امیر عسگری
همانطور که در قسمت اول گفته شد، نخستیها با خزانه کمی از آواها که نسبتاً ثابت و غیرانعطافپذیر هستند، با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند که هر کدام به شرایط اجتماعی آن گونه بستگی دارد، اما این خزانه کم می تواند معانی باز، قابل تعدیل و شناختی غنی داشته باشد. شنوندگان از آواهای مختلف، اطلاعاتی غنی، معنایی و حتی پیشنهادی استخراج کرده که از دید برخی افراد، یک نخستی قصد دادن چنین اطلاعاتی را نداشته است (چنی و سیفارث ۱۹۹۸).
نوشتههای مرتبط
علائم افکتیو و نمادین: یک دوگانگی اشتباه
این تمایز مشخص بین علامت دهنده و گیرنده آوا به ما کمک میکند تا یک نظریه را روشن کنیم که از زمان داروین در کتاب “بیان هیجانات در انسان و حیوان” به عنوان سوالی درباره آواگری در نخستیها وجود داشته است. در ادامه راه داروین، کردارشناسان نوین بر این تصور بودهاند که ارتباطات آوایی در حیوانات با زبان انسان بسیار تفاوت دارد، زیرا این ارتباط در حیوانات یک سیستم “افکتیو” و بر پایهی هیجانات است، درحالیکه در انسانها یک سیستم “ارجاعی” بر پایهی ارتباط بین لغت، اشیاء و اتفاقاتی است که در حال رخ دادن هستند (هازر ۱۹۹۶؛ مارلر و همکاران ۱۹۹۲؛ اوینگز و مورتون ۱۹۹۸؛ اورن و رندال ۱۹۹۷؛ سیفارث و همکاران ۱۹۸۰)، اگرچه این دوگانگی از نظر منطقی اشتباه است.
پتانسیل یک آوا برای کارکرد به عنوان یک علامت ارجاعی بستگی به این مسئله دارد که آن آوا تا چه حد به یک موضوع بوم شناختی و یا اجتماعی خاصی ارتباط داشته باشد. مکانیسمهایی که زیربنای این ارتباط خاص را تشکیل می دهند، نامربوط هستند. صدایی که یک موش را درباره نزدیکی وقوع یک شوک آگاه می سازد، آوای آگاهی دهندهای که یک میمون وروت را از حضور یک پلنگ با خبر می سازد، یا زنجیره خرخرهای تهدیدآمیز و جیغهایی که به یک بابون می فهماند که B3 و D2 در حال جدال هستند، همگی پتانسیلی دارند که می توانند شنونده را از اطلاعاتی دقیق آگاه سازند و این به دلیل تداعی قابل پیش بینی با دامنه باریکی از وقایع است. مکانیسمهای متفاوت که به چنین تداعی منتهی می شوند، هیچ تاثیری بر پتانسیل علامت برای آگاهی دادن ندارند (سیفارث و چنی ۲۰۰۳). هیچ رابطه اجباری بین “ارجاعی بودن” و “افکتیو بودن” در علامت دهی وجود ندارد. دانستن اینکه یک آوا ارجاعی است (مثلاً پتانسیل انتقال اطلاعات بسیار خاص) هیچ چیز درباره اینکه دلیل زیربنایی آن افکتیو است یا خیر به ما نمی گوید. متقابلاً دانستن اینکه تولید یک آوا بر مبنای افکت آواگر است مسئلهای را درباره پتانسیل آن آوا به عنوان یک علامت ارجاعی بیان نمی کند.
