سیده فاطمه آقامیری
هنگامی که پا به کوه میگذارم، به نظرم میآید تشخیص بیشتری مردان و زنان برایم دشوار است و تقریبا آمارشان به هم نزدیک است. هرچه که بالاتر میروم متوجه میشوم از تعداد زنان تاحدی کاسته و حضور مردان پررنگ تر میشود. البته باز این موضوع در صعودهای کمارتفاع و نیمروزه و یا یکروزه کمتر مشهود است و زنان به عنوان مثال تا پناهگاه پلنگ چال و یا قله کلکچال کم و بیش به نسبت مردان بالا میآیند. اما هنگامی که به قلههای مرتفعتر مانند علمکوه و سبلان میرفتم، دیگر تشخیص بیشتری مردان بر زنان کار دشواری نبود و کاملا قابل مشهود بود. و حتی با مرور خاطرات گروههای کوهنوردی و نگاهی به اعضای شرکتکنندشان میتوان به این نتیجه رسید که به میزان افزایش ارتفاع، میزان حضور زنان کاهش مییابد. این سوال پیش میآید که علت این کاهش چه میتواند باشد، آیا زنان از نظر فیزیکی به اندازه مردان قدرت بدنی لازم را برای صعود ندارند؟ آیا میزان خطر و ریسکپذیری زنان از مردان پایینتر است؟ و یا اینکه هنجارهای جنسیتی آن را پذیرا نیست؟
نوشتههای مرتبط
کاترین پلیت در مقاله خود تاحدی به پاسخ دادن به این سوال برآمده است. او معتقد است مانند ورزشهای دیگر، کلیشههای سنتی مرد محور نوعی تبعیض را در حضور زنان در این ورزش ایجاد کرده است و تمرکزش بر هژمونیهای مرد محور است که بر این موضوع سایه انداخته است. فکر میکنم یکی از این هژمونیها که به طور ضمنی در کلام پلیت هم باشد بحث برتری فیزیکی مردان بر زنان است. در کلیشههای سنتی عمدتاً به نابرابری زنان و مردان در قدرت فیزیکی و توانایی جسمی یاد و البته تاکید شده است. زنان به دلیل کمتوان بودن از لحاظ فیزیکی از زبان بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه فرودست قلمداد شدهاند. قدرت مردانه همیشه ویزگی بارز تمیزدهنده زن و مرد بوده است. هرچند که امروزه به سبب زندگی مدرن و تکنولوژی از اعتبار این ویژگی به میزانی کاسته شده است اما در بعضی موارد مانند ورزش همچنان معتبر است. کوهنوردی ورزشی استقامتی است که نیروی بدنی در آن حائز اهمیت است. فراز و فرودها و پیچ و خمهای کوه از کوهنورد قدرت زیادی را میطلبد تا بتواند با غلبه بر نیروی زیاد جاذبه زمین به سوی قله حرکت کند. اما آیا واقعا نیرویی که برای چنین امری، کوهنوری، لازم است، نیرویی بالذات است که مردان آن را از بدو تولد دارا هستند؟
در پاسخ به این سوال باید گفت اگر چنین باشد پس تقریباً تمامی مردها باید کوهنوردهای حرفهای در زندگی شوند و یا دست کم تعداد قابل توجهی از آنها. این در صورتی است که از کوهنوردی کمتر از ورزشهای دیگر مانند فوتبال استقبال میشود. کوهنوردی نیز مانند هر فعالیت یا مهارت دیگر بیش از آنکه به جنسیت در ارتباط باشد به تمرین و استمرار فرد بستگی دارد، فارغ از مرد یا زن بودن. بارها در کوه به مردها و پسرهایی برخوردم که برخلاف ظاهر تنومندی که داشتند در همان ابتدای راه کم آورده بودند و دلیل اصلیاش عدم تمرین کافی برای صعود حتی در ارتفاعهای پایین بود. در صعود به علم کوه در نیمههای راه پشت گروه جلویی مانده بودیم و شرایط سبقت هم نبود. علت کند شدن آن هم کم آوردن پسری جوان بود که چون نه امکان برگشت در آن قسمت وجود داشت و نه امکان توقف به صورت بکسل او را به بالا کشیدند در حالی که خواهش میکرد که او را به حال خود بگذارند. و از طرف دیگر خانمها و دخترهایی با سنین مختلف در تمام جهان صعودهای موفقی را به ثبت رساندند. پلیت در پژوهش خود به تجربه برخی زنان کوهنورد اشاره میکند و از قول یکی از آنها میگوید در کوهنوردی جو رقابتی کمتری وجود دارد و برای آنها پویایی و تحرک است که مهم است و حتی برخی از آنها معتقد هستند که اتفاقا میخواهنند با کوهنوردی زنانگی خودشان را به اثبات برسانند. در واقع پلیت بر این باور است که خردهفرهنگی شکل گرفته است که در تلاش برای از بین بردن آن کلیشههای سنتی است و با هژمونیهای مرد-محور مقابله میکند.
