روز هشتم آذر ۱۳۹۳ ماه نکوداشت جلال ستاری، اسطوره شناس در خانه هنرمندان برگزار شد. در این مراسم دکتر ناصر فکوهی انسان شناس و استاد دانشگاه تهران سخنرانی کرد. متن سخنرانی آقای فکوهی درباره افکار و آثار جلال ستاری را در ادامه می خوانید.
پیش از هر چیز باید از خانه هنرمندان ایران برای برگزاری این نشست تشکر و بر این نکته شاید بدیهی تاکید کنم که بزرگمردان و متفکرانی چون جلال ستاری نیازی به چنین مجالس تقدیری ندارند. بدون اغراق می توانم بگویم که ستاری در سراسر عمر پار بار خود، شاید یک خط از هزاران هزار صفحه ترجمه و تالیفش را برای آن نوشته است که روزی از او تقدیر می شد. امروز نیز کوچکترین گله ای از آن ندارد که این تقدیرها وبزرگداشت ها بعد از عمری از سخت گیری های بیهوده و بی دلیل و جفایی که دلیلی نداشت بر او و امثال او روا شود، برایش بر گذارشوند.
نوشتههای مرتبط
فراموش نکنیم که اگر امروز از ستاری تقدیر می شود، همواره چنین نبوده و در جامعه ما که متاسفانه ناسپاسی نسبت به بزرگان و به عرش رساندن افراد حقیر یکی از پیوستارهای همیشگی در تاریخ معاصرش بوده است، چند سالی بیشتر نیست که این اندیشمند می تواند نفسی به راحتی بکشد و به دور از جامعه و فشارهای بلاهت بارش به کار علمی خود در فراغ بال بپردازد، در حالی که ده ها سال را در سختی و فشار و نبود منبعی برای تامین زندگی سپری کرد، بدون آنکه هرگز از شور و امیدش برای افزودن بر بار فرهنگی این جامعه و نسبت به دین خود به ایران و زبان مادی اش شکی به خود راه دهد. جلال ستاری بارها و بارها وسوسه های فرار از این شرایط و تن دادن به انتخاب آسوده طلبانه را با تمام وجود از خود دور کرد؛حاضر نشد همچون بسیاری از دوستانش شرایط سخت سال های دور را بهانه ای کند برای گریز از فرهنگ و زبانش و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیتی که احساس می کرد در برابر آنها دارد.
گفتم که ستاری نیازی به این تقدیر ها نداشته و ندارد و به گمان من، هیچ یک از کسانی که عمر خود را برای بالا بردن ارزش و اعتبار و توشه بزرگ فرهنگ ایرانی گذاشته اند نیازی به این تقدیر ها ندارند. آنها تقدیر و پاداش خود را در جایی دیگر می یابند: در وجدان آسودشان، در رضایت و لذتی که از زندگی تاثیرگزار و خلاق خود دارند، در سپاسی که اعتبار واقعی اجتماعی برایشان به ارمغان می آورد و در نسل های پی در پی ای، که حتی سال ها پس از خلق آثار آنها چشم به جهان گشوده اند، اما با نوشته ها و آثار آنها بزرگ شده اند و امروز در این جمع فراوانند و بیشترین حاضران را همین جوانان تشکیل می دهند که در آغاز کار ستاری هنوز در این جهان حضور نداشتند.
ستاری به این مجلس نیازی ندارد، اما ما، ما مردمی که اغلب نسبت به بزرگان و اندیشمندان و کسانی که عمر و تمام خوشی های زندگی را بر خود حرام کردند تا فرهنگ ما را پیش ببرند، جفا و ناسپاسی روا داشتیم، بسیار به چنین مجالسی نیاز داریم. ما نیاز داریم تا به یاد بیاوریم با بزرگانی چون ستاری چه کردیم، بر کارها و ذهنیت های معیوب خود بنگریم و از آنها درسی برای آینده بگیریم. تا دست از پایین کشیدن اندیشه های بلند و بالا بردن اندیشه های حقیر بر داریم و با عقل و اندیشه آشتی کنیم؛ تا دست از خرافه پنداری و اسطوره اندیشی برداریم و به عقلانیت و خرد زندگی در همه ابعادش بازگردیم و چه کسی بهتر از ستاری که به ما یادآوری کند که ارزش اسطوره ها در آن است که ما را به سوی خرد و اندیشه و عقلانیت هدایت کنند و نه آنکه ما را درون خلسه فرو برده و به جهان افسانه سازی و افسانه پردازی و واقعیت گریزی بکشاند. مساله ای که به آن خواهم پرداخت.
