انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

استفاده از نظریه شبکه کنشگر: درباره دیدگاه های تفسیری و عینیت گرا؛ گفتگویی شبه سقراطی (بخش دوم)

برونو لاتور، برگردان: عاطفه اولیایی

د: به ما آموخته اند که دو نوع جامعه شناسی وجود دارد: تفسیری و عینیت گرا. منظورتان این است که شما عینیت گرا هستید؟

ا: البته، به تمام معنی.

د: شما؟ عینیت گرا؟ ولی شما را نوعی نسبیت گرا می خوانند. از شما نقل قول شده که حتی علوم طبیعی عینیت ندارند … بنا بر این شما به گروه جامعه شناسان تفسیری، نقطه نظر ها، وتکثر دیدگاه ها تعلق دارید.

ا: ابدا! بر عکس،‌ شدیدا معتقدم که علوم عینیت دارند و موضوع ان ها اشیاء است، درست؟ اما حرف من این است که اشیاء می توانند پیچیده تر، چند لایه، متکثر، بهم وابسته تر از آن چه (به قول شما) «عینیت گرا ها» فکر می کنند،‌ باشند.

د: آیا این دقیقا همان استدلال جامعه شناسی «تفسیری» نیست؟‌

ا: نه! ابدا! آن ها معتقدند که تمایلات و انگیزه های انسانی، مفاهیم ارائه شده توسط انسان، و غیره برخی « انعطاف های تفسیری» را بر دنیای اشیاء غیر قابل انعطاف و در بند روابط علت معلولی وارد می سازند. این اصلا نظر من نیست! آنچه می گویم این است که این کامپیوتر، این صفحه، این شاسی ها ـ به عنوان اشیاء ـ از لایه های بسیاری تشکیل شده اند، ‌دقیقا مانند خود شما: جسمتان، زبانتان،‌ و پرسش هایتان. این خودِ شیئ است که تکثر را وارد میدان می کند؛ همان چیزی که هایدگر «گرد آوری[۱]» نامیده است. صحبت از تأویل[۲]، همواره طرح موضوع های «طبیعی»، «عینیت» و «اشیاء تفسیر نشده» را بر می انگیزد.

د: دقیقا آنچه می خواستم مطرح کنم. واقعیت تنها عینی نیست بلکه ذهنی[۳] هم هست و به همین دلیل به سایر نظرات جامعه شناسی نیر محتاجیم.

ا: ببینید: « نه تنها بلکه همچنین ….» دامی است غیر قابل احتراز. یا استدلال را عام می کنید، وبی فایده می شود زیرا که «تفسیر» معادل «عینیت» می شود؛ و یا این که آن را فقط محدود به یک جنبه از واقعیت، یعنی انسان می کنید و به تله می افتید. .. زیرا عینیت به هر حال غیر قابل دسترس می شود.

د: ولی نمی توانید نفی کنید که شما نیز « موضع» دارید، که شبکه ی کنشگر نیز در زمینه ای مطرح می شود، که شما نیز لایه ی دیگری از تفسیر، و دیدگاهی اضافه کرده اید.

ا: نه، چرا باید این را نفی کنم؟ ولی که چه؟ بهترین ویژگی موضع، قابل تغییر بودن آن است. چرا خود را در بند آن کنم؟ فضانوردان در گرینویچ ( پایین همین رودخانه)، از موضعشان روی زمین دیدی محدود دارند اما با استفاده ارابزار، تلسکوپ، ماهواره ها توانسته اند موضعشان را تغییر دهند. حالا دیگر می توانند نقشه ی پراکندگی کهکشان ها را ترسیم کنند. یک موضع را نام ببر و ده ها راه تغییر آن را برایت می شمارم. ببین، به آسانی می توانی تضاد بین «موضع» و « دیدی از هیچ جا[۴]» و تفاوت بین « تفسیری» و « عینیت گرایی» را فراموش کنی. تأویل را کنار بگذار و به شیئ برگرد.

د: ولی هیشه گرفتار نقطه نظر، دیدگاه و دهنیتم هستم.

