انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مهاجرت فراملیتی (۱)

نویسنده: عایشه چاگلار برگردان شادمان اردلان‌

پیدایش پارادایم مهاجرت فراملیتی

اوایل دهه ۱۹۹۰ زمان پیدایش پارادایمی نو در مطالعات مهاجرت بود. گروهی از اندیشمندان (عموما در ایالات متحده و پس از آن در اروپا)، توجهات را به سوی شکست نظریات مهاجرت مرسوم برای درک روابط،‌ فعالیت‌ها و شبکه‌های فرامرزی، چندسطحی و چندمنطقه‌ای مهاجران جلب کردند. همین،‌ سبب خلق واژه‌ی مهاجرت فراملیتی برای پارادایمی نو در باب مطالعه مهاجرت‌های معاصر میان مرزهای دولت-ملت‌ها شد. طرفداران این منظرگاه نو، مخالف منطق «یا این یا آن» نظریه‌های ادغام در مهاجرت بودند که فرض می‌گرفتند و پیش‌بینی می‌کردند که ادغام شدن موفقیت‌آمیز مهاجران در کشور مقصدشان نیازمند گسست از تجارب پیشین و روابط با کشور مبدا است. به جای مدلی تک‌سویه و ترتیبی از ادغام که مهاجران را «ریشه‌کن شده» تصور می‌کرد، طرفداران این منظرگاه بر آن بودند که روابط ماندگار یا تحول‌یافته با وطن و الحاق به کشور مقصد فرایندهایی متناقض و ناسازگار بر پایه‌ی منطق «یا این یا آن» نیستند. به علاوه، شبکه‌ها و کنش‌های چندسویه و فرامرزی مهاجران را نمی‌توان آنگونه که مدل‌های کثرت قومی می‌بینند محصور به یک جایگاه دانست. در عوض آنان بر این باوراند که زندگی اقتصادی،‌ اجتماعی و سیاسی کنونی مهاجران و همچنین کنش‌ها و شبکه‌های آنان (شامل خانواده، برابری قدرت و طبقه) فراتر از مرزهای ملی بازتولید می‌شوند و قابل درک و آنالیز در محدوده‌ی مرزهای ملی نیستند.

مهاجرت فراملیتی به فرایندی ارجاع دارد که مهاجران طی آن پیوندی چندرشته‌ای از روابط اجتماعی را میان جامعه‌ی کنونی و جامعه‌ی مبداشان شکل می‌دهند و ماندگار می‌کنند. با این حال، این عبارت نه بازگوی درگیری ساده انگارانه‌ی مهاجر در این دو جامعه که روایتگر جای‌گیری همزمان مهاجران در فرایند چندگانه‌ی پیوستن به بیشتر از یک مکان است که متقابلا یکدیگر را شکل می‌دهند. مهم‌تر از همه، طرفداران این نگاه جدید به مهاجرت توجهات را به سوی نواقص تصورات دیرینه در باب سازمان‌های اجتماعی و همچنین هویت‌ها جلب می‌کنند. این شاخه‌ی مطالعاتی جدید فهم بدیهی پنداشته از نژاد، قومیت، عضویت و شهروندی که ریشه در دولت-ملت دارند و در مطالعات مهاجرت جایگاه مرکزی پیدا کرده‌ بودند را زیر سوال برد. مطالعات مهاجرت به ابزار مفهومی، روش‌ و حوزه‌های تحقیقاتی جدیدی برای دریافت این پویایی‌ها و فرایندها نیاز داشت.

منظرگاه مهاجرت فراملیتی این دست ابزارهای مفهومی و راه ورود به بازارزش‌گذاری و بازنقل‌کردن فرآیند استقرار مهاجران برای نشان دادن پویایی‌ها، فرآیندها و کنش‌هایی که در مطالعات جاافتاده‌ی مهاجرت (به طور مشخص ادغام‌گرایی و مطالعات تلفیق) پوشیده مانده‌اند، فراهم کرد. علاوه‌ بر این‌ها، منظرگاه مهاجرت فراملیتی، انگاشتن دولت-ملت را به عنوان یک واحد تحلیلی در جابجایی‌ها و استقرار مهاجران به چالش کشید. اینگونه، مطالعات مهاجرت از انگاشتن مقوله‌های مرزبندی شده‌ی گروه‌های قومی و دولت-ملت‌ها به عنوان واحد تحلیل فراتر رفت. با این حال این نقدها در طول زمان بسیار توسعه یافتند. «ملل بی‌مرز» ]کتابی از لیندا گرین باش و همکاران، ۱۹۹۳[ راه را برای نقد ملیت‌گرایی روش‌شناختی و نگاه قومی (که در مطالعات مهاجرت رایج بود) هموار کرد. مدخل منظرگاه مهاجرت فراملیتی، نه دولت-ملت، که پویایی قدرت جهانی بود. به جای دولت-ملت‌ها (به عنوان موجودیت‌هایی متمایز با اقتصاد و فرآیندهای اجتماعی محفوظ در چارچوب آن)، شبکه‌هایی نابرابر، متفاوت و جهان‌شمول از قدرت در ساخت‌های گوناگون مدخل تحلیل در پارادایم مهاجرت فراملیتی‌ شدند. این نگاهی جهانی به مهاجرت بود.

