انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بخش سوم بت ستیزی چیست؟: اعتماد و عدم اعتماد نسبت به تصویر

برونو لاتور برگردان عاطفه اولیایی

بخش سوم بت ستیزی چیست؟: اعتماد و عدم اعتماد نسبت به تصویر (۱) نوشته برونو لاتور (۲)

بیائید لحظه ای به مداقه ی تنش ناشی از گرفتاری به چنین شمشیری دو دم، که به خوبی قادر به توضیح دیردینه شناسی جزم گرایی است، بنشینیم. در این مقاله سه الگوی متفاوت نفی و تولید تصویر، واعتماد و عدم اعتماد به تصویر را گرد آورده ایم و امید داریم از ورای آن ها، جنگ تصاویر و بیلدرستورم[۳] را پشت سر نهیم.

تصاویر مذهبی را در کنار نهاد مترقی هنرنو گرد نیاورده ایم که دگر بار مورد تمسخر و ویرانی و یا ستایش قرار گیرند، بلکه در پی آنیم که از ورای طنین گفتگویشان با تصاویر علمی، به درک منشأ قدرت و نوع نامرعی بودنی[۴] را که هر دو نوع تصویر تولید کرده اند، درک کنیم.[۵]

تصاویر علمی را نیر نه برای آموزش و یا روشنگری، بلکه به هدف نشان دادن چگونگی زاییده شدن و ارتباطشان با یکدیگر، بت شکنی هایی که متحمل شده اند، و دنیاها ی نامرعی ای که تولید کرده اند، در این مکان جمع آورده ایم.[۶]

و اما آثار هنری نیز برای برپایی نمایشگاه هنری نیستند، بلکه به منظور نتیجه گیری از تجربه ی عظیم آزمون حدود و مزایایی است که توسط میانجی های بیشمار واز ورای ابداعات تهور آمیز ( ـ هنری ـ ) صورت گرفته اند[۷].

در واقع در نظر داریم برای هنر بت شکنی اخیر، نوعی تالار و یا قرار گاه ایجا کنیم مشابه آن هایی که پروتستان ها پس از گسستن رشته ی تصاویر با کیش ها و تبدیل آن ها به موارد تمسخر و وحشت، بر پا کرده بودند ؛ در واقع در پی ایجاد محیطی هستیم همانند آن چه قبل از شکل گیری اولین نطفه های موزه های هنری و درک ارزش زیبا شناسی[۸]، داشتیم. مطمئنا کاری است نو و کمی ظنز آمیز ولی مورد استقبال بسیار واقع شده است.

روند و روال های تحیر، احترام،عدم اعتماد، پرستش، و اعتماد که معمولا واسطه های مذهبی، علمی و هنری را از هم متمایز می سازند، باید در سراسر این نمایشگاه بازتوزیع شوند.

انتخاب اشیاء

از آنچه رفت باید روشن شده باشد که بت ستیزی[۹] نه یک نمایشگاه هنری، و نه استدلالی فلسفی است، بلکه همانند قفسه ی شگفتی ها یی[۱۰] است که توسط «دوستان اشیاء قابل تفسیر» به منظورژرف یابی و درک سرچشمه ی جزم گرایی، تنفر و پوچ گرایی زائیده ی سنت غرب، گرد آوری شده است. طرحی نه چندان بلند پروازانه! از آنجا که متصدیان این نمایشگاه از عقلی سالم برخوردارند، تمامی تاریخ پرستش تصاویر را از آخناتون تا ۱۱ سپتامبر گرد نیاورده اند. در پی کار دانشنامه ای نیستیم، بلکه بر عکس فقط آن اشیاء و موقعیت هایی را انتخاب کرده ایم که ابهام و تردید بر می انگیزند. این نمایشگاهی است از بت ستیزی در باره ی چگونگی تفسیر تصویر سازی و تصویر شکنی.

هر کدام از متصدیان با پیروی از از اصول خاص خود دربرپایی این نمایشگاه کوشش کرده اند و من نیر بر اساس چنینن اصولی اشیاء را انتخاب کرده ام: من در پی بازنمایی ذهنیت بت واره شکنان یا آنچه ترجیحا Factiche[11] می نامم هستم، و نیز دریافتن این که (به قول Assmann) ضد ـ مذهبی ها چه کسانی هستند.

