انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مُعمایِ عادت‌واره

مقدمه: کودک که از بدو تولد در خانواده چشم به جهان می‌گشاید، در ارتباط با فرهنگ، یعنی با ارزش‌ها، هنجار‌ها، آداب و رسوم و قوانین خانوادگی و اجتماعی که در آن می‌زید برخورد داشته و سپس با نهاد آموزش و پرورش و همزمان با این دو نهاد در دنیای امروز با رسانه‌های تصویری در ارتباط قرار می‌گیرد. در این ارتباطات، عملی که صورت می‌گیرد، جامعه‌پذیری[۱] و فرهنگ‌پذیری[۲] است.

جامعه‌پذیری یا اجتماعی‌شدن عملی است یا فعالیتی است که انسانِ بدون شخصیت خاص و بدون هویت خاص را که فردی خصوصی است و فاقد ویژگی مشخصی است، به فردی اجتماعی دارای شخصیتِ مشخص و هویتی متمایز از دیگران تبدیل می‌کند. (منادی، ۱۳۸۷) به تعبیر دورکیم، در واقع اجتماعی شدنِ فرد، یعنی وارد یک اندیشه و مرامی شدن، تغییر یک انسانی که فردی شخصی و خصوصی است، غیر اجتماعی است، به یک انسانی اجتماعی قابل استفاده برای جامعه. (دورکیم، ۱۹۸۳) یعنی پذیرش ارزش‌ها، هنجار‌ها، قوانین و آداب و رسوم جامعه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم. بنابراین، می‌توان گفت جامعه‌پذیری، پذیرش قوانین، یا طرز تفکر، یا یک نظام اندیشه‌ها و ایده‌ها، عقاید، سنت‌ها و ارزش‌های اخلاقی و در ‌‌نهایت درونی کردن این عناصر و در پایان اجرا کردن آن‌ها در زندگی روزمره می‌باشد. لذا، «اجتماعی شدن را به بیان ساده می‌توان گفت فرایندی است که به موجب آن فرد با محیط اجتماعی انطباق حاصل می‌کند، و به تدریج خود را عضو جامعه و از اعضای موثر در آن می‌بیند.» (موریش، ۱۳۷۳: ۱۷۶) در نتیجه، اجتماعی‌شدن «یعنی همسازی و همنوایی فرد با ارزش‌ها، هنجار‌ها، سنت‌ها و نگرش‌های گروه اجتماعی که در آن فعالیت دارد. به مفهوم دیگر، می‌توان گفت که اجتماعی شدن فرایندی است که به واسطه آن، فرد دانش و مهارت‌های لازم را برای مشارکت موثر و فعال در زندگی گروهی و اجتماعی کسب می‌کند.» (علاقه‌بند، ۱۳۷۰: ۱۰۶) جامعه‌پذیری یا اجتماعی شدن «به این معناست که انسان‌ها برای بقای خود به دیگران و برای یادگیری شیوه‌های بقا به اجتماعی شدن نیازمندند. اجتماعی‌شدن خصیصه‌های فردی ما را نیز ایجاد می‌کند.» (شارون، ۱۳۷۹: ۶۳) به آن عادت‌واره[۳] می‌گوید.

 

تعریف عادت‌واره:

عادت‌واره بخش مهم و مرکزی سرمایه فرهنگی[۴] (بوردیو، ۱۹۸۹) انسان است. این سرمایه، شامل: الف) سطح تحصیلات، ب) عادت‌واره که در عناصر، رفتار‌ها و فعالیت‌های فرهنگی مانند تماشای تلویزیون، شنیدن موسیقی، رفتن به سینما یا موزه یا تئا‌تر، خواندن کتاب، مطبوعات و غیره، و ج) عناصر عینی و مادی فرهنگی همچون داشتن کتابخانه، تابلو، مجسمه و عتیقه می‌باشد. منظور از عادت‌واره، «مجموعه طرح‌واره‌هایی است که یک انسان در طول زندگی خود بر اساس برخورد و تماس با محیط‌های مختلف مانند خانواده، رسانه‌ها، نهاد آموزش و پرورش و گروه همسالان کسب می‌کند.» (بوردیو، ۱۹۷۲: ۸۸) این طرح‌واره‌ها از قبیل چگونه غذاخوردن، چگونه پوشیدن، چگونگی ارتباطات اجتماعی، ذوقیات، سلیقه‌ها و مشغولیات مختلف انسان می‌باشند.