ا: خیلی لجوجی! چرا فکر می کنی داشتن نقطه نظر به معنای «محدود بودن» و یا به طور اخص «ذهنی گرایی» است؟ … موضوع های پیچیده، به خوبی سازمان یافته، مملو از نکات ظریف و در هم بافته و زیبا ( بله! به طور عینی زیبا) می توانند محمل دیدگاه های متفاوت باشند. این که می توانیم در باره ی یک پیکره دیدگاه های متفاوت ابراز کنیم به این دلیل است که مجسمه سه بعدی است و به ما امکان می دهد ( بله! امکان می دهد) به دور آن بچرخیم و از جهات مختلف به آن بنگریم.

د: اما هیچ چیز به طور عینی زیبا نیست! زیبایی باید ذهنی باشد… ذوق و سلیقه، رنگ …. باز گیجم کردید. پس چرا این همه بحث در مورد عینیت می کنیم؟ این نظرتان نمی تواند درست باشد.

ا: زیرا آن چه مردم «عینی» می خوانند معمولا یک سری کلیشه است. ما توصیفی خوب از هیچ چیر نداریم مثلا توصیف این که کامپیوتر، نرم افزار، سیستم، و فرضیه چیست. تقریبا هیچ درباره ی این موضوع مورد مطالعه ی شما، یعنی اطلاعات، نمی دانیم. در ابن صورت چگونه می توانیم آن ها را از ذهنیت گرایی متمایز کنیم؟ به زبان دیگر به دوروش می توان از عینیت انتقاد کرد: یکی با دوری از شیئ به طرف دیدگاه ذهنی گرای انسان و دیگری آنچه من پیشنهاد می کنم: بازگشت به شیئ. به توصیف های احمقانه از اشیاء بسنده نکنید. طبق نتیجه گیری مان در کلاس، توصیف Alan Turing از کامپیوتر بسیار جالب تر از توصیف Wire Magazine است. مسأله برسر باز گشت به تجربه گرایی[۵] است.

د: با اینوجود دربند دیدگاهم هستم.

ا: البته، این در مورد شما صادق است، ولی خوب که چه؟ به این اراجیف « محدود بودن» به «دیدگاه» باور نکنید. علوم راه های بسیاری برای تغییر دیدگاه و مراجع ا ابداع کرده است. به این می گویند نسبیت.

در باره ی نسبیت، نظریه یشبکه کنشگر و زمینه

د: پس اذعان دارید که نسبیت گرا هستید.

ا: البته، دانشمند علومی که در پی عینیت است باید توانایی آن را داشته باشد که از یک قالب به قالب دیگری بپردازد و از یکدیدگاه به دیدگاه دیگری.

د: بنا بر این عینیت را با نسبیت مرتبط می دانید.

ا: « نسبیت»، بله البته. واین در تمام علوم صادق است.

د: اما روش ما، برای تغییر مواضعمان کدامست؟

ا: بهتان گفتم: کار ما توصیف است؛ دیگران بر کلیشه ها تکیه دارند. با توجه به نظر سنجی ها، پژوهش ها و استعلام ها و غیره، گوش می کنیم، فرا می گیریم، تمرین می کنیم، تبحر می یابم و نظراتمان را تغییر می دهیم. واقعا بسیار ساده است: به این می گویند کار میدانی . یک کار میدانی خوب همیشه پر از توصیف است.

د: ولی مسأله ی من زیادی توصیف است و دلیل سرگردانی و در نتیجه تصمیم به صحبت با شما نیزدر همین است. آیا برای کار با این خروار داده ها، نظریه ی شبکه ی کنشگر می تواند کمکی بکند؟ احتیاج به چارچوبی دارم.

ا:« چارچوب! چارچوب، دار و ندارم در عوض یک چارچوب![۶]» بسیار متآثر کننده است. فکر می کنم استیصال شما را درک می کنم. اما باید بگویم که نظریه ی شبکه ی کنشگر برای منظور شما بی فایده است. اصلی ترین نکته ی این نظریه آن است که کنشگران، خود همه نیازهای شان را بر می آورند و این شامل چارچوب ها، نظریه های خودشان، زمینه های کاری خودشان، متاقیزیک خودشان، حتی دانش هستی شناسی[۷] خودشان نیز هست. فکر می کنم باید به توصیف روی کنید.

د: به جای توصیف ها که بسیار طولانی هم می شوند، توضیح می دهم.

