انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از فکر کردن انصراف ندهیم (پاسخ به برونو کارسنتی و دیگران)

نوشتۀ دیدیه فسن، ترجمۀ سپیده پارساپژوه

دیدیه فسن به خاطر مقاله «شبح یک قتل عام» که در تاریخ ۱ نوامبر نوشته بود، در متنی شدیدالحن توسط برونو کارسنتی، ژاک ارنفروند، ژولیا کریست، ژان-فیلیپ هورتین، لوک بولتانسکی و دنی تروم در شماره ۱۳ نوامبر همان رسانه مورد اتهامات مختلفی قرار گرفت. اما همان شب، به جوابیه‌ای را منتشر کرد که ترجمه آن را اینجا می‌گذارم:‌

«شرط مناظره علمی احترام به مخاطب و صداقت ادعاهایی است که در مخالفت مطرح می‌کنیم. جریان فحاشی‌هایی که بر من بارید، با دقت و روح همکاری در ادبیات علمی که همه از آن انتظار داریم، منطبق نیست.

تحریف نظرات من، اغراق‌کردن در اندیشه من، خشونت این توهین، اتهامات افتراگونه و مغرضانه‌ای که به من بسته‌اند شایسته آنچه که می‌توان از بیان مشروع مخالفت انتظار داشت، نیستند. در جایی که انتظار تبادل فکر و نظر می‌رود، تنها حذف نظر مخالف با تحقیر و رسواکردن و برچسب‌زدن اتهامات سنگین، غیر قابل قبول است. بنابراین، من اینجا به دادستان‌هایی که مرا محکوم می‌کنند جواب نمی‌دهم. بلکه بنظرم لازم می‌آید تا برای خوانندگانم حقیقت را در مورد معنای آنچه نوشته ام، بیشتر توضیح دهم.
نقش علوم اجتماعی کمک به درک جهان است. این نقش وقتی که موضوعات حساس هستند، اهمیتش بیشتری پیدا می‌کند: وقتی که شور و هیجان جای تفکر را می‌گیرد، وقتی که متهم و محکوم‌کردن جایگزین تحلیل می‌شود. کار تحقیق بر پایه بررسی و تفسیر استوار است. هدف آن روشن‌کردن چیزهایی است که در شرایط پیچیده، در وضعیت‌های تار و مبهم رخ می‌دهند، و این کار با بهره‌گیری از آنچه که ویژگی تمام رشته‌های علمی است، یعنی روحیه انتقادی انجام می‌شود. البته، این روش رست یابی به حقیقت را تضمین نمی‌کند، اما تلاش می‌کند تا کذب‌هایی را که حقیقت به نظر می‌رسند زیر سوال ببرد. این کاری است که من همیشه سعی کرده‌ام در تحقیقاتم انجام دهم، تحقیقاتی که همیشه بر سوالات اخلاقی و چالش‌های سیاسی دشوار، به خصوص بر ارزش نابرابر زندگی‌ها، متمرکز شده‌اند. پس چگونه اینها به خود اجازه داده‌اند بنویسند که برای من، «یک زندگی یهودی ارزش کمتری نسبت به هر زندگی دیگری دارد»؟

نمونه دردناک نابرابری که دربارۀ آن صحبت می‌کنم، غزه در جنگ اسرائیل و فلسطین است. در طول جنگ سال ۲۰۰۹ نسبت تعداد کشته‌شدگان اسرائیلی و فلسطینی یک به صد بود، و اگر تنها به غیرنظامیان محدود شود، این نسبت حتی بالاتر است. در جنگ سال ۲۰۱۴، یک کودک اسرائیلی در مقابل بیش از پنج کودک فلسطینی، جان خود را از دست دادند. رویدادهای اخیر حاکی از آمار انسانی بسیار سنگین‌تری است. پس از کشتار غیرنظامیان توسط شاخه نظامی حماس در جنوب اسرائیل، مردمان غزه، قربانی بمب‌باران‌های گسترده و محاصره منابع حیاتی، توسط ارتش اسرائیل شده و قتل عام می‌شوند. در چنین وضعیتی، جایی که دولت‌های غربی، که نفرت‌شان را نسبت به قتل غیرنظامیان اسرائیلیان بطور مشروعی ابراز کرده بودند اما حتی یک کلمه‌ هم برای مرگ هزاران کودک غزه‌ای به زبان نیاوردند، است که من مقاله «شبح یک نسل کشی» را نوشتم. در حالی که مسئولان سیاسی اروپایی و آمریکایی حق اسرائیل به دفاع از خود را اعلام کردند، بی آن‌که هیچ محدودیتی در آن برای حقوق بشر در نظر بگیرند، من فکر کردم که ضروری است که صدای همه کسانی را که در سراسر جهان، اعم از  یهودی و غیر یهودی، دانشگاهی و متخصص، دارند از خطر یک نسل کشی هشدار می‌دهند، شنیده شود. این یک خطر واقعی است، زیرا متاسفانه نسل‌کشی‌ها همیشه یک تفسیر حقوقی پس از واقعه هستند. و که بر اساس کنوانسیون بین‌المللی سال ۱۹۴۸ که توسط اسرائیل امضا شده است، جلوگیری از آنها الزامی است.