بنابراین از دیدگاه نظریهای محسوب کردن علامتهای حیوانات به شکل کاملاً ارجاعی یا افکتیو اشتباه است زیرا دو ویژگی یک ارتباط کاملاً متمایز و مستقل از یکدیگر هستند. علائم ارجاعی می توانند به دلیل هیجانات علامتدهنده باشند یا می توانند کاملاً از برانگیختگی مستقل باشند. علامتهای افکتیو می توانند به دلیل یک محرک خیلی خاص به وجود بیایند و به عنوان آواهایی ارجاعی عمل نمایند یا اینکه می توانند به دلیل تعداد زیادی از محرکها به وجود آیند که شنوندگان را از اطلاعات کلی آگاه می سازند. از نظر اصولی، هر نوع ترکیبی از نتایج ممکن است. ویژگیهای افکتیو و ارجاعی علامتها از نظر منطقی متمایز هستند و این مسئله حداقل در ارتباطات حیوانات دیده می شود، زیرا ویژگی افکتیو بستگی به مکانیسم تولید آوا در علامت دهنده دارد، درحالیکه ویژگی ارجاعی بستگی به توانایی شنونده در بیرون کشیدن اطلاعات از وقایع محیط اطراف خود است. علامتدهندگان و گیرندگان علامت با وجودیکه در یک رویداد ارتباطی به یکدیگر مربوط هستند، از نظرات دیگر جدا و متمایز هستند، زیرا مکانیسمهایی که باعث آواگری یک علامت می شود، به هیچ وجهی توانایی شنونده برای بیرون کشیدن اطلاعات از آن آوا را محدود نمی کند.
خرخر بابونها می تواند مثال خوبی باشد. رندال (۲۰۰۳) از دادههای رفتاری برای کدگذاری تعاملات اجتماعی استفاده نمود که شامل خرخرهای “حرکت” و “نوزادی” با میزان برانگیختگی بالا و پایین در بابونها بود. او سپس آواهایی که در این دو موقعیت ایجاد می شد را مورد آزمایش قرار داد و متوجه شد که در هر موقعیت، اشکال صوتی مشخص یا انواع مختلف رساندن آواها با برانگیختگیهای آشکاری همبستگی دارند. در خرخرهایی که در کشمکشها به وجود می آیند، و هنگام برانگیختگی بالایی وجود دارند، تعداد آواها بالاتر، میزان بالاتری از آواگری، و آواهای بالاتری از نظر فرکانس هستند نسبت به زمانیکه برانگیختگی در کشمکشها پایینتر باشد. تحلیلهای بیشتر نشان دادهاند که اختلافهای قابل ملاحظهای در موقعیتهای مختلف و با سه شکل صوتی یکسان وجود دارد که با هر موقعیتی تغییر می کنند. با در نظر گرفتن هر سه مقیاس اندازهگیری (تعداد آواها، میزان آواها و فرکانس پایهای آنها)، خرخرهای نوزادی در مقایسه با خرخرهای حرکت، همبستگی بیشتری با برانگیختگی بالا دارند. خرخرهای نوزادی دارای نوسان زیر و بمی بیشتر صدا و آواگری “خشن” بیشتری بودند که خود معیار اندازهگیری برای بی ثباتی آوایی است (رندال ۲۰۰۳). در گفتار آدمی، دگرگونی در زیر و بمی صدا، گام صدا، نوسان آوایی و گفتار خشونت آمیز برای این وجود دارند که به شنونده سر نخی از خلق یا برانگیختگی سخنور را بدهند (بکوروفسکی و اورن ۱۹۹۵؛ شرر ۱۹۸۹).
