انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

اقتصاد هنر معاصر

درک تصاویری که واقعیت‌های گوشه‌وکنار زندگی را بازنمایی می­‌کند، به هیچ آموزش ویژه‌ای نیازمند نیست، زیرا بر دانستنی‌هایی تکیه دارد که هر عضو شایسته‌ای از وجودشان بهره‌مند است. بر این مبنا، هنر از تعریف و کارکردهای کلاسیک خود که فقط در انحصار اشرافیت پیشین بود خارج شد و با این خروج تعاریف دیگری باید برای آن رقم زده می‌شد. کسانی که ازاین‌پس چیستی هنر و کیستی هنرمند را تعیین می‌کردند و روند تاریخ هنر را نیز رقم می‌زدند، نه هنرمندان بلکه منتقدان، ناشران، مجموعه‌دارها، موزه‌دارها و نظایر آن بودند. این‌ها همان صنف‌های جدیدی بودند که با انقلاب صنعتی و تخصصی‌شدن امور در نظام مدرنیته پا به عرصۀ وجود در گفتمان هنری گذاشتند. این اصناف جدید، خود به گفتمانی مستقل از هنر بدل شدند، در نهایت نیز، یگانه گفتمان مسلط میدان شدند. صنف‌های جدید ماهیت هنر را به زیر سیطره خود بردند و بنا به سازوکارها و ضرورت‌های درونی خود به هنر، مفهوم، کارکرد و حدودی جدید اعطا کردند. یکی از مهم‌ترین بسترها و ساختارهایی که تعیین‌کنندگان آثار هنری از آن متأثر هستند، نظام اقتصادی و جریان‌های وابسته به آن است.

پیوند هنر و اقتصاد پدیده­‌ای نو است. معمولاً بحثی که هم‌زمان به این دو بپردازد اقتصاد هنر[۱] نام می‌گیرد بسته به اینکه آدمی اعتقاد داشته باشد. ارزش اقتصادی به ارزش هنری وابسته است یا نه برای برخی جذاب و برای برخی کفرآمیز است. هنر و اقتصاد نزدیک‌تر از آن‌اند که عموماً تصور می‌شود. درواقع، اگر اقتصاد و هنر از کارمایه‌های خردپذیری، خلاقیت، روش، شهود و سادگی تشکیل شده باشند، اختلافشان در اولویت متفاوتی است که به هر یک از این کارمایه‌ها می‌دهند. آنچه هنرمند و اقتصاددان درک می‌کنند بیش از چیزی است که دیگران می‌بینند. اثر هنری شیئی چندبعدی است چرا که از جنبه‌های گوناگونی می‌توان آن را ارزیابی کرد: از رفع نیاز لذت‌جویی یک مجموعه‌دار گرفته تا توانایی ایجاد ارزش پولی در گذر زمان. اثر هنری محصولی است که بیشتر ارزش آگاهی‌دهی داشته و عاری از قابلیت‌های کارکردی است و به همین خاطر از لحاظ تکنیکی نمی‌توان به‌گونه‌ای عینی آن را ارزیابی کرد چرا که موضوع ارزیابی‌های سوگیرانه و بسیار عاطفی قرار می‌گیرد. کالای هنری محصولی با ماهیت مبهم و چندپهلوست و بسته به نقش مؤسسه یا قابلیت زیبایی‌شناختی اجراکننده‌اش – هنرمند، منتقد، تاجر یا دلال – می‌توان آن را به شیوه‌های متفاوتی ارزیابی کرد.

