انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از تخنه تا پوئه زیون: شعروارگی فضای معماری

سخن خود را با بازخواندن تکه ای از کتابی آغاز می کنم که انتشارات فضا منتشر کرده است. این کتاب یکی از آخرین کتاب های این انشتارات است به قلم استاد ارجمند منصور فلامکی که به گمان من در چند خط به بهترین وجهی اولویت ها و رسالت ها، ذات و دیدگاه های این نشر را که در طول نزدیک به سی سال خدمات بی شماری به اندیشه معماری و فرهنگ ایران کرده است نشان می دهد. این پاره از کتاب در تداوم اندیشه ای است که در کتاب تشریح شده و باید ما را از «صورت» از خلال گذار از «ماده» به «معنا» برساند. اندیشه ای که سپس درباره اش به بحث می پردازم و تلاش می کنم نشان دهم که به نظر من چگونه نشر فضا توانسته است این اندیشه را تا اندازه زیادی به تحقق برساند. اندیشه ای که من در روایتی دیگر به آن گذار از تخنه به پوئه زیون ، گذار از فناوری به خلاقیت یا نیاز ما به شعروارگی فضای ِ معماری نام می دهم.

«نگاه کردن، نگاهی داشتن و به قصد شناخت بر نگاه ( و نیز نگاه هایی) اتکاء داشتن، به نتایجی می برد که «دیدن» به دست می دهد. هر آینه به قید ساده دانستن نکته ای که به آن اشاره می کنیم واژه «نگاه» را امری لحظه ای بدانیم و «دیدن» را به مثابه امری بدانیم که – سوای داشتن آغازی ئ پایانی نمی تواند مستقیما از طریق یا به وسیله ی ابزاری که خق تعالی در بهترین و محفوظ ترین جای بدن ما قرار داده تسن، به عالم ادراک امنسان راه یابد، به نکته ای مطلوب می رسیم. مقوله شناخت بصری نزد آدمیان به صورت گزارشی رخ می کند که تمامی ابزارهای تحقق یافتن اش را نمی توانی درون ابزارهایی که منحصرا به کار دیدن می یابند، بیابی. چشم انسان، هم به کار دیدن می آید و هم به کار شناخت بازشناسی و سنجش «دیده» ها . به این نکته ی پرقدر عزیزالدین نسفی، در تقارن و برای گشوده دیدن راهی که حس را به دانایی می برد، می توانیم بنگریم؛ آن جا که در فصل دوم از «مقدمه اول» در کتاب «الانسان الکامل» خود عنوان می کند که «… از شنیدن تا دانستن راه دور است» .

(صفحه ۲۹، دریافت یگانگی در معماری ایرانی، نشر فضا، ۱۳۹۳، محمد منصور فلامکی)

اشاره استاد فلامکی به «عزیز الدین نسفی» که از عارفان قرن هفتم هجری است که جمله ای زیبا دارد با این مضمون : «جهان همه خیال است در خیال و وهمی در وهم» . و از همین جا می خواهم به بحث خود برسم. به معنایی که در واژه پوئزیسیس نهفته که در یونان باستان به هر گونه خلاقیتی و آفرینشی اطلاق می شد که در زبان و برای به وجود آوردن یک متن انجام کمی گرفت. به زبان امروز ی شاید بتوانید بگوییم: ساختن متن، از یک شعر تا یک نمایشنامه، تا یک روایت. در ابرابر این ساختن ما مفههوم تخنه را داشتیم که آن را می توان به «فن» ، «هنر» و مهارت» و «شغل» ترجمه کر د و از همین روست که معمار یا آرشی تکتتوس ، سازنده بزرگ یا هنرمند بزرگ بود که در «ساختن » و توانایی به ساختن مادی تعریف می شد و به ویژه ساختن مادی فضا یا مادیت دادن به فضا که فضاهایی دیگر را درون خود جای دهد.