البته به دست آوردن مقیاسهای مستقل از برانگیختگی آواگر در طبیعت کار آسانی نیست. با این حال شباهتهایی میان نخستیها و انسان در مکانیسمهای آواگری وجود دارد (فیچ و هازر ۱۹۹۵؛ فیچ و همکاران ۲۰۰۲؛ شون ایبارا ۱۹۹۵) که از نتیجه رندال (۲۰۰۳) پشتیبانی می کنند که گفته است که سطوح مختلف برانگیختگی نقش مهمی در تولید خرخرهای متفاوت از نظر صوتی در بابونها دارد که در موقعیتهای حرکت یا خرخرهای نوزادی به وجود می آیند، البته این نتیجهگیری چیزی درباره پتانسیل خرخرها به عنوان علائم ارجاعی که شنوندگان نزدیک را درباره رخ دادن یک موقعیت اجتماعی یا بوم شناختی آگاه می سازد، نمی گوید. همانطور که قبلاً گفته شد، خرخرهای حرکت در موقعیتهای محدودی تولید می شوند، یعنی هنگامیکه در شرف آغاز یک حرکت باشد یا اینکه حرکت را از قبل آغاز کرده باشد، پس درنتیجه آنها این پتانسیل را دارند که اطلاعات کاملاً دقیق و خاصی را به شنوندگان منتقل کنند. وقتی یک بابون خرخر حرکت را از بابون دیگری می شنود، می فهمد که چه چیزی در حال حاضر دارد اتفاق می افتد. یک مقایسه سرانگشتی نشان می دهد که خرخرهای نوزادی مانند خرخرهای حرکت پیوند محکمی با نوع خاصی از تعامل اجتماعی ندارند. این خرخرها ممکن است به عنوان نزدیک شدن آواگر به مادری که نوزاد خود را حمل می کند باشد و یا به عنوان پاسخ فردی به خرخر حیوانی دیگر و یا به شکل علامتی صلحآمیز پس از یک درگیری، بنابراین می توان گفت که این نوع خرخرها خیلی منحصر و دقیق نیستند. هنگامیکه یک بابون خرخر “نوزادی” دیگری را می شنود، متوجه می گردد که آواگر آن مشغول نوعی تعامل دوستانه است، اما هویت دقیق این تعامل برای او مشخص نیست.
بطور کلی، در نظر گرفتن اینکه سیستم ارتباطی افکتیو است یا نمادین، ارتباطات آواگری در نخستی و بسیاری دیگر از حیوانات شامل مولفههایی از هر دو سیستم می شود. در تولید آوایی میمونها و انسانریختها از خزانه آوایی کمتری استفاده می کنند که هر کدام از این آواها پیوندی خاص با موقعیتی خاص دارند. تداعی قابل پیش بینی یک آوا و موقعیت آن برای شنوندگان دنیای خاصی را خلق می کند، دنیایی که در آن قوانین آماری وجود دارند. قوانینی که به آنها اجازه می دهد تا معانی زیادی به آواگری ببخشند و دانش خود از آواها را به شکل یک ساختار مفهومی غنی در بیاورند (چنی و سیفارث ۲۰۰۷).
تکامل تولید آوایی انعطافپذیر
در نقطهای از تاریخ تکامل، احتمالاً پس از انشعاب خطوط تکامل که باعث جدایی شمپانزهها و بونوبوها از یک سو و انسانها از سوی دیگر شد (انارد و همکاران ۲۰۰۲) اجداد ما رشد بیشتری در کنترل فیزیولوژی تولید آوایی خود داشتهاند. بنابراین تولید آوایی هم انعطافپذیری بیشتری یافت و هم بیشتر بر تجربیات شنیداری و تقلید اتکا کرد (فیچ ۲۰۰۷؛ لیبرمن ۱۹۹۱). کدام فشارهای انتخابی باعث به وجود آمدن این تغییرات فیزیولوژیکی شدند؟
هنر کلامی انسانها
ارتباطات آوایی در نخستیها فاقد سه ویژگی کلامی هستند که همیشه در زبان انسانها به عنوان هنر کلامی شناخته شده است: ۱) توانایی تولید لغات جدید، ۲) ترکیب لغوی و ۳) نظریهی ذهن. منظور از نظریهی ذهن، توانایی شنونده و گوینده در نسبت دادن باورها، دانش و سایر موقعیتهای ذهنی یکدیگر است (گرایس ۱۹۵۷). این موارد آسانترین و پایهای ترین ویژگیهایی هستند که تولید آوایی انسانها و نخستیها را از یکدیگر متمایز می کنند و در اینجا است که گمانهزنیها باید درباره تکامل زبان شروع شود. در ابتداییترین مراحل تکامل زبان، ما نباید نگران ویژگیهای پیچیده آن که بعداً شکل گرفتهاند باشیم، ویژگیهایی همچون: حالت، زمان، توافق فاعل – فعل، موارد کلامی باز یا بسته، بازگشت، وابستگی با فاصله دور، جملات وابسته و غیره.