ا: در روش آموزش علوم اجتماعی دقیقا با همبن نکته مخالفم.

د: در علوم اجتماعی، با لزوم توضیح داده های گرد آوری شده مخالفید؟ و با این حال خود را دانشمند علوم اجتماعی و عیتیت گرا می دانید.

ا: اگر توصیف شما محتاج توضیح باشد، توصیفی بد است. به علاوه، اغلب اوقات، منظور از « توضیح» چیست؟ اضافه کردن عاملی ( کنشگری) تازه به قبلی ها که توصیف شده بودند تا به مجموعه توانایی کنش دهد. اما اگر اضافه کردن عاملی جدید لازم است، این به معنای ناکامل بودن شبکه است، و اگر کنشگر هایی که گردآورده بودید توانایی عمل نداشتند پس اصلا کنشگر نبوده بلکه صرفا واسطه و بازیچه ای بیش بنوده اند. از آن جا که بی عملند اصلا نمی بایست در شیکه قرار می گرفتند. تا به حال هیچ توصیف خوبی که محتاج توضیح باشد، نخوانده ام اما بسیارند توصیف های بسیار بدی که «توضیحات» مفصل چیزی به آن ها اضافه نکرده اند.

د: شنیده بودم که استفاده از نظریه ی کنشگرشبکه بیهوده است.وقت تلف کرده ام. و حالا هم شما می گویید اصلا نیازی به توضیح نیست.

ا: چنین چیزی نگفتم. یا توضیح شما مناسب است و در عمل با اضافه کردن کنشگری جدید، تنها کاری که کرده اید شبکه را طولانی تر کردید، و یا توضیحی که اضافه کرده اید کنشگر نیست و در این صورت اضافه کردنش بیهوده است و نه به توضیح کمکی می کند، نه به توصیف و باید به دور انداخته شود.

د: اما همکارانم از market pressure, self interest , IBM corporate culture, British isolationism , contextual explanation استفاده می کنند. چرا من این کار را نکنم؟

ا: اگر این کار سرگرمت می کند، اشکالی ندارد ولی حتی لحظه ای فکر نکن به درد توضیح چیزی می خورند، بیش از زیور آلات نیستند. در بهترین وضعیت، توضیحات در باره ی همه ی کنشگران به طور مساوی صادقند و این به معنای بی فایده بودنش است زیرا از تمایز کنشگران عاجرند. زمینه، توجیهی برای شانه خالی کردن از توصیف است.

درباره ی توصیف های نوشته شده، داستان ها و پایان نامه ها

د: مسأله ی من شانه خالی کردن نیست بلکه توقف پژوهش و تمام کردن پایان نامه ی دکترایم طی هشت ماه آینده است. شما همیشه «توصیف بیشتر» می طلبید، درست مثل فروید و تحلیل بی پایان است. در پژوهش من، کنشگر ها همه جا هستند. … چه توصیفی کامل است؟

ا: این سؤال خوبی است زیرا پرسشی عملی است. همان طور که همیشه گفته ام یک پایان نامه ی خوب، آن است که تمام شده باشد. ولی برای اتمام یک پایان نامه راه دیگری نیر به غیر از «اضافه کردن توضیحی» و یا در « چارچوبی قرار دادنش » هست.

د: گوشم با شماست.

ا:وقتی هشتاد هزار کلمه ( یا هر آنچه لازم است) را نوشتی دست از کار بکش.

د:بسیار خوب، ممنون. راحت شدم. … ولی این محدودیتی متنی است و به روش ( ـ پٰژوهش ـ ) ربطی ندارد.

ا: ببین، این درست دلیل مخالفت شدید من با روش تربیت دانشجویان دوره ی دکتراست. نوشتن یک متن با روش کاملا رابطه دارد. شما متنی می نویسید با فلان تعداد کلمه، در فلان مدت زمانی، با فلان مقدار بودجه، با استفاده از فلان تعداد مصاحبه و اسناد، و فلان تعداد ساعت مشاهده. همین. کاردیگری نمی کنید.

د: البته که می کنم: می آموزم، ، مطالعه می کنم، توضیح ی دهم، نقد می کنم. ….

