ویراستاران ارشد: آلن بارنارد و جاناتان اسپنسر / گروه نویسندگان ترجمه: گروه مترجمان / سرویراستار فارسی: ناصر فکوهی / انسانشناسی و فرهنگ
بخش دوم: پیشگفتار ویراستاران ارشد کتاب
نوشتههای مرتبط
قدردانی و تشکر
ویراستاران در تکمیل این دایرهالمعارف خود را مدیون افراد بسیاری میدانند. طرح تدوین دایرهالمعارف را نخستین بار مارک باراگری[۱] از انتشارات راتلج پیشنهاد کرد و بعدها میشل داراف[۲]، رابرت پاتس[۳]، و سامانتا پارکینسن[۴] از اعضای بخش کتابهای مرجع راتلج، در تصویب آن حمایتمان کردند. ذکر اسامی دوستان و همکارانی که همواره در پاسخگویی به خواستها و نیازهای ما برای مشورت و پشتیبانی حاضر بودند، در اینجا ناممکن است. قطع نظر از آنچه به تدوین مدخلهای کتاب مربوط میشود، در شرایط سخت فشار زمانی و مکانی مطرح میشدند و پاسخ میگرفتند. شورای ویراستاری نیز، سرچشمه بعضی از این نیازها تدابیر و افکاری بسیار مناسب در انجام کار بود. گروه انسانشناسی اجتماعی دانشگاه ادینبورگ مکان و آرامش لازم، و در مراحل پایانی کار، یک چاپگر لیزری فرسوده در اختیار ما گذاشت. در طول تدوین کتاب فرانسیس واتکینز[۵]، کالین میلارد[۶]، ساندرا براون[۷] و بهویژه جونی ویلسن[۸]، که همگی دانشجویان دکترای این گروه بوده یا هستند، به ما یاری رساندند. کالین میلارد و رابرت گیب[۹] در همراهی با ویراستاران، نوشتههای مؤلفان فرانسویزبان را به انگلیسی برگرداندند. ویراستاران بهویژه خود را مدیون و خرسندِ کار با آلن مکینتاش[۱۰] میدانند که ترکیبی استثنایی از مهارت، صبر و توصیههای مناسب در ارتباط با حروفچینی، صفحهآرایی، و تدوین نمایههای این کتاب به آنها عرضه کرد.
ویراستاران همچنین مدیون نزدیکان خود هستند. برای جاناتان اسپنسر، جانت کارستن[۱۱] سرچشمۀ بردباری صبورانهای بود که از کنترل خارجشدنهای گاهبهگاه تدوین کتاب را جبران میکرد، و این درحالی بود که جسیکا اسپنسر[۱۲] تنها در ظرف چند ماه همه چیز را به سرِ جای قبلی باز میگرداند. اسپنسر چیزهای بسیاری دربارۀ واژهنگاری[۱۳] از جان سیمپسن [۱۴]، ایون واربرتن[۱۵] و ادموند واینر[۱۶] از فرهنگ انگلیسی آکسفورد آموخت. او همچنین خود را برای آموختههایش دربارۀ لذت واژگان، غذاها، و بسیاری چیزهای دیگر مدیون جولیا سونل[۱۷] میداند.
الن بارنارد به نوبۀ خود مایل است وامدار جوی بارنارد[۱۸] به سبب وسواس پرمتانت او دربارۀ جزئیات زندگی انسانشناسان قدیمی، که سالها از مرگشان میگذرد، و همچنین به دلیل سهیمکردن عقل سلیمش در تمامی ساعتهای بیپایانی که انجام این کتاب به درازا کشیده باشد. کوری و باستر چنان آرامشی برپا کردند که تنها از عهدۀ گربهها برمیآید و جک، سگ او، همانقدر بردبار بود که او گرفتار. همچنین او خود را مدیون مباحثی میداند که با دانشجویان خویش و بهویژه دانشجویان درس «نظریۀ انسانشناسی» داشت. امید ما آن است که تقاضای مکرر این دانشجویان برای برخورداری از چنین کتابی با انتشار دایرهالمعارف انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی به تحقق پیوسته باشد و این کتاب بتواند پاسخی به نیازهای فکری آنها باشد.