از این رو عادت‌واره از سویی، «ساختاری است که ساختارهایی را می‌سازد.» (بوردیو، ۱۹۸۹: ۸۸) از سوی دیگر، «منبع فکری کنترل‌کننده افکار و رفتار انسان است.» (همان، ۸۷) به عبارت دیگر، «عادت‌واره، مولد اعمال انسان مطابق فرهنگ است که در سلسله مراتب فرهنگ مشابه ذخیره ژنتیک در حوزۀ سلسله مراتب بیولوژیک است.» (بوردیو، ۱۹۷۱: ۴۸) در واقع، «عادت‌واره این اصل مولد و یگانه ساز رفتار‌ها و افکار (عقاید) که همچنین اصل توضیح‌دهنده نیز است. زیرا تلاش می‌کند در هر لحظه یک شرح حال تحصیلی، فکری و نظام شرایط عینی که خود محصولش می‌باشد را بیافریند.» (همان: ۱۹۸)

جنکینز عادت‌واره را این‌گونه از تفکر بوردیو برداشت کرده و تعریف می‌کند. «اول، عادت‌واره فقط مادامی که «درون مغز» کنشگران باشد (و در هر حال مغز نیز بخشی از بدن است) وجود دارد. دوم، عادت‌واره فقط در اعمال کنشگران و تعاملی که با یکدیگر و محیط خود دارند، و از طریق همین عمل و تعامل، و به دلیل همین عمل و تعامل، وجود دارد: شیوه‌های حرف زدن، شیوه‌های حرکت کردن، شیوه‌های ساختن اشیاء یا هر عمل دیگری. از این جهت، عادت‌واره اکیداً مفهومی انتزاعی یا ایده‌آلیستی نیست. عادت‌واره به سادگی در رفتار‌ها آشکار و عیان نیست؛ بلکه جزء لاینفک و سازنده رفتار است (و بر عکس). سوم، «دسته‌بندی‌های عملی» که در بطن شاکله‌های زاینده عادت‌واره قرار دارند، ریشه در بدن دارند.» (جنکینز، ۱۳۸۵: ۱۲۱ و ۱۲۲) این بخش از سرمایه فرهنگی انسان‌ها بسیار مهم بوده و بخش‌های دیگر را نیز می‌تواند متأثر از خود بکند. از این رو، میلنر اهمیت عادت‌واره را این‌گونه توضیح می‌دهد. «چارچوبی که در آن هنجارهای فرهنگی و الگوهای کنش و رفتارِ یک گروه اجتماعی طی فرایند جامعه‌پذیری به طور ناخودآگاه درونی می‌شوند. این «خلق‌وخو‌ها» خود به خود زمینۀ کنش‌های بعدی را فراهم می‌سازند.» (میلنر و براویت، ۱۳۸۵: ۳۲۳)

از آنجایی که به باور بوردیو عادت‌واره «نظامِ ساختار شناخت و محرک می‌باشد» (بوردیو، ۱۹۸۹: ۸۹) یعنی، کنش‌های ما را هدایت و کنترل می‌کند، و نیز عادت‌واره یک محصول اجتماعی است که در طول و مسیر زندگی هر فرد ساخته می‌شود؛ بنابراین، عادت‌واره «این نکته را مطرح می‌کند که فرضیه عمل بر روی تجربه‌های گذشته فرد بنیاد شده است.» (همان: ۹۰) بدین سان، «عادت‌واره محصول تاریخ است و عمل‌های فردی و جمعی انسان را تولید می‌کند، لذا، تاریخ هر فرد عادت‌واره‌اش را می‌سازد.» (همان: ۹۱) در نتیجه، عادت‌واره مقوله‌ای فردی است. یعنی، هر کسی عادت‌وارۀ منحصر به فردی دارد. به اعتقاد او «شرایط اجتماعی یک طبقه خاص عادت‌واره را تولید می‌کند.» (همان: ۸۸) در هر حال، «عادت‌واره هم مبین منش و خصلت و رفتار فردی است و هم مبین شکلی از زندگی و نوعی فضا یا جو اجتماعی که در هیأت مجموعه‌ای از رسوم و ارزش‌ها و نهادهای جمعی عینیت یافته است.» (بوردیو، ۱۳۷۹: ۱۵۱)