چطور تولید لغات جدید، ترکیب لغوی و نظریهی ذهن، تکامل یافتهاند؟ این تکامل همزمان و در پاسخ به فشارهای انتخابی یکسان و با نظمی مشخص چطور اتفاق افتاده است؟ ما بر این باور هستیم که تکامل نظریهی ذهن باعث به وجود آمدن زبان شده و فشارهای انتخابی را خلق کرده که باعث به وجود آمدن تولید لغات جدید و ترکیب لغوی و انعطافپذیری در تولید آوایی شده است (چنی و سیفارث ۲۰۰۷)، این بحث از نظر تجربی و نظری مورد بررسی قرار می گیرد. از نظر تجربی، هیچ نوع شواهدی در نخستیها برای داشتن خزانههای آوایی گسترده دیده نمی شود، خزانهای که به وضوح حتی در کودکان کم سن و سال انسان وجود دارد. نخستیها مثالهای بسیار کمی از ترکیبات لغوی دارند. مطالعات اخیر زوبربولر و همکاران (۲۰۰۶) بر آواهای هشداردهنده میمونهای جنگلی شواهدی را نشان می دهند که وجود یک نوع خاص از آوا می تواند “معنی تغییر پذیری” داشته باشد. مطالعات کراکفورد و بوش (۲۰۰۳) نشان می دهند که ترکیبات آوایی در شمپانزهها ممکن است معانی خاصی داشته باشند که با منظور آواگران از آن تفاوت کند. اما این استثناهای کم تا حدودی اندک با ترکیب لغوی انسانها شباهت دارند، اما می توان گفت که میمونهای دنیای قدیم (چنی و سیفارث ۲۰۰۷؛ انق و همکاران ۲۰۰۶؛ فلومبام و سانتوس ۲۰۰۵) و انسانریختها (باتلمن و همکاران ۲۰۰۷؛ هار و همکاران ۲۰۰۱؛ توماسلو و همکاران ۲۰۰۵) دارای تواناییهای بدوی برای اسناد دادن انگیزهها و دانش خود به دیگران هستند و در انواع سادهای از توجه جمعی و مراجع اجتماعی فعالیت می کنند.
از دیدگاه نظریهای معتقدیم که تکامل نظریه ذهن، محرک اصلی در تکامل زبان بوده است، زیرا تصور داستانی که در آن نظریهی بدوی ذهن نخست وجود داشته و سپس انگیزهای برای تکامل لغات گسترده و ترکیب لغوی ایجاد نموده آسانتر از ترتیب رخدادهای دیگری است که احتمال کمتری در مقایسه با این طرز تفکر دارند.
به عنوان مثال، دوره یادگیری لغت را در کودکان در نظر بگیرید. این اتفاق در دوره ۹ تا ۱۲ ماهگی شروع می شود و کودکان شروع به فهمیدن انگیزهها، باورها و خواستههای دیگران کرده و این تواناییها پایههای سیستم توجه جمعی را که خود با یادگیری لغت پیوند دارد را در آنها شکل می دهد (بلوم و مارکسون ۱۹۹۸؛ توماسلو ۲۰۰۳). به نظر می آید که کودکان یک ساله می فهمند که لغات می توانند به فعالیتها و اشیاء مختلف منسوب شوند. این فهم و درک با نوعی از “مرجع اجتماعی” همراه است که در آن کودکان از خیره شدن سایر افراد به چیزی، حرکات بدنی آنها و هیجاناتشان استفاده می کنند تا برچسبی لغوی بر اشیای مختلف بزنند (بالدوین ۱۹۹۱؛ فیشر و بلایتمن ۲۰۰۲؛ پینکه ۱۹۹۴). زل زدن و توجه، یادگیری لغات را در سگها و سایر حیوانات آسان می کند. کودکان به سرعت از نمونههای آسان توجه جمعی و طرز یادگیری لغات در حیوانات پیش می افتند. خیلی قبلتر از اینکه کودکان شروع به صحبت در قالب جملات کنند، ایدههایی ضمنی از اشیاء، رخدادها، عملکنندگان (فاعلان)، فعالیتها و کسانیکه روی آنها عملی صورت می گیرد (مفعولان) را دارند. همانطور که فیشر و گلایتمن (۲۰۰۴) گفتهاند، این”مفاهیم اولیه” به کودکان لغاتی که عناصر پایهای زبان در آن ردیابی می شوند را می آموزند. برخلاف میمونها، انسانریختها و سایر حیوانات، کودکان یک ساله تلاش می کنند تا آنچه که می دانند را با دیگران در میان بگذارند (توماسلو و کارپنتر ۲۰۰۷). درحالیکه برای سایر حیوانات، اهداف و دانش خود مهم است، کودکان کم سن و سال دوست دارند تا افکار و دانش خود را به عموم بازگو کنند.