الن بارنارد[۱۹]
جاناتان اسپنسر[۲۰]
ادینبورگ، آوریل ۲۰۰۰
پیشگفتار ویراستار ارشد
فکر تدوین دایرهالمعارف، به خودی خود و ذاتاً فکری انسانشناختی بهنظر میرسد و برای این امر دستکم میتوانیم دو دلیل بیاوریم. واژۀ «دایرهالمعارف» در نخستین کاربردهای خود در رُم باستان به «دایرهای از آموختهها» استناد داشت که آن مجموعه از دانشها دربارۀ جهان را، که برای آموزشوپرورش ضروری مینمودند، گرد میآورد. این واژه در کاربردهای بعدی خود؛ یعنی پس از عصر نوزایی در اروپا، به صورت دقیقتر به تلاشی اطلاق میشد که برای گردآوری نظاممند کل دانشهای موجود دربارۀ جهان انجام میگرفت. انسانشناسی نیز میخواهد خود را رشتهای بزرگ و دایرهالمعارفی بپندارد که دانشجویان خویش را از خلال راههای بیشمار انسانبودن مردمان در همۀ زمانها و همۀ مکانها تحریک، وادار به انتقاد و به آنهاانگیز دهد و گاه نیز آنها را به اندیشهای وسواسگونه وادارد. اما انسانشناسی در طول تاریخ ۱۵۰ سالۀ خود بهمثابۀ یک رشتۀ دانشگاهی، به صورتی پیدرپی، همواره یا در وسوسۀ جذابیت پروژههای بزرگ ردهشناختی[۲۱] و تعیین تفاوتهای انسانی بوده و یا از این پروژهها ]با نفرت[ دوری جُسته است.
با وجود این، هرچند انسانشناسی دایرهالمعارفگونهترین رشتههاست، اما نمیتوانیم ادعا کنیم که خود بیشترین آثار مرجع را در این زمینه تولید کرده است. کتاب حاضر بر آن است که تا اندازهای پاسخگوی نیاز به برخورداری از یک راهنمای جذاب و قابل دسترس از تمامی چیزهایی باشد که انسانشناسی ناچار به بیان آنها است. تأکید این کتاب بر وسیعترین و تأثیرگذارتین جنبههای انسانشناسی است، جنبههایی که عموماً در امریکای شمالی به نام انسانشناسی فرهنگی و در اروپا با عنوان انسانشناسی اجتماعی (یا مردمشناسی) شناخته شدهاند. ما نیز به نوبۀ خود با ترکیب دو صفت اروپایی و امریکایی «اجتماعی» و «فرهنگی» در عنوان دایرهالمعارف حاضر، کوشیدهایم کتابی عرضه کنیم که تنوع انسانشناسی را بهمثابۀ یک رشتۀ بهواقع کلی نشان دهد. این تمایل ویراستاران را میتوانیم همچنین در انتخاب مدخلها، از «تغذیه» تا «پسامدرنیسم»، و از «ازدواج با محارم»[۲۲] تا (جوهرگرایی[۲۳]) و از آن مهمتر در نام متخصصانی که برای تدوین این مدخلها دعوت به همکاری شدهاند، ببینیم. در این کتاب، خوانندگان با نظر یک انسانشناس برزیلی درباره تحول پندارۀ جامعه در تاریخ انسانشناسی، با آرای یک انسانشناس هندی دربارۀ نابرابری، با افکار دو انسانشناس روس دربارۀ قومیت[۲۴]، و یک انسانشناس استرالیایی دربارۀ استعمار، و همچنین با مجموعهای نظاممند از مدخلها دربارۀ نظر انسانشناسان دربارۀ زندگی و فرهنگ مردمان مناطق گوناگون جهان آشنا خواهند شد.
