اندرِا پالادیو؛ معماری که مدرنیته را در کالبد کم رمق دوران باستان دمید[۱]
نوشتـه ای از: تام دیکهُــــف[۲] برگردان آرش بصیرت[۳]
نوشتههای مرتبط
نام کمتر معماری با “ایسم” ترکیب شده است، ما ِبرمانتِیسم، ِگریسم، وِرنیسم، کربُزیَنیسم نداریم، اما پالادیَنیسم داریم.
اکادمی سلطنتی در لندن، همـ چون بسیاری از دیگر گالری ها، برخلاف تمرکزش بر ارائه اثارهنرمندانی مثل ون گوگ و تیتیان ، ندرتا، عنوان اصلی نمایشـ گاه یا برنامه خود را به یک معمار تخصیص می دهد. اما خاصه خرجی های بی حد و حصری مثل چاپ کاتالُگ، دعوت از BBC برای پوشش خبری مراسم، توزیع لیوان های دسته دار منقوش به نمایی از ستون های کرنتین میان شرکت کنندگان به رسم یادبود و . . . همگی نشان از وجود دلایلی سترگ بر موجه دانستن ذکر مجددی از معمار ایتالیایی اندرِا پالادیو در پانصدمین سالـ گردش در لندن دارد، که او، بی شک، تاثیرگذارترین معمار تاریخ است.
پالادیو، بدون ان که خود بداند، به معمار باب طبع تازه به دوران رسیده ها، تازه به قدرت رسیده ها، جاه طلب های پول پرستی که دیگران را زیر پای خود له کرده اند تبدیل شد، اما این ها هیچ از ارزش های او نمی کاهد، که اگر پالادیو نبود ما کاخ سفید یا کاخ کنگره در واشینگتن، کاخ هاوارد، دوبلین دوره جورج پنجم و حتی کاخ های حومه شهری غرق در سنتوری ها و رواق های ورودی تزیین شده را نداشتیم، فکر کردن به معماری کلاسیک، احتمالا، مترداف پالادیَنیسم است، برای شکرگزاری تمام این مواهب باید مدیون یک کشور بود و ان، اتفاقا، ایتالیا نیست؛ بریتانیاست.
اندرِا دی پیترو دالا گُندُلا به سال ۱۵۰۸ [میلادی] در خانواده ای نسبتا خوش نام در پادُا دیده به جهان گشود، اما او، تنها، زمانی توانست برای خود اسم و رسمی به هم بزند که، در سن ۳۰ سالگی، زیر دست انسان ارکِتیپیکال رنسانسی ـ شاعر، موزیسین و فیلسوف ـ کُنت جیان جیورجیو تریسینو، مشغول به کار شد.
اندرِای جوان اموزش های معمولی سنگ بری و پیکره تراشی را گذرانده بود، اما زیر نظر تریسینو بود که تمام این اموزش ها شکوفا شدند. خانه تریسینو ـ همان جایی که کُنت شعر معروفش “ایتالیا از یوغ گُت ها رهایی یافت” را به رشته تحریر دراورد ـ یکی از معدود مکان های تجمع هنرمندان و روشنـ فکران وِنیتو بود، و نهایتا توانست پیام اوری زبردست که پالادیو نامیدندش را شهره افاق ساخت. غالب مباحث محافل روشنـ فکرانه ان زمان در مورد عقب ماندگی نسبی سرزمین شان با محوریت چگونگی کند و ریشه کن کردن لطمات این فرایند پس رونده شکل می گرفت. علی رغم ان که رنسانس در چند صد مایلی جنوب شان ـ در رم و فلرانس ـ در حال نزج گیری بود، تمام این مباحث در وضعیتی پی گیری می شد که قدرت غالب ان زمان شمال ـ ونیزـ ان چه که باید می بود نبود، محدودیت هایش در تجارت با ساحل نشینان اروپایی ونیز را مجبور به چرخش به سمت شرقی نمود که شریک تجاری قابل اعتماد و اتکایی نبود؛ جواهر شمال ؛ ونیز، ان روزها تحت سیطره ی گوتیک های بربر قرار داشت.
تریسینو که در پالادیوی جوان پیام اور مستتر در وجود خود را یافته بود، کسی که می توانست وِنیتو را مشهور سازد، کوتاه زمانی پس از به عهده گرفتن تعلیمش او به رم فرستاد تا خرابه های باشکوه شهر را ببیند، زمانی نگذشت که پالادیو شروع به تزیین حومه های ونیز و ویلاهای مجلل برای نسل جدیدی از اریستوکرات های ثروتـ مند ـ دوستان تریسینوـ نمود.
