انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

روش‌شناسی و نظریه جهان‌محلی‌شدن

جهانی‌شدن از یک‌سو پدیده‌ای واقعی است که به عنوان واقعیتی پیچیده و چند بعدی در بطن زندگی انسان‌ها جریان دارد و آن را به تغییر و تحول وا می‌دارد، که البته حوزه‌ی نفوذ تأثیرات آن فراتر از جهان انسانی است و جهان زیست‌محیطی را نیز در بر می‌گیرد؛ و از سوی دیگر، جهانی‌شدن شاخصی تحلیلی در علوم اجتماعی است که امر اجتماعی را در گستره‌ی جهانی پی می‌گیرد و جهان را عرصه‌ی مطالعه‌ی خویش قرار می‌دهد. در واکنش به این دو مفهوم از جهانی‌شدن، چه به معنای واقعیتی در جریان که نیازمند مطالعه است و چه به عنوان شاخصی تحلیلی در علوم اجتماعی که جهان را بیش از پیش در مطالعه و تحلیل خود از امر اجتماعی وارد می‌کند، علوم اجتماعی نیازمند تغییر و تحولاتی در خود است تا بتواند مطابق اقتضائات جدیدی که مطالعه‌ی جهانی‌شدن ایجاب می‌کند کارویژه‌ی خود را پیش برد. بازاندیشی راجع به روش‌شناسی و روش‌شناسی مناسب برای مطالعه‌ی جهانی‌شدن، در هر دو مفهوم آن، از جمله‌ی این تغییر و تحولات است که به بحث‌هایی دامن زده است. به ویژه در انسان‌شناسی که روش‌شناسی مردم‌نگارانه‌ِی آن با تعاریف و الزامات خاصی که از گذشته دارا بوده با چالش جدیدی مواجه شده است. این یادداشت با تمرکز بر ایده‌ی «جهان‌محلیت» و «جهانی‌محلی‌شدن» توصیف‌گر این چالش و پاسخ‌هایی است که به این چالش داده شده است.

جهانی‌محلی‌شدن، آن‌چنان که در این یادداشت به آن اشاره شده است، نظریه‌ی بدیلی است که خوانش خود را از جهانی‌شدن، ضمن بازاندیشی در دعاوی سابق راجع به آن، ارائه می‌دهد. اصحاب جهانی‌محلی‌گرا، که در نشریه‌ای به همین نام گرد هم آمده‌اند، واقعیت دنیای امروز و واقعیت جهانی‌شدنِ امروز را واقعیتی نه یک‌سره در سیطره‌ی امر جهانیِ همگون‌ساز که واقعیتی می‌دانند که از رابطه و تعامل امر جهانی و امر محلی ساخته می‌شود. بر اساس این نظریه، امر اجتماعی و فرهنگی در جامعه‌ای با ارتباطات جهانی ضمن تماس با جریان‌های جهانی – جریان انسان‌‌ها، کالاها، اطلاعات، فناوری‌ها و…- و گشودگی در برابر آن‌ها و اثرپذیری از آن‌ها، به بازتولید امر محلی خاص خود می‌پردازند و امر جهانی با توجه به فرهنگ محلی در بستری دوباره قرار می‌گیرد. بر همین اساس، رابرتسون (۱۹۹۵) جهانی‌محلی‌شدن را «ویژگی سازنده‌ی جهانی‌شدن عصر حاضر» می‌داند که موجد بسیاری از فرهنگ‌های جهانی‌محلی می‌شود. فرهنگ جهانی‌محلی فرهنگی است که نه در درون مرزهای محلی خود وامانده است و نه در مواجهه با جهان واحد، و نه همسان، ویژگی‌های تمایزبخش خود را از دست داده است.