ضمناً در بین تعدادی از افراد جامعه مشترکاتی دیده می‌شود که بوردیو به آن عادت‌واره طبقاتی می‌گوید. وی در این مورد می‌افزاید «با وجودی که هر انسانی دارای یک عادت‌وارۀ خاص و منحصر به فرد می‌باشد ولی تشابهاتی در عناصر عادت‌واره‌های تعدادی افراد یافت می‌شود که از آن به عنوان عادت‌واره طبقه نام می‌برد.» (بوردیو، ۱۹۸۹: ۹۸) بدین معنی که اعضای هر طبقه‌ دارای عادت‌واره‌های مشترکی می‌باشند که مانند هم فکر می‌کنند و رفتار می‌کنند. سلیقه‌های مشابهی دارند. ارزش‌ها و معیار‌هایشان مانند هم خواهند بود. خوبی، بدی یا زشتی و زیبایی در نزد افراد یک طبقه مشابه خواهد بود.

 

تغییر یا ثبات عادت‌واره:

آیا عادت‌واره امری ثابت و بدون تغییر است؟ آلبرت اوجین، در نقد اندیشه بوردیو معتقد است که «عادت‌واره‌ مقوله‌ای ارثی و تقریباً ثابت بوده، و محصول تاریخ می‌باشند. به طوری که انسان محکوم به داشتن این عادت‌واره‌ها است. وی در ادامه نقد خود می‌گوید، عادت‌واره هر انسانی جبرگرایانه بوده، و در نتیجه اعمال او به صورت مکانیکی در ارتباط با عادت‌واره به‌وجود می‌آید. به طوری که این نظریه، یک بازیگری را نشان می‌دهد که تقریباً اراده‌ای از خود ندارد.» (اوجین، ۱۹۸۴: ۳۴)

در مواقعی که بوردیو از عادت‌واره به عنوان یک ساختارِ ساختارمندِ ساختارساز نام می‌برد، بیشتر به یک عادت‌واره ثابت و تقدیرگرا اشاره دارد. «عادت‌واره هم ساختاری ساختار دهنده است که کارکرد‌ها و درک و تلقی از کارکرد‌ها را سازماندهی می‌کند، هم ساختاری ساخت‌یافته است.» (بوردیو، ۱۹۹۶: ۱۹۱) یا طبق تعبیر دیگری «آن را مجموعه‌ای از قابلیت‌ها تعریف می‌کند که فرد در طول حیات خود آن‌ها را درونی کرده و در حقیقت بدل به طبیعتی ثانویه برای خویش می‌کند، به گونه‌ای که فرد بدون آن‌که لزوماً آگاه باشد بر اساس آن‌ها عمل می‌کند.» (فکوهی، ۱۳۸۴: ۱۴۶) در حالی که، در مواقع دیگر برداشتی مُتغیر از آن می‌کند. بدین ترتیب اولاً، به باور بوردیو، «اصل تفاوت‌های بین عادت‌واره‌های فردی، تفاوت در مسیر اجتماعی شخصی هر فردی است. عادت‌واره در هر زمانی در ارتباط با ساختارهایی ساخته می‌شود که توسط تجربه‌های قبلی شکل گرفته‌اند. البته، تجربه‌های جدید نیز در این ساختن تاثیر دارند.» (۱۹۸۹، ۱۰۱) ثانیاً، از آنجایی که بحث آموزش در نظریه بوردیو جایگاه مهمی دارد و زمانی که در پژوهش‌های خود با اکتسابی دانستن مقولات فرهنگی معتقد است که «نیازهای فرهنگی محصول تعلیم و تربیت هستند.» (۱۹۹۶: ۱) در نتیجه، آموزش می‌تواند عادت‌واره‌ها را دستکاری بکند. دقیقاً زمانی که بوردیو، به بحث اثرات فضا بر عادت‌واره صحبت می‌کند، به نوعی مُتغیربودن و مُنعطف بودن عادت‌واره را مطرح می‌کند. همچنین بوردیو در کتاب معروف خود، تمایز بحث «تحول عادت‌واره، تغییرات نسلی را مطرح می‌کند.» (همان: ۱۵۸) و در ‌‌نهایت بحث عاملیت انسان از منظر بوردیو که در نوسان بین دو عامل ذهنیت و عینیت می‌باشد، تأییدی بر تغییر عادت‌واره است.

