انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

یهودی ستیزی

کتاب پیش رو در ادامه روند مطالعه و بررسی تاریخی مسئله هولوکاست می باشد .پس از انتشار مطلبی در باره کتاب هولوکاست نوشته الکساندر براکل اینبار نگاهی دارم به کتاب یهودی ستیزی اثر ارزشمند هانا آرنت ،فیلسوف و متفکر سیاسی شناخته شده و بسیار پرطرفداردر میان اهل اندیشه،آرنت شخصیت محبوب و معروفی در ایران است که نیاز به معرفی ندارد مطمئنم که همگان با روند زندگی علمی ایشان آشنا هستند.

مطالب بیشماری در مورد یهودی ستیزی و هولوکاست نوشته شده است وبرای توضیح این واقعه هولناک از دلایل تاریخی در چارچوب مسائل دینی و اقتصادی استفاده کرده اند؛ اما هرگز کافی نبوده و همواره این پرسش مطرح بوده است که چرا این اتفاق افتاد؟و چرا یهودیان؟کتاب آرنت گامی است موثر برای درک این واقعه تلخ تاریخی و حتی بیش از آن؛دستورالعملی است برای اینکه بیاموزیم بسیاری از وقایع تاریخی و اتفاقاتی که درزمانهای گذشته و در زمان حال ؛پیرامونمان اتفاق می افتد نیازمند نگاه وبررسی عمیق و دقیق است وبرای درک این وقایع باید عوامل اجتماعی ،روانشناختی ،سیاسی و اقتصادی و فرهنگی را مورد بررسی قرار داد.مطالعه کتاب به ما میآموزد؛ از کنار هیچ اتفاقی نباید ساده گذر کرد و شاید هیچ اتفاق مهمی در متن جامعه بدون پذیرش بیشترین افراد جامعه ،امکان پذیر نباشد.
کتاب عناصر و خاستگاه های حاکمیت توتالیتر پرحجم ترین اثر و به گمان برخی اثر اصلی هانا آرنت می باشد .کتاب سه فصل دارد تحت عنوان :”یهودی ستیزی”،”امپریالیسم”،”توتالیتاریسم”،با توجه به حجم بالای فصول، مترجم عزیز کتاب تصمیم گرفته است .هر یک از فصلها را به صورت مجلدی جداگانه به چاپ رساند.کتاب حاضر در پی شناختی تاریخی و بر اساس منابع مستند و با ابزارهای پژوهش تاریخی و تحلیل جامعه شناختی نگاشته شده است.
نویسنده کتاب مفهوم یهودی ستیزی و یهود بیزاری را ازهم تفکیک کرده است .او یهودی ستیزی را نوعی ایدئولوژی سکولارقرن نوزدهمی می داند که تاپیش ازسال ۱۸۷۰ ناشناخته بود.اما”یهودی بیزاری “،بیزاری دینی از یهودیان در دشمنی متقابل میان عقاید دینی متخاصم ریشه داشت.از منظر تاریخی ،شکاف میان سده های میانی متاخر و عصر جدید بسیار عمیق تر از عهد باستان رومی به سده های میانی بوده است .این شکاف حدفاصل سده های پانزدهم تا اواخر شانزدهم را در برمیگیرد ؛ و در این میان روابط یهودیان با غیر یهودیان بسیار تیره وتار میشود .در چنین شرایطی عکس العمل یهودیان بی اعتنایی به شرایط و اتفاقات پیرامونشان بوده و این رفتار منجر به پیدایش نوعی نظام فکری بسته و غیر منعطف شده است.در این زمان بود که یهودیان به این باور رسیدند که قوم یهود بر اساس ماهیت درونی خود ونه فقط بر اساس ایمان و عقیده اش و همچنین بر اساس تفاوت نژادی با غیر یهودیان متفاوت است .پر واضح است بدون چنین تفسیری که قوم یهود نسبت به خود داشت ؛یهودی ستیزی هرگز نمیتوانست به وجود آید. آرنت میگوید” این تحول درابتدا در خود تفسیری یهودیان رخ داد آن هم تقریبا در زمانیکه مسیحیت اروپا به گروه هایی قومی تقسیم شد که بعدها در نظام دولت_ملت های مدرن شکل سیاسی متناسب با خود را یافت”(۲۲)
تاریخ نویسی یهودی،یهودبیزاری را در تاریخ مسیحیت دنبال کرده است و اطلاعات به دست آمده سعی کرده است به همگان بقبولاند که انزوای یهودیان صرفا به دلیل دشمنی غیر یهودیان بوده است.تاریخ نویسی یهودی به طور مداوم در پی کشف واقعیت تاریخی است و دو دلیل بسیار واقعی در روایت های تاریخی یهودی همواره دیده شده است که مسببب کژاندیشیهای بسیاری بوده اند.
