انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

امدادگران مخفی: از ما توقع نداشته باشید مثل راهبه ها زندگی کنیم

گاردین برگردان هما مداح

کارمند ناشناس(۱)

مقدمه مترجم: موضوع نحوۀ کار و زندگی کارمندان خارجی سازمانهای غیردولتی در کشورهای جهان سوم، در سالهای اخیر همواره در مرکز توجهات دانشگاهی و روزنامه نگارانه بوده است. محدودیتهای کارمندان این سازمانها برای انتشار مطالبی در باب تجربیات فردی شان بر پیچیدگی این بحث افزوده است. وبسایت گاردین مدتی است با هدف پرداختن به این موضوع بدون به دردسر انداختن کارمندان این سازمانها، بخشی را به عنوان “کارمند ناشناس” بازگشایی کرده که در آن کارمندان این سازمانها بدون افشای نام خود در مورد تجربیات زندگی و کار در کشورهای فقیر می نویسند.

بعد از سونامی روز باکسینگ (۲) در سال ۲۰۰۴، مشاور یک خیریۀ معروف وارد جاکارتا شد، جایی که دفتر هماهنگی برای اقدام سریع سازمان غیرانتفاعی شان در آن قرار داشت. او با دیدن محل استقرارشان از میزان تجمل آن به وحشت افتاد و از رییس شان خواست تا قرارداد اجاره را لغو کند و جایی کم زرق و برق تر پیدا کند. مهم نبود که اجارۀ این خانه پایین تر از قیمت بازار بود یا اینکه صاحبخانه حامی سازمان آنها بود و خواسته بود کمکی کرده باشد. نگرانی مشاور در مورد میزان پولی که خرج می کنند نبود، بلکه دلواپس تصویری بود که از آنها در ذهن جامعه محلی شکل می گیرد.

من این داستان را چند سال بعد و در زمانی شنیدم که برای همان سازمان خیریه در آفریقای مرکزی کار می کردم و به من کمک کرد تا بفهمم که چرا ما همیشه در شرایطی بدتر از کارمندان باقی سازمانها زندگی می کردیم.

مقاله قبلی در این سری (۳) اشاره ای کنایه آمیز به زندگی تجملاتی کارکنان سازمانهای بشردوستانه در کشورهای فقیر داشت. من معتقدم این تجمل اجتناب ناپذیر است. حتی در سازمان ما که حقوق کارکنان خارجی به نسبت پایین است و ما در کلبه های کاهگلی با سقفهای چوبی زندگی می کنیم، شرایط ما در مقایسه با مردم محلی بسیار بسیار بهتر است. با این وجود بسیاری از ما، از جمله خود من، در آستانۀ فرسودگی شغلی (۳) قرار داریم. بسیاری قراردادهایشان را پیش از موعد لغو کرده اند و من تنها کسی هستم که به لطف یک تعطیلات طولانی در ساحلی در کامرون جان سالم به دربرده ام.

بعد از کار برای چندین سازمان غیردولتی در طول ده سال گذشته، من شرایط مختلفی را دیده ام و در آنها کار کرده ام. مثل باقی امور زندگی، اینجا هم موضوع یافتن تعادل است و مثل اغلب موارد، بعضی وقتها در مورد این تعادل اشتباه می کنیم. داشتن یک آشپز یا مستخدم تجمل نیست. همینطور داشتن محافظ و راندن خودروهای شاسی بلند قدرتمند. ما اغلب در محیطهایی ناامن کار می کنیم، جایی که قانون معنای چندانی ندارد و جاده ها در فصول بارانی به باتلاق تبدیل می شوند: داشتن محافظ و خودروهای شاسی بلند به ما کمک می کند تا کارمان را دقیق و درست انجام دهیم.

این کارها کمکی به از بین بردن امتیازات ما نمی کنند. دلیل رفتن ما به مکانهایی مانند سودان یا جمهوری دموکراتیک کنگو، این است که به امتیازات خود واقفیم. همین امتیازات است که ما را تشویق به کمک به کسانی می کند که به اندازۀ ما خوش شانس نیستند. آنچه اهمیت بیشتری برای من دارد این است که با کسانی که به آنها کمک می کنم در ارتباط باشم. به عنوان یک متخصص تدارکات، من معمولا وقت زیادی با افرادی که سازمانم به آنها کمک می کند نمی گذرانم. با این حال این احساس ارتباط را در هنگام همراهی پزشک سازمانمان در جمهوری آفریقای رکزی داشته ام، یا وقتی که چراغی را در لیبریا درست کردم، در یک اتاق عمل و در لحظه ای که مادری در حال وضع حمل بود، یا زمانی که در سال ۲۰۱۰ و بعد از وقوع زلزله، مسئول مکانهای توزیع غذا در پرتوپرنس هائیتی بودم.

گاهی اشتباه متوجه موضوع می شویم. ریاضت بیمورد منجر به مشکلات جسمانی و جابجایی مداوم کارمندان می شود. به همین ترتیب، بی تفاوتی در مورد تصویری که دیگران از ما دارند می تواند منجر به نفرت شود و جامعۀ محلی کمتر پذیرای ما شود. این موضوع بخصوص در مورد دفاتر هماهنگی مصداق دارد و در مورد مکانهایی که در آنها سازمانهای غیردولتی زیادی برای مدتی طولانی مشغول به کار هستند.

یادم می آید که با تعدادی از همکارانم در کافه ای در شهر گومای جمهوری کنگو مشغول بازی بیلیارد بودیم. این کافه بیشتر پاتوق محلی ها بود تا کارمندان خارجی. از چند نوجوان بومی که مشغول تماشای بازی ما بودند پرسیدیم در مورد سازمان ما چه می دانند. همأ آنچه می دانستند آن چیزهایی بود که دیده بودند. دیده بودند که ما سوار بر خودروهای شاسی بلند تمیز در شهر تردد می کنیم. ما را در حال نوشیدن و خوردن در کافه ها و رستورانها دیده بودند. آنها ما را در حال کار در مناطق روستایی ندیده بودند و ما کارمان را برایشان توضیح دادیم. شاید اگر پروژۀ کوچکی برای کمک به کودکان خیابانی در گوما داشتیم، آنها هم تصور متفاوتی از ما داشتند.

سازمانهای غیردولتی باید بیشتر در مورد تصویر بیرونی خود فکر کنند و به یاد داشته باشند که ما همیشه تحت نظر هستیم. با این حال اینکه از کارمندان توقع داشته باشیم مانند راهبها زندگی کنند نه واقع گرایانه است و نه جز تسکین احساس گناهمان فایده ای دارد. اختیار و تعادل عناصری کلیدی هستند.

(۱)این نوشته ترجمه ای است از:

http://www.theguardian.com/global-development-professionals-network/2016/jan/05/secret-aid-worker-its-unrealistic-to-expect-us-to-live-like-monks

(۲) ۲۶ دسامبر، یک روز تعطیل عمومی در اتحادیه کشورهای همسود بویژه انگلیس، استرالیا، نیوزلند و کانادا است.

(۳)http://www.theguardian.com/global-development-professionals-network/2015/dec/29/secret-aid-worker-how-can-we-fight-inequality-if-we-live-as-privileged-expats