ابتدا این نکته را بگویم که آنچه را اینجا به بیان در می آید حاصل چندین سال دوستی و مطالعه بر زندگی و آثار جلال ستاری است که در چارچوب پروژه بزرگ انسان شناسی و فرهنگ درباره «انسان شناسی فرهنگی تاریخ مدرن ایران» انجام داده ام. پروژه ای که به جلال ستاری تقدیم کرده ام، زیرا او بود که برای اولین بار فکر آن را در ذهن من زنده کرد و او بود که برای نخستین بار گفتگو در چارچوب این پروژه درباره زندگی و آثارش را پذیرفت، مرا دوستانه پذیرا شد تا بیش از دویست ساعت مصاحبه با او داشته باشم.
این گفتگو ها که در طول بیش از دو سال انجام شدند، هر بار دو یا سه ساعت به صورت کامل به موضوع اصلی اختصاص داشتند، ولی با ساعت ها سرمستی در محیطی از خوشی و دوستی، بدون تاکید بر موضوعی خاص ادامه می یافتند و دوستی عمیقی میان ما که به دو نسل متفاوت تعلق داریم، به وجود آوردند. یک دوستی پدرانه که جلال ستاری تا کنون هرگز لحظه ای از من دریغ نکرده است. در طول این گفتگوها که بعدها با بسیاری از بزرگان فرهنگ کشور ادامه یافتند و انتشار آنها به تدریج از امسال آغاز میشود و در چارچوب کتابی که نشر مرکز منتشر خواهد کرد و بخشی از گفتگوی من با جلال ستاری را در بردارد؛ و همچنین در چارچوب نمونه جدید سایت انسان شناسی و فرهنگ سایر بخش ها و سایر گفتگوها و رسانه ها ادامه مییابد، تجربه ای گرانقدر برای من به وجود آوردند.
در این گفتگو ها، جلال ستاری را بسیار خوب شناختم و می توان گفت با روش هایی که در مصاحبه های تفصیلی وجود دارد، او را به شدت زیر فشار قرار دادم و این اعترافی است که امروز باید بکنم که هیچ نکته ای از زندگی و آثار او نبود که به زیر سئوال نبرم تا او را وادار به نشان دادن واکنش های شدید بکنم و چیزی ناگفته باقی نماند. اما ستاری بر خلاف شهرتی که شاید بر او منتسب شده باشد، همه گستاخی های روش شناسانه من را پذیرفت و به بازی تن داد و هیچ نکته ای را ناگفته نگذاشت و هر چند به دلایل مختلف نتوان تمام این گفتگوها را امروز به طور کامل منتشر کرد، اما بهر حال ثبت شده اند و برای تاریخ باقی می مانند. گفتگوهایی که درس بزرگی از صبوری و توانایی به انتقاد کشیدن گذشته و ظرفیت بالای یک اندیشمند را به بازندیشی بر زندگی و آثارش تا آخرین حد ممکن را نشان می دهند.
آنچه می توان به مثابه سهم جلال ستاری در حوزه فرهنگ ایران بر آن انگشت گذاشت، قابل تقسیم به دو حوزه است: سهم علمی و سهم اخلاقی او.