ا: ولی از ورای متن است که به تمام این اهداف عالی می رسید. این طور نیست؟

د: البته، ولی متن ابزار است، یک واسطه، نحوه ی ابراز افکارم …

ا: نه ابزاری هست و نه واسطه ای، فقط ناقلین(Mediators) ….

د: می بخشید استاد،. کار من برنامه نویسی است، برنامه های C و C++ را می توانم بنویسم. من هرگز نشانه شناسی ودردیدا را نخواندهام و معتقد نیستم دنیا متشکل از واژه است.

ا: مسخره کردن برازنده ی یک مهندس نیست. به علاوه من نیز به این باور ندارم. شما پرسیدید چگوته می توانید کارتان را متوقف کنید و من به شما می گویم به عنوان یک دانشجوی دکترا، به متنی که استاد راهنمایتان خوانده است، اطلاعاتی را که از دوستانانتان اخذ کرده اید، اضافه کنید. همین. واقعیت گرایی خالص و بس! یک راه خاتمه دادن به پایان نامه «اضافه کردن یک چارچوب»، و یک «توضیح» است،[۸] و راه دیگر، نوشتن آخرین واژه ی آخرین فصل پایاننامه ی لعنتی تان.

د: تحصیلات من درشته ی علوم است وتخصصم مهندسی سیستم است. در نظر ندارم این رشته را رها کنم ولی حاضرم سازمان ها، نهاد ها ، مردم، اسطوره ها و روان شناسی را نیز مطالعه کنم. حتی چنان که گفتید حاضرم درباره ی فاکتور های، « سیمتریک» باشم. ولی قبول ندارم که علم داستان سرایی است. مشگل کار با شما در همین است. یک لحظه کاملا عینیت گرا هستید و حتی بگویم یک واقع گرای ساده : « فقط توصیف کن» و لحظه ای دیگر یک نسیت گرای کامل « چند داستان خوب تعریف کن و…»؛ شیوه ای کاملا فرانسوی! درست نمی گویم؟

ا : و شما کاملا چه هستید؟ چه کسی صحبت از داستانسرایی کرد؟ من گفتنم شما یک پایان نامه ی دکترا « می نویسید»، آیا منکر این هستید؟ و بعد گفتم پایان نامه تان قرار است فلان تعداد واژه داشته باشد. پایان نامه ای بلند بالا که تنها نتیجه ی کارتان با ما خوهد بود.

د: منظور؟

ا: منظور آن که پایان نامه یک پنجره ی شیشه ای شفاف نیست که عملکردش انتقال بدون تغییر شکل اطلاعاتی باشد که کسب کرده اید[۹] . آیا می توانید این را نفی کنید؟ فکر می کنم شما با این شعارکلاس من موافقید: « نه اطلاعات، بلکه انتقال و دگرکون سازی»، یا «ترجمه» … و این در باره ی پایان نامه ی شما نیر صادق است. غیر از این است؟ [۱۰]

د: شاید، ولی روشن نیست این شعار چگونه به علمی تر بودن روشم کمک می کند. در نظر ندارم جوهر علم را رها کنم.

ا: متنی که نوشته اید، با در نظر گرفتن روش نگارش آن، شاید شبکه ی کنشگریِ مورا دارد. محلی برای آزمایش و تجربه است. با در نظر گرفتن این موضوع، ممکن است کنشگر و شبکه ای داشته یا نداشته باشد. و این دقیقا به روش نگارش آن بستگی دارد. اغلب متون مرده اند.

د: ولی در برنامه ی ما حرفی از «متن» نبوده است. صحبت بر سر « مطالعه ی اطلاعات» است نه نگارش در باره ی آن.

ا: و به این دلیل است که گفتم شما به شیوه ی بدی تدریس می شوید! نیاموختن چگونگی نگارش پایان نامه ی دکترا به دانشجویان همچون نیاموختن تجربیات آزمایشگاهی به دانشجویان شیمی است. به این دلیل این روز ها فقط نگارش تدریس می کنم . و شعار من این است: « توصیف کن، بنویس، توصیف کن، بنویس، تمرین کن. »

د: مشگل این است که استاد راهنمایم اصلا چنین توقعی ندارد. خواستش آن است که به طور کلی، مطالعاتم قابل سازمان یابی باشد و « صرفا توصیف» نمی خواهد. حتی اگر توصیه ی شما را به کار بندم، یک توصیف خوب خواهم داشت و بعد چه؟ هنوز ناچارم برایش چارچوب و تیپولوژی ( گونه شناسی)‌ مشخص کنم، مقاسیه کنم، ‌توضیح دهم، و عمومیت بدهم. و به این دلیل بسیار نگرانم.

