انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

انسان شناسی آسیب های روزمره(۱): دروغ

اگر در میان آسیب‌های اجتماعی امروز جامعه خود، خواسته باشیم یکی از مهلک‌ترین آنها را انتخاب کنیم، باید دروغ گویی را در رده نخست قرار دهیم. مفهوم «دروغ» به معنای منحرف کردن عامدانه و آگاهانه یک کنشگر یا گروه اجتماعی به وسیله کنشگر یا گروهی دیگر است. این فرایند می‌تواند با اهداف مختلفی انجام بگیرد اما در اکثریت قریب به اتفاق موارد در دروغگویی ما با سودجویی واقعی یا توهم زده، کوتاه یا میان مدت کنشگر دروغگو،… ولو به صورت ناخود آگاهانه، نسبت به قربانی دروغ روبرو هستیم. در سنت جامعه ما، دروغ گویی یکی از بزرگ‌ترین گناهان شمرده می‌شده است. در متون باستانی دروغ با بزرگ‌ترین مصیبت‌های طبیعی برابر دانسته شده است. با وجود این، آنچه «دروغ مصلحتی» نامیده شده است و حکایت سعدی و جمله معروف «دروغ مصلحت آمیز به از راست فتنه انگیز» گویای نوعی مسامحه با این مفهوم است؛ خاص جامعه ما نیز نیست. مثال تاریخی معروف این امر را در مجادله بنجامن کنستان، سیاستمدار و نویسنده فرانسوی و امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی،«درباره حق دروغ» باز می‌یابیم. کنستان در رساله خود درباره «واکنش‌های سیاسی» (۱۷۹۷) این استدلال را مطرح می‌کرد که راست گویی در شرایطی قابل دفاع است که ما در موقعیت عدالت و قانون باشیم و شرایط آمرانه و بی‌عدالتی، دروغگویی را قابل توجیه می‌کند و جامعه بودگی نوعی نیاز به دروغ را به صورت نسبی، ایجاد می‌کند. این در حالی بود که کانت، چه پیش از این رساله و چه در واکنش به آن (از سال ۱۷۸۵ به بعد) از این اصل دفاع می‌کرد که دروغ در هر شرایطی غیراخلاقی و غیرقابل توجیه است. به باور او حتی اگر دشمنان به دنبال دوست ما باشند تا او را بکشند و ما به او پناه داده باشیم، این امر به ما حق دروغ گویی نمی‌دهد، و تنها می‌توانی تمام حقیقت را نگفت. استدلال کانت در آن است که آزادی و جامعه در هر شکلی از آن، از زمانی که وابسته به دروغ و عدم اخلاق شود، از آنجا که اعتماد را میان کنشگران اجتماعی از میان می‌برد، پایه‌های کارکرد خود را نیز سست کرده و راه را بر نابودی خویش باز می‌کند. حال اگر به جامعه خود باز گردیم؛ ابتدا می‌توانیم به تجربه زیست شده اغلب کنشگران کنونی مراجعه کنیم که به صورت گسترده شاهد از میان رفتن آگاهی در این زمینه و دروغ گویی خود و اطرافیان خود هستنند. از طرف دیگر آگاهانه یا ناخودآگاهانه در برابر این دو راهه مردد می‌مانیم که مطابق با نظر کانت آیا دروغ گویی به ناچار بر آمده از شرایطی نیست که دروغ نگفتن را ناممکن می‌کند و بنابراین همین امر، آن را توجیه می‌کند؟ (به عبارت دیگر باید در انتظار به وجود آمدن عدالت و ایجاد شرایط مساعد و مطلوب اجتماعی ماند تا دروغ گویی دلیل وجودی خود را از دست بدهد؟) یا باید بر عقاید کانت تکیه زد که دروغ را به هر شکل و صورتی محکوم کرده؛ زیرا معتقد است که دروغ، خود امکان پدیدآمدن چنین شرایطی را نمی‌دهد. شاید در نگاه نخست و بر اساس استدلال‌های اولیه عقل سلیم، ناچار باشیم حق را به بنجامن بدهیم که به نوعی‌‌ همان دروغ مصلحت آمیز را تایید می‌کند: «ما دروغ می‌گوییم زیرا ناچاریم». اما مشکل اساسی در آن است که این پاسخ مسئولیت واقعی کنشگر یعنی عاملیت را از او سلب و آن را به یک موقعیت انتزاعی منتقل می‌کند. بدین‌ترتیب، کنشگر دروغ را امری نه تنها ناپسند نمی‌شمارد، بلکه دقیقا در آن نوعی پرهیز از فتنه‌برانگیزی می‌بیند که وی را به پیش رفتن بیشتر در این راه تشویق می‌کند. اما این استدلال تنها در نگاه نخست، قابل توجیه است. زیرا دروغ با از میان بردن عاملیت در کنشگر اجتماعی در واقع خود را از میان می‌برد و جای خود را به دنباله‌روی (conformism) می‌دهد که توجیه کنش خویش را نه در اخلاق و رفتار خود، بلکه در اخلاق و رفتار دیگری می‌یابد. بدین‌ترتیب با هر دروغی که ما می‌گوییم و به نسبتی که دروغ می‌گوییم، قابلیت نظام کنش وعاملیت اجتماعی را در ایجاد شرایطی که بتواند برایش مساعد باشد، یعنی به تبادل اجتماعی و به وجود آمدن یک جامعه پایدار و سالم امکان دهد، از میان می‌بریم و دنباله روی را از یک روش موقت به تدریج تبدیل به اصلی اساسی می‌کنیم که پیوندهای اجتماعی را دایما سست‌تر کرده و جامعه را به سوی آسیب‌های دیگر می‌کشاند. دروغ به این ترتیب از حوزه اخلاق خارج شده و وارد حوزه مصلحت‌جویی می‌شود و از یک تاکتیک کوتاه‌مدت خود را به یک راهبرد دراز مدت تبدیل می‌کند. حتی می‌تواند به عنوان اصلی تربیتی نیز در نظر گرفته شود، یعنی کنشگران نه فقط خود دروغ بگویند، بلکه نزدیکان و فرزندان خود را نیز بدان تشویق کنند، تا از این طریق بتوانند در یک نظام اجتماعی متخاصم، به بقای خود ادامه دهند. کمیت تداوم بقا البته بدین‌ترتیب ممکن می‌شود؛ اما کیفیت آن به‌شدت نزول می‌کند، آنچه باقی می‌ماند، دیگر نه کنشگر اجتماعی بلکه موجودی از خود بیگانه است که سازوکارهای دیگر کالبد اجتماعی خود را در مصون ساختنش در برابر آسیب‌ها نابود کرده. از این‌رو کنشگر عقیم شده با دروغ گفتن و دروغ شنیدن، بروز بسیاری از آسیب‌های اجتماعی را در خود پذیرفته و به همین ترتیب آنها را در خود درونی می‌کند، بدون آنکه در آنها هیچ نوع ناهنجاری ببیند.

این مطلب در چارچوب همکاری انسان شناسی و فرهنگ و روزنامه آرمان منتشر می شود و نمونه نخست آن، روز پنچشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۳ در آن به انتشار رسیده است.

http://armandaily.ir/?News_Id=90373