انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

مناسک سرمایه‌داری در بطنِ نهیلیستیِ آکادمیک

روزگاری جایگاه هر چیزی در زمان و مکان درست خویش موقعیت مند می گردید. اما امروز در مرکز ثقل ناموقعیت مندی انسانی- اخلاقی، اقتصادی – سیاسی، جغرافیایی – سیاسی و فرهنگی – اجتماعی قرار گرفته ایم. پیش از کرونا نیز نوید این حال امروز داده شده بود. در آن دوران هنوز هم بودند دغدغه مندانی که بیشتر به فکر زیست بهتر بشر بر روی کره خاکی بودند. گاهی فریادشان محیط زیستی و گاهی برابری اجتماعی و برهه ای عدالت در تمامی شئونات و اعمال جامعه بود. هنوز نوع برخورد ما با محیط و رفتارمان با یکدیگر به میزانی در عدم توازن قابل قبولی محدود شده بود. هنوز بازخوردهای مامِ زمین را به جد نمی گرفتیم و آب شدن یخ های قطب و بالا آمدن سطح آب اقیانوسها را موضوعی ساده و صرفن افزایش یکی دو درجه ای زمین می دانستیم؛ در عین حال اما به بحران های بعد غافل بودیم. انگاری بشر همواره در این زنجیره ی رویدادهای محصور کننده اش دارد به سمتی می رود که دیگر حسی، انگیزه ای و کمترین حرکتی به عواقب رفتارهایش با هر چیزی را از دست می دهد. و تعمیم آن به جامعه ایران این امر را بشدت و بهتر جا می اندازد و محرزتر بروز می کند. اتفاقن در جامعه کنونی ما زیست انسانها با این امر آشناتر و رابطه قابل قبول تری دارد! چراکه گویی در اینجا به سان همان ضرب المثل معروف «از آب گل آلود ماهی گرفتن» واقعیت دقیق تری در این نقطه جغرافیایی دارد. مثال های بسیاری را در این باره می توان آورد. به گمانم لازم به ذکر نیست که در ابتدای بحران کرونا هنوز هم بودند منفعت طلبانی که کمترین موضعی که برایشان واجد اهمیت بود جان آدمی بود. همان محتکران ماسک، الکل و امثالهم!

کمی بحث را جلوتر ببرم؛ سرمایه داری همواره بدیلش را در جامعه به زیبایی تمام پیدا کرده است. حتا زمانی که جنایاتش را در قامت دروغِ بزرگِ «پایداری» بزک کرد نیز عصاره مفهومی خود را بهتر به عینیت درآورد. پایداریِ بحران در این نحله فکری به ظرافت تمام گنجانده شد. کمترین اتفاقات و مزیت هایش برای طبیعت و ملت ها همان پایداری توسعه و پایداری هایی که تمامی دیسیپلین های محیطی و علوم اجتماعی را در بر گرفت.

بحران های مالی اش که اظهر من الشمس بوده و هست اما هنوز هم درس عبرتی برایمان نبوده و نگردیده است. دگرگونی بحران مالی را در این دوران خود را به بحران اخلاقی نیز تسری داد و اخلاقیات را تا به سرحد انحطاط خود رساند. تا آنجاکه اخلاق مدارانِ چندی (در اینجا منظورمان آکادمیسین ها، درس خوانده ها، باسوادان و آنانی است که داعیه برتری زیست شان نسبت به عامه جامعه دارند است!) نیز از این بحران حتا در جهت ایجاد ارزش افزوده مالی نه معنوی بهره بردند! به عنوان نمونه کافیست نگاهی بیاندازیم به آنانی که نه برای بقای هم نوع اقدام به تاسیس هرگونه لابراتواری زدند تا هرگونه اقدامی که در حال حاضر جامعه ما بدان نیازمند بود را تولید کند؛ نه برای رفاه مردم بلکه برای بازتولید مالی بیشتر و شخصی! برای عرضه بیشتر محصولاتِ عمدتن بی کیفیت به بازار آزاد! با قیمت های نجومی و کمتر نجومی! بازار آزادی که دستش دیگر نامرئی نیست بلکه خود را به مثابه دست مرئی و اتفاقن مبرهن به ما نشان می دهد. دقیقن تنظیم گری بازار، دست مرئی چنین مناسباتی است که ذکر شد.

اما علی ای حال صرفن در جهت سوق دادن افکار عمومی به نگاه بهتری به اتفاقات اطراف نمونه مناسب تری می توان در این زمره آورد. قشری که در حال تبدیل شدن به آکادمیک های نامبرده اند؛ همان دانشجویانی بخت برگشته ای که برای آینده ای نامعلوم و رفاهی آرمانی در آینده ای نه چندان دور پیش رویشان در پیِ تلاش و کوشش زائد الوصف در امری اند که هنوز هم نمی دانند چیست. برخی در پی بازتولید علم اند! آنهم با نگارش مقالات و آثاری (طیفی از علمی پژوهشی ها تا علمی تخصصی ها و تا تالیف و ترجمه کتاب و غیره) که روایی و اعتبارشان همواره در هاله ای از ابهام است. اما در این میان برای تحقق این موضوع صرفن تبادلی چند، چه از نوع رانت و چه از نوع مناسبات مالی تنها و تنها برای بازتولید ثروت برای کسانی است که هزینه کردهای فعالیت های مذکور را به جیب خود روانه می سازند.

کافیست نگاهی به سیل عظیم مقالات در حال انتظار برای داوری! و یک روزه پاسخ دادن و رد تمامی زحمات دانشجویان در آنِ ثانیه بیندازیم. دراین مورد اخیر علاوه بر تضرر مالی، اتفاقات پَنیک بعدی که در اذهان افراد که یا انباشته می گردد یا بروزی مملوس می یابد را می توان نمودار بر تمامی مناسک زندگی شخصی و عمومی به وضوح دید! اگر این را هم نادیده بگیریم؛ اما در واقع هر آنچه را به بوته فراموشی بسپاریم نمی توان از انباشت سرمایه فکری برای نهادهای مربوط و توامان انباشت مالی برای فربه تر شدن بیش از پیش شان چشم پوشی کرد. در این میان تنها انباشت بیهودگی برای جامعه حاصل می آید و لاغیر.

جایی دیگر گفته ام «کرونا ترومای شهری شده است» و این تروما هر بار در قامت اُبژه ای جدید بازنمون می شود. به راستی در عصر بازتولید نهیلیستی قرار گرفته ایم. زمانی که در هر عرصه ای دیسیپلین آن تُهی از ارزش شود انتظار چیزی بیش از آن نمی توان داشت؛ کرونا بهانه ای است برای من تو و ما تا بهتر به واقعیت وجودیمان تامل کنیم و بهتر در بستر این جهانی مهیای پسا کرونا شویم.

زمانی که در تجربه زیسته هر یک از ما تنها بازتولید سیستماتیک به سُخره گرفتن افکار و مناسک دیگری نهادینه شده؛ برای بالا بردن توقع مان از کیفیت زیستن به نحوی از انحا شایسته سرزنش ایم و باید سرافکنده باشیم. راه برون رفت از این سیاهچاله تکرار شونده نهیلیستی شاید مساله شدن موضوعات بنیادیِ اخلاقی، انسانی و جمعی باشد و نه اولویت مندی فردی، منفعت طلبی، حرص و تمامی خصیصه های نامناسب انسانی.

آری در عصر پسا کرونا باید از این بحران گذر کنیم اما امیدی که از این رهگذر بدان نیازمندیم شاید در چرخه انباشت سرمایه داری ببیفتد و تبدیل به اُبژه ای خطرناک شود.