گیزلی پالسون برگردان نسرین سیدنژاد
مدل های طبیعی ماهی گیری نقایص و منتقدان خاص خود را دارد. الکساندر معتقد است (۱۹۸۲: ۲۵۹) که وقتی تفاوت های تجربی واقعی میان ماهی گیری و دیگر شیوه های امرار معاش (کشاورزی) وجود دارد، استفاده از چنین تفاوت هایی چارچوبی را ایجاد می کند که اهمیت بی جایی به بوم شناسی ساحلی می دهد. او می گوید، “کارکردهای بوم شناختی تا حدی سهوا و اشتباها به روال اصلی توضیح مساله تبدیل شده است”. در واقع، ایده تطابق – به “طبیعت بازی”، همانطور که استوارت بیان می کند- که توسط بسیاری از نویسندگان مبحث ماهی گیری مورد استفاده قرار گرفته، مشابه ایده ای است که توسط بنیان گذاران کارکردگرایی بوم شناختی به کار برده شد.
نوشتههای مرتبط
تعدادی از نویسندگان اظهار داشتند که نوعی گرایش، “چیزی مثل یک دستاورد خیلی عالی” (مک کی ۱۹۸۱: ۲) برای جست و جوی موارد مشابه میان ماهی گیران با تور کیسه ای، “شکار در سطح صنعتی” (اندرسون و وادل ۱۹۷۲) و ماهی گیری کوچک مقیاس وجود داشته است. فاریس معتقد است (۱۹۷۷: ۲۳۵) که طبقه بندی ای که چنین اشکال سازمانی بسیار متفاوتی را مورد ملاحظه قرار می دهد که ارزشش برابر مقایسه کردن بر مبنای پیوند مشترکشان با آب است، مفهومی همانند “یک طبقه بندی بیولوژیکی” را تداعی می کند که نهنگ ها، ماهی ها و زیردریایی ها را یکی می پندارد و آنها را از خفاش ها، پرندگان و هواپیماها جدا می کند. طبق این دیدگاه، مقوله ماهی گیری مثل ماهی آژخ داری[۱] است که به شکل ناشیانه ای در رده و طبقه ای جای گرفته باشد.
سازمان، اهمیت تطابق پذیری و تشابه میان فرهنگی در میان اعضای خدمه ماهی گیری، می تواند به نوبه خود موضوعات جالب توجهی باشد. با این حال، تاکید بر روی زیرساخت های مادیِ اشکال سازمانی، توجهات را از روابط اجتماعی تولید منحرف می کند. نکته مهم در اینجا این است که در جلب توجهات به سمت واکنش سازمانی به روابط بوم شناختی، ممکن است زندگی اجتماعی از کانون بررسی حذف شود. نه تنها تاکید ماده گرایانه، تفاوت های میان جوامع ماهی گیر را پنهان می کند، بلکه تفاوت های میان فعالیت های ماهی گیری انسان ها و گونه های دیگر را نادیده می گیرد. اینگولد معتقد است (۱۹۸۶: ۳-۲۵۲) در بحث استوارت از گروه (۱۹۵۵)، سازمان اجتماعی به یک الگوی رفتاری تقلیل می یابد، نوعی سازمان ابزاری که به روابط مادی یا بوم شناختی مربوط می شود و نه روابط اجتماعی تولید، و البته چنین رویکردی هیچ تمایزی میان اجتماعی بودن حیوانات و فعالیت هدفمند انسان هایی که به صورت اجتماعی در جایی مقرر شده اند قائل نیست. همین مساله می تواند درباره بسیاری از روایت های مربوط به “مخاطرات مشترک” در ماهی گیری ذکر شود. بنابراین کار تطبیقی هورنل (۱۹۵۰)، تعمدا فعالیت های ماهی گیری انسان ها و حیوانات را به هم همبسته می داند. هورنل (همان منبع ۲۸)، حرکت “عمدی” پلیکان هایی را توصیف می کند که از یک “برنامه آشنا که به خوبی آزمون شده” پیروی می کنند و این اتفاق زمانی می افتد که این پرندگان قصد دارند دسته های بزرگ ماهی را به آب هایی کم عمق هدایت کنند. او معتقد است این ماهی گیری “مبتنی بر همکاری”، به شیوه ای مشابه میان روستانشینان هندی نیز صورت می گیرد، “افرادی که ماهی را به سمتی هدایت و سپس آن را صید می کنند” (همان منبع: ۲۹، با تاکید بیشتر). گفته شده که در ژاپن نیز انسان ها گاهی اوقات به کمک قره غازها ماهیگیری می کنند. گروهی از قره غازها که حلقه ای فلزی در قسمت پایین گردنشان دارند، در جست و جوی ماهی در اطراف پخش می شوند و زمانی که یک ماهی صید شد، بلعیده می شود. اگرماهی کوچک باشد، از حلقه عبور می کند و به “امتیاز ویژه” آن پرنده تبدیل می شود، اما اگرخیلی بزرگ باشد و از حلقه عبور نکند در کیسه کوچک لوله مری باقی می ماند. گهگاه “رئیس” پرنده را از آب بلند می کند، به آن آذوقه می دهد تا محتویات درون کیسه را بیرون بدهد.
