انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

نگاهی جامعه شناختی به منظومه ویس و رامین بخش دوم و نهایی

بحث و بررسی

۱- تحلیل فضای اجتماعی داستان با تکیه بر نظریه ساختارگرایی تکوینی

۱-۱ ساختار سیاسی

ویس و رامین داستانی است مربوط به دوره پارتی، که محل‌ سیر آن قسمتی از ایران شمالی است، قلمرو فرمانروایی، شکل حکومت، حضور کم­رنگ مذهب در حکومت، اسامی افراد و مکان ها، … باعث شده که پژوهش­گران این داستان را متعلق به دوره اشکانی یا پارت­ها بدانند(خالقی­مطلق، ۱۳۶۹: ۲۷۳). ساختار حکومت شبیه به حکومت ملوک­الطوایفی و غیر مرکزی است…ازدواج ویس و ویرو بدون حضور یک روحانی، نشان­دهنده نبود طبقه قدرتمند و متمرکز روحانی است که وجود این طبقه از خصوصیات بارز دوره ساسانیان است.

اهمیت حکومت­های ملوک­ الطوایفی در این است که آزادی عقیده و بیان در این نوع حکومت بیش­تر است . حکومت­های متمرکز، نیاز به مذهب و ایدئولوژی و قرائت واحد دارند، تا بتوانند مرز­های خود را حفظ کنند و انسجام ایجاد کنند، امری که در حکومت­های طوایفی وجود ندارد.

حکومت پارت­ها دارای یک‏ مرکزیت واحد نبود بلکه به تیول­های چندی تقسیم می‏شد که در برابر حکومت مرکزی از نوعی استقلال داخلی برخوردار بودند.این حکومت­های نیمه مستقل دارای رسوم و فرهنگ و ادبیاتی ویژه خود بودند. اهمیّت ادبیات پارتی بیش از همه در داستان حماسی و داستان عشقی است این ادبیات نتیجه و در عین حال آیینه نظام‏ حکومتی پارت­ها است. مذهب در نظام مرکزی، به مبلّغ این نظام بدل می شود. ولی حکومت پارتی یک نظام فئودالیسم است که در آن‏قدرت دارای‏ مرکز متعددی است و این پهلوانان هستند که در مجموع هسته اصلی قدرت را تشکیل می‏دهند، بدون آن‏که فرد فردِ آن­ها دارای قدرتی مطلق باشند. عدم مرکزیت قدرت سیاسی و مذهبی در نظام پارتی، به ادبیات آن نیز امکان می‏دهد که در کنار پهلوان اصلی به‏ اشخاص دیگر نیز بپردازد و این مجال را ایجاد کند تا طرف دیگر ماجرا یعنی زن نیز به­طور فعّال در وقایع شرکت داشته­ باشد. در ادبیات این دوره، عشق ، می و طبیعت نمودی بارز دارد. (خالقی مطلق، ۱۳۶۹ :۲۹۲-۲۹۴ )از همین رو، داستان، حکایت از یک دوران شاد­خواری و آرامش دارد، دورانی که‌ طبقه فرمان­روا و مرفه، چون کار مهم‌تری در زندگی نداشتند، به تن آسائی و خوش­گذرانی گرائیده بودند. در سراسر دورانی که کتاب را دربرمی‌گیرد، به جز یکی دو جنگ، همه کتاب در جو سنگین و خواهش‌آلود شبستان دم می‌زند(اسلامی­ندوشن ،۱۳۴۹ :۱۱ ).

هرچند در داستان حاضر به باورها و مقدساتی از قبیل تقدس امشاسپندان، عناصر طبیعی نظیر آتش، اجرام سماوی و رسم کستی بستن و دخمه ساختن و موقعیت و کیفیت پاداش و کیفر در آیین زرتشت اشاره می رود(صادقیان ودیگران ،۱۳۸۶)، اما مذهب مداخله نظام مندی در امر سیاست ندارد، البته موبد هنگامی که می خواهد شهرو را بفریبد تا ویس را فراچنگ آورد، او را از عذاب الهی می ترساند و پول و جواهرات قیمتی برایش می فرست، تا به تعبیر “شریعتی” با زر و زور و تزویر به خواسته خود برسد(شریعتی،بی تا:۱۲۸).