امروزه، پروژههای بزرگ دایرهالمعارفی، نظیر آنچه در سدههای هجدهم و نوزدهم به انجام رسیدند، همچون نظریههای بزرگ گوناگون، دیگر چندان جایی در انسانشناسی ندارند. در علوم انسانی و اجتماعی، طبقهبندی[۲۵]، تا اندازۀ زیادی، تنها یکی از اشکال «هنجارمندی»[۲۶] به حساب میآید و حتی فرهنگ بزرگ انگلیسی آکسفوردِ موری[۲۷] نیز کوشیده است با نوعی ساختزدایی[۲۸]، ساختار ویکتوریایی را زیر سؤال برد تا معنایی گستردهتر به این واژه داده شود. به نظر میرسد آنچه جهان کنونی نیازی بدان ندارد، نوعی دایرهالمعارف است که حرف آخر و حقیقت کامل را دربارۀ همۀ دانستههای انسانشناسانه عرضه کند. (و شاید لازم باشد اضافه کنیم که آنچه آموزگاران انسانشناسی نیازی بدان ندارند، مجموعهای از نوشتههای بیپایان است که از گردهم آوردن نقلقولهایی به ظاهر مقتدر از چنین اثری پدید آمده باشد). بنابراین، هدف ما آن بوده است که بهجای تلاش بیفرجام برای سازگار کردن تمامی اندیشهها و فعالیتهای همکاران انسانشناس خود در یک قالب دست و پا بریده[۲۹]، در پی هدفهایی معتدلتر باشیم؛ یعنی بکوشیم خوانندگان خود را یاری کنیم تا راه خویش را در رشتۀ انسانشناسی، رشتهای که بسیار جذابتر و مهمتر از آن است که تنها در محدودۀ دانشگاهی باقی بماند، بیابند.
از جنگ جهانی دوم به این سو، انسانشناسی رشدی خارقالعاده داشته است و گسترۀ آن بسیار فراتر از تصور رایج دربارۀ این علم، که آن را محدود به مطالعۀ «مردمان ابتدایی»[۳۰] میداند، رفته است. امروزه ما با شاخههایی چون انسانشناسی سرمایهداری و مصرف جهانی، انسانشناسی جنسیت، انسانشناسی جنگ، و انسانشناسی صلح، با شماری بزرگ از شاخههای انسانشناسی در موزهها[۳۱] و همچنین هرچه بیش از پیش انسانشناسی موزهها[۳۲] روبهروییم. انسانشناسان اکنون نه فقط به زندگی سیاسی مردمی که در حاشیۀ دولت مدرن قرار گرفتهاند علاقهمندند، بلکه هرچه بیشتر به موضوعهایی چون ملیگرایی[۳۳]، قومیت، مناسک[۳۴]، و نمادهای مورد استفادۀ سیاستمداران مدرن در قلب دولتهای جدید نیز علاقه نشان میدهند؛ انسانشناسان امروزی در بسیاری موارد در برنامههای توسعه به مشاوره خوانده میشوند، اما در همان حال از توجه و مطالعه بر خودپندارۀ «توسعه» بهمثابۀ محصولِ یک فرهنگ و یک تاریخ خاص؛ یعنی راهی دیگر برای قصور آنکه اصولاً انسان بودن چیست، غافل نیستند. در دورۀ اخیر، ما دریافتهایم که حتی پندارۀ «ابتدایی» بودن نیز بیشتر ما را نسبت به کسانی که این واژه را برای توصیف مردمان دیگر به کار بردهاند، آگاه میکند تا نسبت به مردمانی که بدینترتیب توصیف شدهاند.