به ویژه در اشکال اولیه‌ی آن، اندیشمندان برای ساختن این پارادایم نوین مهاجرت فراملیتی، آن را با تغییر شرایط سرمایه‌داری جهانی مرتبط دانستند و اینگونه، متذکر شدند که این مسئله باید در کانتکست روابط جهانی میان سرمایه و کار و همچنین در رابطه با فرآیندهای درازمدت رسوخ سرمایه‌داری جهانی تحلیل شود. این نگاه، دولت-ملت و اقتصاد جهانی را در ارتباطی درگیر و متداخل تصور می‌کند. تجدید ساختار جهانی سرمایه، موجب اختلال اقتصادهای جهان سوم و نظام‌های حاشیه‌ای و افزایش بیکاری، خلع‌ید، و به تبع آن مهاجرت به کشورهای مرکزی دانسته شد. متقابلاً ارتباط نیروی کار که در کشور مقصد در معرض منعطف‌سازی، آسیب‌پذیری‌ و ناامنی فزاینده‌ است با وطن خودش نه تنها قطع نمی‌شود بلکه تقویت می‌شود که این همان نقطه‌ای است سبب می‌شود مهاجر به طور همزمان در بیشتر از یک جامعه جای می‌گیرد. این نگاه جهانی راهی حقیقتا عقلانی برای تقرب به مطالعه‌ی مهاجرت پیش می‌نهد و آن شکلی از انگاشتن مهاجرت ملی در قرابت نزدیک با تجدید ساختار سرمایه‌ جهانی و فرآیندهای گسترده‌تر دیگر است. این مهم همچنین جنبش‌های فرامرزی مردم را با فرآیند خلع‌ید سیستماتیک افراد در روابط ساختارمند سلسله‌مراتبی مرتبط می‌داند.

یکی از مهمترین مفاهیم پارادایم فراملیتی به عنوان نگاهی جهانی، مفهوم «میدان‌های اجتماعی فراملیتی» است. این مفهوم به شبکه‌های درهم‌تنیده‌ای ارجاع دارد که از مرزهای سیاسی و جغرافیایی یک ملت‌ فراتر می‌روند و میدان کنش و ارجاع پیوسته‌ای برای مهاجران در کشور مبدا یا مقصدشان شکل می‌دهند. میدان‌های اجتماعی فراملیتی بیشتر از مجموعه‌ای از شبکه‌ها هستند که کشور مبدا و مقصد را به یکدیگر مرتبط کنند. برای مثال، میدان اجتماعی فراملیتی فرهنگ عامه‌ مهاجران ترک در آلمان شامل شبکه‌های فرهنگ جوانان مهاجر میان فرانسه، ایالات متحده، انگلستان و ترکیه در کنار صنعت موسیقی و همچنین نهادهایی که قدرت را در هر یک از این شبکه‌ها شکل می‌دهد می‌شود. این فضایی مفهومی را برای درک چندسویگی شبکه‌ها به دست می‌دهد و کانتکست لازم را برای ظهور، گسترش، بازفعال‌سازی و حتی برای غیرفعال‌سازی این شبکه‌ها فراهم می‌کند. علاوه‌ بر این، مفهوم میدان اجتماعی فراملیتی، فضای مهمی برای تسلط بر دوگانه‌ی کشور مبدا-کشور مقصد و طرح پژوهش‌های مطالعات مهاجرت فراملیتی که در انتهای دهه ۱۹۹۰ متداول شدند فراهم ساخت. به‌ هر روی، مهم‌ترین جنبه‌‌ی این مفهوم قدرت نابرابر است. قدرت در این مفهوم جایگاهی محوری دارد. شبکه‌ها در درون میدان‌های فراملیتی در جایگاه‌های گوناگونی از نظر سلسله‌مرات قدرت جای می‌گیرند. مفهوم میدان‌های قدرت فراملیتی اندیشمندان را قادر می‌سازد تا تداوم‌ها و بی‌دوامی‌های فضای اجتماعی، جغرافیایی و سیاسی فراتر از دولت ملت‌ها را بشناسند و پیشنهاد می‌کنند همه‌ی افراد، چه‌ آن‌هایی که نقل مکان کرده‌اند و چه آنهایی که نکرده‌اند، در درون همین چارچوب مفهومی قرار داده شوند.

 

Caglar, A (2015), “Transnational Migration” In: Routledge Handbook of Immigration and Refugee Studies. Anna Triandafyllidou (ed.), p. 64-72.