با این اوصاف، عادت‌واره نمی‌تواند ثابت و بدون تغییر باشد. ولی آیا عادت‌واره همه افراد به یک اندازه و با یک شدت تغییر می‌کند؟

جامعه‌پذیری فرایندی است که بر اساس کنش متقابل بین دو منبع صورت می‌گیرد. یعنی، «یک داد و ستدی بین منبع جامعه‌پذیری و فردی که عمل جامعه‌پذیری روی آن صورت می‌گیرد برقرار می‌شود.» (دوبار، ۱۹۹۹: ۲۴) لذا، عمل جامعه‌پذیری در اصل تبدیل فرد بدون هویت اجتماعی به شخص اجتماعی دارای هویت قابل رؤیت و در نتیجه قابل استفاده برای جامعه می‌باشد.

امر جامعه‌پذیری یا اجتماعی‌شدن که یک ارتباط و تعامل بین فرد و فرد دیگر (خانواده)، بین فرد و جامعه (نهاد آموزش و پرورش)، بین فرد و محیط اجتماعی (رسانه‌های تصویری، کتاب، مکان‌های فرهنگی) صورت می‌گیرد، یک امر دو سویه می‌باشد. یعنی، یک رفت و برگشتی بین فرد و نقطه مقابل او صورت می‌گیرد. در واقع، تعامل یا کنش متقابلی (مید، ۱۹۶۳) بین این دو طرف انجام می‌گیرد و در نتیجه یک فرد جدیدی به‌وجود می‌آید. بدین‌سان، آنچه «هر یک از ما شده‌ایم بیشتر می‌تواند به کنش متقابل ما با دیگران نسبت داده می‌شود و بنابراین، ویژگی‌های فردی ما در این معنا واقعاً ویژگی‌های اجتماعی هستند. جامعه‌شناس تأکید می‌کند که چگونه اجتماعی‌شدن بر انتخاب‌های ما، توانایی‌ها، علایق، ارزش‌ها، عقاید و اندیشه‌ها و دیدگاه‌هایمان تأثیر می‌گذارد، یا خلاصه بر مسیری که در زندگی پیش می‌گیریم.» (شارون، ۱۳۷۹: ۵۶) بنابراین، می‌توان گفت که شکل محیط در چگونگی محتوای جامعه‌پذیری بسیار موثر می‌باشد.

دوبار معتقد است که «اعمال جامعه‌پذیری حاصل دو فعالیت متفاوت است. فرایند تطابق یا همسازی، (Accomodation) و فرایند همانندگردی (Assimilation). در گذر از همسازی، فرد سعی می‌کند محیط خود را طوری تغییر بدهد که نزدیک به خواسته‌هایش باشد و تا احساساتِ اضطراب‌آمیز وی تقلیل یابد. در حالی‌که در فرایند تطابق، فرد سعی می‌کند خود را با معیار‌ها و فشارهای محیط هماهنگ کند.» (دوبار، ۱۹۹۹: ۲۴)

بدین سان، همه افراد به یک شکل و به یک اندازه تحت تأثیر محیط‌های اطراف خود نسبت به فرهنگ آن محیط‌ها جامعه‌پذیر نمی‌شوند. در واقع، برای تعدادی از افراد عمل جامعه‌پذیری عملی یک سویه است. یعنی این‌گونه افراد منفعلانه فرهنگ منبع مورد نظر را می‌پذیرند، از این رو عادت‌واره‌شان امری ثابت نسبت به فرهنگ محیط مربوطه است. در حالی که تعدادی دیگر ارتباط دو سویه را با منبع فرهنگی برقرار می‌کنند. در این حالت پرواضح است که عادت‌واره این‌گونه افراد در حال شدن و دگرگونی است.

