انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

تاریخ عقاید «دانش و فراگیری» ( ۹ و ۱۰) ‌

برگردان عاطفه اولیایی

مترجم: دانش و فراگیری فصلی از مجموعه مقالات تاریخ عقاید دانش و فراگیری است. این فصل حاوی سه قسمت : گذشته ای نه چندان دور، دوران متأخر و آموزش نو است ، که هر کدام به بررسی نظرات متفکرین امر آموزش می پردازد. بخش یکم: «‌گذشته ای نه چندان دور» با ده مقاله به دانش متعهد اختصاص دارد.

۹ـ متیو آرنولد:‌ِ«بهترین های اندیشه و گفتار»‌

متیو آرنولد‌ (۸۸ ـ ۱۸۲۲)‌ یکی از مشهور ترین شعرا و مفسران اجتماعی قرن ۱۹ بریتانیاست. سال ها در مقام بازرس مدارس، سپس استاد ادبیات در دانشگاه آکسفورد مشغول به کار بود. احتمالا فرهنگ و آنارشی ( ۱۸۶۹) از پر خواننده ترین کتاب های وی است. در این نوشته، وی خواندن «بهترین های اندیشه و گفتار» را همچو پادزهری برای آنارشی مادی گرایی، صنعت گرایی و فردگرایی پیش می نهد و بر نیاز حمایت از، ایجاد و تدریس دانش کانونیک تأکید دارد.

در این کتاب وی فرهنگ را همچو راهکرد رهایی از مشکلات فعلی می داند؛ و فرهنگ را جستجوی کمال از طریق کسب دانش در باره مهمترم دغدغه های خود، بهترین های اندیشه و گفتار، و گشودن پهنه فکر آزاد و نو بر مفاهیم و عادات که به طور مکانیکی در ما جریان دارند، معنا می کند… دیدی از فرهنگ ارائه می کند که به تبعیت آن، محبت به همسایه، انگیزه به عمل، یاری، واحسان، میل به مقابله با اشتباهات انسان و زدودن ابهامات وی، کاهش رنج بشر، و بهینه ساختن دنیا از اولین و مهمترین اصول آن محسوب می شود. از آن جا که ریشه فرهنگ را درعشق به کمال می داند، مطالعه کمال را فرهنگ می نامد. به نظر وی ایده کمال حالتی درونی و ذهنی بوده و با تمدن مکانیکی و مادی در تضاد است؛ ایده کمال در گسترش خانواده بشری است که با فردگرایی مفرط ما در نتاقض است. تنفر از محدودیت ها ما را به قبول « هر کس به فکر خویش» پایبند ساخته و ایده کمال به عنوان رشد و گسترش طبیعت انسان با دید یک بعدی و مجذوب هدف شدن، همخوانی ندارد. ایده کمالی را که فرهنگ به ما می آموزد، همچو افزایش فعالیت های معنوی،‌مهربان تر شدن، آگاه تر و زنده تر شدن،‌ و همدردی بیشتر، به مراتب بیش از امتیازات اقتصادی و بازدهی تولید به کار دمکراسی جدید می آید… از سه واژه بربری (۱)، بی فرهنگ (۲) ، و عوام (۳) برای اشاره به سه طبقه اشرافیت، طبقه متوسط و طبقه کارگر استفاده می کنند… همه ما، چه بربری، بی فرهنگ و چه عام، خوشبختی را در انجام آنچه دلخواهش است می یابد و این خواست بستگی به خاستگاه طبقاتی وی دارد… وجه موقر بربری ها به شرف و مداقه متمایل است در حالی که نفس آسوده تر وی به لذت گرایش دارد. وجه جدی تر فیلیستین ها ( گروه دوم) به کسب مال و فعالیت اقتصادی متمایل و وجه دریگرشان به آسایش و گرد هم آیی های دوستانه مشتاق است. وجه جدی عوام به داد و بیداد، فریب، و ویرانی تمایل دارد و وجه دیگر وی آبجو را ترجیح می دهد. اما در هر طبقه، افرادی با طبیعتی بسیار کنجکاو در باره بهترین خود، با روشن بینی بیشتری در پی رهایی از این بساط ماشینی، و دست رسی به کمال اند. برخی تظاهرات این عشق به کمال را طبق عادت، نبوغ خوانده ، و شیفتگی برای آن را هدیه ای بهشتی می دانند. اما این شیفتگی در استعداد،‌ و روش عملی بس سنجیده نهفته، و ورای آن تظاهراتی است که نام نبوغ گرفته اند. آن را می توان عشق جستجوی کمال نامید ( همچنان که ما می نامیم). فرهنگ سرچشمه واقعی تغذیه چنین جستجو بوده و آگاهی و ملاحت (۴) ویژگی های کمال است… افرادی در پی چنین هدفی، در همه طبقات زاده می شوند و وجه تمایز آن ها این ویژگی ها، یعنی انسانیت شان است و نه خصوصیات بربریت و یا فلیستسنی آن ها…
همان طور که گفتم، طی مدتی مدید، عادات فئودالی اطاعت وتسلیم ، بر طبقه کارگر غلبه داشت. امروزه، روحیه مدرن تقریبا این عادات را محو کرده است و تمایلات آنارشیستی ستایش آزادی (به خاطر آزدی)‌، و ایمان خرافی ما به ماشین،‌ بسیار مشهود شده است. در نتیجه، در سراسر کشور، هر چه بیشتر و بیشتر افرادی که به منظور رهایی از ماشین، به راه آگاهی (مترجم:نور) قدم گذاشته اند، به خود حق می دهند به دلخواه هر کاری کنند، تظاهرات کنند، مرعوب کنند، و ویران سازند. و این راه آنارشیسم است.