۱-۲ساختار خانواده:

در ایران باستان تأکید بسیار بر ازدواج خویشان از جمله خواهر و برادر شده است.ازدواج خواهر و برادر یکی از انواع ازدواج با خویشاوندان نزدیک بود که به آن «خویتودس» یا «خوتودات» گفته می شد. این گونه ازدواج را در برخی دوره های زرتشتی، مقدس می شمردند ، خویتودس در کتاب های زرتشتی مثل” شایست نا شایست” «از یک به بس شمارگی آمدن» معنی شده است که در واقع همان پدیدار شدن کثرت از وحدت است (جودی ،۱۳۸۸)

در داستان ویس و رامین، ویس بارها-حتی پس از عاشق شدن بر رامین-ویرو را مناسب‏ترین‏ شوی برای خود دانسته، اما به‏هرحال حوادث‏ داستان در جهتی است که این ازدواج صورت نمی‏گیرد. پس به نظر می رسد یک برادر رضاعی، در غیاب برادرهم‏خون، جانشین مناسبی باشد. ویس و رامین از یک دایه، شیر خورده‏اند بنابراین خواهر و برادر شیری هستند و بدین‏گونه شاید ازدواج ویس و رامین به‏طور نمادین و مجازی‏ بتواند جانشین ازدواج یک برادر و خواهر هم­خون گردد. در عین­حال در این منظومه در چند جا به شباهت رامین و ویرو اشاره شده است (خاتون آبادی،۱۳۷۷ :۳۰)

از سویی، تولید مثل و زایایی و باروری نیز نزد ایرانیان باستان بسیار حایز اهمیت است و به همین دلیل ازدواج با زایایی پیوند می­یابد و این در حالی است که موبد عقیم است. نکته­ای که مادر موبد نیز بدان اشاره دارد: “تو را ایزد ندادست ایچ فرزند”(اسعدی­گرگانی،۱۳۷۷ : ۶۳)، در جایی دیگر هم ویس می­گوید:

چو دارم سرو گوهربار در بر چرا جویم چنار خشک و بی بر(همان : ۵۸)

و به همین دلیل جوانی با نیروی عشق و زایندگی در مقابل پیری عقیم هرچند صاحب زر و زور و قدرت به پیروزی می رسد.

۱-۳ساختار فرهنگ و اخلاق

فرهنگ اخلاقی حاکم بر جامعه آن روز­گار، چنان است که پیرمردی چون موبد با زنانی که به مجلس جشن او آمده­اند که برخی خود حکم­رانند، به عیش و نوش بپردازد و از آن میان، مشخصاً شهرو را، به خلوت خود خوانده و به او پیشنهاد دهد که یا زن او شود یا معشوقش. شهرو نیز پس از شنیدن این درخواست، واکنش تندی نشان نمی دهد و موبد را ملامت نمی­کند، حتی شوهر خود را هم به عنوان مانع این امر معرفی نمی­کند؛ فقط پیری و فرزندان برومند خود را مانع این راه می داند. در صحنه­ای دیگر از داستان حتی رامین برای همرای کردن دایه با خودش در جلب موافقت و همراهی ویس، با دایه که چون مادرش است هم آغوشی می­کند.

از سویی دیگر به نظر می­رسد در میان طبقه اشراف، رابطه داشتن زنان شوهردار با مردان دیگر امری عادی و طبیعی محسوب می شد. دایه وقتی که ویسِ شوهر دار را به پذیرفتن عشقِ رامین ترغیب می نماید، عنوان می کند که زنانِ بزرگان،گاهی همسر را در کنار خود دارند و گاهی معشوق خود را:

زنان مه­تران و نام­دارن‏ بزرگان جهان و کام­گاران‏

همه با شوهرند و با دل شاد جوانانی چو سرو و مُرد و شمشاد

اگرچه شویِ نام­بُردار دارند نهانی دیگری را یار دارند

گهی دارند شوی نغز در بر به کام خویش و گاهی یار دل­بر( اسعد­گرگانی،۱۳۷۷: ۱۱۶-۱۱۷).

حتی آن گاه که رامین با گل ازدواج کرده و ویس بیمار و نالان افتاده است، فرهنگ عمومی و دیگران به او توصیه می کند که یاری بهتر از رامین به جای او برگزیند(جودی،۱۳۸۸).