دربند شرایطی متضاد: موقعیتی ناممکن، شمشیری دو دم

چطور می توان با بازمانده های تکه پاره ی چیزی ویران شده که تنها راه تولید، گرد آوری و استقبال از خدایان بوده است زندگی کرد؟ چه هول و تشویشی است دریافتن این که دست ها دیگر قادر به انجام کاری که هزاران سال می کرده اند نیستند: یعنی تولید اشیایی که ساخت خودشان نیست! شرایطی متضاد: آیا این اشیاء به دست خودشان ساخته شده اند، که در این صورت بی ارزشند، و یا این که ‌ عینی، حقیقی و متعالی اند، که در این صورت نمی توانند ساخته ی خودشان باشد. یا هر چه هست، کار خداست و انسان هیچ کاره، یا انسان همه کاره است و خدا دخالتی ندارد …

بت واره ها البته و به هر حال می بایست ساخته می شدند. دستان انسان نمی تواند از یک طرف، ازکار، تولید تصویر، عکس ها، و نوشته های گوناگون باز ایستد واز طرف دیگر و در عین حال، کماکان تولید کند، به پیشواز رود، و به گرد آوری عینیت، زیبایی، و الوهیت بپردازد؛ درست مانند آن روز های سرکوب و فراموش شده ی دور و اکنون ممنوع. در شرایطی که لزوم ساختن خدایان، حقایق و تقدس همچنان حس می شود اما دیگر راهی مشروع برای ساختن شان وجود ندارد، چطور می توان از جزم گرایی گریخت؟ پرسش من در این نمایشگاه چنین است: چگونه می توان با این شمشیر دو دم زیست و دیوانه نشد؟ … آیا درمانی برای چنین جنونی وجود دارد؟

بیائید لحظه ای به مداقه ی تنش ناشی از گرفتاری به چنین شمشیری دو دم، که به خوبی می تواند دیردینه شناسی جزم گرایی را توضیح دهد، بنشینیم. بت شکن، این وسیله ی ویرانی، بین دو قطب متضاد گرفتار است: یا او[۱۲] ( به نظرم استفاده از ضمیر مذکر ادای دین است) کاملا بر دستش مسلط است، اما تولیدش «به سادگی» و «صرفا» انعکاسی از ناتوانی و قدرتش دربرابر ماده است،… و در این صورت، با توجه به این که یا باید بر قدرت بی نهایت خلاقه اش تکیه کند و یا بر ضعف خود، چاره ای جز نوسان بین بادسری و نومیدی ندارد.

و یا این که در دست نیرویی متعالی، خدایی ناشناخته محبوس است که او را از هیچ آفریده و حقیقت و الوهیت را معجزه وار (acheiropoeitic[13]) پدید آورده است. و به همان طریق که انسانِ سازنده بین بادسری و نا امیدی نوسان می کند، خدای خالقش نیر با توجه به این که آیا حضورش بتواند نشان داده شود و کارآییش ثابت شود یا نه، دچار تلاطمی شدید بین قدر قدرتی[۱۴] و عدم وجود، است. و این امری تازه نیست، استیصال ناشی از گرفتاری بین دو قطب « من می سازم » و یا « تسلطی بر آنچه ساخته ام ندارم» اکنون تبدیل به تضادی شدید شده است: « یا می سازی و یا ساخته شده ای[۱۵].»