حال اگر فرهنگ (که به سادگی به معنای کوشش برای رسیدن به کمال است)، و ذهن ما را آگاه سازند و چنانچه این آگاهی بر ما روشن سازد که برکت و رستگاری چندان در به دلبخواه عمل کردن نیست، که ستایش این آزادی همان ستایش ماشین است،‌ و درک این که رستگاری در پیروی از خرد است، در این صورت می توان گفت نفعی واقعی از فرهنگ برده ایم؛ و می توان ادعا کرد که به اصلی بسیار مقبول رسیده ایم که می تواند با آنارشی به مقابله برخیزد.

۱۰ ـ ای. د. هیرش : سواد فرهنگی

در۱۹۸۸، ای. دی . هیرش، استاد دانشگاه ویرجینیا کتابی در باره آموزش نوشت که رکورد فروش را شکست. در این کتاب وی توضیح داد که چگونه آموزش پیشرو با تمرکز بر تجربه، به ضرر دانشجویان تمام شده است زیرا که دانش را به عنوان مجموعه ای از اطلاعات قابل به اشتراک گذاشتن نادیده می گیرد. وی مجموعه ای از ۵۰۰۰ داده، تاریخ، نام مشاهیر، نوشته های ادبی و مفاهیمی که هر آمریکایی می بایست بداند تهیه کرد. چندی بعد، وی محتوی این مجموعه را «دانش هسته ای» خواند. نیزبرالزام دانش کانونیک در دوره معاصر چنین استدلال کرد:
طی پنجاه سال اخیر، عمدتا نظریات ژان ژاکروسو برآموزش و پرورش در ایالات متحده غالب بوده است، به این قرار که با تشویق و ترغیب رشد طبیعی کودکان باید از تحمیل افکار و ایده های بزرگسالان قبل از آمادگی ادراک شان، برحذر بود. روسو معتقد بود که استعداد های فکری و روابط اجتماعی کودکان، به طور طبیعی و بدون واسطه ی تدریس آن ها، رشد می یابند. در اولین دهه قرن بیستم، عقاید روسو بر نظارت آموزشی جان دوئی تأثیر بسیار گذارد. دوئی، از مهم ترین نظریه پردازان آموزش،از نظریه روسو در ضدیت با انباشت اطلاعات پیروی می کرد: «رشد، نیازمند آشنایی نزدیک و شخصی فراگیرنده با تعداد کمی موارد، از زاویه تبحر در مقابله با مشکلات تجربه، می باشد و نه انباشت اطلاعات.»… به نظر دوئی… لزومی ندارد آموزش به محتوای خاصی تکبه کند. [اما با چنین دیدی] وی به قابلیت کودکان در فراگیری مهارت های اولیه و عام،‌ بهایی بیش از واقعیت آن می داد… و «انباشت اطلاعات» را عجولانه رد کرد. فقط از طریق انباشت اطلاعات خاصی که همگان به اشتراک گذاشته اند، کودکان قادرند اصول همکاری های پیچیده را با اعضای دیگر گروه / جامعه فرا گیرند…
آشکار است که گروه های انسانی برای تعامل مؤثر باید ارتباطی سالم برقرار کنند؛ چنین ارتباطات سالم نیاز به فرهنگی مشترک دارد و لازمه این فرهنگ مشترک انتقال اطلاعات خاص به کودکان است. سواد آموزی که هدف اصلی آموزش در دنیای مدرن است، امری خودبه خودی نبوده و باید مرتبط به فرهنگی غنی باشد. همانند سایر وجوه فرهنگ پذیری، سواد آموزی نیازمند انتقال زودهنگام و مداوم اطلاعات خاص است. دویی در بی مقدار شمردن « انباشت اطلاعات در شکل نماد» به بیراهه می رفت. تنها از طریق انباشت نماد ها و اطلاعات مشترک است که می توان به طور مؤثر با یکدیگر و در سطح ملی، ارتباط برقرار کرد…