سهم علمی
جلال ستاری، رسما جزئی از نظام دانشگاهی ما نیست، و این امر به تنهایی خود می تواند، ضعف چنین نظامی را نشان دهد که نتوانسته است متفکران و پژوهشگران چون او را درون خود جذب کند و حتی برعکس آنها را وادار کند در چارچوبی بیرونی و به دور از آکادمی کار کنند. با وجود این و بدون کوچکترین تردیدی به مثابه یک دانشگاهی می توانم بگویم خدمات که او به شناخت علمی ما در طول بیش از پنجاه سال و از خلال انتشار بیش از نود اثر انجام داده است، از سهم اکثریت بزرگ اساتید ما بیشتر است. نگاهی حتی سطحی به عناوین و موضوع کارهای او که نیمی از آنها در قالب ترجمه و نیمی دیگر در قالب تالیف های پرارزش است، بیاندازیم، می توانیم این امر را به مثابه واقعیتی انکار ناپذیر مشاهده کنیم. در اینجا تلاش من آن است که این سهم را با یک طبقه بندی مختصر نشان دهم:
۱- شناساندن علمی مفاهیم اسطوره و اسطوره شناسی در محیطی کاملا بیگانه با این علم که در آغاز حرکت فکری ستاری، اسطوره برایش جز موضوعی برای سرگرمی و شگفت زدگی های سطحی و سرگرمی های سبک و کم مایه نبود. ستاری توانست از خلال ترجمه و تشریح آثار و آرا و عقاید اندیشمندانی چون میرچیا الیاده، کال گوستاو یونگ، تیتوس بورکهارت، رژه باستید، ژرژ دومزیل، آلکساندر کراپ، جیمز دارمستتر، لوفلر-دلاشو، ماسائو یاماگوشی، رژه کایووا، و بسیاری دیگر که برخی از آنها برای نخستین بار به خوانندگان ایرانی معرفی می شدند، جانی واقعی به کالبد ناتوان آنچه شناخت اسطوره و علوم نزدیک به آن، نظیر نشانه شناسی بدمد و سبب شود که نسلی جدید از علاقمندان دانشگاهی و غیر دانشگاهی پژوهش هایی جدی و ترجمه آثاری ارزشمند را در این زمینه آغاز کنند و امروز بتوانیم حداقلی از این دانش گسترده و پر اهمیت را در زبان فارسی داشته باشیم.
هدف ستاری آن بود که نشان دهد اسطوره تا چه اندازه برای درک جهان واقعی ضروری است، چقدر ما نیاز داریم تا ساز و کارهای اسطوره ای را بشناسیم تا بتوانیم از زندگی فرهنگی و سایر ابعاد حیات خود رمز گشایی کنیم و از همه مهم تر تا چه حد ما به شناخت دقیق و روشن از اسطوره ها نیاز داریم تا بتوانیم خود را از اسطوره زدگی رها کرده و به عقلانیت برسیم. تا بتوانیم از تقدس بخشی به اسطوره ها به درک واقعی اسطوره ها در خدمت عقلانیت برسیم.
در این زمینه نباید ناگفته گذاشت که ستاری به اسطوره های کلاسیک بسنده نکرد و با بروز رسانی دانش خود توانست با کتاب هایی همچون اسطوره در جهان امروز به اسطورهای زندگی مدرن نیز بپردازد و نشان دهد که دانش اسطوره ای شاید امروز بیش از هر زمان دیگری و نه فقط در پهنه های به دور از عقلانیت بلکه حتی در پهنه هایی که خود را کاملا درون عقلانیت، تعریف می کنند، مورد نیاز است. در این زمینه ترجمه آثاری از گاستون باشلار را نیز نباید از یاد برد که اهمیتی بی اندازه زیاد در حوزه فلسفی داشته اند.