چنین دگرگونی یعنی از یک طرف به مثابه انسان خالق قدرتمند ( بری از قدرت) و از طرف دیگر و در عین حال گرفتار اراده ی خالقی قدر قدرت ( بری از قدرت) بودن، منشأ وحشتی است بی نهایت؛ اما بد تر آن است که به هیج وجه نمی توان از تکثر واسطه ها، نوشته ها، اشیاء، بت واره ها، بت ها، تصاویر، عکس ها، و نشانه ها علیرغم ممنوعیتشان، جلوگیری کرد؛ و این امر است که انسان را به سر حد دیوانگی می کشاند. هر چه که در شکستن بت واره ها مصصم بوده و از تصویر پرستی بپرهیزیم، باز معابد ساخته می شوند، قربانی ها اهدا می شوند، نوشته ها با کمال دقت تهیه می شوند، از دستویس ها نسخه برداری می شود، عود سوزانده می شود، وهزاران عمل برای رسیدن به حقیقت، عینیت و تقدس انجام می گیرد (رجوع کنید به تِرِش در مورد فرانسیس بیکن[۱۶] و هالبرتال در مورد معبد اورشلیم).

فرمان دوم الهام شده به موسی، درست به علت غیر قابل تبعیت بودنش چنین مخوف است و تنها با نفی کار دست خود ، با سرکوب عمل ساختن و تولید تصویر، با پاک کردن نوشته ها در عین نوشتن شان، با پشت دستی زدن به خود در عین حال ساختن ‌است که می توان به پیروی ازآن فرمان وانمود کرد. و بدون دست (ـ سازنده ـ[۱۷]) چه می توان کرد؟ بدون تصویر به کدام حقیقت می توان دست یافت؟ بدون ابزار، کدام علم را توانایی آموزش است؟

آیا می توان شور بختی کسانی را که تصویر می سازند ولی از اعتراف به کار خود منع شده اند سنجید؟ بد تر آن که آینان یا باید اظهار کنند که جهان آفرین مستقیما در نوشتن متون مقدس، ابداع آئین ها، ایجاد قوانین، تجمع مردم، و خلاصه همه ی کار ها دست دارد و یا اگر کار مؤمن آشکار شود، مجبور به انکار آن به مثابه «صرفا» دغل، آئین ها یی ساختگی، تولیدی مصنوعی است، عینیت شان را سازه ای اجتماعی و قوانین را صرفا انسانی و زیاده از حد انسانی بپندارد[۱۸].

بنا بر این بت ـ ویران کن[۱۹] …. نه تنها خود را از راز تولید اشیاء متعالی محروم کرده است، بلکه علیرغم ممنوعیت کامل آن و بدن امکان ثبت کار خود، به تولید ادامه می دهد. نه تنها بین قدرت مطلق و ضعف مطلق، بین آزادی خلاقیت نامحدود و وابستگی مطلق به دست خالقش دچار است، بلکه بین نفی میانجی ها و حضور لازم آن ها دائما در نوسان است. و این خود برای جنون ویا لااقل برای ایجاد یک بت ستیز کافی است!

در توضیح کابوسی عجیب در باره ی موسی، فروید به جنونی مشابه (ابداع «ضد ـ مذهب[۲۰]») اشاره دارد: غریب ترین افسانه ی قتل خود خواه[۲۱]، قتل پدری زیاده خواه توسط گروهی از پسران خودخواهش. اما عرف داستانی دیگر ارائه می کند که در آن صحبت نه از قتل پدر، بلکه از ویرانی وسیله ی امرار معاش پدر به دست پسر است[۲۲].

روایت است که ابراهیم که در سن شش سالگی، زمانی که موقتا مسؤل مواظبت از کارگاه بت سازی پدرش Terah شده بود، آن را ویران کرد. چه بت ستیرخوبی! تا امروز هیچ کس پاسخ پدر به پرسش پسر را درک نکرده است: … آیا پسر کارگاه پدر را به دلیل بت پرستی در هم می شکند؟ و یا بر عکس، این پدر است که پسر را برای عدم درک قدرت بت ها ویران می کند؟[۲۳] ـ پسرم، اگر بت ها را ویران کنی، با کدم واسطه الوهیت را می سازی و به آن دست می یابی؟ آیا مطمئنی اوامر خدایت را درک کرده ای؟ این چه دیوانگی است که بپنداری من، پدرت، به آنچه به دست خود ساخته، در تنور گدازانده و با ابزار خود شکل داده ام ساده لوحانه باور دارم؟ آیا واقعا فکر می کنی از منشأ آن بی خبرم؟ آیا واقعا فکر می کنی که منشأ خاکی آن از ادعای واقعی بودنش می کاهد؟ آیا ذهن تحلیل گرت چنین ساده لوح است؟