اول اینکه یهودیان بعد از ویرانی معبد سلیمان دیگر هیچ گاه قلمرو حکومتی نداشتند.بنابراین همواره قربانیان دم دست و بی دفاعی بودند دوم اینکه یهودیان به طور سنتی و تاریخی ؛حتی وقتی خشونت ورزی نسبت به آنها دلایلی غیر از دلایل دینی داشت ،مانند دلایل سیاسی و اقتصادی ،همواره این انتخاب برای آنها وجود داشت که غسل تعمید داده و از پیگرد ،جان سالم به در ببرند.این دو مسئله همواره باعث گمراهی تاریخ نگاران یهودی و غیر یهودی بوده است .تاریخ نویسی تا به امروزبیش تربه جدا کردن مسیحیان ازیهودیان پرداخته است تا به فرآیند معکوس آن ؛جدا شدن یهودیان از جهان غیر یهود برای تاریخ یهودیت اهمیت بیش تری داشته است.قوم یهود برای حفظ وحدت قابل شناسایی بقای خود به چنین انزوای داوطلبانه ای احتیاج داشت .
به گفته نویسنده هیچ موضوعی به اندازه این واقعیت برای عقل سلیم تحریک کننده نیست که چرا از میان تمام مشکلات سیاسی حل نشده آن زمان ،مسئله یهود به این اهمیت رسیده که باعث حرکت موتور دستگاه حکومتی توتالیتر شده است.
این غیر منطقی بودن علت و معلول در اینجا نه تنها عقل سلیم را میآزارد بلکه تاریخ نگاران را نیز بهم میریزد.هانا آرنت برای توضیح این شرایط از تجربیات و دانش افراد به شکل فرضیات ابتدایی استفاده کرده و به تحلیل شرایط می پردازد.به عنوان نمونه از مطالعات و تجربیات توکویل تاریخ نگار و سیاستمدار فرانسوی استفاده میکند. توکویل وقتی برای یافتن دلایل نفرت ناگهانی پدیدآمده علیه نجبا ،در آغاز انقلاب فرانسه تحقیق میکرد به این نتیجه میرسد که ،وقتی مردم از آنها متنفر میشوند که، نجبا قدرت خود را از دست داده اند ؛زیرا قدرت ،همواره اجتماع ساز و فاسد شدنی است.مردم حتی زیر سرکوب نیز این را حس میکنند که قدرت کارکردی در اجتماع دارد.بنابراین وقتی اشراف قدرت خود را از دست دادند؛ و فقط ثروت آنها باقی ماند، مورد نفرت عموم واقع شدند.زیرا مردم حس کردند که آنها جایگاه انگل وار دارند. برای این تجربه،مثالی بهتر از یهودی ستیزی وجود ندارد یهودی ستیزی زمانی به اوج رسید که آنها کارکردشان را در حیات عمومی و نفوذشان را از دست دادند و جز ثروتشان هیچ نداشتند .
فرضیه موقت دیگری که عقل سلیم الهام بخش آن است، برعکس فرضیه قبلی ،مبنا را بر واقعیت بی قدرت بودن یهودیان میگذارد و توضیح میدهد یهودیان در حکم سوپاپ بودند و نقش “بز بلاگردان” را ایفا نمودند..ولی این نظریه نیز آنقدر بی پایه و اساس است که نویسنده کتاب به لطیفه ای اشاره میکند که در دهه ۱۹۲۰ اغلب تعریف میشد .”ظاهرا فردی یهودی ستیز ادعا میکرد یهودیان در جنگ مقصر بودند و پاسخ این بود بله یهودیان و دوچرخه سواران!یکی میپرسید: چرا دوچرخه سواران ؟و دیگری مییپرسید چرا یهودیان؟” اما به نظر میرسد یهودی ستیزی به گونه ای توضیح داده میشود که با موجودیت تاریخ یهودیان هیچ ارتباطی نداشته باشد. به عقیده آرنت، تاریخ نگاران تا به امروز هنوز توضیحی نداده اند؛ تا کمک کند بفهمیم چرا یهودیان در مرکز تمامی این اتفاقات قرار گرفتند.
اغلب این فرض ،قدرت میگیرد که نوعی یهودی ستیزی جاودان وجود داشته است . ودر تاریخ بیزاری دو هزار ساله از یهودیان مستند شده است.و نکته شگفت انگیز در این مسئله این است که تاریخ نگاران یهودی نیز این مسئله را مطرح میکنند .