اکتساب نظریهای ذهنی، محیطی شناختی را خلق می کند که انگیزهای می شود برای یادگیری لغات جدید و تواناییهای دستور زبان جدید. بطور حتم، دادههای مربوط به اکتساب زبان در کودکان این مسئله را بیان می دارد که اگر کودکان فاقد ایدههای اولیه درباره حالتهای ذهنی دیگران بودند، به این سرعت نمی توانستند لغات بیشتر و دستور زبان بیشتری را بیاموزند (فیشر و گلایتمن ۲۰۰۲؛ پینکر ۱۹۹۴؛ توماسلو ۲۰۰۳).
تصور اینکه چطور اجداد ما در صورت عدم توانایی فهمیدن حالتهای ذهنی دیگران قادر به یادگیری لغات و دستور زبان جدید بودهاند، بسیار دشوار می نماید. دلیل فقدان ترکیب لغوی در آواگری نخستیها نمی تواند در ناتوانی شناخت ساختار جدالها جستجو شود – برای فهم این مسئله، یک رخداد می تواند به عنوان زنجیرهای که در آن شخصی عملی را بر چیزی دیگر انجام می دهد، تفسیر شود. به طور مثال بابونها از میان زنجیرههای مختلف آواها، این آوا که “سیلویا دارد هانا را تهدید می کند” را از آوای “هانا دارد سیلویا را تهدید می کند” متمایز می کند و همچنین دلیل فقدان ترکیب لغوی به خاطر عدم توانایی در فهم افعال تفسیری و حروف اضافه نیست. به حیوانات در اسارت مانند دلفینها (هرمان و همکاران ۱۹۹۳)، شیرهای دریایی (شاسترمن و کریگر ۱۹۸۶) و طوطیهای خاکستری آفریقایی (پپربرگ ۱۹۹۲) می توان آموخت که در برخی موارد از افعال و حروف اضافه نیز استفاده کنند. حتی در رفتار طبیعی، هم نخستیها و هم سایر حیوانات می توانند به شکل جملات ساده “تفکر” کنند. اما توانایی آنها در فکر کردن، انگیزهی صحبت کردن را در آنها ایجاد نمی کند. در واقع دانش آنها به شکلی خصوصی و ناگفته باقی می ماند.
این اتفاق ممکن است در ابعاد گستردهای رخ دهد زیرا نخستیها و سایر حیوانات نمی توانند بین آنچه خود می دانند و آنچه دیگران می دانند، تمایز قائل شوند و نمی توانند تشخیص دهند که مثلاً فردی که سکوت کرده ممکن است بخواهد چیزی را برای آنها توضیح دهد. در نتیجه با وجودیکه نخستیها رخدادها را از نظر ذهنی به عنوان ساختارهای جدال برچسب می زنند، در پیشبرد این برچسبها به سمت یک سیستم ارتباطی ناتوان هستند. از آنجاییکه آنها نمی توانند حالتهای ذهنی مانند بی توجهی را به دیگران اسناد دهند، و از روابط علّی معلولی بین رفتارها و باورها آگاه نیستند، بنابراین نیازی برای توضیح یا تفسیر افکار خود نمی بینند. آنها ناتوان از اختراع لغات جدید هستند و نمی توانند تشخیص دهند که فکر نخستی دیگری باید بازگو شود.
