بهشت و دوزخ در قلمرو ادبیات
و اما در خصوص فلاسفه اسلامی احتمالا میتوان گفت که برخی از آنها یا اصلا وارد مباحثی همچون «بهشت و دوزخ و جهان آخرت» نمیشوند و یا سعی داشته اند به نوعی آنرا تأویل و تفسیری باطنی کنند. به طور کلی نحوه درک از «بهشت» و «دوزخ» و یا «معاد»، محل بحث بوده است. داود قیصری در شرح مقدمه ای که برای «فصوص الحکم» ابن عربی نوشته است، آنرا از جایگاهی نشان میدهد که ارتباطی با «حواس مکانمندِ عالم دنیوی» (ظاهری) ندارد. چنانچه میگوید: «مکان بهشت و دوزخ در ظواهر این عالم نیست، چون موجودات این عالم با حواس ظاهری ادراک میشوند و به اعتبار نحوه وجود محسوسند، و وجود جنت و نار، از جمله موجودات محسوسه به حواس ظاهری نیستند؛ زیرا مراتبِ بهشت وجود در عوالم معنی، اعم از روحانی و مثالی و برزخی قرار دارند. حقیقت بهشت و دوزخ در داخل حجب سماوات و ارض قرار دارد، و در این عالم مظاهری دارد و اخباری که در تعیین محل از برای بهشت و دوزخ ذکر شده است، محمول بر مراتب جنت و جهنم است» ( ۱ ).
و همو در خصوص «عذاب قبر و سکرات موت»، مینویسد این «مباحث مربوط به نفس و مقامات آن و اثبات عوالم برزخی در قوس صعود و نزول وجود، از مسائلی است که به طور کامل تا قبل از صدرالمتألهین از آن بحث نشده است. شیخ الاشراق، معترض این قبیل مباحث شده است و به نحو کامل در آن بحث نکرده است و در صدد براهین تام و تمام، خالی از مناقشه در اثبات این معنی بر نیامده است. عرفا خصوصا محیی الدین، از این مسئله به طور مبسوط بحث کرده است، ولی او هم در صدد رفع اشکالات و نقوض و مناقشات حکمای مشائین بر نیامده است. مطالب کشفی او را “اهل استدلال” مورد اعتماد نمی دانسته و مناقشات خود را وارد میدانسته اند» ( ۲ ).
اما ظاهراً غزالی «حوادث قبر» در اولین شب گور، را «آیینه و تمثیل»ی میداند از «حوادث همین جهان» ( ۳ ) ؛ حال آنکه شاه ولی الله از جهان دیگری به نام عالم برزخ سخن میگوید که مابین جهان محسوسِ مادی و عالم مثال قرار دارد ( ۴ ) . و از نظر شیخ الاشراق، «عالم مثال»، همانا «عالم اشباحی» است که در جهان ملموس، وجود مادی ندارد، اما جایگاه اصلیِ صُوری است که توسط قوه متخیله قابل درک هستند. وی (شیخ الاشراق)، بر این اعتقاد است که «زنده شدن اجساد در قیامت و اشباح ربانی و تمام وعده های نبوت از همین عالم اشباح ثابت می شود».( ۵)؛
اما در جهان «شاعرانه ـ عاشقانه»، وضع به گونه ای دیگر است. چرا که سخن بر سر «عشق» و «طریق راهیابی» به «یار» است و البته با روشهایی متفاوت؛ به عنوان مثال کسانی همچون حافظ و سعدی و یا …، از نمادهای عالم دنیوی که همانا خاکی و یا زمینی است به ابراز چگونگی عشق و یار خود میپردازند و یا برخی هم ، همچون مولوی از بکار گیری آن نمادها پرهیز میکند و سر راست به سراغ «وصل» و یا نحوه رسیدن به یار و «جمع گردیدن»، میرود . و عمده ترین مسئله اش در جهان هستی، «جدا افتادگی» اش از « اصل خویش» است؛ که اصلا با ذکر همین وضعیت غربت و دورماندگی است که مثنوی خود را آغاز میکند:
«بشنو از نی چون حکایت میکند ، از جدایی ها شکایت میکند ؛ کز نیستان تا مرا ببریده اند، از نفیرم مرد و زن نالیده اند؛ سینه خواهم شرحه شرحه از فراق، تا بگویم شرح درد اشتیاق؛ هر کس کو دور ماند از اصل خویش ، باز جوید روزگار وصل خویش؛ من بهر جمعیتی نالان شدم، جفت بد حالان و خوش حالان شدم؛ هر کسی از ظن خود شد یار من، از درون من نجست اسرار من؛ سر من از ناله من دور نیست، لیک چشم و گوش را آن نور نیست …» ( ۶ )
(ادامه دارد …)
نوشتههای مرتبط
منابع :
(شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم شیخ محیی الدین ابن عربی؛ به کوشش و ترجمه سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰، چاپ سوم ، ص ۷۷۴
(شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم شیخ محیی الدین ابن عربی؛ به کوشش و ترجمه سید جلال الدین آشتیانی، انتشارات امیرکبیر، ۱۳۷۰، چاپ سوم ، ص ۵۱۷، ۵۱۸
(رضی، هاشم ؛ روحانیت ، تاریخ ادیان، تاریخ تحلیلی ادیان و مذاهب در جهان از آغاز تا امروز؛ کتاب اول، نظامات مذهبی در جهان؛ انتشارات کاوه ، بی تا. ۴۵۸ )
(رضی، هاشم ؛ روحانیت ، تاریخ ادیان، تاریخ تحلیلی ادیان و مذاهب در جهان از آغاز تا امروز؛ کتاب اول، نظامات مذهبی در جهان؛ انتشارات کاوه ، بی تا. ص ۴۶۰
(رضی، هاشم ؛ روحانیت ، تاریخ ادیان، تاریخ تحلیلی ادیان و مذاهب در جهان از آغاز تا امروز؛ کتاب اول، نظامات مذهبی در جهان؛ انتشارات کاوه ، بی تا. ۴۵۸ )
(مثنوی معنوی، دفتر اول)