همه میدانند که پیدایش و رشد یهودی ستیزی مدرن مصادف بود با سکولار شدن و از بین رفتن محتوای دینی و معنوی کهن یهودیت .اما این مسئله موجودیت قوم یهود را در معرض تهدید قرار داده بود از این رو یهود بیزاری را با هدف نوعی محافظت از قوم یهود به خدمت گرفتند.هرچه یهودی ستیزی جاودان تر بود؛ موجودیت جاودان قوم یهود نیز مطمئن تر .نفرت مسیحیان از یهودیان در عمل ؛ابزار سیاسی و معنوی موثری برای حفظ یهودیت بود، اما یهودیان ؛یهود ستیزی مدرن را با یهود بیزاری ،قرون وسطی اشتباه گرفتند زیرا آگاهی اندکی نسبت به مسیحیت داشتند.بنابراین تعبیر خطرناک بازگشت قرون وسطی در ارتباط با جنبش هیتلر؛ اتفاقا از سوی یهودیان شایع شد.
اما این ناآگاهی درباره گذشته خود، با واقعیت تاریخ هم خوانی داشت .زیرا آنها در طول تاریخ همواره قومی بدون دولت ،بدون سرزمین و بدون زبان و به لحاظ تجربیات سیاسی فقیرترین قوم اروپا بودند.به هر حال این نظریه چه برای یهود ستیزان جاودان و چه برای آنها که یهودستیزی را راهی برای بقای قوم خود در نظر گرفتند به بدترین شکل ممکن ابطال شد. حسن این گونه نظریات فقط این است که میان یهود ستیزی بعنوان ایدئولوژی و برخی پدیده های حاکمیت توتالیتر رابطه ای نزدیک وجود دارد. و از آنجا که هانا آرنت قصد ندارد تاریخ جامعی از یهود ستیزی ارائه دهد ؛ صرفا روایت ها یی را که میکوشند خاستگاه های بخشی اساسی از آنچه میتوان پیشینه توتالیتر نامید را بیان میکند .
آرنت معتقد است همزمانی میان افول دولت-ملت و فروپاشی اروپای سازماندهی شده در دولت-ملت ها و ایجاد جنبش یهود ستیزی که در نهایت ،باعث ریشه کن سازی یهودیان شد و شعارهای یهودی ستیزانه ؛موفق ترین ابزارهایی برای ایجاد هیجان و شورش توده ها به منظور ویران سازی اشکال سنتی حکومت بودند. تاریخ رابطه میان یهودیان و حکومت ؛باید در بردارنده کلیدی برای دشمنی میان گروه های اجتماعی معین علیه یهودیان باشد(۴۸-۴۹)
این واقعیت که برابری همه شهروندان از جمله بدیهیات سیاسی است بسیار گمراه کننده است و یکی از نامطمئن ترین دستاوردهای بشر مدرن میباشد. واما این دستاورد ،در قرن نوزدهم بسیار ناکارآمد از کار درآمد، زیرا برابری سیاسی –حقوقی با همگونی (homogeneity) ،شرایط اجتماعی همراه بود. اما این برابری ،مساوی با برابری در برابر خداوند یا برابری در پیشگاه مرگ نبود.بلکه به معنای سازماندهی یک ملت درون جامعه بود.یعنی برابری انسانهای نابرابر که قرار است حقوقی برابر داشته باشند. مسلمااین سازماندهی سیاسی بسیار دشوار بود.جامعه سعی در از بین بردن تفاوت های سلسله مراتبی حقوقی -سیاسی میکرد اما هرچه قدر سعی میکرد دموکراتیک تر باشد عملا در باطن خود به گونه ای سلسله مراتبی سازماندهی میشد.واز آنجا که اصل سلسله مراتب در اشرافیت ریشه داشت عملا جامعه دولت-ملت ها همان مشخصات جامعه نجبا را کم و بیش تعدیل شده باز تولید می کردند و معیارهای آن در قرن نوزدهم نحوه زندگی اجتماعی را هدایت می کرد.و اما خطر عکس این شرایط ؛انسان آن دوره را برای اولین بار با این واقعیت روبرو کرد که همه انسان ها خود را مقابل همه انسان ها میدیدند و جنبه خطرناک این تجربه ؛وجود نژاد شیفتگی مدرن بود .نژاد شیفتگی واکنشی بود به مفهوم برابری از آدمی که میخواهد هر کسی را مانند یکی چون خودش به رسمیت بشناسد.
فرآیند ادغام یهودیان به معنای ادغام شرایط زیستی آنها بامحیط پیرامونشان بودو این فرآیند هر روز تفاوت ها را نمایان تر میکرد.که میتوانست خود را در بیزاری یا کشش ابراز کند وضع دوگانه در قبال یهودیان تنها به یک چیز رسید و آن جو اجتماعی مسموم بود.