در بررسی هورنل هیچ اشاره ای به روابط اجتماعی انسانها نشده است، اما در مورد قره غازها گفته شده که “شدیدا نسبت به منزلت و مرتبه یکدیگر و امتیازاتی که به ارشد بودن تعلق می گیرد حسودی می کنند” (۱۹۵۰: ۳۲). اگرچه هم پرندگان و هم انسان ها با یکدیگر در روند گرفتن ماهی تعامل برقرار می کنند، و در هر دو مورد برخی ممکن است هم پایه تر از بقیه باشند، این تلقی اشتباه است که هر دو گروه کار یکسانی انجام می دهند. درست همانطور که عنکبوت وقتی حشرات را به دام می اندازد، “شکار” نمی کند (رجوع کنید به اینگولد ۱۹۸۷: ۹۵)، از این لحاظ که برخلاف انسان ها طعمه خود را بدون هر نوع آگاهی از خود و زمان به دام می اندازد، قره غازها هم ماهی گیری نمی کنند.
در حالی که روایت هورنل از ماهی گیری به عنوان به کاربردن نوعی تکنیک، ممکن است تا حدی گزاف یاشد، تلاش های بسیاری در راستای تعریف و طبقه بندی نظام های تولید، به همین نحو به روابط فنی و انواع فعالیت ها تاکید می کنند. مثلا الن (۱۹۸۲: ۱۲۹)، ماهی گیری، شکار و گردآوری خوراک را به عنوان “تکنیک هایی” در نظر می گیرد، که با اکوسیستم های خاص (دست نخورده) در ارتباط هستند. بسیاری از انسان شناسان که از تمایز دورکیمی میان افراد طبیعی و افراد اجتماعی یا ابرسازواره ها[۲] الهام گرفته اند، به نظر می رسد که با یک مدل طبیعی کار نمی کنند، مثل اینکه چیزی در طبیعت، بیرون از جامعه به وقوع می پیوندد. بنابراین کوک (۱۹۷۳: ۴۰) نوعی تمایز میان نیروهای تولید (روابطی که …. از ویژگی های فنی قابل مشاهده و عینی هر نوع موقعیت کاری ظهور می کنند) و روابط اجتماعی تولید قائل می شود. با در نظر گرفتن این تمایزات، تولید باید در طبیعت صورت گیرد. تصاحب طبیعت فقط زمانی اجتماعی تلقی می شود که منابع استخراج شده از طبیعت روابط مربوط به سهیم شدن یا مبادله را درمیان افراد وارد کند – زمانی که تولیدکنندگان دورکیمی که با توده های ابرسازواره ها همبسته شدند و آن را رها کردند، به افراد اجتماعی ای تبدیل شدند که توسط جامعه ساخت یافتند. مارکس یک مدل ساختاری یا اجتماعی از تولید را پیشنهاد می کند که با مفاهیم بسیار متفاوتی از فرد و جامعه همراه بود. بر اساس چنین مدلی، ایده فرد مستقل از اجتماع یک انتزاع توخالی است زیرا فردیت صرف و پویایی نوع بشر از مشارکت آنها در روابط اجتماعی ناشی می شود (رجوع کنید به اینگولد ۱۹۸۶). مارکس استدلال می کند (۱۹۷۳: ۸۴) که نوع بشر “در بی پیرایه ترین نوع آن ….. حیوانی است که می تواند تنها خودش را در میان جامعه فردیت دهد و دارای ویژگی کند”.