بنابراین ما معتقدیم که از دیدگاه تکاملی، خیلی قبل از زمانیکه اجدادمان به شکل جملات صحبت کنند، دارای زبان فکر بودهاند که به وسیله آن دنیا را به یکدیگر نشان می دانند و معانی زنجیرههای آوایی درباره عملکنندگان کار (فاعلان)، فعالیتهای خاص و کسانی بود که کاری روی آنها صورت می گرفت (مفعولان) بود. انقلاب زبانشناحتی، زمانی رخ داد که اجداد ما شروع به ابراز دانش خاموش خود نمودند و از تواناییهای شناختی خود استفاده کردند تا صحبت کنند و بشنوند. محرک اصلی این انقلاب نظریه ذهن است که تا حدی تکامل یافت که دارندگان آن نه تنها اهداف، نیّتها و حتی دانش سایر افراد را تشخیص می دادند – همان کاری که نخستیها نیز می کنند – بلکه آنقدر دارای انگیزه بودند که اهداف، نیّتها و دانش خود را با سایرین در میان گذاشتند، هر فشار انتخابی که چنین تغییری را به وجود آورده به داشتن ذهنی منجر شده که انگیزه داشت تا افکار و دانشی که قبلاً منحصر به خود فرد بود را برای عموم آشکار کند. تکامل نظریهی ذهن زمینه را برای تکامل لغات و دستور زبان فراهم نمود. همچنین بستر فشار انتخابی را برای سازگاریهای فیزیولوژیکی آماده نمود که بعدها باعث تعدیل پذیری آوایی گشتند.
منابع
Arbib, M. (2005). From monkey-like action-recognition to human language: An evolutionary framework for neuro-linguistics. Behavioral and Brain Science, 28, 105–۱۶۷.
Arnold, K., & Zuberbu¨hler, K. (2006). Language evolution: Compositional semantics in primate calls. Nature, 441, 303.
Bachorowski, J. A., & Owren, M. J. (1995). Vocal expression of emotion: Acoustic properties of speech are associated with emotional intensity and context. Psychological Science, 6, 219–۲۲۴.
Baldwin, D. (1991). Infants’ contribution to the achievement of joint reference. Child Development, 92, 875–۸۹۰.
Bickerton, D. (1990). Language and species. Chicago: University of Chicago Press.
Bloom, P., & Markson, L. (1998). Capacities underlying word learning. Trends in Cognitive Science, 2, 67–۷۳.
Buttelmann, D., Carpenter, M., Call, J., & Tomasello,M. (2007). Enculturated apes imitate rationally. Developmental Science, 10, 31–۳۸.
Cheney, D. L., & Seyfarth, R. M. (1990). How monkeys see the world. Chicago: University of Chicago Press.
Cheney, D.L., & Seyfarth, R. M. (1997). Reconciliatory grunts by dominant female baboons influence victims’ behaviour. Animal Behaviour 54, 409–۴۱۸.
Cheney, D. L., & Seyfarth, R. M. (2005). Constraints and preadaptations in the earliest stages of language evolution. Linguistic Review, 22, 135–۱۵۹.
Cheney, D. L., & Seyfarth, R. M. (2007). Baboon metaphysics: The evolution of a social mind. Chicago: University of Chicago Press.
Crockford, C., & Boesch, C. (2003). Contextspecific calls in wild chimpanzees (Pan troglodytes verus): Analysis of barks. Animal Behaviour, 66, 115–۱۲۵.
Darwin, C. (1871/1981) The descent of man, and selection in relation to sex. Princeton: Princeton University Press
Egnor, S. E. R., & Hauser, M. D. (2004). A paradox in the evolution of primate vocal learning. Trends in Neuroscience, 27, 649–۶۵۴.
Elowson, M., & Snowdon, C. T. (1994). Pygmy marmosets, Cebuella pygmaea, modify vocal structure in response to changed social environment. Animal Behaviour, 47, 1267– ۱۲۷۷.
Enard, W., Przeworski, M., Fisher, S. E., Lai, C. S. L., Wiebe, V., Kitano, T., et al. (2002). Molecular evolution of FOXP2: A gene involved in speech and language. Nature, 418, 869–۸۷۲.