۲- سهم دوم ستاری را به حوزه علمی باید در ترجمه و تالیف در زمینه ادبیات کلاسیک شرق به ویژه ایران دانست. در این زمینه تعداد بسیار زیادی از آثار ستاری را می توان مورد استناد قرار داد، آثاری که به خصوص بر اسطورهای هزار و یک شب، اسطوره عشق و عاشقی (فرهاد نامه، جمشید و خورشید…) یونس و ماهی، سلیمان و بلقیس، سندباد بحری، … می پردازند. او توانست با بازگشت به این متون قدیم و بازنگری آنها از زاویه دید اسطوره شناسی، روان شناسی و نقد ادبی، نه تنها از آنها در حد زیادی رمزگشایی کند، بلکه راه را برای تحقیقات بعدی بگشاید و نشان دهد که میراث پر ارزشی در دستان ما است و شاید تا قرن ها بتوانیم بر آنها کارهای گسترده تحقیقی انجام بدهیم.
۳- در همین زمینه کاری که ستاری در معرفی و تشریح افسانه ها اسطوره های شرقی و اسلامی و عربی انجام داد، از جمله شاساندن و ترجمه آثار ژرار دونروال، ونسان مونتی، ژاک برک ( کتاب مهم «هنر غیر تصویری در اسلام» ) اهمیت دارد. ستاری در این حوزه نیز خود را به روز نگه داشت و در مقاله ای چون «دیدار با رحیم عتیقی» می بینیم که با نسل های پس از خود رابطه صمیمی و نزدیک فکری را حفظ می کند. تاکید بر نزدیک کردن فرهنگ ها و به بیان درآوردن و تشریح روندهای تاریخی که بین شرق و غرب افتاده از جمله در کتاب ارتباط ادبیات ایران و شرق در فرانسه، در این چارچوب قابل تحلیل است.
۴- ایجاد و تقویت نگاهی تازه به نقش زن در تاریخ فکری و هنری ایران که در کتاب سیمای زن در فرهنگ ایران به خوبی نمایان است. این امر افزون بر این کتاب در مجموعه ای از کتاب های ستاری وجود دارد: نگاهی زن گرایانه که نمونه آرمانی خود را در افسانه ها و اسطوره های مربوط به شهرزاد و هزار و یک شب و در آثاری می یابد که با مضمون عشق به وسیله ستاری ترجمه یا تالیف شده اند و از آن جمله می تواند به ترجمه کتاب «عشق» ره آلندی و تالیف کتاب های اسطوره های عشق و عاشقی و عشق صوفیانه اشاره کرد.
۵- سهم ستاری در حوزه دین شناسی علمی نیز قابل انکار نیست: ترجمه رساله تاریخ ادیان میرچیا الیاده منبعی بسیار قدرتمند در اختیار دین پژوهشان قرار داد، کاری که ستاری با ترجمه آثار ژاک برک، اسلام شناس نامدار فرانسه و متفکران پر اهمیت دیگری جون لویی ماسینیون نیز ادامه انجام داد. برخی از آثار ستاری درحوزه نمایش نیز که به مضامین دینی مربوط می شوند، از جمله آثار او در زمینه تعزیه شناسی در این زمره قابل طبقه بندی هستند.
۶- در حوزه تئاتر و نمایش، ستاری گستره بزرگی از آثار را به صورت ترجمه و تالیف به جهان علمی زبان فارسی عرضه کرده است. تاکید او بر شخصیت کلیدی آنتونن آرتو بوده است، اما آثاری را که خود درباره تئاتر به تالیف در آورده است، نباید فراموش کرد. در این زمینه ترجمه کتاب «جامعه شناسی تئاتر» ژرژ دووینیو را باید نقطه عطفی در زمینه پژوهش های علمی در حوزه نمایش در چارچوب تحلیل اجتماعی آن به شمار آورد که از آخرین کارهای جلال ستاری است.
۷- سرانجام باید به حوزه ای کمتر شناخته شده ای در کار ستاری اشاره کرد که به جامعه شناسی و انسان شناسی و علوم مرتبط به آنها بر می گردد. در این حوزه، جلال ستاری نویسندگان و اندیشمندانی ارزشمندی چون کلود لوی استروس، فرانسوا لاپلاتین، رژه باستید، ژرژ دووینیو، ژرژ دومزیل را گاه برای نخستین بار به خوانگان ایرانی شناسانده است. کاری را که ستاری در حوزه شناخت و تحلیل بازنمایی های ادبی شهر تهران در دو اثر به انجام رسانده است را نیز باید تا حد زیادی در زمینه انسان شاسی بازنمایی قرار داد. دو کتاب ستاری به بازنمایی شهر تهران در ادبیات داستانی از یک سو و در شعر معاصر از سوی دیگر اختصاص دارد و می تواند الگوی خوبی برای شروع این دست از مطالعات در باره بازنمایی های شهرهای ایران باشد.