و اما یهودیانی که با ادغام اجتماعی ؛ خود را از دیگر یهودیان جدا میکردند باز هم جامعه هرگاه میدید نوعی تساوی حقوقی به لحاظ سیاسی و شغلی تضمین شده برای یهودیان وجود دارد اتفاقا از تساوی اجتماعی خود داری میکرد .
در ۱۵۰ سالی که یهودیان در میان ملت های اروپایی زندگی میکردند موقعیت اجتماعی را به بهای فلاکت سیاسی و موفقیت های سیاسی را به بهای تحقیر اجتماعی به دست می آوردند اگر قرار بود ادغام اجتماعی یا همسان سازی به این معنا باشد که آنها واقعا از سوی جامعه غیر یهود پذیرفته شده باشند ؛زمانی این چنین میشد که خود را به منزله استثناهایی از توده های یهودی جدا میکردند .جامعه هرگز همه یهودیان را پذیرا نبود بلکه همواره تنها بعضی از آنها قابل پذیرش بودند این جایگاه دو گانه بدین صورت بود که از آن ها میخواستند یهودی باشند؛ اما مانند یهودیان نباشند .از آنها میخواستند به اندازه جامعه تربیت یافته باشند و متفاوت از یهودیان معمولی رفتار کنند؛ اما نه آن گونه که انگار آدم های معمولی اند ،زیرا به هر حال آنها هنوز یهودی هستند. همین دو گانگی اصولی است که برای رفتار اجتماعی یهودیان همسان شده در اروپای غربی به عاملی تعیین کننده تبدیل شد.
در اوایل قرن نوزدهم از زمان محفل های یهودی در برلین یهودیان به صورت فردی یا استثنایی به جامعه راه یافتند، در فرانسه نیز چنین بود. به این معنا که لازم نبود یهودیان ،برابر شناخته شوند بلکه برعکس جامعه به استثناها ،یعنی به عناصر دیگر گونه و بیگانه کشش داشت و این کشش به شکل اشتیاقی اومانیستی به منزله نمونه های نوین نسل بشر بود .(۲۲۱)
همراه با یهودیان راه یافته به محافل بالای پاریس همجنس گرایان نیز راه یافتند.واین در حالی اتفاق میافتاد که همجنس گرایی در آن زمان جرم محسوب میشد.این گونه بود که در جامعه جرم ،به کژکرداری تبدیل شد و گامی بود ،حتی برای ستایش جرم ؛عصری که یهودیان و همجنس گرایان را در خود ادغام می کرد.یهودیان محبوب شدند چون یهودی بودن نوعی کژرفتاری پنداشته میشد. میان جرم و کژرفتاری تفاوت است جرم را انسان ها با اختیار خود انجام میدهند و باید پاسخگو باشند و مجازات را تحمل کنند اما کژرفتاری مانند “کج پایی” یا “گوژپشتی” نوعی نقص فرض میشد که بعدها به نوعی ویژگی نژادی ،فرهنگ سازی و زمینه ای برای ریشه کن سازی یهودیان گردید.

یهود ستیزی نازی ها بیشتر در شرایط سیاسی ریشه داشت تا در شرایط اجتماعی ،اما موفقیت آنها ریشه در باورها ی اجتماعی بود ،که با عث میشد نوعی جو تایید عمومی ایجاد شود.عوامل اجتماعی خود را در زیر سطح رخدادهای فهرست شدنی پنهان میکند و تاریخ سیاسی و اقتصادی درباره آنها سکوت میکند. قطعا عوامل سیاسی میتوانست خود را بدون دشواری به مرحله قانون گذاری ضد یهودی و اخراج آنها برساند؛ اما آیا میتوانست بدون کمک جامعه ،تا آن حد نهایی ریشه کن سازد ؛این مسئله جای تردید دارد.
جنبش هیتلر نشان داد میتواند روی جامعه ای حساب کند که جرم یهودی بودن را به کژرفتاری تقلیل دهد. و پس از آن از این جامعه انتظار میرفت این مجرمان یا کژکردارها را به جامعه خود پذیرا باشد ولی در نهایت وقتی از سرگرم کردن خود با آنها سیر شد در روز روشن و در فضای عمومی دست به جنایت زند و در نهایت همه شرارت های مرتکب شده را مهر تایید زند.
تهران -۲۰ مهر۱۳۹۹
آرنت،هانا،(۱۳۹۹)،مترجم ،مهدی تدینی،تهران:نشر ثالث