بنابراین، خوانندگان باید به این کتاب بهعنوان یک راهنما و درامد، بهعنوان نقشهای بنگرند که آنها را در یافتن راهشان در چشماندازی انسانشناسانه یاری میرساند؛ نه بهعنوان مجموعهای از احکام که روش درست دانستههای انسانشناختی دربارۀ جهان را بیاموزانند. تصور ما از خوانندگان کتاب، البته ]در وهلۀ نخست[ دانشجویان و همکاران ما در گروههای انسانشناسی دانشگاهها در سراسر جهان بوده است؛ اما به باور ما، خوانندگان میتوانند شامل دانشجویان و آموزگاران سایر رشتهها ـ تاریخ، باستانشناسی، جامعهشناسی، روانشناسی، مطالعات فرهنگی، و غیره ـ ، که به درک واژگان خاص حوزۀ انسانشناسی احساس نیاز میکنند نیز، باشند. اما از این نیز فراتر، آرزو داشتیم همۀ کسانی که نسبت به شناخت انسانشناسان، فعالیت آنها، و دانش آنها کنجکاوند، بتوانند از کتاب استفاده کنند. امید ما آن است که تمامی این گروهها محتوای کتاب حاضر را جالب و انگیزهبخش و درهمانحال آگاهیدهنده بیابند.
گسترۀ کار و پدیدآوردندگان آن
در طراحی این کتاب، تلاش ما ایجاد توازنی میان گروهی از ملاحظات بوده است. روشن است که خواستهایم بیشترین گسترۀ ممکن از انسانشناسی اجتماعی و فرهنگی را پوشش دهیم، اما به این نکته نیز توجه داشتهایم که انسانشناسی به شکلی غریب دربارۀ گذشتۀ خود احساس شرمندگی میکند. بسیاری از استدلالهای کنونی در انسانشناسی، درون هالهای از نمونههای تجدیدنظرطلبانه قرار میگیرند که اسطورههای قانونگونه و رایج را به زیر پوشش میکشد و مجادلات میان انسانشناسان معاصر را به شکلی منسکوار بهسوی به کار گرفتن مجدد استدلالهای نیاکان[۳۵] ]انسانشناسی[. این امر بهویژه برای دانشجویان اسباب ابهام را فراهم میآورد، زیرا آنها کمتر نسبت به حافظۀ جمعی رشتۀ انسانشناسی آگاهی دارند و همواره این پرسش برایشان مطرح است که چرا باید نسبت به ]باورهای[ نیاکان چندان دلنگران باشیم. آنها با خواندن آثار این نیاکان اغلب دچار سردرگمی میشوند زیرا میبینند معنای واژگان کلیدی چون «فرهنگ» یا «ساختار» در طول زمان تغییر کرده است، و گذشته از این در هر مقطع زمانی نیز بخش بزرگی از استدلالها به یافتن آنچه باید معنی دقیق این واژگان باشد، اختصاص داشته است.
با وجود این، ویراستاران تلاش کردهاند در حد امکان چه گذشتهها و چه حال را در انتخاب عناوین درون مدخلها و در توصیههای خود به پدیدآورندگان آنها رعایت کنند. اما، این نکته از یاد نرفته است که تکثر و گاه حتی گسیختگی رشتۀ انسانشناسی، که همواره در آن دیده شده است، در اینجا نیز بازتاب یابد. بنابراین ما به هیچوجه تلاش نکردهایم که نوعی راستاندیشی[۳۶] (ارتدوکسی) ویراستارانه را به پدیدآورندگان تحمیل کنیم و ]حتی برعکس[ کوشیدهایم که آنها را به بیان صریح نظرات و استدلالهای شخصی خود تشویق کنیم. از اینرو آنچه ما بهعنوان توازن در طراحی این کتاب مطرح میکنیم، بیشتر از خلال ترکیب نقطهنظرات متفاوت انجام گرفته است تا پنهان شدن در پشت نوعی ادعای فاصلهگرفتن ویراستارانه. (دانشجویان دقیق و دلسوز از این نکته میتوانند بدین معنی برسند که هرگز نباید خود را به خواندن یک مدخل محدود کنند، بلکه باید دستکم دو مدخل دربارۀ یک موضوع واحد از دو پدیدآورنده را مطالعه کنند). این امر سبب آن شده است که انتخاب پدیدآورندگان به همان اندازۀ انتخاب عناوین درون مدخلها مشکل باشد. در اینجا نیز تلاش ما، ایجاد توازن با استفاده از تفاوتها بوده است: استفاده از پدیدآورندگان اروپایی، امریکای شمالی، آسیایی، و استرالیایی؛ زنان و مردان؛ دانشگاهیان با تجربه و (به باور ما) ستارگان آتی. کمترین معیار ما آن بوده است که هر پدیدهآورنده بتواند بهروشنی و با اقتدار لازم دربارۀ موضوع خود بنویسد؛ و مجموع نوشتهها بتوانند موقعیت کنونی انسانشناسی را بنمایانند.