پالادیو انتخابی درست در مکانی درست و در زمانی درست است، حکومت ونیز برای اولین بار در تاریخ خود جهت توسعه شهر را از هسته ی مرکزی و بافت تاریخی کناره ساحلی اش به سوی حومه هایش تعریف کرد، حکومت برای اولین بار با هدف احیای امپراتوری فروریخته اش شروع به پرداخت وام به نسل جدیدی از اریستوکرات ها نمود تا زمین های بی مصرف و خودروی پیرامون شهر را به زمین های بارور و واجد بازده ـ زمین های کشاورزی ـ تبدیل کنند، پی ایند این تصمیم اریستوکرات های زمین دار، ناگهان مجبور به ترک کاخ هایشان در ونیز شدند، ان ها اکنون نیازمند کاخ هایی ییلاقی بودند که با اقامت در ان ها به رتق و فتق امور مربوط به املاک حاصل خیزشان بپردازند، پالادیو ناگهان دریافت که نه تنها در حاشیه ی این جریان قرار ندارد که در مرکز روند ساخت مجموعه ای از خانه های ییلاقی مبتنی بر نواوری هایی مدهوش کننده برای کارفرماهایش تعریف شده است ـ ویلا کاپرا یا رُتُندا، ویلا باربارو در ماسِر و ویلا مالکُنتِنتا محصول این دوره و این شمایل از برنامه ریزی اند.
اما، صرف مرور بر کارهای پالادیو، حتی ارزشـ مندترینشان، نمی تواند حق مطلب تاثیری که او برجای گذاشته است را ادا کند. او یکی از خیل عظیم معماران رنسانسی بود، که کلاسیسسیزم باستانی را مجددا احیا نمودند و ایتالیا را از بند گوتیک وحشی رها ساختند، اما هیچ کدامشان ان نواوری نوین ـ رسانه های جمعی ـ را تحت شمولی که پالادیو یافت، نیافتند. شهرت و اوازه ی هر معماری تا ان زمان، عملا، در گرو ساختمان هایش بود. البته یک قرن قبل از پالادیو، لئون باتیستا البرتی، با دستـ گاه های جدید چاپ، تنها اثر چاپیِ به رشته ی تحریر درامده، مربوط به معماری رومی، متعلق به ویترُ وی یوس؛ کتابی تحت عنوان در مورد معماری، را تجدید چاپ کرده بود.
ویتر وی یوس؛ که معماریِ کلاسیک پُستـ رنسانسی، کاملا، بر پایه ی اموزه های کتابش بنا نهاده شد و برای تمام ما نیزنامی اشناست، معمار رومی اواسط قرن اول [قبل از میلاد] است که نقاط قوت و ضعف معماری کلاسیک را ان گونه که در ان زمان رایج بود مورد مداقه قرار داد، تدوین کرد واثری که به رشته ی تحریر در اورد، کاملا اتفاقی تاکید می کنم کاملا اتفاقی!، سالم باقی ماند و به دست ما رسید.
در زمانی که توزیع اطلاعات و دست رسی به ان بی نهایت کند صورت می گرفت، کتاب البرتی، و کتاب سباستیـ یانو سرلیو[۴] ـ که در سال ۱۵۳۷ به چاپ رسیدـ پاسخ های مناسبی بودند به نیازها و امال معماری رنسانسی. هر دو کتاب مبتنی بر این ایده بنیادی شکل گرفتند که نظم کلاسیک دوره باستان از غنای بیشتری نسبت به نظم گوتیک متاخر برخوردار است و پنج گونه ی مختلف نظم دوران کهن ـ ایکُنیک، دُریک، کُرِنتیَن، توسکانی و کامپزیت ـ هر یک به نوبه خود، بی تردید و بی اغماض، شرط اصلی نظم صائب و همـ اهنگی دقیق عناصر شکل دهنده ی دنیای انسانی می باشند، نظم های پنج گانه ی پیش امده در شمایل رمزگان ژنتیکی برای محیط های انسانی ایی تعریف شدند که واجد چند قاعده ی اساسی می باشند اما موجبات گونه زایی و تفاسیر بی نهایت متعددی از وضعیت های معمارانه را فراهم می اورند.