این جدال افسانه ای در پس ویرانی هر واسطه ی مولدی و جایگرینی آن با این پرسش‌ که « این حقیقی است یا مصنوع؟ باید انتخاب کنی!» پیداست[۲۴]. چه چیزی ساخت گرایی (constructivism) را در سنت غربی نا ممکن کرده است؟ سنتی که این همه ساخته و ساختار شکسته، اما قادر به اعتراف چگونگی این روند نبوده است. اگر غربی ها واقعا باور داشتند که باید میان واقعیت و مصنوع انتخاب کرد، ( اگر می توانستند پیوسته مدرن باشند) از مذهب، علم، هنر و سیاست خبری نبود. میانجی ها همه جا لازمند. ممنوعیت آن معادل امکان جنون و جزم گرایی است. به هیچ وجه ممکن نیست از دومین فرمان الهام شده به موسی تبعیت کرد و در عین حال از انتخابی بین دو قطب متضاد مصنوع/ واقعی رهایی داشت. این عدم امکانی ساختاری[۲۵]، یک بن بست، شمشیری دو دم وشرایطی جنون آمیز است. ممکن نیست بتوان از یک خیمه شب باز خواست که بین نشان دادن عروسک هایش و ظهور خود در صحنه یکی را انتخاب کند.

افزایش هزینه ی نقد

برای این نمایشگاه، شخصا اقلامی را انتخاب کرده ام که گرفتاری در شراطی متضاد و جزم گرایی ناشی از آن را آشکار می کنند. به عنوان نمونه ی اصلی[۲۶] و انگیزه ی این نمایشگاه برگه ی « ابراهیم و کارگاه بت سازی پدرش Tareh«، را ضمیمه ی بروشور نمایشگاه کرده ام[۲۷]. چنان که گویی ذهن تحلیل گر قادر به غلبه بر ویرانی ابتدایی «Factishes» نبوده و دریافته است که نتیجه ی اجبار سازنده به انتخاب غیر ممکنِ بین ساخته ی دست بشر و دست یابی به حقیقت و عینیت، باعث چه خلأیی شده است. شک و تردید گنگ مان کرده است. گویی منفد چکش به سر خودش فرود می آورد!

به این دلیل این نمایشگاه بازبینی روحیه ی تحلیل گری نیر هست. مکثی است در انتقاد، و مداقه ای در تمایل شدید افشاگری … [۲۸]. معتقدان احمق نیستند[۲۹]. منظور آن نیست که دیگر نیازمند نقد نیستیم بلکه نقد اخیرا بسیار ارزان شده است.

با کمی طنز می توان گفت نقد به نوعی مینیاتور[۳۰] شده است: آنچه در قرون گذشته نیازمند کوششی عظیم بود (مانند نقد مارکس، نیچه، و بنیامین)، اکنون بدون زحمت تولید می شود. مثل کامپیوتر های سال های ۱۹۵۰ که با جثه ی عظیمشان تالار های بزرگی را اشغال می کردند و حالا با پشیزی و در قطعه ای به اندازه ی یک ناخن قابل کسب اند … حالا دیگر می توان ساختار شکنی بوردیو را به قیمتی بسیار نازل تهیه کرد. تولید نظریه ی توطئه هرینه ای ندارد. نا باوری و به دور افکدن هر آنچه ازصول اولیه ی نقد خوانده ایم، آسان شده است. به گفته ی تبلیغات اخیر فیلمی از هالیوود : « همه مورد شک اند … همه به فروش می رسند … و هیچ چیز حقیقت ندارد!»

امیدواریم ( من امیدوارم) نقد را مشگل تر کنیم، و با اضافه کردن لایه ای دیگر بر آن، و بت ستیزی دیگری،‌ هزینه ی نقد را افزایش دهیم: اما اگر نقد تا سر حد پنهان کردن لزوم میانجی، از نقد ناتوان شده باشد چه؟

کدام سرچشمه ی نهان نوگرایی، کدام پاشنه ی آشیل غرب، به سامانش تلنگر می زند؟ و اگر فرمان دوم را به نادرستی درک کرده باشیم چه؟ اگر موسی برای عامه فهمی، ساده اش ساخته باشد چه؟‌

بخش های بعدی این مقاله در یکشنبه های آینده منتشر خواهد شد.