مدل های طبیعی ماهی گیری از دیدگاه انسان شناختی کافی نیستند زیرا برای شیوه هایی که بر اساس آن نظام های تولید با در نظرگرفتن روابط اجتماعی شان تمایز می یابند، ارزشی قائل نمی شود. ماهی گیری مواردی بیش از تکنیک و استخراج را دربرمی گیرد. مدل های اجتماعی جایگزین، امروزه در حال ظهور در ادبیات اجتماعات ماهی گیر هستند. مثلا مک کی (۱۹۷۸) به نیاز به مشارکت روابط اجتماعی تولید در تحلیل های انسان شناختیِ تغییرات اجتماعی و بوم شناختی اشاره کرده است.
مدل ارائه شده در تصویر ۱ یکی از شیوه های تفکیک میان انواع روشهای ماهی گیری بر مبنای روابط اجتماعی است. محور “دسترسی” در این مدل، میان جوامع با محدودیت های دسترسی به قلمروهای ماهی گیری و منابع آبزی تمایز قائل می شود. در برخی موارد قلمروهای ماهی گیری برای همه قابل دسترسی است. اما در موارد دیگر، برخی مناطق دریایی به عنوان دارایی گروه ها یا افراد خاص تعریف می شود. محور “تولید” در این مدل، میان جوامع با محوریت جریان دورانی، انگیزه تولیدکنندگان، تصمیمات پیرامون تولید اضافی و خود محصولات تمایز می گذارد. تولیدات ممکن است اساسا برای مصرف یا اساسا برای مبادله ( برای نمونه ها و استفاده از تمایز اخیر در انسان شناسی اقتصادی رجوع کنید دارن برگر ۱۹۸۴) باشند. قوانین مربوط به دسترسی و تولید در روابط اجتماعی نهفته و بدیهی است که غیرمرتبط به هم نیستند. با این حال، هیچ رابطه درونی بین شیوه دسترسی و شیوه جریان دورانی وجود ندارد.
برای نشان دادن قابلیت های تصویر ۱، باید گفت که این مدل فرصتی را برای بررسی رابطه بین سازماندهی تولید و تصاحب ذهنی طبیعت فراهم می کند، شیوه ای که بر اساس آن، روابط تولید در روایت های فرهنگیِ پدیده های طبیعی منعکس می شود. من یک قانون سفت و سخت در تطابق یک به یک بین نظام های تولید و روایت های فرهنگی پیشنهاد نمی کنم. انسان ها از خلال مدلی که خودشان می سازند با طبیعت مواجه می شوند و پرداختن به انسان شناسی، اظهار احتمالات است نه قوانین قطعی. با این حال، مدل های تولید به طور تصادفی انتخاب نمی شوند. روابط اجتماعی که در آن ماهی گیری به وقوع می پیوندد، ساختار و طرح مدل های بومی فن ماهی گیری را محدود می کند.
ماهی گیری در دریاچه در میبرات[۳] (رجوع کنید به میدما)، نمونه ای از اقتصادی است که حداقل لازم برای ادامه حیات را تامین می کند و دسترسی به منابع آبزی مساله ای است که به مالکیت قلمروهای ماهی گیری ربط دارد (مقوله ۱ در مدل تصویر۱) در حالی که برخی بسترهای ماهی گیری برای همه در دسترس هستند یا به روستاهای خاصی تعلق دارند، حاصلخیزترین نواحی “مالکیت خصوصیِ” مردانِ ارشدِ بومی یا گروهی از خویشاوندان است. مالکیت بسترهای ماهی گیری برای مردان و همچنین تبار زنان موروثی است و با ارجاع به اسطوره ها توجیه پذیر می شود. ماهی عمدتا برای مصرف خانگی صید شده اما برای هدایا و مبادله در بازارهای محلی نیز مورد استفاده قرار می گیرد. در چنین اقتصادی، مردم لزومی نمی بینند که در مورد تفاوت های فردی که ممکن است در تلاش و موفقیت افراد نهفته باشد، توضیحی ارائه دهند. آنها عمدا از مقایسه میان افراد توسط ماهی گیری در گروه ها اجتناب می کنند، برای شخصی که موفق است اما در عین حال افراد دیگر کم شانس تر می نمایند، این ریسک وجود دارد که در مظنه اتهام استفاده از جادو و سحر قرار گیرد (میدما ۱۹۸۶: ۱۶).
