انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

صفه‌های مقدس (۱۰)

بردِ نشانده و مسجد سلیمان
ایران جنوب غربی از قرن هشتم قبل از میلاد تا قرن پنجم بعد از میلاد

رومن گیرشمن ترجمه اصغر کریمی

فصل دهم: مقدونی ها در مسجد سلیمان

کشف پیکرکهای سوارکار مقدنی در معبد مسجد سلیمان، که به تصور من پیکرک «آتنا هی‌پیا» است، مرا وادار به تنظیم پاره‌ای ملاحظات از نوع تاریخی می‌کند.
این پیکره‌های کوچک جنگاوران که بر سرشان نوعی کلاهخود به نام کَئوسی دارند، ناشناخته نیستند. در شوش نیز تعدادی از اینها را یافتیم. حضور آنها در این کلان‌شهر بزرگ جای تعجب نداشت زیرا، همانطور که لوئی روبر نشان‌داده، نه تنها مقدونیه‌ایها بخشی از اجتماعی را تشکیل می‌داند که در غرب شوش مستقر بودند، بلکه در جائی نیز به نام سلوکیه اولیوس ، که نام رودخانه‌ای است، «به شکل دسته‌های مقدنی مونس پذیرفته شده بودند» . حضور سوارکار مقدونی در سلوکیه اولیوس، که دارای یک قلعه بوده است، قابل درک است. ولی حضور آنها را در کوههای زاگرس چگونه می‌شود تعبیر کرد؟ مطابق معمول پذیرفته‌ایم که استقرارهای مجتمع‌های مقدونی در سرزمین ایران به شکلی نابرابر و غالبآ در شهرک‌های بزرگ خودمختار توزیع شده بود. آثار آنها را روی جاده‌های بزرگ ارتباطی شمالی-جنوبی و غربی-شرقی پیدا می‌کنیم ولی این آثار را تقریبآ در نواحی دور از مراکز بزرگ، حتی در فارس و در دشتهائی که در کوهستانها هستند، نمی‌یابیم .
به نظر می‌رسد که کشف این آثار و ردّها از یک پادگان مقدونی و شاید هم از یک مستعمره‌نشین نظامی مهم در زاگرس جنوب شرقی نشانگر اهمیتی است که سلوکی‌ها برای این ناحیه قایل بوده‌اند. نقش این کشف همراه با کشف پیکرکهای سوارکارانی که در کَلگه، واقع در حدود ده کیلومتری جنوب مسجدسلیمان، در جریان کارهای خانه‌سازی توسط کنسرسیوم نفت پیداشد، بیشتر روشن می‌شود. اینها کاملا مشابه با پیکرک‌های سوارکاری است که در مسجدسلیمان کشف کردیم. در قلمرو مملکت الیمائی، مسئولیت حفظ ناحیه‌ای که جمعیت آن متشکل از مردمانی شرور و شیطان‌صفت و به قول استرابون (Strabon, XV, 3, 12) از دزدان و چپاولگران ترکیب یافته بود، و همچنین حفاظت جاده بسیار مهم سوق‌الجیشی و تجاری که از آنجا می‌گذشت و شوشیانا و خلیج فارس را به بخش مرکزی نجد ایران، ابتدا به اصفهان و به ایران شرقی و سپس حتی به آسیای مرکزی متصل می‌کرد، به عهده اینها گذاشته شده بود.
استرابون (Strabon, XVI, 1, 18) این جاده را می‌شناخته است. به قول او این جاده یکی از سه جاده‌ای بوده است که «طبیعت آن را به وجود آورده بود». دو جاده دیگر یکی جاده شمالی بود که از ماد می‌آمد، دیگری جاده جنوبی بود که از پارس می‌آمد. این سه جاده امکان دسترسی به قلب نجد ایران را با پیونددادن شوشیانا به گابی‌یِن، فراهم می‌کردند. اگر اشتباه نکنم، قبل از این که سیاحان مسلمان از آن نام ببرند، این تنها موردی است که در منابع کلاسیک از آن نام برده شده و قبلا هرگز توصیفی از آن به میان نیامده است . از بین این سیاحان، ابن‌بطوطه (قرن چهاردهم میلادی) آن را در مدت دوازده روز از ایذه-مالمیر تا اصفهان طی کرده است، در حالی که سایرین آن را در هشت یا نُه روز پیموده‌اند . یاقوت (متولد ۱۲۲۹ میلادی) روی این جاده به پل مهمی اشاره می‌کند . راولینسون که در سال ۱۸۳۶میلادی از شوش و ایذه-مالمیر دیدن کرده، شنیده که از یک مسیر کاروان‌رو به نام «جاده اتابک» یا «جاده سلطان» نام می‌برند . لایارد در سپتامبر سال â۱۸۴ وقتی که از اصفهان می‌آمده این جاده را در مدت ۱۲ روز طی کرده و پنجاه و هشت سال بعد، ژاک دمورگان همراه با گوستاو ژکی‌یر وقتی از شوش به اصفهان می‌رفته، چون در طول راه به تحقیقات متعددی پرداخته، آن را در طول چند هفته طی‌کرده است . در آخر قرن گذشته شرکت انگلیسی لینج و کمپانی مستقر در اهواز، با ساختن دو پل در مسیر این جاده، آن را سامان داد و حمل و نقل کالائی را تامین کرد که توسط کاروانیان در مدت بیست تا سی روز بین خلیج فارس و اصفهان حمل می‌شد (۴۴۶ کیلومتر) . این جاده ضمنآ نشان‌دهنده موقعیت ممتاز شهر اصفهان است که در تقاطع دو راه مهم غربی-شرقی و جنوبی-شمالی ایران قرار گرفته است.

متن کامل فصل دهم به همراه پانویس ها در فایل پیوست:

sacred platforms- 10