انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

آخرین واژه داستان دیگری

 

آخرین واژه داستان دیگری، حاصل پژوهشی ناتمام بر زباله های تهران است که توسط دکتر لیلا پاپلی و همکارانش انجام شده است. این کتاب روایتی است از یک تحقیق با شیوه­ای متفاوت و با نتایجی تکان دهنده که به دلیل دیدگاه منحصر به فرد و شیوه پژوهشِ کمتر شناخته ­شده­اش در ایران، می تواند هم برای علاقمندان علوم انسانی، حاوی نکات آموزنده و جدیدی باشد و درعین حال برای مخاطب غیرمتخصص نیز به دلیل یافته­ها و نکات جالبش، جذاب باشد. کتاب با پیشگفتاری از لیلا پاپلی آغاز می شود که در آن ضمن این که بر جنبه­های مغفول روش­های باستان­شناسی مدرن در ایران تاکید دارد، این اثر را به «همه مردم بی­صدا و حاشیه­ای شده­ای» تقدیم می­کند که به او و همکارانش امکان تجربه پژوهش بر روی پسماندهایشان را دادند. پاپلی دکترای باستان­شناسی­اش را از دانشگاه تهران گرفته و پس از چندین سال سابقه پژوهش و تدریس در ایران و سایر کشورها، هم اکنون به عنوان پژوهشگر در سوئد اشتغال دارد. فارغ از رویکرد و موضوع پژوهش، پاپلی شرح مختصری از «تجربه» تیم پژوهشی­شان در رخت زباله­گردی ارائه می­دهد که چگونه به واسطه این وضعیت، به فهم مردمانی از این شهر، نزدیک­تر شده­اند. موضوع پژوهش اما پی بردن به سبک زندگی افراد با جستجو در زباله­هایشان است.

پاپلی و همکارانش برای اولین بار پژوهشی با رویکرد باستان­شناسی زباله انجام دادند اما نخست باید دید که وقتی سخن از باستان­شناسی زباله به میان می ­آید منظور چیست. باستان­شناسی در این جا واژه ­ای است که اغلب افراد  را به اشتباه می­اندازد و تصور قرون پیشین را به ذهن متبادر می­سازد. این نخستین غافلگیری خواننده در کتاب است تا متوجه بشود که باستان­شناسی، معنایی ورای کاویدن تاریخ و گذشتگان دارد و به طور کلی­تر، می­تواند رویکردی برای پژوهش در زمینه علوم انسانی باشد. کاوش لزوما به معنای کند و کاو در زندگی اعصار و قرون گذشته نیست بلکه با بررسی مواد فرهنگی می­توان به درک و روشن ساختن ابعاد پنهان زندگی انسان­های عصر حاضر نیز پرداخت. چنان که در مقدمه کتاب مطرح می­شود، باستان­شناسی زباله، نخستین بار توسط ویلیام رائجه[۱]، انسان­شناس فقید و استاد دانشگاه آریزونا در دهه ۱۹۷۰ در پروژه زباله توسان[۲] انجام شد. این شیوه از این لحاظ دارای اهمیت است که درک بی­واسطه­ای از زندگی شهروندان را ممکن می­سازد به گونه­ای که نقاط ضعفی همچون عدم صداقت و پنهان­کاری احتمالی در مصاحبه و پرسشنامه در اینجا مطرح نخواهد بود. برای مثال، در پروژه فوق­الذکر رائجه و دانشجویانش با بررسی زباله­ها دریافتند میزان مصرف الکل در شهروندان، در واقعیت بیش از میزان گزارش شده در پرسشنامه­هاست. بنابراین با این روش بخش­هایی پنهان از روزمره افراد قابل مطالعه می­گردد. بر این اساس پاپلی و همکاران در پروژه­شان در پایتخت ایران، این شیوه را به گونه­ای متفاوت بنا به زمینه و نیاز تحقیق موردنظرشان به کار گرفته با بررسی پسماندهای هر محله­ و تفکیک شده مواد دور ریز به میدان پژوهش قدم می­نهند. بدین ترتیب، سبک زندگی افراد شامل الگوی تغذیه، مصرف دارو، پوشاک، بهداشت، تفریحات و سرگرمی، حیوانات خانگی، روسپیگری و اعتیاد، مورد تحلیل قرار گرفته و سطح کیفی زندگی­شان مورد مشاهده غیرمستقیم قرار می­گیرد. گاه در صورت امکان داده­های گرداوری شده با اطلاعات تکمیلی حاصل از روش­های دیگر همچون مصاحبه و پرسش­نامه در کنار هم امکان تحلیل با دید گسترده­تری را نیز فراهم می­سازد.