سارا وودن مکی با اذعان به این مطلب که تعداد زنان کوهنورد از همیشه بیشتر است و سطح و کیفیت عملکردشان در حال بهبود و پیشرفت است در تحقیقی به تحلیل عکسها و مقالهها در ۱۱۴ موضوع مجلات کوهنوردی پرداخت که نتیجه آن قابل توجه است. او با این بررسی به سه مضمون اصلی رسید این ۱۱۴مجله با الف- تاکید بر علاقه به جنس مخالف در زنان به عنوان همسر، مادر یا دوست دختر ب- پررنگ کردن ظاهر فیزیکیشان و (ج) کوچک نشان دادن کوهنوردی زنان، در تلاش هستند زنان کوهنورد را به ایدهآلهای پدرسالارانه هژمونی شده از رفتار زنانه مناسب برگردانند. اگر مجلات کوهنوردی چنین اهدافی را دنبال میکنند، آیا میتوان از عموم مردم انتظاری بیش از این را داشت؟ مضمون اولی که وودن مکی به آن رسید مسئلهای است که زنان ایرانی هم کمابیش با آن دست و پنجه نرم میکنند (منظورم در جامعه است و نه در مجلات). دو سه باری زن و شوهر کوهنوردی را دیدم که کودک چندماهه خود را به همراه داشتند. این سوال برایم به وجود آمده بود که چند درصد مردان جوانی که در کوه هستند فرزند خردسالی دارند که در خانه کنار مادرش هست؟ و از طرفی دیگر چند درصد خانمهای جوانی که به کوه آمدهاند احتمال دارد فرزند خردسال خود را در خانه گذاشته باشند؟
اما اگر بخواهیم به روی دیگری از این سکه بپردازیم باید بگویم بحثی که تاکنون مطرح شد و نویسندگانی بدان پرداختند بیشتر به فایدهای که کوهنوردی برای جسم دارد و تاحدودی هم به پویایی و همکاری آنها اشاره میکند و از مزایای مهمی که روح و روان آدمی را دربرمیگیرد غافل ماندهاند. کوهنوردی ورزشی نیست که تنها باعث شود فرد عضلاتش را قوی کند و هوای سالمی را هم تنفس کند که صدالبته این خود امتیاز کمی نیست. اما مسئله این است که فرد کوهنوردی که پا به کوه میگذارد با خطرات احتمالی روبهرو خواهد شد و از همان ابتدا با این احتمال قدم به کوه میگذارد. کتابی با عنوان صخره نوردی: فلسفه برای همه به ویراستاری استفن ای. اشمید به تجربیات نوزده تن از استادان شاخههای مختلف فلسفه که همگی دستی به سنگ و پایی به کوه دارند میپردازد نکاتی بس عمیق را به بحث میگذارد و حسن اسلامی در فصلنامه نقد کتاب کلام فلسفه و عرفان این نظریات را میشکافد و نظریاتی که از این در اینجا فیلسوفان میآورم درواقع چکیده نقل قولهای اسلامی است. در پاسخ به این سوال که چرا تن به مخاطره میدهیم کوین کراین معتقد است که صخرهنورد و کوهنورد آزادی خاصی را تجربه میکند و آزادی خود را با شرایط کوهستان تنظیممیکند و میآموزد مانند رواقیان در هر شرایطی احساس آزادی کند و انتظار موقعیت دیگری نداشته باشد. پل چارتون در پاسخ به اینکه آیا صعود ارزش خطرکردن را دارد باور دارد که مواجهۀ جدی با مسئلۀ مرگ و زندگی در کوهستان، موجب افزایش خودفهمی و سرزندگی میشود، مواجهه مدیریت شده با مخاطرات کوهستانی، موجب تسلط بر خویشتن میشود و همچنین صعود امکان گسترش حس و قوه فردیت انسانی را فراهم میکند. البته فضایل دیگری از زبان دیگر فیلسوفان که در این رشته ورزشی میتواند رشد کند میتوان از افزایش همدردی، شجاعت، اعتماد به خود، تعهد، آرامش، غلبه بر ترس، تمرکز بر کار خویش، مهار خویشن، حل معضلات مسیر و غیره نام برد.
بنابراین یک کوهنود بیش از آنکه به رشد فیزیکی و جسمانی برسد میتواند گستردگی روانی و ذهنی زیادی را کسب کند. حال با توجه به فضایل یاد شده، آیا تنها مردان هستند که نیازمند این گستردگی هستند و یا اینکه زنان هم باید مادامی که نفس میکشند در تکاپوی رشد معنوی و روحانی و فکری خویش باشند و بیش از ظاهر به پختگی باطن خود بیاندیشند؟ اگر فرض را بر این بگیریم که برای اغلب کوهنوردهای کوه دستکم چند مورد محدود از فضیلتها را برایشان به ارمغان میآورد، در این صورت بسیار تاسفآور میشود که زنان از این نعمت خدادادی محروم شوند. کوه مرا صبور کرد و به من آموخت که باید برای رسیدن به هدف با طمانینه پیش رفت و آرام گام برداشت. کوه به من مهربانی با طبیعت را آموخت و به من فهماند که طبیعت تکرار ناشدنیست. یاد گرفتم با اعتماد به خودم میتوانم بر ترس غلبه کنم. هر زمان از کوه برمیگردم خودم را انسانی تازه با تجربهای تازهتر مییابم. و باور دارم زنان مانند مردان به شجاعت، غلبه بر ترس، اعتماد به خود، آرامش، همدردی، خود فهمی و غیره نیازمند هستند و میتوانند مانند خانم پم سلرز از فیلسوفان این کتاب تجربهای آموزنده از کوه داشته باشند.
منابع
اسلامی اردکانی، سید حسن، «فلسفه و صخرهنوردی»، فصلنامه نقد کتاب کلام فلسفه عرفان، س ۲، ش ۵و ۶، بهار و تابستان ۱۳۹۴.
R.Plate, Khathrine, »Rock climing is a masculine sport? Understanding the complex gendered subculture of rock climbing.«
Vodden-Mckay, »Climbing high or falling flat? Representations of female rock climbers in climbing magazine (1991- 2004)«, Journal of research on women and gender, march 1, 2010.
پی نوشت
۱- Climbing philosophy for everyone: Because it´s there
سیده فاطمه آقامیری
دانشجوی دکتری مطالعات زنان
Sf.aghamiri@urd.acir