سهم اخلاقی
اغراق نکرده ایم اگر بگویم سهم اخلاقی جلال ستاری در حوزه اندیشه و روشنفکری و اخلاق علم در ایران، نه فقط کمتر از سهم علمی او نبوده است، بلکه شاید بتوان ادعا کرد از آن نیز بیشتربوده است، زیرا کمتر کسی را می توان یافت که در طول یک زندگی طولانی مدت، تا چنین اندازه ای ارزش ها و پاینبدی های خود را به اصول اخلاق علمی، اجتماعی، اصول و پایه های فکری خود حفظ کرده باشد. ستاری از نادر اندیشمندانی است که نشان داد می تواند زندگی گذشته خود را به زیر تیغ انتقاد و باز نگری ببرد. در این حوزه باید بر گروهی از برجسته ترین خصلت های اخلاقی جلال ستاری تاکید کرد:
۱ – انسجام و یکپارچگی و یکدست بودن اخلاقی دراز مدت او از جوانی تا امروز که مثالهای همانند آن در تاریخ فرهنگی ایران چندان زیاد نیست.
۲- تاثیر ناپذیری از وسوسه های تن آسایی و تن دادن به ایدئولوژی های آسوده و عافیت طلبی که در طول چند دهه اخیر در بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان ایرانی خود را در قالب پدیده مهاجرت نشان داده است.
ستاری در بدترین موقعیت ها و زمانی که به ناخق زیر سخت ترین فشارها نیز قرار داشت، هرگز حاضر نشد به ترک کشور و زبان خود بیاندیشد و همواره می گفت و می گوید که اگر ارزشی در کار و اندیشه و عمرش وجود داشته باشد در این آب و خاک است و گرنه نیازی به او در کشورهای غربی که خود از تعداد بی شماری اندیشمند و متفکر برخوردارند، نیست.
گریز سیستماتیک ستاری از اندیشه های کلیشه ای که بسیار در معرض آنها قرار داشته است، نیز باید مورد تاکید قرار گیرد. همانگونه که کمتر مثالی می شناسیم که موقعیت او را داشته و تن به دنباله روی از جریان های قدرت و ثروت نداده باشند تا به آسودگی ها و مادیات و شهرت های کاذب دست یابند. مثال های ستاری از دوستان از دست داده اش در این زمینه برایش تلخ و ناگوارند و بسیار افسوس می خورد که چرا برجسته ترین اندیشمندان و گاه هنرمندان این کشور چنین خود را به سادگی در اختیار گرایشهای بی ارزش زمانه قرار داده اند، کسانی که روزی از دوستان نزدیکش به شمار می آمدند و اما این بی اخلاقی ها برای همیشه میانشان فاصله انداخت.
۳- یکی از بارزترین خصلت های ستاری از لحاظ اخلاقی که می تواند و باید الگویی به ویژه برای جوانان ما باشد، واقع بینی سخت گیرانه او نسبت به ارزش زندگی و کارش در گذشته و تشخیص موقعیتش در جهان امروز است. او هرگز در زندگی خویش همچون تعداد بی شماری از دوستان و همتایانش حاضر نشد به خیالبافی و خودستایی و خودنمایی بپردازد و کالبد و ذهن خویش را اسیر گرایش های خودستایانه و خودشیفتگی های سطحی کند. قضاوت او نسبت به گذشته اش به آثارش، به سهم زندگی اش در حیات فکری ایران و جهان بسیار واقع بینانه و شاید حتی بیش از اندازه فروتنانه و سختگیرانه بوده است.