اما از سویی دگر، صحنه­های برابری زن و مرد در این داستان خود را نمایان می کند که به این موارد می توان اشاره کرد:

۱-پیمان بستن یک زن (شهرو) با یک مرد (موبد):

به جان تو که من دختر ندارم وگر دارم چگونه پیش نارم

نزادم تاکنون دختر و زین پس اگر زایم تویی داماد من بس(اسعد­گرگانی،۱۳۷۷: ۴۶).

شهرو نیازی به کسب اجازه و یا حتی مشورت با همسر خود نمی­بیند و با منیکان پیمان می­بندد که در صورتی که دختری زاد وی را به همسری موبد دهد.

۲- زبان متقابل جنسی در صحنه­های عشق­بازی ویس و رامین:

چو کامِ دل برآمد این و آن را فزون شد مهربانی هر دوان را (همان:۱۳۰)

۳-فاعل بودن زنان در کام­رانی جنسی(وقتی دایه اشاره می کند زنان بزرگان گاه شوهر را در آغوش دارند و گاه معشوق را):

زنان مه­تران و نام­داران بزرگان جهان و کام­گاران

همه با شوهرند و با دل شاد جوانانی چو سرو و مُرد و شمشاد

اگر چه شوی نام­بردار دارند نهانی دیگری را یار دارند

گهی دارند شوی نغز در بر به کام خویش و گاهی یار دلبر(همان:۱۱۶-۱۱۷)

به طور کلی مسائل جنسی در این داستان نسبتا بی پرده مطرح می شود و این مسأله در مقایسه با داستان­های عاشقانه دوره اسلامی قابل توجه است؛ مثلاً رامین در اولین دیدار خود با گل، وقتی از او خوشش می آید، جلو می­رود و قبل از هر چیز، صریحاً از او می پرسد آیا با مردی هم­آغوش شده یا هنوز دوشیزه است(جودی، ۱۳۸۸)هم چنین پس از هم­آغوشی رامین با دایه، دایه تمام تلاش خود را به کار می برد تا دل ویس را به رامین نرم کند.

۲- تحلیل فضای معرفتی داستان(با تکیه بر نظریه جامعه شناسی معرفت)

انسان‏های جامعه سنتی به دلیل همانندی وضعیت معیشت(کشاورزی) بسیار به یک­دیگر همانند هستند و کشت و کار و وضعیت معیشتی یکسان‏، یگانگی آن­ها را فراهم می­کند(پرستش، ۱۳۸۶ :۱۲۵). اما فراغت جامعه اشراف( خاندان موبد و خاندان شهرو) از دغدغه نان، و گذر آنان از مرحله پاسخ­گویی به نیازهای اولیه بشری، راه آنان را، به سوی بر آوردن نیاز­های دیگر هموار می کند .

به طور کلی، انسان در شعر سنتی موجودی منفرد نیست، بلکه یک‏ امر کلی است، چرا که بیش­ترین حجم وجدان او را وجدان‏ جمعی فراگرفته است. بنابراین،تجربه‏های او نیز جنبه جمعی دارد و تجربه فردی، اهمیت و ارزش چندانی را ندارد. در اشعار سنتی‏، ما با انسان‏های نوعی هم­چون … قهرمان‏ سروکار داریم.اصولاً شاعر سنتی«راجع به مقوله قهرمانی سخن می‏گوید نه قهرمان… »(لنگرودی، ۱۳۷۱:۱۲۷) اما در منظومه ویس و رامین به دلیل فضای خاص چون عدم وجود حکومت متمرکز و تعلق قهرمانان به طبقه اشراف که فردیت و اعتماد به نفس بیش­تری را به دنبال دارد تجربه فردی قهرمانان، خصوصا “ویس” نمود بیش­تری می یابد. در دنیایی که امر جمعی سیطره همه جانبه­ای بر فرد دارد. قهرمان داستان(ویس)، فردیت خود را به نمایش می­گذارد و این گونه، شخصیتی بی­همتا از زن را در ادب پارسی به خود اختصاص می­دهد .

اما، در مرحله لاهوتی که انسان زیر سیطره قوای طبیعی است، کلید حل مشکلات جادو است و چنین است که ادبیات و داستان­های فولکلوریک ما سرشار از جادوست. جا­به­جا به قهرمانانی بر­می­خوریم که گرفتار طلسم می­شوند و با جادو می­جنگند؛ یا با جادو، بر رقیب پیروز می­شوند، یا اورادی می­خوانند تا دری به رویشان باز شود .