پالادیو در سال ۱۵۷۰ در سن ۶۲ سالگی، زمانی که در اوج قدرت بود، تحلیل انتقادی خود از ویترو وی یوس را تحت عنوان چهار رساله بر معماری ، به رشته تحریر در اورد. نقطه قوت کتاب درک پالادیو از تدوین کتابی سهل و الوصول است؛ سهم نوشتار در کتاب بی نهایت کم است، اما هر صفحه مملو از جزییات گرافیکی ای است که چگونگی حدوث معماری مدرن خارج از سیطره ی قوانین روم باستان را تشریح می کند. جو انتشار کتاب همه جا را فراگرفت، کتاب در شمایل کتابـ الگوی معماری مدرن به تمام زبان های رایج اروپایی ترجمه شد. دیگر لازم نبود برای دیدن اثار معماران ساکن در کشورهای دیگر ـ و غالبا متخاصم ـ جان خودتان را کف دستتان بگیرید و در بلاد دشمن به گشت و گذار بپردازید، فقط لازم بود این کتاب را ورق بزنید.
علی رغم این پوست اندازی های زیبایی شناسانه در اروپای جنوبی و مرکزی اواخر قرن شانزدهم، معماری انگلستان، اما، درست به عقب ماندگی معماری در ونِتوی اواسط قرن شانزدهم بود. کشوری که، احتملا، تحت سیطره الیزابت اول در توهم اقایی سیاسی بر اروپا سیر می کرد، منظری شدیدا کهنه داشت. رنسانس از ایتالیا ـ در شمایل فرم های برون گرا و کژنمون ـ وارد انگلستان شد، تا در ان جا مردی ملهم و افسونِ پالادیو همه چیز را تغییر دهد؛ اینیگو جونز هدرست، مثل پالادیو انتخابی درست در مکانی درست و در زمانی درست بود، این معمار جاه طلب یک سال پس از دیدن ویلاهای ونِتو، به سال ۱۶۱۴، در سن ۴۲ سالگی به سمت معمار مخصوص دربار جیمز اول منصوب شد . او بعدها ذائقه معماری یک ملت را تغییر داد.
جونز به واسطه ی مشاهده ی حضوری اثار پالادیو و داشتن یک نسخه از کتاب چهار رساله ی او خیلی زود توانست بر پایه ی سبک مصلحانه کلاسیک با ساخت بانکوئیتنیگ هاوس در وایت هال و خانه ملکه در گرینیچ قوانین ابدی اش برای پرورش دادن ملتی عقب نگاه داشته شده را قوام بخشد، که هر دو بنا که غرابتشان برای مردم ان روزگار به مانند ژاکوبن ها و برای امروزی ها همـ چون طرح های زاها حدید و دانیل لیبسکیند بود، بناهایی بودند بی نهایت متفاوت و شدیدا ایتالیایی، به مانند کشتی های فضایی بیگانه ای از کهکشانی دور به نام رنسانس که مجبور به فرود اجباری در لندنِ سیاهِ کوچه های تو در تو و شیروانی های مرتفع دوره گوتیک شده بودند.
به واسطه ی جونز معماری نمونه اییِ که پالادیو ابداع کرده بود ـ خانه ییلاقی کلاسیک، دارای محوطه ی مرکزیِ سه بخشی، رواق ورودیی فاخر و بال هایی کشیده که هر یک به یک اندازه در باغ نفوذ می کردندـ تبدیل به سبک مورد علاقه مرفهین گردید.
در شهر، کاونتِ گاردنِ جونز، که ساختش در سال ۱۶۳۱ اغاز شد، تبدیل به پاتوق پول دارهای بالا شهری شد؛ لندنی های[اصیل و] ندید بدید تاکنون مجتمعی شبیه به این ندیده بودند: عناصر کلاسیک، یادمانی و مکعب ـ مستطیلی شکل در نمایی، شدیدا، مینی مالِ سیمانیِ مات در نظمی اساطیری کنار یکـ دیگر چیده شده بودند، وسط مجموعه نیز به یک چیز نوظهورِ وسیع که به ان پلازا می گفتند اختصاص داشت. دو سال بعد او کَتیدِرال گوتیک سنت پل لندن را قبل از اتش سوزی [بزرگ ۱۶۶۶]، به شیوه ای پالادینی مرمت کرد تا طولانی ترین رواق شمال الپ را بسازد و همه ما را بر این باور قوام دهد که انـ چه ما امروز ان را معماری جورجین می نامیم، پیش از شاه جورج اول توسط جونز با الهام از پالادیو ابداع شده است.