بخش نخست کتاب، که توسط لیلا پاپلی به رشته تحریر درآمده، شیوه و نتایج پژوهش میدانی که به ترتیب در اسفند ۹۶ در منطقه ۱۷ و اردیبهشت ۹۷ در منطقه ۷ صورت گرفته به طور مختصر توضیح داده می­شود. سپس در بخش دوم چهار همکار پاپلی در تحقیق مزبور، هر یک تحلیلشان را از یافته­ها در زمینه­ای خاص بیان می­دارند. با نگاه ریزبین تیم پژوهشگران، زباله­ها از جزئی­ترین مسائل فردی ساکنین گرفته تا الگوهای کلی مصرف و تغذیه را بازگو می­کنند. برای مثال، موسوی بر پسماندهای یک بیمار بستری در خانه متمرکز می­شود و روایت مردی میانسال و جانباز جنگ هشت ساله را از میان دورریزهایش می­خواند و بازگو می کند. از طرفی در بیان کلی­تر مسئله، یکی دیگر از نکاتی که با نگاهی به مقایسه مواد فرهنگی دورریز، در دو منطقه به چشم می­خورد شکاف طبقاتی اقتصادی و الگوی تغذیه و مصرف متفاوت این دو گروه است. علیرغم تفاوت در سبک زندگی، اشتراکاتی نیز در تمامی این مواد پسماند قابل رویت است. پژوهشگران، با جستجو در پسماند محله­های شهری نه تنها مصرفگرایی جامعه ایرانی را آشکار می­سازند بلکه بر عدم توجه به محیط زیست و تبدیل آن به زباله­دانی­ای بزرگ تاکید می­ورزند. موادی که نه به دلیل سلایق شخصی بلکه به واسطه ساختار حاکم بر سیستم جامعه شهری تولید می­شوند تا به دور ریخته شوند؛ موادی همچون پلاستیک، آلومینیوم و کاغذها و برچسب­های مصروفه در بسته­بندی­ها.

در بخش نخست، پس از معرفی شیوه باستان­شناسی زباله و باستان­شناسی مصرف، پاپلی به بیان چگونگی پژوهش میدانی می­پردازد؛ از نحوه دسته­بندی کیسه­های زباله، شماره­گذاری، پرسشنامه و فرم­های مربوطه تا تفاوت و شباهت­ها با پژوهش پیشین انجام شده توسط رائجه. بخشی از یافته­ها در جداولی به تفکیک انواع پسماندها مفصلا با جزئیات  ارائه شده است و نهایتا نتیجه گردآوری داده­های حاصل از بررسی زباله­ها در ترکیب با مشاهدات و مطالعات میدانی به طور خلاصه بیان می شود. در خصوص نگاه کاوشگرانه به زباله در کتاب چنین آمده است:

«پسماند … مجموعه­ای از اشیا و چیزهای طبیعی و مصنوعی است که … کارکرد … را از دست داده … و از چرخه زیست خارج و دورریز می­شود … و وقتی با اشیا ناهمجنس در مجموعه­ای بی­نظم و مختلط قرار می­گیرد تبدیل به … زباله می­شود … که در صورت بررسی می­تواند بازگو کننده روایت­هایی از … جامعه­ای که آن­ها را … به حاشیه زندگی رانده، باشند.»

در بخش دوم، نتیجه مطالعات چهار پژوهشگر بر پس­ماندهای مناطق ۷ و ۱۷ تهران و تحلیل­هایشان از مواد فرهنگی شناسایی شده مربوطه، در چهار مقاله جداگانه ارائه شده است.

سید حسن موسوی شرفی از میان زباله­ها، پسماندهای مرتبط با یک جانباز بستری شده را شناسایی نموده و روال این شناسایی و وضعیت این بیمار را به طور مشروح در یادداشتی تحت عنوان «شواهدی از جنگ در یک کیسه پسماند» بیان می­دارد. وی با یافتن بقایای داروها، لوازم بستری همچون سوند و زیرانداز وضعیت بحرانی و ناخوشایند این بیمار را درمی­یابد. علاوه بر این، در زباله­ها نامه­ای از بنیاد جانبازان مبنی بر درخواست از آمبولانس برای جابجایی جانباز در فواصل زمانی مشخص اوضاع را روشن می­سازد. موسوی از مطالعه بر دورریز این خانه به بازمانده­های جنگ در سطح جامعه و بدن افراد اشاره می­کند و به درستی نتیجه می­گیرد که جنگ سازمانی اجتماعی و تاریخی است و نه واقعه­ای در مقطع زمانی محدود، که ردپای آن تا سال­ها و بلکه نسل­های بعد در ذهن و جسم انسان­ها به جای خواهد ماند.