آنچه استاد فلامکی در مجموعه کتاب های فضا تلاش در ایجادش داشته است و به خصو در کتابی که با عنوان «دریافت یگانگی در معماری ایرانی» و در بسیار ی از ترجمه هایی که نشر فضا منتشر کرده است از جمله کتاب دیگری که همین روزها برای نگاهی و نظری به من داده شد یعنی کتاب «نشان های نمادین ژاپن» به قلم جان دبلیو دوئر و با ترجمه سحر قدیمی ، دیده می شود، تمایل به همین گذار معماری به مثابه ساختمان به معماری به مثابه شعر است. در کتاب نخست نویسنده تلاش می کند رابطه میان حس و احساس را بشکافد و از درکی حسی به ادراکی معنایی برسد که رابطه شان معنا است. در کتاب دوم، نویسنده، به «مون» ها یا نشان هایی اشاره می کند که به ویژه در جنگ ها به کار می آمدند تا هویت افراد را مشخص کنندو آنها بتوانند خود را از دیگران متمایز کنند. نشان هایی که اشکلا دو بعدی شده فضاهایی سه بعدی هستندو شاید بتوان گفت در فرایندی معکوس خرکت می کنند که از احساس به حس می رسد.

در هر دو مورد و در بخش بزرگی از کتاب های نشر فضا با نوعی تاکمید بر خرکت مرکز گریز از معماری روبرو می شویم . گویی ساختمان و ساختن در معنای تخنه، می تواند ما را اسیر فضا در سطخی ترین معنای آن بکنند و راه برون رفت از انی دیدگاه سطخی، معنایی است که باید آن را در مفهوم هنر، تصویر، شعر و ازادی خاصل از آنها جست. باز هم به انی نکته باز می گردم که به گمان من ، تجربه زیسته انسان ها شاید بهترین معیار برای آن باشد که بر آنچه می گویند ارزیابی کنیم. نشر فضا و موسسه فضا را در کنار و همراه با کتاب هایش باید از خلال شخصیت بنیانگذارش دنبال کرد که همواره با حضور خود فضا را دگرگون کرده است. حشور با او و در کننار او ، معنای فضا را تغییر می دهد و ما را از تخنه به پوئزیس می رساند. و این به گمان ما مهم ترین جیزی است که امروز در معماری به طور عام و معماری ایرانی به طور خاص ما بدان نیاز داریم.

اگر در مقابل این پرسش قرار بگیریم که معماری چیست؟ شاید بتوان به دو گونه به این پرسش پاسخ داد:

نخست آنکه: معماری نوعی مفهوم سازی است از فضا در ذهن

و سپس آنکه: معماری ساختن ترکیب های فضایی است بر اساس ذهن

کدام یک از این دو گزاره را می توان به واقع پذیرفت. به باور ما راه دیگری نیز وجود دارد و آن شکل چرخه ای است که با همان کلام عارف ما در تناسب است: جهان تمام، خیال است در خیال و وهم است در وهم. چرخه خیال به وهم و وهم به خیال که اندیشه فلامکی در میانه آن ، ماده را قرار می دهد. از این رو و با توجه به آنچه گفته شد شاید بتوانیم به یک جریان یا یک فرایند – فکر برسم که می توان آن را در یک گزاره به صورت زیر خلاصه کرد:

حرکت جهان واقع به رابطه یا روابطی حسی و حرکت آن به ادراک یا تداوم حس ها برای ساختن فکر و ذهنیت و فهم و روح و در نهایت از آنجا خرکت به سوی شاعرانگی(بوطیقا) برای آفرینش آنچه فراتر از حس قرار می گیرد و در عالم خیال، رویا و وهم تعریف می شود، و سرانجام بازگشت به جهان واقع با دستی پرتر و با اندیشه شسته شده در ادراکی ناب.

به باور ما در سنت فلسفی معماری معاصر قله های انی فرایند را می توان در بوطیقای فضای بشلار، بوطیقای شهر پیر سانسو و ابداع روزمرگی میشل دو سرتو یافت. سه کتاب کلاسیکی که هر سه در دست ترجه به زبان فارسی است و به گمان ما می تواند دیدگاه های مارا از شهر به شکلی گسترده تغییر دهد.