حتی اگر، پالادینیسم صرفا، مکتبی باشد مبتنی بر تفسیر یک معمار خارجی از تفسیر معماری دیگر ساکن سرزمینی دیگر که ان معمار نیز یافته هایش مبتنی باشند بر درک معماری دیگر از شاکله های معماریِ امپراتوریی نزدیک به یک و نیم قرن پیش، باز هم این مکتب توانست به واسطه ی ترکیب برنده ی همه گیر شدن اسانش از طریق کتب معماری از یک سو و فرایند ساخت و ساز نسبتا ساده اش از سوی دیگر، بزرگـ ترین مخاطبش را در سرزمین سرد و مرطوب شمالی اروپا؛ انگلستان، بیابد، سرزمینی که ثروت قابل توجه و بکر موجود در ان محملی مناسب بود برای تحقق ارزوهای فروخفته ی ملت جاه طلب و پاکـ ایین اش ـ ملتی که جونزدر ۱۶۱۵ ان ها را “یکپارچه، مبادی اداب و پیرو ارزش ها، مرد صفت و ثابت قدم” خواند ـ در شمایل معماری پالادیویی وار.
احتمالا، ما باید حضور جنبش بارک که به واسطه ی ان ” ِرن”، “هاوکس مور” و “وَن بِراو” در دهه های بعد از اتش سوزی لندن و دوره بازسازی به شهرت رسیدند را محترم بشماریم هر چند این وضعیت ان چنان به طول نیانجامید و برداشت پالادینی از کلاسیسیزم در این سرزمین دوباره بر نگاه معمارانه مسلط شد. در سال ۱۷۱۵، کولن کمپبلِ معمار، در کتابش معماری بریتانیایی، با این مضمون که دیگر لازم نیست به معماری همـ گن و کسل کننده ایی که ان ها ابداع کردند اعتنایی شود، ایتالیایی ها را به باد انتقاد گرفت:”ان ها دیگر نمی توانند طعم خوش سادگی کهن و باستانی را برای ما زنده کنند، که همه ی ان ها مشغول تزییانت متلون اند، راهی که، نهایتا، ما را به دوران گوتیک بازمی گرداند، برای تایید این گزاره نگاهم را بر محصولات قرن اخیر متمرکز می سازم: چقدر کارهای فُنتانا و برنینی هرزه و حقیرند، طرح های برُمینی چقدر افراطی و پرتجمل است، چه کسی تلاش داشته تا انسان را با زیبایی های عجیب و تخیلی اغوا کند، کجاست که عناصر یک بنا بدون رعایت تناسبات کنار یکـ دیگر چیده می شوند، کجاست که بدنه ها بدون همـ بندی واقعی تعریف می شوند، کجاست که مصالح را بدون هیچ تقویت کننده ایی با هم ترکیب می کنند، کجاست که کلیت های ناـ هندسی می سازند، کجاست که تزیینات بی حد وحصر را بدون رعایت شمول زیبایی به کار می برند؟ ”
علی رغم تمام این جوسازی ها اینده اما باز هم از ان بریتانیا و سبک پالادیویی واری بود که می توان ان را فرزند خلف زمانه خود دانست؛ در قرن هجدهم پالادینیسم ـ مطابق با اصول کارفرماهایی همـ چون لرد بُرلینگتُن و کمپبل ـ به واسطه ی گستره جغرافیایی امپراتوری بریتانیا و مناسبات تازه ی تجاری انگلستان غنا و اعتباری دوباره یافت و تمام این تازه واردها را به حاشیه راند.
امضای معاهده ی اوترخت در سال ۱۷۱۳ ـ که صلح را علی رغم تمام کش و قوس ها برای نزدیک به نیم قرن برای اروپا به ارمغان اوردـ نه تنها وقفه در کار جنگ بود، بلکه موهبتی نیز برای انگلستان به ارمغان اورد، حجم عظیم خانه سازی سراسر کشور از پایتخت تا مناطق روستایی را فراگرفت، ساختمان های کاملا مدرن و پیش از این ساخته نشده ای همـ چون بُرلینگ تُن هاوس ـ اکادمی سلطنتی امروزـ در پیکادلی محصول امنیت حاکم بر این بازه ی زمانی اند. در این بازه ی زمانی نوـ شهرهایی همـ چون بَث و شهرهای جدیدی همـ چون ادینبرگ ایجاد می شوند؛ میادین بزرگ جورجینی، خانه های پلکانی و کلیساهای بزرگی همـ چون سنت مارتین شکل می گیرند. اصول پالادیویی ابعاد قصرهای سلطنتی ایی را که در باغ ها ساخته می شدند تعریف می کند و کنترل می نماید و تبدیل به قاعده ی رایج خانه های حومه شهری می شود، تا حاشیه رود تِیمز در غرب لندن با ویلاهای مختص تعطیلات اخر هفته اشراف لندن ـ برلینگتن چیس ویک هاوس یا ماربل هیل هاوس ـ به ونِتویی از نوع بریتانیایی اش تبدیل گردد؛ مبتنی بر همین روند است که بریتانیا مقهور انـ چه گایلز ورسلی، تاریخـ نگار متاخر و پالادیو شناس، “رواق ـ زدگی” می نامد می گردد.