در این رویکرد، امر جهانی و امر محلی قطب‌های متضاد هم نیستند. بلکه روابط و اتصالات فراوانی میان آن‌ها در جریان است که همین روابط و اتصالات آن‌ها را شکل می‌دهد. در حالی که فرایندها و جریان‌های فرامحلی (از جمله جهانی) تکه تکه، در برابر تصور واحد بودن، و به چیزی محلی و خاص تغییر شکل یافته‌اند؛ امر محلی نیز به شیوه‌های متناقضی ساخته می‌شود و در اغلب موارد محصول تأثیرات بیرونی است. جهانی‌شدن همواره در مکان‌ها و محل‌ها جای می‌گیرد و در آن‌ها نفوذ می‌کند و بر اساس آن‌ها دوباره شکل می‌گیرد، در حالی که امر محلی در گردش جهانی محصولات، گفتمان‌ها و تصورات بازتولید می‌شود. به بیان دیگر، امر محلی در مقابل امر جهانی قرار نمی‌گیرد بلکه آن را شکل می‌دهد، و بر عکس، امر جهانی نیز امر محلی را شکل می‌دهد. مفهوم جهانی‌محلی‌شدن برای فهم بهتر این روابط میان محلی و جهانی بسط یافته است.

در صورتی که خواسته باشیم از مباحث فوق نتیجه بگیریم و وارد بحث روش‌شناسی شویم، باید گفت که فرهنگ و امر اجتماعی در روزگار معاصر نه محدود به مرزهای محلی خود است و صرفا در مرزهای مکانی خود تولید می‌شود و نه شکل جهانی یکسان و همگنی از امر فرهنگی و اجتماعی وجود دارد. بلکه امر اجتماعی، ترکیب و مخلوطی از کنش و واکنش میان این دو است. در بحث راجع به سنجه‌های پژوهش بهتر می‌توان به این نکته پی برد.

سنجه‌ها
سنجه‌ها اشاره به موقعیت‌هایی عمدتاً جغرافیایی دارند که پژوهش اجتماعی در بستر آن‌ها انجام می‌شود. سنجه‌های محلی، ملی، منطقه‌ای و جهانی از جمله‌ی این موارد هستند که هر یک در تاریخ علوم اجتماعی در برهه‌ای معیار پژوهش اجتماعی بوده‌اند. آن‌چه در رابطه با سنجه‌ها مهم است، این نکته است که با انتخاب هر سنجه، مرز پدیده‌ی اجتماعی را تعیین کرده‌ایم. با سنجه‌ی ملی، پدیده‌ی اجتماعی را محصور در مرزهای ملی می‌دانیم و آن‌را پدیده‌ای ملی پنداشته‌ایم. با سنجه‌ی جهانی نیز پدیده‌ی اجتماعی را فراتر از مرزهای محلی و ملی می‌پنداریم و جهان را عرصه‌ی مطالعه بر روی پدیده‌های اجتماعی می‌دانیم. در نتیجه، انتخاب سنجه، انتخاب نحوه‌ی نگاه به پدیده‌های اجتماعی است که آن‌ها را از «کجا» تا «کجا» مشاهده می‌کنیم.

سنجه‌ها را می‌توان بر اساس دو برداشت تقریر کرد. یکی آن‌ها را واحدهای فضایی مجزا می‌داند: در جایی که یک سنجه (مثلا آن‌چه ملی است) تمام می‌شود، سنجه‌ی دیگر (مثلا آن‌چه جهانی است) شروع می‌شود. بر اساس این نگرش، تمام سنجه‌ها در سلسله‌مراتبی یکپارچه و منسجم به هم چفت می‌شوند. این نگرش سنجه‌ها را به شکل‌هایی می‌بیند که در تصویر شماره یک آمده است.