و در این میان شخصیت­های اساطیری جادو گر، چون دایه، اغلب از ویژگی­های زنانه برخوردارند. وقتی گفتمان غالب، گفتمان مردانه است و زنان طبقه فرودستی را تشکیل می­دهند که حقوق، تفکر، هنر و قابلیت­هایشان توسط جامعه، حذف می­شود یا به حاشیه رانده می­شود، آن گاه: این زن است که برای ایستادگی و نپذیرفتن شکست از نیروی هوش­مندی و فریب­کاری و دل­ربایی خود سود جسته تا مطیع محض مرد نباشد(مزداپور، ۱۳۷۴ :۱۲) و هرقدر که نابرابری زن و مرد بیش­تر می شود قدرت­های فریبندگی و جادویی زنان بیش­تر خود را می نمایاند و آن­قدر این کار ادامه خواهد داشت، تا این که مرد، زن را بشناسد و بپذیرد، وگرنه توسط او با هوس بازی­هایش به بازی گرفته می­شود(همان :۱۲۳ ).

ویس، گرچه زنی فعال است که به آن­چه موافق میلش نباشد، گردن نمی نهد و مادر را به خاطر تصمیمش به سخره می­گیرد:

ز هنجار خرد دور اوفتادی چو رفتی دُخت نازاده بدادی

خرد کردارِ چونین کی پسندد روا باشد که هر کس بر تو خندد(اسعد­گرگانی،۱۳۷۷: ۵۶ )

و بر موبد که خواهان ازدواج با ویس در شب عروسیش با ویروست برمی­خروشد که:

ز پیری مغزت آهومند گشته ست ز گیتی روزگارت در گذشته ست

تو را گر هیچ دانش یار بودی زبانت را، نه این گفتار بودی(همان:۵۸)

اما او نیز به هنگام ضرورت، از جادو مدد می­گیرد و موبد را که به زور قصد تصاحبش دارد، با جادوی دایه می بندد :

یکی نیرنگ ساز از هوشمندی‏ مگر مردیش را بر من ببندی

چو سالی بگذرد پس بر­گشایی‏ رهی گرددت چون یابد رهایی(همان:۹۴)

ویس در روابط عاشقانه­اش با رامین، نقشی منفعل ایفا نمی کند، بلکه او نیز در یک رابطه متقابل جنسی که در فرهنگ ایرانی کم نظیر است از رامین کام می گیرد :

چو کامِ دل برآمد این و آن را فزون شد مهربانی هردوان را (همان:۱۳۰)

و در ادامه داستان وقتی دیگران به او توصیه می کنند که اکنون که رامین به تو پشت کرده و با “گل”ازدواج کرده ، تو نیز یاری دیگر گزین :

مرا گویند بیهوده چه نالی چرا چندین ز بی مهری سگالی

نبرّد عشق را جز عشق دیگر چرا یاری نگیری زو نکوتر

مرا گویند رو یاری دگر گیر گر او گیرد ستاره، تو قمر گیر(همان:۲۶۵)

با ممانعت از این کار نشان می­دهد که نه به رامین، بلکه به آرمان­های خودش وفادار است. رامینی که ویس بر او عاشق است نمونه جوانان طبقه­ی اعیان و اشراف است هم زیباست، هم در چوگان و موسیقی چیره دست است و البته اهل شکار و شراب نیز هست. با سخنان دل­فریبش می تواند دایه را رام کند و در نهایت دل ویس را به چنگ آورد، اما گویی ویس میان بد و بدتر دست به انتخاب رامین زده یا از آن روی، وی را می خواهد که به مرد دل­خواهش ویرو، شبیه است، که همیشه حسرت از دست دادنش را می خورد :

اگر بختم مرا یاری نمودی ‏ دل­آرامم به­جز ویرو نبودی‏

نه موبد جفت من بودی نه رامین‏ نه بهره دوستان دشمن آیین(همان: ۱۳۶)

حتی رامین چندان هم مورد پسند اجتماع نیست، جایی که ویرو، در مقام سرزنش خواهرش در مورد عشق ممنوعش به رامین می گوید که آن­چه رامین از مال جهان دارد چنگ و طنبوری است و دار و ندار او همیشه در گرو می فروشان است:

نگویی تا تو از رامین چه دیدی؟ چرا او را ز هرکس برگزیدی؟

به گنجش در چه دارد مرد گنجور به­جز رود و سرود و چنگ و طنبور؟

همین داند که طنبوری بسازد بر او راهی و دستانی نوازد

نبینندش مگر مست و خروشان‏ نهاده جامه نزد می­فروشان‏

جهودانش حریف و دوستانند همیشه زو بهای می ‏ستانند(همان: ۱۵۶)

به هر روی عشق مطرح در ویس و رامین، عشق زمینی، جسمانی ، طبیعی و نسبتاً برابر است که در ادب فارسی بی­سابقه است. داستان نیز پایانی خوش همراه با کامیابی و آرامش است که با داستان­های دوران پس از اسلام که معمولا عشق ها به ناکامی و جدایی ختم می شوند، متفاوت است.

نتیجه گیری

از آن­جا­که ساختارهای ادبی با ساختارهای اجتماعی‏ پیوندی وثیق دارند، تحلیل اثر ادبی در کلیت آن و شناسایی ربط آن اثر‏ با ساختارهای اجتماعی و اقتصادی پدیدآونده‏اش، به فهم روش­تر و بهتر آن می­انجامد. داستان ویس و رامین نمودی از ادبیات پارتی است. آیینه­ای از نظامی غیر­متمرکز با مراکز متعدد و نیمه­مستقل قدرت که هر یک از فرهنگ و ادبیات ویژه­ای برخوردارند. آزادی عقیده و بیان بر­آمده از چنین ساز­و­کاری که نیازی به ایدئولوژی و قرائت واحد برای انسجام بخشی به خویش ندارند در داستان­های حماسی و عشقی بازنمایی می­شود. به این ترتیب، پدید آمدن داستان عاشقانه ویس و رامین در بستر ساختارحکومتی غیر­متمرکز است که ممکن می شود. این داستان بر خلاف داستان­هایی که در ادب فارسی رواج دارند عشقی زمینی را تصویر می کند و انسان­هایی خاکستری با ویژگی­های خوب و بد را به خواننده معرفی می کند. در فضایی که امر جمعی بر فرد احاطه کامل دارد، ویس شاهزاده­ای است که از بند نیازهای اولیه زندگی رسته­است و تمایل فردی و زنانه خویش را دنبال می­کند. با مادر و موبد هم­داستان نمی­شود و در تنگنای پیش­آمده، راه خویش را می­جوید و نقشی انفعالی و کنشی ایفا نمی­کند. وی که با تصمیم نابخردانه مادر، مجبور است به همسری منیکان درآید، وی را به خلوتگهِ خویش راه نمی­دهد او حتی پس از خیانتِ رامین، عکس­العمل عجولانه نشان نمی­دهد و اقدامی تلافی­جویانه پیش نمی­گیرد و بر سر آرمان­های خویش می­ماند. دست آخر هم، همراهی نیرو­های جوانی و عشق و زایندگی با یک­دیگر به پیروزی بر پیری و ناتوانی می­انجامد و پیرِصاحب قدرت و ثروت در برابر جوان قافیه را می بازد. این­چنین می­توان گفت که، نبود حکومت متمرکز و دخالت نداشتن ایدئولوژی در سیاست و هم­چنین امکان آزادی بیان و عقیده در تیول­ها،از جمله عوامل مهم آفرینش چنین داستان عاشقانه­ای با نقش­آفرینی ویژه قهرمان زن داستان است.

فهرست منابع و ماخذ

اسعد گرگانی،فخر الدین(۱۳۷۷)،ویس و رامین،مقدمه و تصحیح و تحشیه محمد روشن،تهران: انتشارات صدای معاصر.

اسلامی ندوشن ،محمد علی(۱۳۴۹)،«آیا ویس و رامین یک منظومه ضد اخلاق است؟»نگین ،شماره ۶۴،صص۹-۱۱.

اقبالی ، ابراهیم و حسین قمری گیوی ،حسین(۱۳۸۳)، «بررسی ‌روان‌ شناختی سه‌ منظومه‌ غنایی ‌فارسی (خسرو و شیرین، لیلی و مجنون و ویس و رامین)»، پژوهش زبان و ادبیات فارسی، شماره ۲ ، صص۱-۱۶.