عمران گاراژیان در مقاله «دریای معرفت: منطقه ۱۷ تهران، سکونت و کسب و کار» به تحلیل مشاهداتش در قسمت بعدی می­پردازد. وی که با حضور در کنار تیم کاوش در گفتگو با اهالی محله پرداخته­است. گاه برای ارتباط بهتر با ساکنین توضیح کوتاهی درخصوص موضوع پژوهش­شان به آنان می­دهد اما اغلب سعی دارد با مشاهده و مصاحبه، داده­های تکمیلی را درخصوص وضع معیشت و سبک زندگی افراد گردآوری نماید.

در قسمت بعد «الگوهای مصرف لبنیات و دارو در طبقات مختلف اجتماعی و اقتصادی شهر تهران، مناطق ۷ و ۱۷» توسط فهیمه تاج­نیا ارائه می­­شود. بررسی پسماندهای این دو منطقه و مقایسه آنان روشنگر تفاوت بارزی در الگوی تغذیه طبقات اقتصادی فرادست با فرودست ساکن در این مناطق است. برای نمونه از بررسی پسماند خانه­ها مشهود بود که مصرف لبنیات در منطقه ۱۷ از منطقه ۷ کمتر است که میتواند نشانگر کیفیت پایین تغذیه و حتی تهدیدی بر رشد کودکان باشد. از طرفی شیرهای طعم­دار و بستنی مصرف بیشتری در منطقه ۷ دارند که نشانگر توان خرید بالای ساکنین است. از طرفی جستجو در زباله­ها نشان داده که مصرف آنتی بیوتیک­ها در منطقه ۱۷ بیشتر و مصرف مکمل­ها و ویتامین­ها در منطقه ۷ بیشتر بوده اند.

و نهایتا، مهسا صباغی خامنه در مقاله آخر با عنوان «چه می­شد اگر زباله­ها توان سخن گفتن داشتند؟ بررسی یادداشت­های دورریخته شده دوبازاریاب» حرف­های ناگفته زباله­ها را می­شنود و برای خوانندگان بازگو می­کند. با خواندن مقاله صباغی، بار دیگر به خواننده یاداوری می­شود که دور ریختن اشیایی همچون یادداشت­های کاری، ممکن است پایان خطشان نباشد. در این مورد بخصوص پژوهشگر با کنار هم گذاشتن یادداشت­های مربوطه توانسته پی به شیوه کار برخی بازاریابان در سونوگرافی و آزمایشگاه­ها ببرد. حکایت بازاریاب­هایی که با مراجعه به مطب پزشکان و دادن پورسانت، از آنان می­خواهند تا بیماران را به مراکز مشخصی برای سونوگرافی و آزمایش ارجاع دهند. شاید این سبک زد و بندهای مالی از جمله مواردی باشد که احتمالا در مواجهه حضوری کسی در موردش صحبتی نکند اما با رویکرد باستان­شناسی زباله این سوااستفاده­های احتمالی در کار برخی کسب و کارهای درمانی آشکار می­گردد و پژوهشگر در اینجا با هوشمندی، این نکات را از میان زباله­ها می خواند و برای خواننده بازگو می­نماید.

عنوان کتاب، هرچند قابل تفسیر است و در صورت تامل پس از خواندن و درک موقعیت می­توان دریافت که اشاره به محتوای کتاب دارد اما آنقدر واضح نیست که مخاطب غیرمتخصص بی­خبر از ماجرا، بتواند با دیدن آن، در نگاه اول پی به موضوع کتاب ببرد و حتی ارتباط میان زباله با پژوهش را دریابد. شاید انتخاب عنوانی واضح­تر و سرراست­تر برای موضوعی اینقدر جدید، بهتر می­توانست در ذهن مخاطب سوال ایجاد کرده، بیانگر این شیوه نوآورانه و راهنمای انتخاب کتاب، توسط خواننده­ای باشد که به دنبال خواندن تحلیل­هایی از چنین تجربه­ای است.

آخرین واژه داستان دیگری؛ باستان­شناسی پسماند (زباله) به قلم لیلا پاپلی یزدی و همکاران توسط نشر نگاه معاصر در سال ۱۴۰۰ در تهران به چاپ رسیده است که خواندنش می­تواند نگاهی نو به خوانندگان ببخشد. و در کنار تمامی نکات آموزنده­اش شاید یادآور این نکته باشد که امروزه نه تنها در فضای مجازی یا  محیط­های عمومی مورد مشاهده قرار می­گیریم و تنها نیستیم، بلکه در کنشی به ظاهر بی­اهمیت مانند دور انداختن هرچیزی نیز ممکن است زیر ذره­بین کاوشگران و محققان باشیم.

 

[۱] William Laurens Rathje

[۲] Tucson Garbage Project