نگرش دوم، نگرشی شبکه‌ای به سنجه‌ها است. لاتور (۱۹۹۶) با چنین برداشتی معتقد است که پیچیدگی‌های جهان را نمی‌توان با مفاهیم سطوح، لایه‌ها، نواحی و حوزه‌ها فهمید و نباید تصور کرد که متشکل از مناطقی محصور و مجزا از هم است. لاتور به ضرس قاطع می‌گوید به جای آن‌که جهان را متشکل از «بسته‌های مکانی» ببینیم، باید تصویری الیاف‌گونه، نخ‌وار، ریسمانی و شبیه به تار مو از آن داشته باشیم. با چنین تصوری محلی و جهانی دو قلمرو جدا از هم نیستند بلکه آرای مربوط به شبکه‌ها را نشان می‌دهند، که ذاتاً نه محلی‌اند و نه جهانی، بلکه کم و بیش طولانی و کم و بیش متصل به یکدیگرند (ریتزر، ۱۳۹۵). این نگرش، با نظریه‌ی جهانی‌محلی‌شدن ارتباط بیشتری دارد و بهتر می‌تواند واقعیت مورد اشاره در این نظریه را ترسیم کند.
بحث سنجه‌ها اساس روش‌شناسی مورد بحث ما است. روش‌شناسی ملی‌گرا، روش‌شناسی‌ای است که در بخش اعظم تاریخ علوم اجتماعی حاکم بوده است و دولت-ملت را بستر پدیده‌ی اجتماعی و در نتیجه، بستر پژوهش اجتماعی می‌داند. در این روش‌شناسی، جامعه با دولت-ملت یکی گرفته می‌شود. اولریش بک دلیل آن را این نکته می‌داند که جامعه‌شناسی کلاسیک محصول کشمکش‌های ملی در قرن نوزده و آغاز قرن بیستم است (۲۰۰۷). به زعم بک، ایده‌ی مستتر در روش‌شناسی ملی‌گرا که سنجه‌ی ملی را بستر پدیده‌ی اجتماعی می‌داند این است که انسان‌ها به صورت طبیعی در ملت‌های معدودی تقسیم شده‌اند که خودشان را به عنوان دولت – ملت سازمان‌دهی می‌کنند و با برقراری مرزهای مشخصی خودشان را با دیگر ملت‌ها متمایز می‌کنند. در برابر روش‌شناسی ملی‌گرا، روش‌شناسی جهانی‌گرا قرار داد که پدیده‌ی اجتماعی را پدیده‌ای می‌داند که درون مرزهای خاصی محصور نمی‌ماند و در عرصه‌ی جهانی به حیات خود ادامه می‌دهد. این روش‌شناسی دقت‌نظری بیش از اندازه بر فعالیت‌های جهانی دارد.
نظریه‌ی جهانی‌محلی‌شدن که پدیده‌ی اجتماعی را پدیده‌ای جهانی‌محلی قلمداد می‌کند چه نگرشی به بحث سنجه‌ها دارد؟ و چه روش‌شناسی‌ای برای مطالعه امر جهانی‌محلی در برابر روش‌شناسی ملی‌گرا و جهانی‌گرا را پیشنهاد می‌دهد؟ در بحث سنجه‌ها، این نگرش به «سنجه‌های چندگانه» معتقد است. بر اساس نگرش شبکه‌ای که ذکر شد، محدود کردن پدیده‌ی اجتماعی به مرزهای محلی یا ملی یا حتی جهانی، گره‌گشا نخواهد بود و پدیده‌ی اجتماعی را همزمان باید برخوردار از خصایص محلی و اثرپذیری از جریان‌های جهانی دانست. درنتیجه، مطالعه چنین پدیده‌ای نمی‌تواند خود را به محدوده‌ی محلی یا ملی محدود کند، ضمن اینکه تمرکز بر سنجه‌ی جهانی و نادیده انگاشتن سنجه‌ی محلی نیز نمی‌تواند به شناخت پیچیدگی پدیده‌ی جهانی‌محلی بیانجامد. بر همین اساس، هولتون (۲۰۰۷) روش‌شناسی جهانی‌محلی‌گرا را مطرح می‌کند که از تقابل دوتایی روش‌شناسی ملی- جهانی فراتر می‌رود و ابزاری را برای مطالعه‌ی تاثیر متقابل فرایندهای محلی و جهانی فراهم می‌کند.

در حوزه‌ی انسان‌شناسی، مردم‌نگاری با چالشی اساسی مواجه شده است. مردم‌نگاری به عنوان روش‌شناسی‌ای که بر پدیده‌های خاص و محلی و در مکانی محدود (سنجه‌ی محلی) متمرکز است چگونه می‌تواند خود را با مطالعه‌ی جهانی‌شدن سازگار کند؟ پرسشی که در این جا در می‌گیرد این است که آیا مردم‌نگاری امر جهانی امکان‌پذیر است؟ به عقیده‌ی مارکوس (۱۹۹۸) این پرسش نباید چندان جای نگرانی باشد، چرا که، آن‌چنان که در توضیح نظریه جهانی‌محلی‌شدن ذکر شد، تمایز قطعی و اساسی امر جهانی و محلی امکان‌پذیر نیست و مردم‌نگاری امر جهانی بیش از هرچیز مردم‌نگاری امر جهانی‌محلی است. با این حال، هم‌چنان اتصال، گسست و بازاتصال سنجه‌های محلی و جهانی در قالب پدیده‌های اجتماعی و فرهنگی محل پرسش است و مردم‌نگاری باید این فرایندها را توصیف و تحلیل کند.