البته عادت‌واره دارای یک نقصی است و آن اینکه وضعیت روانی فرد که بخش مهمی از شخصیت افراد انسانی است را نادیده می‌گیرد. زیرا عادت‌واره بیشتر وضعیت فرهنگی و هویتی فرد را که فقط بخشی از شخصیت است، نشان می‌دهد. در این رابطه نظریه‌پردازان تحلیل نهادی[۵] مفهوم «ترانسوِرسالیته[۶]» یا تمامیت انسان را در مورد انسان مطرح می‌کنند. لورو و لاپاساد معتقدند که زمانی که ما یک برش همه جانبه به انسان بدهیم، به طوری که در این بُرش، تمامی حالاتِ روحی، روانی، اخلاقی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و حتی نهادی و با در نظر گرفتن وضعیتِ «اینجا و این لحظه[۷]» فرد نیز وجود داشته باشد، در آن موقع است که می‌توان از یک انسانِ کامل سخن گفت. در این حالت است که تمامی ویژگی‌های شخصیت و هویت او مورد بررسی قرار می‌گیرد. (لورو، ۱۹۸۱ و لاپاساد، ۱۹۹۷) بنابراین، عادت‌واره بیشتر بر گذشته فرد تأکید می‌کند. در حالی که، همه جانبه انسان اولاً فقط محدود به دارایی‌های مادی، فکری و فرهنگی انسان نمی‌شود. ثانیاً، اعتقاداتی داریم که روز به روز در حال تکامل و تغییر هستند. ثالثاً، «اینجا و این لحظه فرد را نیز مد نظر قرار می‌دهد.» (لورو، ۱۹۸۱)

 

نتیجه‌گیری:

ذهن انسان از بدو تولد تحت تأثیر محیط اجتماعی است که فرد در آن متولد شده و رشد پیدا می‌کند. (پیاژه، ۱۹۸۱ و فروید، ۱۹۸۹) شخصیت به نوعی یا تا حدودی تبلور ذهن انسان می‌باشد. اگر چه به گفته فروید «شخصیت حتی در بزرگسالی نیز کاملاً و برای همیشه تثبیت شده نیست» (فروید، ۱۳۷۹) با این همه فروید به نقل از دی نای معتقد است که «ساختار اولیه و عملکرد آن در پنج یا شش سال اول زندگی به خوبی شکل می‌گیرد. وی برای سال‌های اولیه زندگی اهمیت بسیار قایل بود و معتقد بود که قسمت اعظم بزرگسالی را تجارب آغاز کودکی شکل می‌دهد.» (دی نای، ۱۳۸۱: ۳۵) به عبارتی، خانواده بیشترین سهم را در ساختن عادت‌واره انسان‌ها ایفا می‌کنند. (ثنایی، ۱۳۷۸) یعنی، شکل فرهنگ خانواده‌ها در شیوه‌های فرزندپروری عینیت می‌یابد. (تری یاندیس، ۱۳۸۳: ۶۰) بنابراین، شکل میدان فرهنگی خانواده همراه با شیوه‌های فرزندپروری والدین در ساختن عادت‌واره فرزندان نقش دارند.

بعد از خانواده، نهاد آموزش و پرورش با کارکرد انتقال فرهنگ در تلاش است تا فرهنگ جامعه را به دانش‌آموزان انتقال بدهد و بدین ترتیب در ساختن عادت‌واره آنان نقش مهمی داشته باشد. و در این میان امروزه رسانه تصویری هم به کمک نهاد آموزش و پرورش آمده تا در ساختن عادت‌واره سهیم شود. اما هسته اولیه عادت‌واره هم به باور بوردیو و هم به تعبیر فروید در مورد ضمیر انسان در خانواده ساخته می‌شود.

[۱]  Socialisation

[۲] Acculuration

[۳] Habitus

[۴] Capital Culturel

[۵] Analyse Institutionelle.

[۶] Transversalité.

[۷] Ici et Maintenant.

فهرست منابع

– بوردیو پیر (۱۳۸۰). نظریه کنش، دلایل عملی و انتخاب عقلانی. ترجمه مرتضی مردیها. تهران، انتشارات نقش و نگار.

– بوردیو پیر (۱۳۷۹). تکوین تاریخی زیبا‌شناسی ناب. ترجمه مراد فرهادپور. در: فصلنامه فلسفی، ادبی، فرهنگی ارغنون. شماره ۱۷/ زمستان ۱۳۷۹.

