ادوارد براون، شرقشناسِ ایراندوست
کاوه بیات
ادوارد براون و ایران. حسن جوادی. تهران: فرهنگ نشر نو، ۱۳۹۶. ۷۴۰ ص، ۸۰۰۰۰۰ ریال.
سالهای نخست قرن بیستم را میتوان دوره اوج نفوذ و مداخلات روسیه تزاری در ایران دانست؛ نفوذ و مداخلاتی که با مجموعهای از جنگهای پیدرپی و انتزاع بخشیهایی از قلمرو ایران در قفقاز و آسیای میانه آغاز شد و در مراحل بعد نیز به صورتی کمتر نظامی و بیشتر سیاسی و اقتصادی دنبال گردید. همسو شدن دولت بریتانیا با روسیه به دلیل بالا گرفتن خطر آلمان در اروپا نیز اندک موازنهای را هم که در کار بود به ضدّ ایران بر هم زد. از روسیه که جز دشمنی انتظاری نمیرفت، اما از این رهگذر مختصر حسن ظنّی هم که نسبت به بریتانیا وجود داشت تا حدود زیادی زیر سؤال رفت. اگر نبود تحرکاتی چون فعالیتهای کمیته ایرانی که در بریتانیا با حضور چهرههایی چون ادوارد براون بر ضدّ آن چرخش سیاسی و حمایت از سیاستهای روسیه تزاری در ایران وارد کار شدند، شاید که آن حسنّظن نسبی بهکلّی از میان میرفت.
اما این دوره (۱۹۰۷تا ۱۹۱۴) فقط یک دوره کوتاه و بیشتر سیاسی را از دوران بهمراتب طولانیتر خدمات ادوارد براون به ایران تشکیل میداد. اصل کار او در حوزه ادبیات و فرهنگ ایران بود که از اواسط دهه ۱۸۷۰ آغاز و تا واپسین روزهای حیات او در ژوئن ۱۹۲۵ ادامه یافت و حاصل آن مجموعهای از تحقیقات مختلف ادبی و تاریخی که نه به صورتی مجرد و منتزع از عرصه اصلی کار، که در پیوندی دائمی با ایران و ایرانیان شکل گرفت و منتشر شد.
ادوارد براون و ایران به قلم حسن جوادی، نخستین زندگینامه جدّی و جامعی که از ادوارد براون منتشر میشود، نیز همانگونه که در مقدمه کتاب خاطرنشان شده است حاصلِ یک علاقهمندی دیرینه به این موضوع است. علاقه و توجهی که از اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی در تبریز آغاز شد و پیشتر نیز گوشههایی از آن به صورت شناسایی و ترجمه مجموعههایی چون نامههای تبریز (تهران: خوارزمی، ۱۳۵۱) و یا انتشار مقالههایی چون «ای. جی. براون و نهضت مشروطیت ایران» در سال ۱۹۷۶ به زبان انگلیسی، بازتاب داشته است.
فعالیتهای علمی و فرهنگی ادوارد براون در حوزه ایرانشناسی از پارهای از دستگرمیهای اولیه به صورت سفری به ایران – یک سال در میان ایرانیان – و همچنین گردآوری اسناد و مدارکی پیرامون بابیه گرفته تا فراهم آوردن زمینه تصحیح و انتشار مجموعهای از نسخ خطی و تدوین مجلدات چهارگانه تاریخ ادبیات ایران، موضوع اصلی این بررسی را تشکیل میدهد و در کنار این جنبه ادبی و فرهنگی، پیوندهای او با مشروطهخواهان ایرانی و حمایتهای بیدریغ وی از این نهضت چه در عرصههای تشکیلاتی چون برپا داشتن کمیته ایرانِ پیشگفته و چه ثبت و بازتاب حوادث مشروطه به صورت کتاب انقلاب ایران و دیگر گزارشهای مشابه، از نظر دور نمانده است.