نتیجه ای که می توانم از این سخن کوتاه بگیرم و صرفا برای قدردانی از تلاش های بی پایان استاد فلامکی به دعوت ایشان در اینجا بر زبان راندم این است:

جهان، از خردترین اشکال انسانی آن در وجود خود انسان تعریف می شود، تا کلان ترین اشکالش، در زندگی کنونی ما در شهر و در فضای شهری تعریف می شود. این زندگی امروز در شرف یک مهاجرت بزرگ قرار دارد، مهاجرتی از جهانی صرفا واقع و مادیت یافته به جهانی در فاصله واقعیت و خیال که انقلاب اطلاعاتی به همه ما تحمیل می کند و باید زیستن در آن را آموخت. در اسنانه این مهاجرت بزرگ ما نیاز به توشه ای بزرگ داریم که همان شعر است. دست های ما در آن واخد هم بسیار خالی است و هم بسیار پر. خالی است زیرا چندان توجهی به هویت خود و سرمایه های گرانقدری که در اختیار داریم نکرده ایم و ابزارهایی که برای استفاده از انی سرمایه ها یعنی گذار به شاعرانگی به آنها نیاز داریم فراهم نیاورده ایم. اما دستان ما پر است زیرا این سرمایه ها از خلال زبان برای ما وجود دارند، خافظ و سعدی و خیام و مولوی واقعیت های شاعرانه ای هستند که در خط به خط اندیشه آنها می توان جهان هایی کشف ناشده یافت و این ها تازه گروهی از شاخص ترین و مشهورترین اندیشمندانی هستند که در طول بیش از هزار سال تاریخ زبان فارسی برای ما باقی مانده است ، هزاره ای که می توان به طرف گذشته آن را گستردو تا ریشه های هند و ایرانی اش پیش رفت و یا روی به سوی آینده گرفت و با فرافکنی اندیشه زبان شاعرانه آن را در آینده هایی بسیار دوردست جست.

فضا معماری ما، امروز فضای مسموم از ساختن در بدترین معنای این واژه است، اما این امر امری محتوم و غیر قابل تعییرنیست. همه چیز می تواند در بدترین جهت ، همچون در بهترین جهت پیش برود. به باور ما آنچه می تواند شانس ما در آینده نزدیک باشد همان چیزی است که شانس ما در گذشته نزدیک بوده است یعنی ابتکارهای شخصی همچون موسسه فضا، که شاید با نوعی خود خواهی باز هم خواسته باشم هدف مفروض خودم را برای آن حرکت از فن به شعر و از تخنه به پوئزیسی بدانم. مهم ترین د ستاورد نشر فضا به باور من و به برکت شخصیت دکتر فلامکی شاگردان اندیشمندشان به تحقق رساندن همین معادله بوده است. آیا این ها لزوما ربطی به معاری دارد؟ بدون شک خیر. بسیاری از معماران هرگز وقت خود را نه صرف خواندن و نه صرف به بیان در آوردن و به خصوص کمک به بیان در آوردن دیگری نمی کنند. اینجا است که «فضا» به معنای خاص و عام خود معنای ویژه ای می یابد و به چند کتابی که به مثابه چند نمونه کار موسسه در دست دارم بکنیم ، هر یک از این ها گویای همین تمایل به گذار از معماری برای رسیدن به هنر و گذار از هنر برای رسیدن به معماری ، گذار از هویت فردی یک هنر به هویت جمعی هنر به معنای عام و برعکس است.

متن مکتوب سخنرانی ناصر فکوهی در خانه هنرمندان روز ۲۴ آبان ۱۳۹۴، در جلسه سالگرد موسسه فضا، از این جلسه یک گزارش در روزنامه شرق نیز (بدون بازخوانی نگارنده) با عنوان «شعر وارگی فضا» منتشر شده است.

قابل ذکر است که در این مورد همچون تمام موارد دیگر تنها متن منتشر شده در وبگاه انسان شناسی و فرهنگ مورد تایید ما است.