انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

رابطه احساسات و زبان مادری

یکی از حوزه‌های تحقیقاتی که در چند دهه اخیر با اقبال گسترده‌ای مواجه بوده است مربوط به حوزه ارتباط میان شناخت و عواطف است. به بیان ساده شناخت همان بازنمایی‌‌های ذهنی و مفهوم‌سازی‌هایی است که افراد در فرهنگ‌های مختلف از دنیای اطراف خود دارند. در این میان زبان به‌عنوان یکی از ابزارهای مهمی که فرد از دریچه آن به جهان اطراف می‌نگرد از اهمیت زیادی برخوردار است، بخصوص زبانی مانند زبان مادری که در واقع اولین رسانه کودک برای برقراری ارتباط با جهان اطرافش محسوب می‌شود.

به طور کل، زبان تنها انباره‌ای از واژگان و قواعد دستوری نیست بلکه مجموعه پیچیده‌ای از مولفه‌های شناختی-ذهنی است که فرد از طریق آنها جهان اطراف خود را می‌شناسد ،طبقه‌بندی می‌کند و به آن معنا می‌بخشد، از این روست که با مطالعه زبان، می‌توان به بسیاری از این مولفه‌های شناختی- فرهنگی دست یافت؛ به عبارت دیگر، در زبان، کدهای فرهنگی رمزگذاری می‌شوند، که یکی از آنها عواطف و احساسات است. به این ترتیب است که زبان، بر جهان‌بینی گویشوران خود تاثیر می‌گذارد.

تحقیقات متعددی که در این حوزه انجام گرفته‌اند نشان می‌دهند که فرد هنگام یادگیری از زبان دوم خود، به خصوص در مراحل اولیه آن، تا حد زیادی برای فهم معانی واژگان و مفاهیم زبان دوم از همان مقوله‌بندی‌ها و مفاهیم زبان اول یا زبان مادری خود استفاده می‌کنند، و حتی در حین خواندن داستان‌ها به زبان دوم، عواطف و احساسات در آن زبان‌ها را با توجه به مفاهیم عاطفی زبان اول خود پردازش می‌کند.

در واقع صحبت از زبان، همان سخن گفتن از جنبه‌های عمیق شناختی، فرهنگی و اجتماعی است که در ابتدایی‌ترین و عمیق‌ترین حالت آن از طریق قصه‌ها و لالایی‌های منتقل می‌شود که مادر از همان کودکی برای کودک خود تعریف می‌کند و می‌خواند. کودک از طریق همین روایت‌هاست که با جنبه‌های مختلف شناخت فرهنگی از جمله عواطف و احساسات آشنا می‌شود و می‌آموزد که چگونه کنش‌ها و رفتارهای اطرافیان خود را تعبیر کند و برای انتقال مقصود خود از چه ابزار کلامی و غیرکلامی‌ای استفاده نماید. همچنین او یاد می‌گیرد که چرا مردم خجالت می‌کشند، و چگونه حس گناه به افراد دست می‌دهد، مهربانی و فداکاری چیست و چه چیزهایی باعث عصبانیت یا نارحتی دیگران می‌شود و همان‌طور که گفتیم در این میان زبان، بخصوص زبان مادری به عنوان اولین دریچه‌ای که کودک از خلال آن به جهان احساسات و عواطف می‌نگرد نقش مهمی را در انتقال آنها ایفا می‌کنند.

نتایج یکی از تحقیقات اخیر ما نیز موید این واقعیت بوده‌اند. در این پژوهش ما از دوزبانه‌های ترک-فارس تقاضا کردیم که به مدت پنج دقیق درباره خاطره‌ای از دوران کودکی خود به زبان مادری‌شان، یعنی زبان ترکی، صحبت کنند، و در ادامه از آنها خواستیم که آن خاطره را به زبان دوم، یعنی زبان فارسی روایت نمایند. تحلیل‌های ما نشان دادند که کیفیت توصیف و غنای احساسی و عاطفی در زبان مادری به مراتب بسیار بالاتر از آنچیزی است که در زبان دوم شاهد آنیم. همچنین اطلاع‌رسان‌های ما اظهار می‌داشتند که آنها در زبان اول خود، یعنی ترکی، بهتر می‌توانند آن خاطره را به یاد بیاورند، و در بیان حالات روحی و احساسی خود در زبان دوم آن طور که باید توفیقی ندارند. البته شاید دلیل این موضوع آن باشد که زبان دوم آنها، یعنی فارسی، از آنجا که در بافت محیطی رسمی آموزش داده شده است، تمایل دارد که عاری از احساس باشد. همچنین اطلاع‌رسان‌های ما معترف بودند که در دوران مدرسه اگرچه آنها به زبان فارسی می‌خواندند و می‌نوشتند ولی در عمل استدلال‌هایی که برای انجام کارهای روزمره‌شان می‌آوردند بر اساس زبان اول‌شان بوده و حتی در گفتارهای درونی‌شان عمدتاً از زبان مادری‌شان استفاده می‌کرده‌اند، که این امر نشان‌دهنده سیطره عمیق نظام مفهومی و شناختی زبان مادری در ذهن افراد دوزبانه‌ است، حتی زمانیکه ما می‌پنداریم که آنها به در یادگیری زبان دوم‌شان موفق بوده‌اند. چه بسا از همین رو باشد که دوران بزرگسالی این افراد در تعاملات روزمره خود به محض اینکه گویشوری را می‌بییند که به زبان اول‌شان صحبت می‌کند، بلافاصله زبان دوم‌شان را به کناری نهاده و با عمل رمزگردانی با زبان اول خود با او شروع به صحبت می‌کنند. به عبارت دیگر، افراد دوزبانه‌ عمدتاً زبان اول خود را خانه هستی خویش می‌دانند، خانه‌ای که در آن با آسودگی خیال می‌توانند احساسات را به بهترین نحو ممکن بیان کنند و مقاصدشان را به مخاطب انتقال دهند.

به این ترتیب می‌توان ادعا کرد که زبان مادری بخش عمده‌ای از احساسات، خاطرات و معانی عاطفی را در ذهن کودک شکل می‌دهد و ازین رو بخش مهمی از شناخت فرهنگی فرد محسوب می‌شود، و محروم ماندن کودک در سن مدرسه از این  زبان باعث گسست عاطفی و شناختی‌ای می‌شود که بی‌تردید آسیب‌های ادراکی و روانی زیادی را در پی خواهد داشت. به همین دلیل تداوم آموزش زبان مادری در دوران ابتدایی مدرسه که اولین تجربه جامعه‌پذیری کودک است دارای ارزش شناختی-عاطفی است و پیامدهای ناگوار جایگزین کردن یکباره زبان رسمی به جای زبان مادری در آغاز این روند آسیب‌هایی را به همراه خواهد داشت. از این رو سال‌ها مطالعه در حوزه زبان‌شناسی اجتماعی نشان داده است که راه درست حل این مشکل آن است که در اوایل دوران مدرسه از نظام مفهومی- شناختی زبان مادری محافظت شود و در کنار آن به کمک معلمان متبحر نظام مفهومی-زبانی رسمی-ملی به کودکان آموزش داده شود، تا جایی که دو زبان شناختی به شکلی موازی در کنار هم رشد نماید، نه اینکه نظام شناختی-زبانی زبان اول به محض ورود کودک از آنها گرفته شود و نظام زبانی دیگری جایگزین گردد؛ اقدامی که به لحاظ آسیب‌شناسی امر پیامدهای نامطلوب روانی-ادراکی و اجتماعی‌‌ای را برای فرد دوزبانه به همراه خواهد داشت.