انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

از بهشت و دوزخ در قلمرو دینی تا اتوپیا و دیستوپیا در هستی اجتماعی(۲۰)

«سرکوبِ» عواملِ دیستوپیایی در آرمانشهرها

و اکنون به آرمان‌شهر فارابی می‌پردازیم و در همین ابتدا بگوییم با وجودی که وی شهر آرمانی اش را از جمهوری افلاطون وام گرفته است، اما ساکنین شهرهای اسلامیِ دوران فارابی، به دلیل نبودِ تجربه های دموکراتیک شهروندانِ دوران افلاطون، اصلاً نمی‌توانستند مخالفتی با ایده و نظریه های «آرمان‌شهریِ» فارابی داشته باشند، چه رسد به اینکه فارابی بخواهد آنها را از جمهوری اش تبعید و یا سرکوب کند. بدین معنی که وی (فارابی) اصلا نمی‌توانست با هنرمندان و شاعرانِ زیسته در تجربیات دموکراسی مواجه باشد که بخواهد به منزله افراد درد سر آفرین، آنها را از شهر آرمانی اش بیرون براند. چرا که اعتقادات اسلامی و بنیانهای فکری و دیدگاههای هنریِ برخاسته از آن، فی نفسه از همان صدر اسلام مانعی بوده در شکل گیریِ هنرمندان و نقاشانِ خارج از کنترل و نظارت دین اسلام؛ از اینرو، اصلا نمی‌توانستند حتی در عالم نظری، همچون نقاشان و شاعرانِ یونانیِ «زیسته در تجربه دموکراسیِ» عصر افلاطون، به عنوان معترض و مخالف خوان، «خطر» برهم زدن آرمان شهر فارابی را داشته باشند…

بر این اساس می‌توان گفت، آرمان شهر فارابی، در مقایسه با جمهور افلاطون، اصلا مشکلی در برابر خود ندارد تا بر علیه اش ناگزیر به موضعی دفاعی و سرکوبگرایانه شود. به همین دلیل هم با ایده ی کاملا یکدست و رام و فارغ از هر گونه تنش مواجه می‌شویم. حال آنکه چنانچه دیدیم، به لحاظ نظری، می‌شد با آرمان شهر افلاطون وارد بحث، گفتگو، تعامل و جدال فلسفی گردید. بنابراین از این نظر، آرمان شهر فارابی، وضعیتی «انفعالی» دارد و به قول گادامر نمی‌تواند به «امتزاج افق» تاریخی با عصر جدید دست ‌یابد… !
باری ، فارابی به اقتباس از جایگاه همکاری و تعاون در فلسفه افلاطون ( ۱ )، تعاون را نقطه عطف آرمان شهرش قرار می‌دهد و از اینرو جامعه را مبتنی بر نیاز افراد به یکدیگر می داند ( ۲ ) . هنگامی که وی در مقام فیلسوف اسلامی، با الهام از مدینه فاضله افلاطون، به ترسیم وتوصیف آرمان شهر خود می‌پردازد، ضمن آنکه «همکاری و تعاون» را لازمه هر جامعه ی کاملی می‌داند، از «سلسله مراتبی» بودنِ آن، به عنوانِ شرطی اساسی، غفلت نمی‌کند ( ۳ ) . او مشخصاً آرمانشهر را به «بدن انسانِ سالم» تشبیه می‌کند، که تمامی اندامها در همکاری با یکدیگر به سر می‌برند و سلسله مراتبی عمل می‌کنند؛ رئیس را «دل» ، می‌داند، اندامهایی که به آن نزدیک هستند، در مرتبه پایین تر از آن قرار می‌دهد که وظیفه شان فراهم ساختن چیزهایی است که مورد نظر و هدف رئیس است و جالب اینکه در مرتبه ای پایین تر، اندامهای دیگری را قرار می‌دهد که وظیفه شان، فراهم کردن ، اهداف مورد نظر اندامهای گروه دوم یا بعد از رئیسِ بَدن (دل) است و ِالا آخر، تا بالاخره به اندامهایی می‌رسد که فقط خدمت می‌کنند و خود از ریاست بی بهره اند. و این را هم بگوییم که فارابی«وضعیت موجود» در آرمان شهرش را به همین گونه ترسیم می‌کند: «حضرت سببِ نخستِ متعال / خدا ، نسبتش به دیگر موجودها ، همچون شاهِ آرمانشهر است به دیگر شهروندان آن ، زیرا موجودهای برکنار از ماده ، به «سببِ نخست» ، نزدیک ترند و پایین تر از آنها جسم های آسمانی اند ( ۴) و پایین تر از آسمانی ها ، جسم های هیولانی قرار دارند و پایین تر از هر کدام ، هدف بالاتر از خود را ، اندک اندک ، دنبال می کند ، تا بدان مرتبه ای بیاید که میانشان با حضرت نخستین متعال هیچ گونه واسطه ای نیست» ( ۵ ).
یعنی در نهایت به گروهی می‌رسد که فقط «خدمت کننده» اند. وانگهی در شهر آرمانی فارابی ، با نگرش بنیادیِ سلطه جویانه مواجه نمی شویم ، و این از اینروست که این جامعه ، هم مبتنی بر «تعاون» است ( ۶ ) ، و هم اینکه به دلیل سلسله مراتبی بودن جایگاه شهروندان ، «پیروی» و «اطاعت » از رده ی بالاتر از خود ، جزء ارکان مهم این جامعه است. ( ۷ ) .
ادامه دارد …

منابع :
۱. افلاطون، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی ، بنگاه ترجمه و نشر کتاب ، تهران، ۱۳۴۸.
۲. آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸
۳. ابونصر محمد فارابی ؛ برگرفته از کتاب آرمان شهر فارابی ؛ مروری بر زندگی و آثار ابونصر فارابی ؛ تألیف غلامرضا جمشید نژاد اول ، همشهری ، اندیشمندان ایران و اسلام، ۱۳۸۸ ، ص ۱۴۴ .
۴. همان ، ص ۱۴۷ .
۵. همان ، ص ۱۴۷، ۱۴۸
۶. همان ، ص ۱۴۴ .
۷. همان ، ص ۱۴۶