پرستش، شهرام(۱۳۸۸) ،نظریه انسان شناسی پیر بوردیو در http://anthropology.ir/node/397

پرستش، شهرام و دلگشایی ،یلدا (۱۳۸۶)، «وضعیت ساختاری شعر در ایران»، فرهنگ و هنر، شماره۲، صص۱۲۱-۱۳۷.

حسام، فرحناز(۱۳۸۳)، جامعه شناسی رمان لوسین گلدمن،مجله کتاب ماه علوم اجتماعی، شماره ۷۸،صص۲۵-۲۹.

جودی نعمتی، اکرم(۱۳۸۸)، «زن در آینه شعر فارسی»،مجله کتاب زنان ،شماره ۲۱ قابل دسترس ازhttp://www.hawzah.net/fa/article/articleview/86452

خاتون آبادی، افسانه(۱۳۷۷)،«مضمون عشق و منش قهرمانان در ویس ورامین»، مجله نامه پارسی ، سال سوم، شماره ۳،صص۱۵-۳۸.

خالقی مطلق، جلال(۱۳۶۹)، «بیژن و منیژه و ویس و رامین (مقدمه ای بر ادبیات پارتی و ساسانی)»، مجله ایران شناسی، شماره۶، صص۲۷۳-۲۹۸.

دامغانی ثانی ، کاظم(۱۳۸۸)،«مقایسه «ویس و رامین» و «تریستان و ایزوت»، مجله کیهان فرهنگی، شماره ۲۱۸ .

روشه،گی(۱۳۷۵)، ترجمههما زنجانی‏زاده،.سازمان اجتماعی، تهران: انتشارات سمت.

رویانی، وحید(۱۳۹۱)،«تشابهات ویس و رامین و بهمن نامه»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی ،دوره۴۵، شماره ۱،مسلسل ۱۷۶ .

زرین کوب ،عبدالحسین(۱۳۵۵)،یاداشتها و اندیشه ها ،تهران: نشر جاویدان.

شریعتی،علی(بی تا)، حسین وارث آدم، مجموعه آثار ۱۹

صادقیان ، محمد علی و دیگران(۱۳۸۶)، بازتاب عقاید و تعالیم مزدیسنا در منظومه‌ی ویس و رامین، مجلّه‌ی مطالعات ایرانی، شماره۱۲ ،صص۵۷-۷۴

عبدی ،لیلا(۱۳۸۵)، «نقد تطبیقی: «ویس و رامین» و «خسرو و شیرین» شباهتها و تفاوتها ، فرهنگ و هنر»، شماره۱۰۳،صص۷۰-۷۹

فروید، زیگموند(۱۳۸۷)، ترجمه ایرج پور باقر ، توتم و تابو، تهران:آسیا.

کهدویی ،محمدکاظم و مریم بحرانی (۱۳۸۸)، تحلیل شخصیت موبد در ویس و رامین بر اساس نظریات یونگ،مطالعات ایرانی،شماره۱۵،صص۲۲۳-۲۳۸

گلدمن،لوسین(۱۳۵۷)،ترجمهحسین اسدپورپیرانفر، فلسفه و علوم انسانی، تهران: انتشارات جاویدان.

لووی،میشل و سامی نعیر(۱۳۷۶)،مفاهیم اساسی در روش لوسین گلدمن، چاپ شده در گلدمن، لوسین،۱۳۷۶، ترجمه محمد جعفر پوینده ،مجموعه جامعه،فرهنگ و ادبیات، تهران: چشمه.

محجوب، محمد جعفر (۱۳۷۱)،نظری به سیر عشق در داستان ویس و رامین،ایران شناسی ، شماره ۱۵،صص۴۶۹-۵۱۱

مزدا پور ، کتایون( ۱۳۷۴)، دلیله محتاله ، تهران: انتشارات روشن گران

موریسن ، جرج (۱۳۶۹)، ترجمه مریم خوزان، «گل و جادو در ویس و رامین»، معارف، شماره۲۱،صص۷۳-۸۴

 

نوشین ، عبدالحسین (۱۳۸۹)، نکاتی چند درباره منظومه ویس و رامین ، چیستا ، شماره ۲۷۱،صص۲۵-۳۹