلفی از ارتباطات و کاربرد زبان را به کار می¬گیرند، و این الگوها الزاما نه به ساختار زبان، که به سطوح مختلف رشد شناختی و روش های آموزشی مرتبط هستند.

قبیله ولوف، گروهی قومی در غرب آفریقا هستند، که در جنوب شرقی سنگال، گامبیا و جنوب غربی موریتانی زندگی می کنند. با این حال کشور سنگال بیشترین جمعیت ولوف را در خود جای داده است. افراد این قبیله به زبان ولوف صحبت می کنند که شاخه ای از خانواده زبان های نیجر-کونگو هستند. زبان ولووف گویش های جغرافیایی و شهری و روستای مختلفی دارد، مثلا، «ولووف-داکار» ترکیبی شهری از ولوف، فرانسوی، و عربی است.
قبیله ولوف در سنگال زبان شفاهی را به کار می گرفتند، و افراد کمی (از جوامع شهری) این قبیله بودند که می توانستند الفبا را به شکل نوشتار به کار گیرند. این افراد عموما یا در مدرسه محلی و یا در مدارس داکار درس خوانده بودند. در عوض، جمعیت بسیاری از کودکان روستاری قیبله ولوف با وجود امکان دسترسی به مدارس روستایی در این مدارس شرکت نگرده بودند. بنابراین، اجتماع ولوف اجتماع متنوع و منحصر به فردی را نشان می دهد که سطوح مختلفی از شهرنشینی و آموزش، و دسترسی به آموزش را دارند.

در این مطالعه وی نه گروه از کودکان ولوف را با سطوح متفاوتی از شهرنشینی و آموزش در سه گروه سنی در هر کدام مورد مطالعه قرار داد. اولین گروه، کودکان روستایی بودند با وجود مدارس روستایی در روستای شان و یا در روستاهای نزدیک، هیچگاه درس نخوانده بودند. این سه گروه عبارت بودند از کودکان شش-هفت ساله؛ هشت-نه ساله؛ و یازده تا سیزده ساله.

گروه دوم عبارت بودند از کودکان مدرسه¬ای روستایی که در همان روستا بودند و به مدرسه می رفتند. این کودکان کلاس اول تا سوم بودند، و با سه گروه سنی گروه اول که مدرسه نرفته بودند، مطابقت داشتند.

در این مطالعه وی بر «توسعه شکل¬گیری [شناختی] مفهوم» متمرکز بود. در آزمایش اول، مجموعه ای از تصاویر به کودکان ارائه داده شد که باید از میان آن¬ ها تصاویر شبیه به هم را انتخاب می کردند. سپس از هر کودک درباره انگیزه آن انتخاب سئوال پرسیده می شد. سئوال این بود: «چرا فکر می کنید این شکل ها شبیه هستند؟» پاسخ کودکان غیرمدرسه ای به این سئوال سکوت بود. پرسش تغییر کرد: «چرا شبیه هستند؟» و کودکان غیرمدرسه ای پاسخ هایی را ارائه کردند. گرینفیلد اینطور نتیجه گمی گیرد که کودکان غیرمدرسه ای ولووف فاقد خودآگاهی غربی هستند، و نمی توانند میان تفکر خود درباره چیزی و خود آن چیز تمایز قائل شوند. نقطه نظر شخصی از منظر گرینفیلد در میان کودکان غیرمدرسه ای امری غایب است.