هنر به طور رسمی تا پیش از مکتب انقلابی رمانتیسم یک مشخصه برای طبقۀ اشراف بود و حتی توجه به هنر و حمایت از هنرمندان از وجوه ممیزه و شاخصه طبقۀ اشراف محسوب می‌شد که ممکن بود چندان به ادراک و آگاهی هنری آنان نیز ارتباطی نداشته باشد. هنرمند نیز در بسیاری موارد از حقوقی برخوردار نبود که بر مبنای آن حدود و کیفیات اثر بااقتدار مشخص کند. این مهم به‌وضوح جایگاه و قدرت سفارش‌دهنده و سرمایه‌گذار را در تولید هنری مشخص می‌کند، تا پیش از نهضت رمانتیسم و شعار فردگرایی آن در هنر، توجه هنرمندان به طور رسمی متوجه سفارش‌دهنده و ارباب مستقیم هنری بود که در بسیاری موارد تعیین‌کنندۀ نوع اثر و حتی گرایش‌های آن بود. در این میان نیز، هنرمند پیشه‌وری بود که دستمزدش بالاتر از دستمزد کارگران دیگر نبود و فقط در صورتی می‌توانست وضع اجتماعی خود را بهتر کند که خود را در پناه حمایت‌کننده‌ای ثروتمند قرار دهد، این حمایت‌کننده یا یک شاه (مانند دوره لویی چهاردهم)، یا ارباب فئودال است. در نتیجه هنر، یا هنری اشرافی است یا هنری موردعلاقه سرمایه‌داران بزرگ شهرنشین، از همین جهت کسانی که زندگی هنرمندان را تأمین می‌کردند و در مقابل از آن‌ها تولید هنری را مطالبه می‌کردند در گذار زمان و طی نسل‌ها از شناخت و آگاهی خاصی در خصوص آثار هنری برخوردار شده بودند؛ شناختی که عامه و حتی بعضاً خود هنرمند نیز از آن بی‌بهره بودند. در این روند، اعمال‌نفوذ و سلطه در آثار هنری به‌واسطۀ مناسبات حمایتی منبعث از سازوکارهای اقتصادی به‌صورت کاملاً مستقیم و عیان صورت می‌پذیرفت. سفارش‌دهنده که از طبقات دارای قدرت و ثروت بود به‌وضوح برای خود هرگونه حقی را در جهت اعمال‌نظر قائل بود. این حامیان در قرن پانزدهم و پیش از آن به‌گونه‌ای اعمال‌نظر می‌کردند که ما امروز آن را دخالت نابجا و گزاف در کار هنرمند تلقی می‌کنیم، یعنی مثلاً کیفیت رنگ‌های مورداستفاده نقاش (به‌ویژه رنگ‌های طلایی و لاجوردی) را تغییر می‌کردند و به او می‌گفتند که چگونه شکل‌ها باید روی بوم کشیده شوند. این نوعی از نفوذ و جهت‌دهی به گفتمان هنری بود که به شکلی علنی صورت می‌پذیرفت. ازآنجایی‌که قدرت اجتماعی و اقتصادی توأمان در اختیار اشرافیتی بود که هنر در اختیار داشت، لذا هیچ ابایی از این‌گونه اعمال سلطۀ مستقیم نداشتند. افزون بر این چنان که گفته‌اند این طبقه اجتماعی هنر را مشخصاً از آن خود می‌دانست، اما پیشرفت علوم و توسعه نظام صنعتی و به‌تبع آن اقتصادی، در زیر لوای کلی نظام مدرنیته، شرایط جدیدی را برای گفتمان هنری به همراه داشت. از شاخصه‌های مهم نظام مدرنیته که گفتمان هنر را نیز به‌شدت متأثر ساخت، تخصصی‌شدن امور و حرفه‌ها بود.

بدین‌سان که علاوه بر پیدایش تخصص‌هایی که مختص نظام جدید اجتماعی و اقتضائات آن بود. هرگرایش و حرفه‌هایی نیز صرفاً به‌گونه‌ای تخصصی در اختیار متخصصین صنف قرار گرفت. در حیطه گفتمان هنری نیز این مسئله به شکل نفوذ تخصص‌های جدیدی چون واسطه‌های هنری، منتقدین، گالری دارها، موزه‌دارها، ناشرین و نظایر آن نمود پیدا کرد. این رخداد با تغییر و تحولات دیگری نیز همراه بود. از آن جمله که طبقه تازه به وجود آمده اجتماعی یعنی «بورژوا» که در ساختار جدید به قدرت و ثروتی رسیده بود بر آن شد تا مانند اجتماع اشراف از هنر و آثار هنری برخوردار گردد؛ لذا بر این مبنا نسل جدیدی از مصرف‌کنندگان آثار هنری وارد عرصۀ اقتصاد هنر شدند که از فرهنگ سنتی حامیان قبلی بی‌بهره بودند، نمی‌خواستند نقاش‌ها و اساطیر و نمادهای دینی کشیده شوند که درکشان مستلزم تعلیم و تربیتی باشد که آن‌ها احتمالاً فاقدش بودند.