ا: فقط زمانی احساس نگرانی کنید که کنشگر هایتان نیز به طور پیوسته، فعالانه، با وسواس و پس کنشی[i] چنین نمی کردند: آن ها نیز مقایسه می کنند، تیپولوژی و استاندارد تولید می کنند، آن ها نیز سازواره ی خود، ایدئولوژی، و تفکرات خود را می پراکنند. .. شما نیز آنچه آن ها بسط می دهند، ابراز و مقایسه می کنند را توصیف کنید. این به معنای اضافه کردن لایه ای دیگر به « صرفا توصیف» نیست. …

در باره ی کنشگرانی که رد پایی از خود به جای نمی گذارند و احتیاجی به مطاله ندارند. [۱۱]

د: ولی اکر کنشگر های مورد مطالعه فعالانه مقایسه و سازماندهی نکنند و عمومیت ندهند چه؟ در آن صورت به بن بست افتاده ام و توضیح دیگری نمی توانم اضافه کنم!

ا: عجب برخوردی! اگر فعال نباشند هیچ اثری از خود به جای نمی گذارند و شما نیز اطلاعاتی کسب نکرده اید: چیزی برای گفتن ندارید.

د: منظور آن که اگر اثری ندیدم باید سکوت اختیار کنم؟

ا: عجب! این سؤال را در مورد مطالعات علوم طبیعی نیر می کنید؟ مسخره نخواهد بود؟ آیا فقط دانشمندان علوم اجتماعی قاددند چنین کنند؟ آیا در نظر داری داده بسازی؟

د: البته که نه.اما می خواهم …..

ا: خوب! اقلا نسبت به بسیاری از همکارانت معقول تری! بدو ن اثر، احتیاجی به توصیف نیست بنا بر این سکوت کن. مثل نقشه ی کشوری در قرن شانزدهم است: کسی نه به آن کشور رفته و نه از آن برگشته. سرزمین ناشناخته Terra incognita!

د: اما کنشگران نامرعی که به شکل پنهانی فعالند؟

ا: اگر فعال باشند از خود ردی به جای می گذارند و اطلاعاتی خواهید یافت و می توانید در باره ی آن ها صحبت کنید، در غیر این صورت سکوت کنید.

د: ولی اکر سرکوب، نفی ویا ساکت شده باشند چه؟

ا: بدون ارائه ی شاهد، به هیچ وجه نمی توانید ادعای وجود آن ها را داشته باشید. این شاهد می تواند غیر مستقیم، پیچیده، exacting باشد ولی به آن نیاز دارید. …

د: شاهد؟ ایا این اثبات گرایی نیست؟

ا: امیدوارم این طور باشد. چه فاید دارد بگوییم چیز هایی فعالند ولی شاهدی نمی توانیم ارائه دهیم؟ ترسم از آن است که نظریه های علوم اجتماعی را با نظریه ی توطئه اشتباه می کنید. البته اذعان دارم که امروزه اکثر دانشمندان علوم اجتماعی به آن متوسل می شوند.

*****************

آخرین بخش این مقاله در هفته آتی منتشر خواهد شد.

یادداشت ها

[۱] ‘gathering

[۲] hermeneutics مطاله ی قوانین تفسیر متن: تأویل

[۳] subjective

[۴] ’view from nowhere’

[۵] empiricism

[۶] One of Shakespeare’s best known lines. The quotation is sometimes now repeated ironically when someone is in need of some unimportant item.

[۷] Ontologies (در متن ، این واژه به جمع است)

[۸] لحن شوخ و طنز آلود لاتور اغل بدر نوشته ها و سخنرانی هایش هویداست.

[۹] transporting without deformation, the information

[۱۰] ‘There is no in-formation, only trans-formation’, or translation

[۱۱] On actors who leave no trace and don’t need to learn from a study

[i] reflexively

[۱] transporting without deformation, the information