آموزش قهوخانه ای به همراه عدم توقع بالای مدارس از فراگیران،به کاهش مدام رد وبدل اطلاعات بین نسل ها و حتی بین جوانان یک نسل، شده است. فارغ التحصیلان یک مدرسه، غالبا مواد درسی متفاوتی مطالعه کرده و بین مدارس نیز، حتی اگر نام موضوع درسی یکسان بوده، محتوی دروس یکسان چنبن نبوده اند. تولید ناگیز چنین مدارسِ « مرکز خریدی»، بری شدن شاگردان از دانشی مشترک در مدرسه و بین مدارس است. نسخه ای بهتربرای پاره پاره کردن فرهنگی نوشته نشده است…
برخوردار بودن از سواد فرهنگی به معنای در اختیار داشتن اطلاعاتی پایه ای به منظور موفقیت در دنیای مدرن است… فقیر و بی سواد ماندن کودکان خانواده های فقیر و بی سواد، ناشی از شکست مدارس است و غیر قابل قبول! و این شکست نه به دلیل عدم کارآیی آموزگاران بلکه عمدتا به دلیل مجبور شدن به تدریس برنامه ای درسی نامنسجم بر اساس نظریات نادرست آموزشی است. برخی معتقدند که مدارس نمی توانند خود چرخه فقر و بیسوادی را بشکنند. من با این نظر موافق نیستم. در صورت به دور انداختن نظرات آموزشی پنجاه سال اخیر که توسط مدیران و برنامه ریزان آموزشی به اجرا گذاشته شده اند، قطعا می توانند چنین کنند…
شکی نیست که در حال حاضر، برنامه های درسی و موفقیت های تحصیلی در گرو پیشینه خانوادگی شاگردان است؛ ولی این به معنای نفی موفقیت کودکان محروم دریک نظام آموزشی دیگر است… ، دمکراتیک ترین فرهنگ این سرزمین ، فرهنگی غنی است که ورای نسل ها ، طبقات و گروه های اجتماعی گسترده شده و کسی را به حاشیه نمی راند؛ این فرهنگ معمولا فرهنگ اولیه همگان نیست ولی باید فرهنگ ثانوی هر فرد و ماورای محدودیت های تنگ فامیلی، محله ای و یا منطقه ای باشد.
به نام پیشرفت، بری ساختن فراگیران را از فرهنگ سنتی، در واقع به اجرا گذاشتن سیاستی ارتجاعی است که در پی حفظ اوضاع سیاسی و اقتصادی موجود است. کودکان طبقه متوسط از طریق تعامل با سواد آموختگان، فرهنگ عام را می آموزند؛ اما کودکان محروم تراز چنین امکاناتی برخوردار نبوده و در مدرسه نیر آن را نمی آموزند. بهترین پادزهر این محرومیت مهیا ساختن اطلاعات اصلی در مدارس است. (۵)

توضیح مترجم:

ده پاره در باره «دانش متعهد: گذشته نه چندان دور» با این بخش پایان می یابد واز بار دیگر به برگردان «دانش نسبی:‌ زمان متأخر» در هشت پاره می پردازم. http://newlearningonline.com

ـــــــــــــــــــــــــ
پانوشت ها
(۱) ـ غیر مسیحی، غیر یونانی، بی تمدن، عجم، سبع …

Philistineـ (۲)

Populace ـ (۳)

sweetness and light ـ (۴)

(۵) ـ Arnold, Matthew. 1869. Culture and Anarchy: An Essay in Political and Social Criticism. Oxford: Project Gutenberg. pp. viii, 7, 15–۱۶, ۴۱, ۱۰۵, ۱۰۸–۱۱۰, ۵۸, ۶۷.

http://www.coreknowledge.org/who-we-are ـ (۵)

Ibid.

Hirsch, E.D. 1988. Cultural Literacy: What Every American Needs to Know. New York: Vintage Books. pp. xiv–xv, xvii, 20–۲۱, xiii, 115, 21, 23–۲۴.

***************************************
انتشار هر بخشی از این نوشته بدون تماس با نگارنده/مترجم ممنوع و موجب پیگرد قانونی است. بخش هایی از متن بدون خدشه به محتوی آن حذف شده اند. متن کامل به صورت کتاب منتشر خواهد شد.