پایه‌های نظری و کاربردی اقتصاد هنر از تاریخ تفکر اقتصادی و بررسی‌های کارشناسان هنر ریشه می‌گیرند. برای یافتن ریشه‌های اقتصاد هنر در میان بزرگان اقتصاد، باید از آدام اسمیت آغاز کرد کسی که قرن هجدهم به پایان نرسیده جستارهایی دربارۀ هنر می‌نوشت. پس از دیرزمانی از سال ۱۹۳۴ تا ۱۹۳۸، جان کینز به نقاشی و به‌ویژه به باله علاقه‌مند شد. کمی بعدتر جان کنت گلبریت[۲] به اقتصاد هنر پرداخت و لاینل رابینز[۳] هم تأمین دولتی هنر را بررسی کرد. اما نخستین پایه‌های سازمند اقتصاد هنر را می‌توان در اثر ویلیام بامول[۴] و ویلیام باون[۵] هنرهای نمایشی دوراهۀ اقتصادی (۱۹۹۶)، اثر مارک بلوخ[۶]، اقتصاد هنر (۱۹۷۶) یافت پس از اینها بسیاری از هنرمندان مانند اندی وارهول[۷] جف، کونز[۸] مارک کستابی[۹] یا تاکاشی موراکامی[۱۰] تولیدشان را به شیوه‌ای اقتصادی اداره کرده‌اند و اقتصاددانانی مانند ریچارد مورفی گودوین[۱۱] یا هانس ابینگ[۱۲] نیز به هنر می‌پردازند و آثار هنری‌شان را با اشتیاقی تولید می‌کنند که مشابه اشتیاقشان به اقتصاد سیاسی است. در دهه۱۹۹۰ بود که اقتصاد هنر به جایگاه والای حوزه‌ای درون اقتصاد سیاسی دست‌یافت. به بیان دیگر، زمانی اقتصاد هنر به یکی از حوزه‌های اقتصاد کاربردی بدل شد که اقتصاددانان به موضوعاتی پرداختند که نه از علاقه‌ای انتزاعی بلکه از پژوهشی خاص ریشه می‌گرفت.

قابل‌انکار نیست که جریان‌ها و شرایط اقتصادی حاکم بر دنیای هنر و جابه‌جایی کوه‌های عظیم اسکناس در قبال آثار هنری نه‌تنها جریان‌ها و شرایطی تازه را در این عرصه رقم زد «این واقعیت‌های اقتصادی‌اند که اغلب صریح و مستقیم تعیین می‌کنند که چه چیزی تولید و اجرا شود و به دست مخاطبان برسد».

امروزه فرصت‌های بی‌شماری برای خرید آثار هنری وجود دارد. با جهانی‌شدن در دهه ۱۹۹۰ میلادی و با آمدن اینترنت تجارت آثار هنری تبدیل به امری بین‌المللی و شبه گذرا شده است. هنر به‌عنوان یک صنعت درآمدزا و یک عامل اقتصادی مهم شناخته می‌شود. هنرمندان برای فروش آثار خود، نیاز به تبلیغات و بازاریابی دارند و بسیاری از آثار هنری به شکل تجاری فروخته می‌شوند. در این دوره، قدرت و تأثیر صنف تاجران هنر بر محتوا و شکل آثار هنری بسیار بیشتر شده است.

در حال حاضر هنر و اقتصاد نزدیک‌تر از آنچه تصور می‌شود هستند و با گذر زمان، تأثیر هر دو در تعیین محتوا و شکل آثار هنری بیشتر شده است. همواره این‌گونه تصور می­شده است که برای رسیدن به پول هنرمند ناگزیر است که از ارزش­ها، اهداف و رسالت خود بگذرد؛ اما در حال حاضر این مقوله از جایگاه ویژه‌­ای برخوردار است و محققان بسیاری معتقدند که این دو می­‌توانند با هم تعامل داشته باشند. هنر معاصر ناگزیر است که از این فرایند بهره جوید و درعین‌حال خود را از رسالت و ارزش­‌هایی که در نظر دارد جدا نکند، بلکه آن‌ها را توسعه دهد و سودآور نیز باشد.

 

منابع:

اقتصاد هنر معاصر: بازارها، راهبردها و نظام ستاره‌سازی، آلسیا زورلونی، لیلا میرصفیان، حمیدرضا شش‌جوانی، امین ایرانپور چاپ اول، ۱۳۹۶، موسسه تالیف ترجمه و نشر آثار هنری،تهران

نظریه هنر معاصر، آن ککلن ، بهروز عوض پور ،انتشارات نگاه، چاپ اول، ۱۳۹۴، تهران.

کوسۀ شکم‌پرِ ۱۲ میلیون دلاری، پرونده‌ای دربارۀ اقتصاد سردرگم هنرِ معاصر، دُن تامپسون، اشکان زهرایی، بیدگل، تهران، ۱۳۹۸

مجموعه مقالات همایش پژوهشی اقتصاد هنر ایران، مجید سرسنگی، سجاد باغبان، نشر مطالعات بینارشته­ای، ۱۳۹۴

جامعه شناسی هنر، ژان دو وینیو، مهدی سحابی، نشر مرکز، چاپ اول ۱۳۷۹، تهران

[۱] The Economics of the Arts

[۲] John Kenneth Galbraith

[۳] Lionel Charles Robbins

[۴] William Baumol

[۵] William Bowen

[۶] Mark Blaug

[۷] Andy Warhol

[۸] Jeffrey “Jeff” Koons

۹ Mark Kostabi

[۱۰] Takashi Murakami

[۱۱] Richard Murphy Goodwin

[۱۲] Hans Abbing