۴- در نهایت باید به این خصوصیت نادر در ستاری اشاره کرد که همواره از جوانان و نسل های پس از خود حمایتی محکم و توان بخش کرده است. بارها شاهد آن بوده ام که او برغم بیماری و کالبد فرسوده اش برای تشویق همین جوانان، به دیدار نمایشگاه های هنری یا نمایشنامه هایشان رفته است و از هیچ تشویقی درحق آنها کوتاهی نکرده است. بارها دانشجویان جوانی را برای راهنمایی به نزد او فرستادم و همیشه با روی خوش پذیرای آنها بود.
حضور گسترده و آمادگی همیشگی ستاری برای حضور و نوشتن در رسانه های مطبوعاتی، گویای آن است که هرگز نخواسته است اندیشه و دانش خود را در انحصار خویش در آورد و برعکس همیشه خواسته است هر آنچه در تجربه زندگی و ذهن پویایش دارد به اشتراک با دیگران بگذارد. در این زمینه شاید باز هم لازم باشد که نگارنده این سطور بر دین بزرگ خود نسبت به ستاری تاکید کند.
جلال ستاری بود که با تشویق هایش در زمینه پروژه «انسان شناسی فرهنگی تاریخ مدرن ایران» سبب بالا رفتن انگیزه کار در من شد و همو بود که مشارکت در این پروژه را به بسیاری ازدوستانش پیشنهاد کرد و هر بار وقتی به او خبر می دادم که این یا آن دوستش حاضر به گفتگو با من نشده اند، سری تکان می داد، نگاهی عمیق به من می کرد و با محکمی می گفت: «عجب! البته می دانستم!… چه می خواست درباره کارهایش بگوید؟!» و هر دو می دانستیم که دلیل اصلی در این زمینه، نبود یکدستی اخلاقی در مسیر زندگی این دوستان بوده است که نمی توانند گذشته خود را با قلبی آرام و آسودگی خیال و بی ریایی ستاری، تشریح کنند، اینکه نمی توانند چرخش های ایدئولوژیک، قدرت پرستی و ثروت دوستی های خود را با شهرتی که به صورت کاذب به دست آورده اند، با گذشته دورتری که داشته اند، هماهنگ نشان دهند. با وجود این هر بار ستاری در نهایت می گفت که جهان همین است و نمی توان از همه کسی انتظار سالم ماندن و وسوسه نشدن در عمری طولانی را داشت.
در یک کلام، به گمان من، جلال ستاری را می توان الگویی بسار مناسب، البته بدون شک دارای کاستی هایی که خود بیش از دیگران بر آنها تاکید داشته و دارد، برای روشنفکری و کار علمی در جهان و جامعه ای دانست که بیشترین اعضایش امروز بیشتر از آنکه به اخلاق علمی و احترام گذاشتن به زندگی، به نسل های گذشته و آینده در فرهنگی بزرگ بیاندیشند، در خلسه شخصیت های کاذب، شهرت های ناپایدار و سطحی و رویاهای خیالین جاودان شدن، و… قرار دارند و به کمترین چیزی که می اندیشند انتقال دانش و تجربه خود به نسل های بعد هستند در حالی که بیش از هر چیزی بدان تمایل دارند کهبرای کارهای نگرده و شخصیت نداشته، تقدیرشوند و باز هم تقدیر شوند.
درسی که جلال ستاری به ما می دهد آن است که اسطوره زدگی را که یک بیماری سخت و کشنده در فرهنگ و جامعه ما تبدیل شده است به شناخت اسطوره یا اسطوره شناسی تبدیل کنیم تا بتوانیم به عقلانیت در مناسبترین شکل آن بازگردانیم و از آنجا راهی برای دست یافتن به عشق در والاترین معنای آن در سرچشمه های معنوی و بزرگ فرهنگ ریشه دار و کهن خویش پیدا کنیم.
* این مطلب در چارچوب همکاری فرارو و انسان شناسی و فرهنگ منتشر میشود
آذر ۱۳۹۳