با اینحال صرفا به طرح این خطر بسنده نکردم. با تشریح یکی از ساختارهای تاریخی نسل کشی، خواستم نشان دهم که چه اتفاقی دارد در غزه رخ می‌دهد. وقتی که به مدت ده سال در آفریقای جنوبی مشغول به تحقیق بودم، موضوع نابودکردن هرروها در آنچه امروز نامیبیا است و در آن زمان تحت سرپرستی آلمان در جنوب غرب آفریقا بود، توجهم را جلب کرد. در اوایل دورۀ سرپرستی آلمان، در پایان قرن نوزدهم، همزیستی میان مستعمره نشینان آلمانی و دامداران هررو صلح‌آمیز بوده، و حتی یک تفاهمنامه هم بین دو طرف امضا شده بوده است. اما اندکی بعد، رویدادهایی اتفاق افتاد که منجر به آن چیزی شد که سازمان ملل در سال ۱۹۸۵ آن را نسل‌کشی دانست، و این رویدادها در سه مرحله پی‌درپی رخ دادند: ۱. ابتدا، مستعمره نشینان آلمانی پیمان خود با هرروها را شکستند، آن‌ها را از بخش‌های هرچه بزرگتری از سرزمین هایشان محروم کردند، و مورد خشونت قرار دادند و با تشبیه آن‌ها به حیوانات، درجۀ انسانیت را از آنها سلب کردند. ۲. سپس یک شورش رخ داد، هرروها در یک حمله غافلگیرانه بیش از صد مستعمره نشین آلمانی را به قتل رساندند. ۳. در نهایت، ارتش آلمان مداخله کرد، فرمانده آنها اعلام کرد که می‌خواهد «هرروها را نابود کند»، بخشی از جمعیت را کشته و بقیه را به صحرا فرستاد و با تحمیل محاصره‌ای که منجر به گرسنگ و تشنگی شد، چند ده هزار مرد، زن و کودک را به کام مرگ کشاند.

رمزگشایی از این ساختار نسل کشی – یعنی سوءاستفاده مستعمره نشینان؛ حمله کشنده هرروها؛ حدف نهایی این مردم – می‌تواند به ما در درک اینکه امروز در غزه چه اتفاقی می‌افتد، کمک کند. این آن چیزی است که پل وینِ تاریخ نگار آن را «مقایسه‌ی رهیافتی آنی» می‌نامد، یعنی نزدیک آوردن دو واقعه نه برای اینکه بگوییم آنها مشابه هستند، بلکه بخاطر اینکه یکی به درک بخشی از دیگری کمک می‌کند: محرومیت  فلسطینی‌ها از زمین‌هایشان توسط مستعمره نشینان اسرائیلی در چند دهه اخیر، تحقیرآنها توسط ارتش و انسانیت زدایی از آنها توسط دولت فعلی، سپس حمله خونین حماس به کیبوتس‌ها، و در نهایت کشتار بیش از ده هزار شهروند در غزه توسط بمباران منازل و بیمارستان‌ها و تحریم ساکنان از آب، غذا، داروها و برق، به نظرم می‌آمد که این ساختار را تکرار می‌کند و مستلزم یک موضع گیری علنی است، آن هم در حالی که رؤسای دولت‌های غربی از دعوت به آتش بس امتناع می‌کردند. و البته که این تحلیل قابل بحث است. برخی از همکارانم به من گفتند که این تحلیل به نظرشان بنیادی نمی‌آید، اما برخی دیگران اظهار کردند که این تحلیل به آنها کمک کرده است

