انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جهان‏نما: هنر به جلوه در آوردن شهر اصفهان(۲)

از نظر فیلسوفی چون هایدگر، فضا هرگز به خودی خود به تجسم در نمی‏آید. برای آنکه فضایی از قابلیت دیده شدن برخوردار گردد، نیازمند مکان است. در عرصه کیهانی، زمین و دیگر اجرام فلکی، مکانهایی هستند که فضای کیهانی را به مرحله ظهور در می‏آورند. پس آشکاری فضا، متصل و وابسته به غیر خود است: به مکان. در قلمروی طبیعت، آن چیزی که طبیعت را به جلوه در می‎آورد، جریان بی‏وقفه فضا در مکان‏های طبیعی (فی‏المثل کوهها، دشتها، جنگلها، دریاها، دریاچه‏ها و …) است. بدون وجود این عناصر طبیعی که در هیئت مکان خود را به ما می‏نمایانند، فضاهای طبیعی هرگز به مشاهده در نمی‏آیند. بنابراین شاید بتوانیم بگوییم که مکان همانا باشکوه‏ترین معجزه‏ی عالم خلقت است، چراکه از قدرت آشکار کردن برخوردار است. هر آنچه که از این قدرت برخوردار باشد، به خودی خود و تنها براساس نفس آشکاری که در ذات دارد باارزش است. این ارزش، معیارومحک خودرا مستقیم از وجود و وجد وجودی می‏گیرد. شعف وجودی، تنها هنگامی نسبت به مکانی به بروز در می‏آید که همانگونه که گفتیم آن مکان ازقدرت جادویی آشکار کردن چیزها بهره‏مند باشد: از درون آن مکان و به واسطه‏ی آن، فضا ـ مکانهایی به جلوه در آیند. و معمار و دنیای معماری در حقیقت میراث‏داران آن قدرت آشکار کنندگی فضایند.

معمار، خالق و آفرینشگر فضاست، هدف او و در حقیقت کار او دستیابی به چنین معجزه‏ای است. بنای معماری برای او به عالم هنر تعلق دارد. چراکه کار هنر و هنرمند، معطوف به جلوه در آوردن و به بیان کشیدن آن چیزهایی است که هنوز گفته و دیده و آشکار نشده. معمار در مقام هنرمند با عمل خود با ذهن خلاق خویش از طریق زایش فضا، «هنوز به زبان نیامده‏ها، هنوز به حس در نیامده‏ها، و بالاخره هنوز آشکار نشده‏ها» را به قلمروی حضور در می‎آورد. این حضور برای مخاطب اثر، سرشار از وجد و شعف وجودی است، چراکه از قدرت آشکاری برخوردار است. معمار خلاق، با اثر خویش این امکان را برای مخاطب خویش به وجود می‏آورد تا به کشف و تجربه حال خویش در برابر چیزهای در نهان مانده، دست یابد. در نتیجه این شوق و این وجد ناشی از تجربه‏ی بدست آمده است که اثر را در مقام اثری هنری قرار می‏دهد. آری، معیار و محک ارزشهای هنری را تنها وجد وجودی تعیین می‏‎کنند.

و بنای با عظمت و تماماً هنری جهان‏نما از چنین قدرتی برخوردار است. فقط کافی است به درون آن قدم بگذاریم تا به معنای معجزه‎ی مکان پی ببریم.
آنچه که مخاطب اثر را به شگفتی در می‏آورد، میل بی حد وحصر بنا به گشودگی است: گشوده به روی جهان‏‎، بی هیچگونه تمایلی بر چیرگی. گویی تمامی خصلتهای زیباشناختی‏اش را بنا برای این گشودگی به کار می‏گیرد. تا جایی که حتی در انحناهای جذابی که هدایت پلکان را پیچش‏ها و نرمی رقصان فضاهای ایجاد گشته به عهده دارند، باز میل به برون شدگی و سیال بودن دیده می‏شود. پنداری هر پیچش و کلیت تکرار پذیری آن، تداعی کننده‏ی زمان و لحظه‏هایی است که همواره به هنگام رویارویی بر ما گشوده‏اند: ما را در خود نگه نمی‎دارند، اسیرمان نمی‎کنند، و میلی بر چیره شدن بر ما را ندارند. فقط سیال در برمان می‏گیرند و از یک لحظه، یک پیچش، به لحظه‏ای و پیچشی دیگر نرم و سبک انتقالمان می‏دهند. باری هرچه به طبقات فوقانی بنا نزدیک‏تر می‏شویم، میل به برون‏شدگی آنرا بیشتر حس می‏کنیم. تو گویی به بالا می‏خواندمان تا چیزی نه در خود، بل بیرون از خود را نشانمان دهد تا به معنای اصیل مکان که همچون هستی، هویت و معنای راستینش را از طریق آشکار کردن حضور چیزی دیگر بدست می‏آورد، وفادار بماند.

در طبقات بالایی بناست که راز اشتیاق جهان بر ما معلوم می‏گردد. چراکه شهر اصفهان را در کلیتش به نظاره‏ی بیننده در می‏آورد. معماری بنا، تمامی تلاش و انرژی خود را در قسمت برج چندین برابر می‏کند تا به خلق فضایی دست زند که از نگه داشتن روح و ذهن مخاطب اثر، در فضای درونی بنا خودداری کند. به عبارتی ما از نو با همان ذات بدون زاویه، بدون تقاطع‏های هندسی که در پیچش مواج و نرم پلکان مواجه بودیم، سروکار پیدا می‏‎کنیم. در اینجا حتی رنگ سنگهای دیوار به حرمت آنچه که از درون قابهای بسیار بزرگ پنجره‎ها دیده می‎شود، تا حد ممکن خاموشی می‏گیرند تا هیچ چیزی ذهن و جان مخاطب را از دیدن اصفهان (نصف‏جهان) منحرف نگرداند. هیچ موزه‏ای در دنیا وجود ندارد و قادر نیست تا اینگونه به وصف عینی و ملموس شهر تاریخی اصفهان دست یابد. آنچه که معماری بنا را به عظمت می‏رساند همین میل به خاموشی گزیدن او در برابر شهر جاودانه‏‎ی اصفهان است. شهری که اینک یکپارچه در کلیتش خود را در برابر چشم مخاطبان تحسین کننده‏اش آشکار می‏کند. شهری که تا پیش از این برای اینگونه به جلوه در آوردنش دست به دامان هنر عکاسی می‎شدند. کیست که این گنجینه‏های عکاسی از شهر اصفهان را ندیده باشد و در حین دیدن آرزوی دیدن اجتماع آنرا در سر نپرورانده باشد. اینک اصفهان با تمامی کوهها، با تمامی آثار تاریخی، با تمامی فضای سبزو فضای شهری‏اش در برابر بینندگان، حی و حاضر می‏شود.
آن کس که زاده شهر اصفهان است محال است با قرار گرفتن در فضایی که بنای جهان‏نما در اختیارش می‏گذارد، از فرونشینی غم نوستالژی در درون خویش به وجد نیاید. او به واسطه‏ی معماری همواره گشوده‏ی بی مانند جهان‏نما، این امکان را پیدا می‏کند تا به رویاهای از دست داده خویش از نو جان دهد و آنرا در عالم عین به تجربه در آورد. جهان‏نما همان مخاطب خاموشی است که در متانت خاموشی‏اش، هستی شهر اصفهان، از سرِ شوق به سخن در می‏آید.

این مطلب نخست در نشریه دانش نما ، شماره منتشر شده و سپس برای تجدید انتشار به سایت انسان شناسی و فرهنگ ارائه شده است.