انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

همراه با باد…

درباره منوچهر طیاب
پاره ای از کتاب «همراه با باد» اثر ناصر فکوهی

طیاب، یهودی سرگردان چهار گوشه‌ی ایران از دل کویر تا کوه‌های زاگرس. همراه با باد. «آرزوهایی بیکران و نگاهی مشتاق به افق دوردست و خانه». آب، باد و خورشید و خاک. گرمایی طاقت‌فرسا که مسافر را وامی‌دارد شب‌ها به راه بیافتد و روزها بخُسبد و حتی درآبادی‌ها، درون «سوراخی پناه بجوید» تا گرما نابودش نکند؛ نمکی که در هوا جاری است و بر سینه سنگینی می‌کند؛ تپه‌های ماسه‌ای و هولناک؛ گذر از «نمک سفید»، «میان خور» و «حلوان»، جایی‌ که چاله‌هایی به شکل کندوی زنبوران عسل دارد که با «لبه‌های تیز خود پای شتر‌ها را به خون می‌اندازند». اما همان کویری که اگر خاک سرخش هم‌چون ابیانه با آب ترکیب شود، یا هم‌چون بم، به ارگی بدل شود و یا هم‌چون خراسان تمدنی باستانی را بسازد، سرچشمه‌ی زندگی و حیاتی جاودانه می‌شود. و آب… آب زیبا و نیلگون، هر چند تلخ باشد مثل آب «عین‌الرشید» که می‌تواند شتران را سیراب کند، و حتی پُر‌نمک، همان آب «نمک سفید» که از زمین بیرون می‌جوشد؛ آبی که اغلب در این پهنه‌ی خشک و گرم، بهشتی است، چون آب جاری در جوی‌های «باغ فین»؛ آب حمام‌ها و آب‌انبارهایی در میانه‌ی راه، با شکل‌های گوناگون خیال‌برانگیز، با صدای فرو‌افتادن دلق درون‌شان، ما را به ناکجاآبادی، نادیده و خنک، هدایت می‌کنند یا آب چشمه‌های شیرین «رباط‌گور» نرسیده به «دوراهی خور- بیابانک»، اما باز آبی هراسناک، زیرا صدای باران که همه‌جا خبر از زندگی می‌دهد «در کویر وحشتناک است» و «ماسه‌ها را به گودال‌هایی کشنده بدل می‌کند که هرکسی را درون خود می‌کشند». و باد، بادی که همه‌جا جاری است . صدایی وهم‌برانگیز. بادی فرح‌بخش چون نفس‌هایی که در سینه‌ها جاری‌اند. بادی که آسیاب‌های سنگی «نشتیفان خاف» را به گردش درمی‌آورد اما می‌تواند سوزان و نابودگر باشد هم‌چون بادهایی که شن‌های روان را به ارمغان می‌آورند، مسیر «انارک، اشین، چوپانان»، کوه و کویر «جندق» و تپه‌ماسه‌های روان، شن‌هایی افسار‌گسیخته هم‌چون ارواحی سرگشته که گاه روستاها را هم‌چون آبادی «محمدآباد کورگز» به قریه‌ای رها‌شده بدل می‌کنند که جز «سیف‌اللّه» پیرمردی در جست‌و‌جوی عشقی گمشده و ناکام در آن باقی نمانده است. و سرانجام، بادی که با پیامی از شادی‌، با جن زدایی و با مراسم «گواتی زار بلوچ» در انتهای فیلم در «بم پور» پیامی از امید را به ما می‌رساند.