با این همه من «وجود دولت اسرائیل» را که دست آوردی آنقدر بدیهی بنظر می‌رسد که یادآوری اش بیشتر شک برانگیز است، زبر سوال نمی‌برم. با صحبت کردن از استعمار، به اعمالی اشاره می‌کنم که توسط قطعنامه‌های متعدد سازمان ملل محکوم شده است زیرا روستاییان و دامداران فلسطینی را از زمین هایشان رانده، زمین هایشان را اشغال کرده، باغ‌های زیتونشان را ویران کرده، و اجازه داده است تا مستعمره نشینان و نظامیان تحقیر بیشتری بر این مردم روا بدارند و در نهایت هم مرتکب صدها کشتار در میان آنها بشوند. شکل گیری دولت اسرائیل در حقوق بین الملل ثبت شده است. استعمار سرزمین فلسطینیان توسط او، تجاوز محسوب می‌شود.  این تذکر نقض قواعد حقوقی توسط حکومتی است که برخی از اعضایش نه حق انسان بودن برای فلسطینیان قائل‌اند، نه حق موجودیت به عنوان یک ملت برای آنها.

اینکه در مورد متن مقاله من گفته‌اند که «هولوکاست را نسبی می‌کنم» چون وقایع سال ۱۹۰۵ را با وقایع سال ۲۰۲۳ مقایسه می‌کنم – و نه با نسل کشی یهودیان اروپایی – به نظرم کلا ادعای بی ربط و خارج از موضوع است. امروزه یاد و خاطره قربانیان هولوکاست توسط افرادی در اسراییل آلوده و لکه‌دار می‌شود که جرایم حماس را با موضوع «راه حل نهایی» (هولوکاست) مقایسه می‌کنند، فلسطینیان نازی می‌دانند و یا در اجلاس سازمان ملل ستاره زرد بر سینه‌شان می‌زنند.

در وضعیت حاضر، فیلم فوق‌العاده و هولناک «آخرین روز إسحاق رابین»‌ ساخته از آموس گیتای، واقعیت‌های خشونت افسارگسیخته و انزجاری که می‌تواند توسط ملی‌گرایی مذهبی در رفتارها و در نوشته‌ها به وجود آید را بطور عریانی نشان می‌دهد. اما مهمترین صحنه فیلم، بحث و گفتگویی است که در دل کمیته تحقیق دربارۀ ترور نخست وزیر اسرائیل صورت می‌گیرد ؛‌ گفتگو بین وکیلی که سعی می‌کند واقعیت‌ها را در یک چشم‌انداز تاریخی قرار داده و توضح دهد و به سیاست فجیع استعمار اراضی فلسطینی اشاره می‌کند، ولی رئیس کمیته که به او می‌گوید که او به آنجا دعوت نشده تا دربارۀ گذشته صحبت کند و باید دربارۀ وقایع ۴ نوامبر ۱۹۹۵ صحبت کند. امروز هم برای برخی، تاریخ صرفا از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ آغاز می‌شود. اگر بخواهیم مثل دبیرکل سازمان ملل متحد به آنها بگوییم که این روز تراژیک ۷ اکتبر «از عدم نیامده است»، همان چیزی که من نیز در متن مقاله‌ام می‌خواستم بیان کنم، برایشان غیرقابل تحمل است. این افراد چون در انکار عقلانی و منطقی این واقعیت ناتوان هستند، رویه‌ افترازنی را بکار می‌گیرد و بدین ترتیب با برچسب‌هایی چون یهودستیزی نام کسانی را که با آنها موافق نیستند لکه‌دار می‌کنند، زیرا تنها هدفشان بی‌اعتبارکردن تحلیل‌های آنهاست.

اما برای کسانی که می‌خواهد شاهد دست‌یابی به صلح عادلانه و پایدار را در میان فلسطینیان و نیز اسرائیلیان باشند – که من هم در زمره همین صلح جویان هستم، باید بگویم که تا وقتی که تاریخ انکار شود، هیچ صلحی حاصل نمی‌شود، با همه مسئولیت‌هایی که این انکار تاریخ به همراه دارد.

لینک مقاله:

Ne pas renoncer à penser – réponse à Bruno Karsenti et al.

https://aoc.media/opinion/2023/11/13/ne-pas-renoncer-a-penser-reponse-a-bruno-karsenti-et-al/