اما یک تصمیم ویرایشی مهم دیگر نیز لازم بود. انسانشناسی ]همواره[ شامل دو نوع کار دانشگاهی بوده است: از یکسو مطالعۀ موشکافانه بر زندگی مردمان در چارچوبهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت بر پایۀ کار میدانی درازمدت که نتیجۀ آن، سبکی کنجکاوانه بوده که مردمنگاری نام گرفته است؛ و از سوی دیگر، مطالعۀ نظری و تطبیقی که بر پایۀ دادههای مردمنگارانه قرار داشته، اما آنها را پشتسر گذاشته است و به ویژگی خاص خود میرسد. اعتقاد ما آن بوده که این کتاب باید سهمی درخور به هر یک از این دو جنبۀ رشتۀ انسانشناسی میداده، اما این امر ما را با دو مشکل روبهرو کرده است. هرچند استنادهای مقطعی به عناوینی چون سازمان سیاسی از «گونۀ نویر»، یا «توازنگونۀ کاچین» در ادبیات انسانشناختی بسیار به چشم میخورند، اما پُر کردن کتاب حاضر از مدخلهایی خاص دربارۀ «مردمان»، «قبایل» و یا «گروههای قومی» از نظر ما کاری نامناسب بهشمار میآید. ]برعکس[ تألیف مجموعهای از مدخلهای نظری انتزاعی بدون ارائۀ استنادهای لازم به دانشهای خاصِ مردمی خاص که رشتۀ ما بر پایۀ آنها استوار است نیز کاری عبث و گمراهکننده بهنظر میرسد. بنابراین، تصمیم ما آن بود که به مورد اول از خلال مجموعهای از مدخلها دربارۀ سنت نوشتههای مردمنگارانۀ منطقهای ـ مثلاً نوشتههایی دربارۀ افریقای جنوبی، جلگههای امریکای جنوبی، جنوب اروپا، و غیره بپردازیم. افزون بر این، تصمیم ما آن بود که پدیدآورندگان را تشویق کنیم مثالهای مناسب برای نظر خود و گاه حتی مثالهایی گستردهتر را در هر یک از مدخلهای دیگر دایرهالمعارف مورد استفاده قرار دهند.
یکی دیگر از تصمیمهای ویرایشی به فهرست مدخلها مربوط میشود. تاریخ رشتۀ انسانشناسی از خلال مدخلهایی دربارۀ موضوعهایی چون اشاعهگرایی[۳۷] و تطورگرایی[۳۸]، و همچنین با مدخلهایی دربارۀ هر یک از سنتهای ملی انسانشناسی ــ نظیر انسانشناسی بریتانیا، فرانسه، امریکا، و همچنین هند و اروپای شرقی ــ پوشش یافته است. البته چنین تقسیمبندیهایی امروزه در حال کمرنگ شدن هستند، اما وجود آنها به انسانشناسی مدرن شکل داده است. ما همچنین مدخلی را به نوشتن دربارۀ تاریخ انسانشناسی اختصاص دادهایم. تلاش ویراستاران آن بوده است که روابط انسانشناسی را بهصورت نظاممند با رشتههای همسایۀ آن در علوم انسانی و اجتماعی ـ همچون زبانشناسی، باستانشناسی، انسانشناسی زیستی (که همراه انسانشناسی فرهنگی «چهار حوزه» انسانشناسی امریکا را تشکیل میدهند)، جامعهشناسی، تاریخ، مطالعات کلاسیک ـ پوشش میدهند. امروز، پس از گذشت چهار سال برنامهریزی، مشاوره، ویرایش و نوشتن ـ باید اذعان کنیم که ادعای کامل بودن این کتاب، ادعایی بسیار پرمخاطره خواهد بود. با وصف این، امیدواریم آنچه در اینجا آمده است، ]تا حدی[ کافی بهنظر برسد.
