انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

طیاب هم رفت…

طیاب هم رفت…
دلنوشته ای برای منوچهر طیاب

وقتی دوستی می‌میرد، ولو آنکه در سنین بالا و ولو آنکه انتظار مرگش را داشته باشی؛ و ولو آنکه حتی در شرایطی آنقدر دردناک باشد که آرزو داشته باشی زودتر از جهان برود تا از این دردهای جانکاه خلاص شود، نمی‌توانی خلاء وجود او را در خود احساس نکنی. گویی ناگهان زیر پایت خالی می‌شود. گویی تکیه‌گاهی را از دست می‌دهی. محله‌ای که دوست داشتی به آنجا سر بزنی، زمان‌هایی که پشت تلفن صدای آشنا و مهربان او را می‌شنیدی، و حتی تا مدتها هر خاطره‌ای که یادی از او را برایت زنده کند، به موقعیت‌هایی تحمل‌ناپذیر تبدیل می‌شوند. برای من منوچهرطیاب چنین دوستی بود.دوستی که پیشینه دوستی‌مان به کمتر از شش هفت سال می‌رسید و در چارچوب پروژه گفتگوهایم درباره تاریخ فرهنگ ایران مدرن با او از نزدیک آشنا شدم، اما دوستی که در همین مدت آنقدر با من مهربانی کرد، آنقدر سخاوتمند بود، آنقدر از او آموختم که هرگز درعمری که شاید برای خودم باقی مانده باشد گمان نمی‌کنم بتوانم حتی بخشی از آن چیزهایی را که او به من داد، جبران کنم. آرزویم آن است که کاش می‌توانستیم این دوران لغنتی کرونایی را نداشتیم و دستکم در فضایی باز، بزرگداشتی درخور برای او برگذار کنیم. دوستان دیگرش و انسان‌هایی را که در حد او به فرهنگ ایران و جهان خدمت کرده‌اند، به ویژه هم نسلان او را، از نزدیک بارها و بارها ببینیم و آنها را در آغوش بگیریم و به آنها بگوییم چقدر برای ما عزیزند و چرا باید با تمام وجود از خود، نه برای خود، بلکه برای این جامعه درهم شکسته، مراقبت کنند. به آنها بگوییم که هر کدام از آنها درخت تنومندی هستند که این فرهنگ برای بار آوردن آنها و به ثمر رساندنشان شاید صدها سال کار کرده باشد و وجود خود را از ما دریغ نکنند. هر لحظه، هر روز و هر ماه عزیزانی چون طیاب برای ما ارزشمند بوده است. هربار در جایی حاضر می‌شد، صرفا با حاضر شدن خود، نشاط و امیدی به دل‌ها می‌داد که وصف ناشدنی است. و باور من در آن است که چنین امیدهایی را تنها می‌توان در حال حاضر در آن نسل یافت. عشق بزرگی که هم نسلان طیاب به فرهنگ و هنر داشتند امروز «چیزی» دست نیافتنی و وقار و فروتنی و سخاوتمندی و آبرو و ادب و احترامی که در تک‌تک رفتارهایشان به وفور می‌دیدی ، «چیزی» است که دیگر فکر نمی‌کنم هرگز در تاریخ این سرزمین تکرار شود. برای این یادداشت، کوتاه عکسی از کودکی طیاب را گذاشتم، زیرا فکر می‌کنم، کودکی و معصومیت این عکس، بهتر و بیشتر می‌تواند حس از دست دادن ِ انسان‌هایی بی‌مانند همچون طیاب را در ما زنده نگاه دارد. خاطره او هرگز ما را ترک نخواهد کرد. کارهای سینمایی و ادبی‌اش برای همیشه در تاریخ این فرهنگ باقی خواهند ماند و از بهترین یادگارهای شناخت کسانی هستند که روزگاری در این پهنه می‌زیستند ، آدم‌هایی که شرف و بزرگواری برای آنها از هر‌چیز در انسان طبیعی‌تر می‌نمود و برای آنکه اگر روزی بتوانیم باز این پهنه را بهتر کنیم دستکم بدانیم کجا و در چه کسانی باید الگوهای خود را بجوییم.

چهارم شهریور ۹۹