هرچند که این دوره نسبتاً کوتاه از درگیریهای سیاسی و حمایتهای ادوارد براون از مشروطهخواهان را نیز بیشتر میتوان به صورت مختل شدن کار اصلی او دید، ازجمله پیش آمد وقفهای چهاردهساله میان انتشار مجلّدات اول و دوم تاریخ ادبیات و مجلّدات سوم و چهارم آن.
درواقع بخش مهمی از کتاب ادوارد براون و ایران را بهاستثنای مواردی که به ارتباطهای کاری و شخصی براون مربوط میشود یا فعالیتهایش در کمیته ایران، میتوان شرح و بررسی آثار براون دانست و نحوه شکلگیری این بررسیها. تأکید نویسنده بر عرصه نسبتاً تنگ و محدود دانش ایرانشناسی در مرحلهای که ادوارد براون وارد کار شد، از لحاظ روشن ساختنِ تغییر کیفیای که لااقل در وجه ادبی و فرهنگی این دانش در پی به ثمر نشستن تلاشهای وی ایجاد شد، تأکید بهجا و کارسازی است.
درواقع از خلال این تأکید و توجه، که آن را نیز میتوان تا حدودی به پژوهشهای پیشین دکتر حسن جوادی در خصوص مضامینی چون تأثیر ادبیات فارسی بر روی ادبیات انگلیسی (موضوع پایان نامه نویسنده) مرتبط دانست در این کتاب از پیشینه مطالعات ایرانشناسی در بریتانیا نیز تصویری به دست میآید.
یکی از دیگر نکات مهمی که در این خصوص میتوان مطرح کرد حُسن تصادفِ توأم شدن ظهور و بروز چهرهای چون ادوارد براون است با برآمدن نسلی از دانشمندان ایرانی که در جستوجوی تعریفی جدید از هویت ایرانی، دقیقاً همان پرسشهایی را در ذهن داشتند که فقط علمایی چون ادوارد براون میتوانستند پاسخگوی آنها باشند یا راه را برای پاسخگویی بدانها بگشایند؛ کسانی چون سیّد حسن تقیزاده و محمد قزوینی به عنوان شاگردان بلاواسطه او و طیف وسیعی از دیگر ایرانیان که تحت تأثیر تحقیقات او بوده و هستند.
نکته دیگری که در ارتباط با این پاسخ و نوعِ این پاسخها میتوان مطرح کرد وجه معقول و عاری از مبالغه آنهاست. اگرچه ادوارد براون در پارهای از نوشتههای اولیه خود از نوعی تفاوت اساسی میان ایرانیان و مثلاً ترکها و عربها سخن به میان آورده بود که میتوانست تند و نسنجیده تلقی شود، ولی همانگونه که نویسنده نیز یادآور شده است، داوریهایی از این سنخ پدیدهای گذرا بیش نبودند و در مجموع چشماندازی که براون از فرهنگ و ادب ایرانی به دست میدهد تصویر متعادل و معقولی است و احتمالاً دلیل دوام نیاوردن پارهای از شاگردان بازیگوش و گریزپای او چون ذبیح بهروز با تصوری که از تاریخ ایران داشت بر یک چنین زمینهای استواربود. (۱)
ادوارد براون که «… زبان فارسی را و ادبیات ایران را در مرتبه بزرگی…» میدانست و در همه عمر «… آزادی و بهبودی ایران را…» خواستار بود (ص ۳۷۲) از معدود دانشمندان خارجیای است که از همان بدو کار قدر او نزد ایرانیان شناخته بود و جای خوشوقتی است که هنوز هم بهرغم تمامی این گمگشتگیها، باز هم این عهد به صورت انتشار آثار خواندنی و ارزشمندی چون ادوارد براون و ایران تجدید میشود.
[۱] در بخش پیوستهای کتاب که به معرفی دوستان و شاگردان براون اختصاص دارد، به داستان ذبیح بهروز نیز اشاراتی شده است (صص ۶۳۷– ۶۴۱).
این مطلب در همکاری با مجله جهان کتاب منتشر می شود