یادداشت ها

[۱] http://www.bruno-latour.fr/sites/default/files/84-ICONOCLASH-GB.pdf

[۲] http://www.bruno-latour.fr/ http://en.wikipedia.org/wiki/Bruno_Latour

“Bildersturm.” [۳] ( بحران بت شکنی با بت شکنی کالوینیست ها) جنبش بت شکنی ۱۵۶۶ توسط پرتستان ها و مشخصا کالوینیست ها بود که شهر های «۱۷ منطقه » در شمال فرانسه رخ داد. ر.ک به:

http://en.wikipedia.org/wiki/Beeldenstorm

[۴] invisibilityلاتور معتقد است که تصاویر مذهبی به هدف پنهان کردن و نه بازنمایی تولید میشوند.دربخش های بعدی این مقاله نظرش را تشریح می کند.

. رجوع کنید به : [۵] Koerner, Mondzain

[۶] رجوع کنید به : Galison, Schaffer

[۷] رجوع کنید به : Weibel

Koener رجوع کنید به[۸]

[۹] Iconoclash

[۱۰] cabinet of curiosities

[۱۱] _ Bruno Latour, Petite réflexion sur le culte moderne des dieux Faitiches, Les Empêcheurs de penser en rond, Paris, 1996; How to be Iconophilic in Art, Science and Religion?, in C. Jones / P. Galison., op.cit., pp. 418-440; Pandora’s Hope. Essays on the reality of science studies, Harvard University Press, Cambridge, 1999.

[۱۲] در متن اصلی از ضمیر مذکر he استفاده شده است.

[۱۳] ظهور ناگهانی و معجزه وار: http://en.wikipedia.org/wiki/Acheiropoieta

[۱۴] omnipotence

[۱۵] See a striking case in La Fontaine’s fable Le statuaire et la statue de Jupiter, Livre neuvième, fable VI, see Gamboni for another interpretation. به داستان لافونتن: پیکر تراش و پیکر ژوپیتر مراجعه کنید و نیر به گامبونی برای تفسیری دیگر نگاه کنید: http://www.lafontaine.net/lesFables/afficheFable.php?id=179

[۱۶] “Did Francis Bacon Eat Pork? A Note on the Tabernacle in New Atlantis.” In Iconoclash, eds. Bruno Latour and Peter Weibel. Cambridge: MIT Press, pp. 231-233.

[۱۷] اضافه شده توسط مترجم

[۱۸] See Jean-François Clément,: interdits et possibilités in L’image dans le monde arabe, G. Beaugé, J.-F. Clément (eds), Editions du CNRS, Paris, 1995, pp. 11-42. …

[۱۹] idol-smasher

[۲۰] counter-religion

[۲۱] Sigmund Freud, L’homme Moïse et la religion monothéiste. Trois essais, Gallimard, Paris, 1996.

[۲۲] The difference between the two types of murders, might explain some of the strange visual features of Freud’s cabinet. See Marinelli, and more largely what Andreas Mayer calls “psychic objects.”

[۲۳] Nathan ر.ک به

[۲۴] این امر در حیطه ی علوم ( رشته ی اصلی من) بیش تر نمایان است زیرا که هر موضعی را بین واقع گرایی و ساخت گرایی (constructivism /realism) سازمان می دهد. ر. ک. به: Ian Hacking, The Social Construction of What?, Harvard University Press, Cambridge, 1999

.[۲۵] structural impossibility

[۲۶] prototypical

[۲۷] Anantha Murthy, Bharathipura , Macmillan, Madras, India, 1996.

[۲۸] Kosh ر.ک به و Peter Sloterdijk, Critique of Cynical Reason, University of Minnesota Press and catalog, Minneapolis, 1987.

[۲۹] Schaffer ر.ک به

[۳۰] miniaturization