جهانی‌محلی‌شدن ما را به بازاندیشی در سنجه‌های مرسوم مردم‌نگاری دعوت می‌کند. مردم‌نگاری که با سنجه‌ی محلی شناخته می‌شود در عصری که امر محلی صرفا محلی نیست بلکه تأثیرات فرامحلی بر نحوه‌ی شکل‌گیری آن موثر است باید با یک بازاندیشی نسبت به موضوع مورد مطالعه‌ی خود مواجه شود. چرا که مطالعه‌ی امر محلی صرفا مطالعه‌ی یک امر محلی خاص و وابسته به مکان خاص نیست، بلکه برای مطالعه دقیق‌تر آن توجه به فرایندها و جریان‌های بیرونی‌ای که بر آن تاثیر داشته‌اند نیز به همان اندازه مهم است.

سالازار (۲۰۱۰) مردم‌نگاری جهانی‌محلی را به عنوان یک روش‌شناسی مبتنی بر کار میدانی تعریف می‌کند که به توصیف و تفسیر اتصالات، گسست‌ها و بازاتصالات میان پدیده‌ها و فرایندهای جهانی‌محلی می‌پردازد. این مردم‌نگاری با مطالعه‌ی عمیق گروه‌های اجتماعی-فرهنگی خاص درون زمینه‌ای بزرگ‌تر ( و حتی جهانی) میسر می‌شود. در واقع در این مردم‌نگاری سالازار همچنان تمرکز بر امر محلی است با این تفاوت که اکنون امر محلی درون زمینه‌ای بزرگ‌تر جای گرفته است و از این زمینه‌ی بزرگ‌تر تأثیر پذیرفته است و صرفا از اقتضائات مکانی خاص تاثیرپذیری ندارد.

رویکردهای دیگری هم به مردم‌نگاری امر جهانی وجود دارد. اما پرسش اصلی همه‌ی آن‌ها، تجربه‌ی زیسته‌ی جهانی‌شدن در موقعیت‌های محلی خاص است: چگونگی بروز، بازنمایی، اجرا و انتقال فرایندهای جهانی‌شدن در فعالیت‌های هر روزه و مقاومت در برابر این فرایند‌ها. با این حال، دو رویکرد اساسی در گنجاندن مردم‌نگاری در متن گسترده‌تر تاریخ و شناسایی نظام و جامعه‌ی جهانی وجود دارد. یکی از آن‌ها سنت مشاهده و مشارکت در پایگاهی واحد و به لحاظ جغرافیایی محدود را ادامه می‌دهد و موقعیت‌های جهانی گسترده‌تر را به روش‌های دیگر به کار می‌بندد؛ از طریق روایت تاریخی یا کاربست کلان‌نظریه‌ها. رویکرد دوم گنجاندن مردم‌نگاری در «جامعه‌ی جهانی» است. علاقه‌ی اصلی آن به «مردم‌نگاری جهانی‌شدن» است. این راهبرد در پی «مردم‌نگاری متحرک» است و موضوعاتی را بررسی می‌کند که محدود کردن‌شان به یک موقعیت محلی و واحد آسان یا ثمربخش نیست.این راهبرد از چارچوب محلی بیرون می‌رود و جریان‌های اندیشه‌ها، ایدئولوژی‌ها، پول، پیام، مردم، کالاها، تصاویر، اطلاعات، فناوری‌ها و… ردیابی می‌کند (ریتزر، ۱۳۹۵).

منابع:
ریتزر، جرج (۱۳۹۵) دانش‌نامه جهانی‌شدن، نوراله مرادی و محبوبه مهاجر، انتشارات علمی و فرهنگی: تهران
Beck, U. (2007). The cosmopolitan condition: Why methodological nationalism fails. Theory, Culture & Society, 24(7-8), 286-290.
Holton, R. J. (2007). Global networks. Palgrave Macmillan.
Salazar Noel B. (2010) From Local to Global (and back): Towards Glocal Ethnographies of Cultural Tourism, Cultural tourism research methods: 188