برای مبادله
برای مصرف
تصویر۱: مدل اجتماعی اقتصاد ماهی گیری
۳
۱
بسته
شیوه های دسترسی
۴
۲
باز
تفاوت ها میان مقولات ۴،۳،۲ در این مدل می تواند در دگرگونیهای متوالی رخ داده در ماهی گیری ایسلندی نشان داده شود (رجوع کنید به پالسون ۱۹۸۸a، ۱۹۸۹). از زمان سکونت انسان تا آغاز قرن بیستم، یک حداکثر برای اهداف تولیدی وجود داشته است و به طور کلی قلمروهای ماهی گیری موضوع قوانین مالکیت نبوده است. این اقتصاد خانگی بی رونق (مثال مقوله ۲) نوعی مدل قومیِ خاصِ ماهی گیری را با خود به همراه آورده است. سرکارگرهای ایسلندی (مسئول قایق های ماهی گیری) که بسیار شبیه همکاران میبرانتی خودشان هستند، لزوما به خاطر میزان صیدشان سرزنش نشدند. در تحلیل قومی، صید توسط طبیعت فراهم می شود. در طول نخستین دهه های قرن بیستم، بازارها برای ماهی گیری ایسلندی رونق یافت. ماهی گیری دیگر فقط برای امرار معاش نبود و اهداف تولیدی نامشخص و مبهم شدند، اما دسترسی به قلمروهای ماهی گیری، آزاد باقی ماند (بنابراین در این مرحله، ماهی گیری ایسلندی نمایانگر مقوله ۴ در این مدل است). نیروی کار ناخدا در ماهی گیری به یک نوع کالا در بازاری بسیار رقابتی تبدیل شد. تفاوت ها در انواع ماهیگیری باید مورد بررسی قرار گیرند، اما روابط اجتماعی جدید، گستره توضیحات مناسب را مشخص کرد. ناخدا به دلیل موفقیت یا ناکامی در عملکرد مربوط به ماهی گیری مورد سرزنش یا تشویق قرار گرفت. در طول دهه اخیر، تولیدات سرمایه داری در ماهی گیری در معرض نوعی ساختار نهادی شده بغرنج قرار گرفته است که در بخش هایی به دلیل تهدید صید بی رویه است. ایسلند ادعای مالکیت ملی قلمروهای ماهی گیری ساحلی را مطرح کرده است و یک سقف جدید تولید دیده می شود. این اقتصاد (که نشان دهنده مقوله ۳ در مدل است) ایده عقلانیت “علمی” را ترویج می دهد. امروزه افراد شاهد چنین بحث هایی هستند که این قایق و تکنولوژی آن است که ماهی ها را صید می کند، نه ناخدا یا خدمه.
البته واقعیت پیچیده تر از آن چیزی است که این مدل ساده پیشنهاد می کند. مطالعات مردم نگاری نشان می دهد که دسترسی به قلمروهای ماهی گیری به شیوه های گوناگونی محدود شده است (رجوع کنید به دارن برگر و پالسون ۱۹۸۷). به همین منوال یک تمایز ساده میان تولید با هدف مبادله، تنوع سیستم های تولید را به طور غیرمکفی نشان می دهد. از سوی دیگر، چنین مدلی چهار نمونه واضح و کاملا متفاوت را ارائه می کند که برای روشن ساختن این نکته اساسی به کار می رود: انواع ماهی گیری ها به خودی خود وجود ندارند بلکه در نظام های اجتماعی و تاریخی ریشه دوانده اند.
نتیجه گیری
دلایل خوبی وجود دارد که نشان می دهد چرا انسان شناسان باید در فکر تدوین و بازتعریف مفاهیم مربوط به شیوه های امرار معاش باشند. برخی پوشش های مفهومی مورد نیاز است تا شیوه هایی را که از طریق آن انسان ها طبیعت را تصاحب می کنند، ارزیابی کند. کروبر این ایراد را وارد می کند که (۱۹۶۳: ۱۶۹) انسان شناسان …. “تمایل دارند تا تخصص فردی، مهارت فنی، باهوش بودن در موارد بدیع و تازه را ارزیابی کنند و هنوز ارزش بنیادین تواضع را به روشنی تشخیص نمی دهند، اما وظیفه اجتناب ناپذیر طبقه بندی – به معنی ساختاربندی کردن- بدنه دانش خودمان را ایفا می کنند …. . به وضوح می توان دید که طبقه بندی روزانه استراتژی های امرار معاش باید مورد بررسی قرار گیرد و گاها بازتعریف شود، اگر بتواند به کاربران خود اطمینان دهد که آنها فراتر از طبقه بندی های تصادفی و عناوینی معتبر ورای زبان یا فرهنگ ما هستند” (هیوز ۱۹۴۸: ۲۳۸). اگر انسان شناسی فراخور این باشد که علم تطبیقی لقب گیرد، واحدهای مقایسه باید بر مبنای عقلانی قرار گیرند و نه فقط بر بسترهای که سنتی هستند. با این حال، انواع ویژگی هایی که یک فرد به عنوان معیار طبقه بندی برای اهداف تطبیقی اتخاذ می کند، به نظریه ای بستگی دارد که تحلیل را گزارش می کند. تمرکز بر مبحث مرز میان خشکی و آب ممکن است برای ترسیم تناقض ها میان نظام های اقتصادی و اجتماعی که به شیوه های مشابهی سازماندهی شدند مفید باشد. بنابراین این مسئله مطرح می شود که شکارچی – گردآورندگان منابع آبی به طور قابل ملاحظه ای با شکارچی – گردآورندگان منابع خشکی در الگوهای سکونت و پیچیدگی های اجتماعی تفاوت دارند (پالسون ۱۹۸۸). با این حال هیچ نقطه ای برای ایجاد مقوله به هم پیوسته ماهی گیری وجود ندارد، چراکه برای انجام چنین کاری باید روابط اجتماعی ای را نادیده بگیریم که در آن تولید باید پایه گذاری شود.