Fischer, J., Cheney, D. L., & Seyfarth, R. M. (2000). Development of infant baboon responses to female graded variants of barks. Proceedings of the Royal Society of London Series B, 267, 2317–۲۳۲۱.
Fisher, C., & Gleitman, L. R. (2002). Language acquisition. In: H. F. Pashler & C. R. Gallistel (Eds.), Handbook of experimental Psychology, vol 3: Learning and motivation (pp. 445–۴۹۶). New York: Stevens Wiley.
Fitch, W. T., Neubauer, J., & Herzel, H. (2002). Calls out of chaos: The adaptive significance ofدnonlinear phenomena in mammalian vocal production. Animal Behaviour, 63, 407–۴۱۸.
Flombaum, J. L., & Santos, L. R. (2005). Rhesus monkeys attribute perceptions to others. Current Biology, 15, 447–۴۵۲.
Gardenfors, P. (2003). How homo became sapiens: On the evolution of thinking. Oxford: Oxford University Press.
Gemba, H., Kyuhou, S., Matsuzaki, R., & Amino, Y. (1999). Cortical field potentials associated with audio-initiated vocalization in monkeys. Neuroscience Letters, 272, 49–۵۲.
Ghazanfar, A. A., & Logothetis, N. K. (2003). Facial expressions linked to monkey calls. Nature, 423, 937–۹۳۸.
Hauser, M. D., & Wrangham, R. W. (1990). Recognition of predator and competitor calls in nonhuman primates and birds: A preliminary report. Ethology, 86, 116–۱۳۰.
Herbinger, I. (2003). Inter-group aggression in wild West African chimpanzees (Pan troglodytes verus): Mechanisms and function. Ph.D. dissertation, University of Leipzig.
Herman, L. M., Pack, A. A., & Morrel-Samuels, P. (1993). Representational and conceptual skills of dolphins. In: H. L. Roitblat, L. M. Herman, & P. E. Nachtigall (Eds.), Comparative cognition and neuroscience (pp. 403–۴۴۲). Hillsdale, NJ: Lawrence Erlbaum Associates.
Janik, V. W., & Slater, P. J. B. (1997). Vocal learning in mammals. Advances in the Study of Behavior, 26, 59–۹۹.
Rendall, D. (2003). Acoustic correlates of caller identity and affect intensity in the vowel-like grunt vocalizations of baboons. Journal of the Acoustical Society of America, 113, 3390–۳۴۰۲.
Seyfarth, R. M., & Cheney, D. L. (2003). Signalers and receivers in animal communication. Annual Review of Psychology, 54, 145–۱۷۳.
Seyfarth, R. M., Cheney, D. L., & Marler, P. (1980). Vervet monkey alarm calls: Semantic communication in a free-ranging primate. Animal Behaviour, 28, 1070–۱۰۹۴.
Silk, J. B., Altmann, J., & Alberts, S. C. (2006a). Social relationships among adult female baboons (Papio cynocephalus). I. Variation in the strength of social bonds. Behavioral Ecology and Sociobiology, 61, 183–۱۹۵.
Tomasello, M., Carpenter, M., Call, J., Behne, T., & Moll, H. (2005). Understanding and sharing intentions: The origins of cultural cognition. Behavioral Brain Science, 28, 675–۶۹۱.
Washburn, S. L. (1982). Language and the fossil record. Anthropology UCLA, 7, 231–۲۳۸.
Wittig, R. M., Crockford, C., Seyfarth, R. M., & Cheney, D. L. (2007). Vocal alliances in chacma baboons, Papio hamadryas ursinus. Behavioral Ecology and Sociobiology, 61, 899–۹۰۹.
Zuberbu¨hler, K. (2000). Referential labeling in Diana monkeys. Animal Behaviour, 59, 917–۹۲۷.
بخش اول:
http://anthropology.ir/node/16653
دکتر امیر عسکری، روان شناس، استاد دانشگاه و مدیر گروه کردارشناسی جانوری «انسان شناسی وفرهنگ» است.