در طی این روند هیچ کس، چه به لحاظ سیاسی، چه به لحاظ مالی و چه از منظر هنری همـ چون لرد بُرلینگتن حمایت و شیفتگی خود نسبت پالادینیسم را نشان نداد، تنها پس از به خدمت گماشتن دست پرورده های او در “اداره املاک سلطنتی[۵]” بود که پالادینیسم تبدیل به سبکی همه گیر در بریتانیا گردید. یکی از مریدان لرد؛ ویلیام کِنت، همـ چون اینیگو جونزِ یک قرن پیش از خود، ملهم از “اثار امپراتوری” ان گونه که الکساندر پُپ در نامه ایی به برلینگتن از ان یاد می کند، طرحی جاه طلبانه مبتنی بر یادمان های عظیم شهری برای گسترش لندن و تبدیل ان به یک رم نو تدوین کرد، اگر چه از کلیت اثر، صرفا، هُرس گاردز در ویتهِ هال تکمیل شد.
علی رغم تمام این فتوحات محلی، پالادینیسم، عملا، زمانی جهان شمول گردید که به عنوان مکتب رسمی معماری امپراتوری بریتانیا شناخته شد. تفوق این الگوی ساخت بر خانه های حومه شهری، تصادفا، مقارن گردید با گسترش مستعمرات انگلستان، ان چه ما امروز ان را به عنوان سبک استعماری می شناسیم در حقیقت پالادینیسم است. اما ساکنان سرزمین های تازه فتح شده چه باید می کردند تا مطابق قوانین “بی کم و کاستی” که از انگلستان تجویز می شد مبادرت به خانه سازی نمایندـ علی رغم منش خودسر پالادینیسم که تداعی کننده انگلیسی مابیِ کبرفروشانه است این سبک توانست به سبب خواص به ذات خود؛ تبعیت شدیدش از قواعد مانای کلاسیک منبعث از منش های سرراست و سهل الوصول و ساختار، نسبتا، ساده اش ـ در قیاس با بارک که صورتی بی نهایت پیچیده داشت ـ و قابلیت کپی برداری ساده اش از کتابـ الگوهای معماری و همـ چنین متناسب بودن برای املاک کشاورزی حاشیه ی دریای کاراییب و ساختمان های جدید حکومتی ایرلند سیر گسترش فراگیرش را تضمین کند.
حتی در انتهای قرن هجدهم، زمانی که پذیرش التقاط گرایی بی حساب ویکتُریایی توسط نسل جدیدی از معماران[اروپایی]، تاثیر پالادینیسم به عنوان الگوی رایج مسکن حومه شهری را به حاشیه راند، باز هم پالادینیسم توانست یک بار دیگر، در به زنگاهی دیگر، رخ نشان داده به سبک ثابت کشوری مستقل و معتقد به رویای بنای رمی نو تبدیل گردد، این بار توسط کارفرمایی که قدرتش بیشـ تر از تمامی دیگر حامی یان پالادینیسم ـ حتی بیش تر از لرد برلینگتن و اینیگو جونزـ در طول تاریخ است؛ تُماس جفرسن رئیس جمهور امریکا.
در ۱۸۰۱ معمار اماتور؛ تُماس جفرسن، به قصر جدید ریاست جمهوری ـ کاخ سفیدـ پا نهاد، بنایی که، توسط معمار ایرلندی جیمز هُبان، نه برای شهری کردن “وحش بوم” وِنِتو که، سه قرن بعد از ان، برای شهری کردن جنگل ها و زمین های باتلاقی کناره ی رودخانه پُتُماک با هدف ساخت پایتخت نوسازِ ملتی نو ساخته شده بود.
پالادینیسم، تا ان زمان، راه طولانی ایی امده بود، از ان پس تا کنون نیز، به لطف جهان گشایی های امپراتوری های [دوره ی استعمار] هنوز می تواند سایه ی خود را بر اریکه ی معماری بگستراند.
این مطلب در چارچوب همکاری رسمی و مشترک با اتووود بازنشر می شود.