– تری یاندیس هری س. (۱۳۸۳). فرهنگ و رفتار اجتماعی. ترجمه نصرت فتی. تهران. نشر رسانش.

– ثنائی باقر (۱۳۷۸). نقش «خانواده‌های اصلی» در ازدواج فرزندان. فصلنامه علمی _ پژوهشی انجمن مشاوره ایران، بهار و تابستان ۱۳۷۸، جلد ۱، شماره ۲.

– جنکینز ریچارد (۱۳۸۵). پی یر بوردیو. ترجمه لیلا جوافشانی و حسن چاوشیان. تهران، نشر نی.

– دورتیه ژان فرانسوا (۱۳۸۲). علوم انسانی، گستره شناخت‌ها. مرتضی کتبی، جلاالدین رفیع فر و ناصر فکوهی. تهران، نشر نی.

– دی. نای رابرت (۱۳۸۱). سه مکتب روان‌شناسی. دیدگاههای فروید، اسکینر و راجرز. ترجمه: سید احمد جلالی. تهران، انتشارات پادرا.

– شارون جوئل (۱۳۷۹). ده پرسش از دیدگاه جامعه‌شناسی. ترجمه: منوچهر صبوری. تهران، نشر نی.

– علاقه بند علی (۱۳۷۰). جامعه‌شناسی آموزش و پرورش، مفاهیم و مباحث کلی. تهران، انتشارات کتابخانه فروردین.

– فروید زیگموند (۱۳۷۹). آسیب‌شناسی روانی زندگی روزمره. ترجمه محمد حسین وقار. تهران، انتشارات اطلاعات.

– فکوهی ناصر (۱۳۸۴). پیر بوردیو: پرسمان دانش و روشنفکری. مجله علوم اجتماعی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، بهار.

– گلمن دانیل (۱۳۸۰). هوش هیجانی. توانائی‌های محبت کردن و محبت دیدن. ترجمه: نسرین پارسا. تهران، انتشارات رشد.

– منادی مرتضی (۱۳۸۵) الف. جامعه‌شناسی خانواده، تحلیل روزمره گی و فضای درون خانواده. تهران، نشر دانژه.

– منادی مرتضی (۱۳۸۷). درآمدی جامعه‌شناختی بر جامعه پذیری. تهران، نشر جیحون.

– موریش ایور (۱۳۷۳). درآمدی به جامعه‌شناسی تعلیم و تربیت. ترجمه غلامعلی سرمد. تهران، مرکز نشر دانشگاهی.

– میلنر آندرو و جف براویت (۱۳۸۵). درآمدی بر نظریه فرهنگی معاصر. ترجمه جمال محمدی. تهران، انتشارات ققنوس.

 

منابع فرانسوی:

– Althusser Louis (1970). Idéologie et appareils idéologiques d’Etat. In : La Pensée، No 151، juin.

– Bourdieu Pierre et Passeron Jean-Claud (1971). La Reproduction، élément pour une théorie du système d’enseignement. Paris، Les Editions de Minuit. Le sens commun.

– Bourdieu Pierre (1972). Esquise d’une théorie de la pratique، précedée de trois études d’éthnologie Kabyle. Ed Droz. Genève.

– Bourdieu Pierre (1989). Le sens pratique. Paris، Les éditions de Minuits.

– Bourdieu Pierre (1996). La distinction، critique sociale du jugement. Paris، Les éditions de Minuits.

– Durkheim Emile (1983). Les formes élémentaires de la vie religieuse. Paris، PUF.

– Dubar Claude (1999). La socialisation، Construction des identitiés socials et professionnelles. Paris، Armand Collin.

– Freud Sigmund (1989). Cinqu psychanalyse. Paris، P.U.F.

– Lapassade Georges (1997). L’entrée dans la vie، Essaie sur l’inachévement de l’homme. Paris، Anthropos.

– Lourau René (۱۹۸۱). L’Analyse Institutionnelle. Paris، éditions de Minuit.

– Mead Georges Herbert (1963). L’esprit، le soi، et la société. Paris، P.U.F.

– Ogien Albert (1984). Positivité de la pratique، l’intervention en psychiatrie comme argumentation. Thèse de Doctorat، Paris، ۸.

– Piaget Jean (1981). La psychologie de l’intelligence. Paris، Armond Colin.