اگرچه برای اغلب مشاهده گران قرن نوزدهم، ماهی گیری نشان دهنده پایین ترین بخش نردبان تکامل اجتماعی است، یا آنچه تایلور ابتدایی ترین مراحل فرهنگ می نامد (تایلور، ۱۹۱۶: ۲۰۷)، عموما آنها مجذوب مهارت های “بدوی ترین” ماهی گیران شده اند. تاکید انسان شناختی مدرن بر روند گرفتن طعمه های متحرک، چه آبی و چه خشکی، به جذابیت اوقات فراغت اروپای قرون وسطی مربوط می شود که با فعالیت های مردانه و بی ثباتی های طبیعت همراه بود. برخی مردم نگاران جدید، همچنان تحت تاثیر مهارت های اطلاع رسان های خود، همچون ورزشکاران قرون اولیه، قرار می گیرند که افرادی مانند لوباک، تایلور و والتون را شامل می شود. این مساله که چرا انسان شنایان تمایل دارند ماهی گیری را در قالب چنین اصطلاحاتی توضیح دهند به این واقعه برمی گردد که ماهی گیری در بسترهای اجتماعی بسیار متفاوتی صورت می گیرد. نمی توان صرفا از روابط اجتماعی ماهی گیری سخن گفت – مجموعه ای از روابط که همه جوامع ماهی گیر را به هم پیوند میدهد، گروه هایی به گستردگی آروگانت های تروبریاند، صیادان سخت پوستان در ژاپن و صیادان کشتی های ماهی گیری ایسلندی که با تور کیسه ای ماهی می گیرند و در ادامه آنها را از نهاد بشری مجزا کند – همانطور که امکان دارد فردی مثلا درباره روابط اجتماعی یک گروه در جامعه سخن بگوید. بنابراین جست و جو برای یک وجه مشترک محدود می شود به جلب توجهات به سمت کارهای فنی و بسترهای بوم شناختی و گرفتن ماهی از زیستگاه های آبی شان. اما در جهت آشکارکردن طبیعت روابط اجتماعی که تولید در آن اتفاق می افتد باید از چنین رویکردی فاصله گرفت. مدل جایگزینی از تولید مورد نیاز است تا این مساله را مورد تاکید قرار دهد که ماهی گیری یا هر فعالیتی که منجر به گرفتن می شود، لزوما در روابط اجتماعی نهفته است. من بر مدلی تاکید کردم که بین جوامع ماهی گیر در قالب محدودیت های دسترسی و گردش محصولات تمایز قائل می شود. چنین مدلی برای فهم تفاوت های موجود در مدل های بومیِ “فن و مهارت” صید ماهی مفید است.
[۱] lumpfish
[۲] superorganic
[۳] Meybrat
بخش نخست این ترجمه را در اینجا میتوانید بخوانید.
بخش دوم این ترجمه را از اینجا بخوانید.
بخش سوم را از اینجا بخوانید.
مطالب بیشتر درباره انسانشناسی ساحلی:
مقدمهای بر انسانشناسی ساحلی
انسانشناسی ساحلی: دستاوردها و برنامهها (۱)
انسانشناسی ساحلی: دستاوردها و برنامهها (۲)
انسانشناسی ساحلی: دستاوردها و برنامهها (۳)
انسانشناسی ساحلی: دستاوردها و برنامهها (۴)
پرونده نسرین سیدنژاد در انسانشناسی و فرهنگ