چگونه از این کتاب استفاده کنیم؟
سه گونه مدخل در کتاب حاضر امکان استفاده از آن را به خوانندگان عرضه میکند:
متن اصلی کتاب در ۲۷۵ مدخل اساسی به ترتیب حروف الفبا، دربارۀ مهمترین عرصههای علم انسانشناسی ارائه شده است. هر یک از این مدخلها در انتها به شماری از آثار برای مطالعات گستردهتر و به مدخلهای مرتبط دیگر در همین کتاب استناد کردهاند.
- در انتهای متن اصلی کتاب، در بخشی جداگانه، مدخلهای زندگینامهای کوتاهی به تشریح چهرههای مهم در تحول انسانشناسی اختصاص یافتهاند.
- در نهایت، فرهنگی از واژگان به ارائۀ تعاریف و توضیحات لازم دربارۀ واژههای اختصاصی مورد استفاده در این کتاب و در سایر ادبیات انسانشناسی، پرداخته است.
انتخاب عنوانهای درون مدخلها به ناگریز عمدتاً دلبخواه بوده است. مثلاً برای ارائۀ اطلاعاتی دربارۀ نظریههای مناسک یا مناسک قدرت، آیا باید آنها را در عنوان مناسک جای میدادیم، یا در زیر مدخل دین، یا ذیل نام مهمترین نظریهپردازان، و یا حتی زیر مدخل هایی چون خویشاوندی یا سیاست؟ ما تلاش کردیم نمایهها را به کاملترین و گویاترین شکل ممکن تدوین کنیم تا قاعدتاً اکثر خوانندگان جستوجوی خود را از آنجا آغاز کنند. و البته پس از یافتن گویاترین مدخل دربارۀ موضوع مورد پژوهش خود، نباید از مراجعه به مدخلهای مرتبط دیگر، که در پایان مدخل آورده شدهاند، غافل باشند. درون متن نیز دو گونه استناد با دو علامت فونت سیاه و صلیب (†) آورده شده است که به موارد زیر ارجاع میدهند:
فونت سیاه گویای وجود یک مدخل اصلی دربارۀ واژۀ مورد اشاره است.
(†) گویای وجود واژۀ مورد اشاره در فرهنگ زندگینامهها یا فرهنگ واژگان انتهای کتاب است.
در فهرست آثاری که خوانندگان در انتهای هر مدخل مییابند، ما از نویسندگان خود خواستهایم با صرفهجویی عمل کنند. احساس ما این بوده که خوانندگان ما نیاز به برخورداری از فهرستی که همه استنادهادرباره مدخل، درآن باشند، نیستند؛ بلکه گزیدهای از مهمترین کتابها و مقالات برای ورود بهتر به آن موضوع کفایت میکند.
[۱] Mark Barragry
[۲] Michelle Darraugh
[۳] Robert Potts
[۴] Samantha Parkinson
[۵] Francis Watkins
[۶] Colin Millard
[۷] Sandra Brown
[۸] Joni Wilson
[۹] Robert Gibb
[۱۰] Alan McIntosh
[۱۱] Janet Carsten
[۱۲] Jessica Spencer
[۱۳] Lexicography
[۱۴] John Simpson
[۱۵] Yvonne Warburton
[۱۶] Edmund Weiner
[۱۷] Julia Swannell
[۱۸] Joy Barnard
[۱۹] Alen Barbard
[۲۰] Jonathan Spencer
[۲۱] Taxonomic
[۲۲] Incest
[۲۳] Essentialism
[۲۴] Ethnicity
[۲۵] Classification
[۲۶] Normalization
[۲۷] Murray
[۲۸] Deconstruction
[۲۹] Procrustean schema
[۳۰] Primitive Peopels
[۳۱] Anthropology in Museums
[۳۲] Anthropology of Museums
[۳۳] Nationalism
[۳۴] Rituals
[۳۵] Ancestors
[۳۶] Orthodoxy
[۳۷] Diffusionism
[۳۸] Evolutionism