در آزمایشی دیگر، اشیائی به کودکان داده شد که بر مبنای یک ویژگی خاص آن ها را دسته بندی کنند. در این ازمایش کودکان مدرسه ای ولوف تفاوت چندانی با کوکان مدرسه ای غربی نداشتند. اما واضح بود که کودکان مدرسه ای ولوف همانند کودکان غربی می توانستند به راحتی درباره نقطه نظر شخصی شان درباره اشیاء صحبت کنند. تفاوتی که در میان کودکان غیر مدرسه ای و مدرسه ای بسیار مشهود بود این بود که آن ها نمی توانستند آن سئی خاص را نام ببرند و یا در آن واجد دو ویژگی از اشیاء را برای دسته بندی انتخاب کنند. برای مثال، آن ها اشیاء قرمز رنگ و یا گرد را به خوبی تشخیص و دسته بندی می کردند، اما نمی توانستند واژه آن کلمه را بیان کنند؛ و از ضمیر اشاره «این» و «آن» برای ارجاع به آن اشیاء استفاده می کردند: «این» قرمز؛ «آن» گرد. در این آزمایش، کودکان مدرسه ای ولوف و بزرگترها به راحتی می توانستند از ساختار دستوری درست برای طبقه بندی استفاده کنند؛ «این گرد است.» و این نشان می دهد که سواد مدرسه ای حداقل بر روی ساختار دسته بندی تاثیر خوبی داشته است. اما از طرفی نشان می دهد که نوشتار کارکردی است که هم بافت زبانی را به شکلی مستقل از ارجاع آنی آن به کار می گیرد. بنابراین، فقدان ساختار کامل جمله (گزاره زبانی کامل) به شکل جدای از هم بافت آنی هم سطوح شناختی کودکان غیر مدرسه ای ولولف را نشان می دهد.

مطالعه پاتریشیا گرینفیلد همانطور که وی در مقاله «زبان کتبی یا شفاهی: پیامدهای توسعه شناختی در آفریقا» در سال ۱۹۶۶ بیان کرده است فرضیه بسیار مهمی را در میان متفکران قائل به تز سواد ارائه می دهد: « گفتار مبتنی بر هم بافت با تفکر مبتنی بر هم بافت وابسته است و به نوبه خود با تفکر انتزاعی تضاد دارد.» به باور گرینفیلد انتزاع سطحی از جدایی استف میان یک المان و عنصر از هم بافت اش که در آن قرار گرفته است. در این مطالعه وی نشان داد که ارتباط کلامی و شفاهی میان هم بافت مشترک و نقطه نظر مشترک به خوبی جریان دارد. اما زمانی که تفکر به زعم وی از هم بافت آنی و مشترک جدا می شود، این برای کدکان غیرمدرسه ای و بی سواد ولوف تبعاتی را از منظر ساختار جملعه، انتزاع به همراه دارد. بنابراین، کودکان قبیله ولوف که خواندن و نوشتن نمی دانند، نمی توانند میان هم بافت آنی یک شیئی و خود آن سئی به خوبی تمایز ایجاد کرده و آن شیئ را در جملات کامل دستوری به کار گیرند. «نام گذاری» و یا کاربردی «واژه» انتزاعی برای ارجاع به یک شیئی، در مطالعه گرینفیلد از مصادیق انتزاع و تفکر انتزاعی محسوب می شود، و نشان داده می شود در جایی که کودک باید جمله گزاره ای، و ساختاری کاملی را در ارجاع به شئی ارئه دهد، مثل اینکه «توپ گرد است»؛ تنها می تواند بگوید «این- گرد».

به باور وی، در جوامع فنی، و فرآیندهای مدرسه ای این جوامع، فرهنگ کتبی شرایطی را ایجاد می کند که دانش فراتر از محدوده هایی که که هر فرد می تواند بداند، شکل می گیرد.

همانطور که در ادامه خواهیم دید، مطالعه گرینفیلد بر روی کودکان قبیله ولوف از نقش تعیین کننده فرآیندهای مدرسه ای (به شیوه جوامع توسعه یافته غربی) بر رشد شناختی کودکان دفاع می کند. این مطالعه، از جمله اولین مطالعاتی بودند که بحث سواد را در قالب فرآیندهای مدرسه ای و تقابل و تشابه تاثیرات شناختی سواد مدرسه ای (و در اینجا کتبی) و عدم دسترسی به آن را مورد مطالعه قرار می دهد. بنابراین، مفاهیمی چون انتزاع و تفکر انتزاعی که از نشانه های رشد شناختی هستند، تنها با توانایی های مرتبط با سواد کتبی و [احتمالا] شیوه آموزش غربی مرتبط است.