انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

جواهری به نام مریم و قربانی برای آیین آی-اس-سیایی

این روزها همه در حال تسلیت گفتن اند. همه عزا گرفته اند در غم از دست دادن جواهری به نام مریم، یا به قول دوست­های المپیادی­اش م.م. چرا؟ چون یک ریاضی دان بزرگ دنیا در جوانی فوت شده است؟ نه! چون زن بوده است؟ نه! چون زن و ایرانی بوده است؟ پس این شیوه در نشان دادن چهره‍اش چه؟ لابد این را در این مورد می توان بخشید چون افتخار بسیار بیش از این حرف ها بوده است. پس «شئونات» هم قیمتی دارد؟

چرا ما در این دوران به هیچ وجه نگران هزاران نفر جوان مستعد نیستیم که نظام آموزش مدرسه­ای و دانشگاهی ما آن ها را مُثله می­کند. بله سال به سال! و همین امسال! م.م. هم از دنیا رفت و جهان ریاضی دانی را از دست داد و پدر و مادر و بستگانش به سوگ نشستند. اما چرا هیچ کس در سوگ آن هزاران نفر در سال نمی نشیند؟ چون مرگ آن ها عینی نیست؟ چون مرگ آن ها روحی و روانی است و جسمانی نیست؟ چون سیاست­گذاران ما جنت مکان تر از آن هستند که اشتباهی را بپذیرند؟ چون ما به قول سیاست مداری اصول گرا “انقلاب نکردیم که مثل ژاپن بشویم بلکه برای معنویت انقلاب کردیم”؟ آیا این مُثله کردن استعداد­ها هم عین معنویت ما است؟ یا این که چون هنوز قهرمان نشده اند و دیگر هم نخواهند شد؟ ما که روح خلاق آن­ها را کشته ایم! م.م. هم قهرمان نشده از ایران رفت؛ او تنها یک المپیادی بود یعنی در ابتدای راه! ما او را قهرمان نکردیم. ما توانایی نداشتیم و نداریم و نمی خواهیم توانا باشیم تا م.م. ها را قهرمان بکنیم. باید آن ها را به آمریکا، که مرگ بر او نباد، بفرستیم تا قهرمان بشوند. چرا؟ خوب که نگاه می کنیم همه­ی سیاست مداران و مردم ما این روزها اظهار جشن عزا می کنند؛ عزا نه از این بابت است که چرا دشمن ما آمریکا بچه های ما را قهرمان می کند، بلکه لابد ازاین بابت که چرا تعداد بیشتری را قهرمان نمی­کند!

چرا جامعه ی علمی ما توانایی پرورش استعداد ها را ندارد؟ چرا جامعه ی علمی ما رفتاری شیزوفرن دارد؟ نظام علمی ما متصلب­تر از آن است که بتواند این درد دوگانگی رفتار را درک بکند چه رسد که به درمان آن بپردازد. اما چرا؟ نظام علمی ما فقط متصلب نیست، بلکه صلابت در رفتاری دارد که سلامت ندارد. سلامت در درک علم مدرن ندارد! رفتار علمی ما در نظام علمی موجود شبیه به رفتارهای آیینی است. یعنی رفتارهایی تکراری و مبهم برای هدفی که آن را مقدس می­پنداریم. به پدیده­ی مقاله های آی اس آی و آی اس سی توجه بکنید این رفتار را ما از ظاهر رفتار دانشگرانی در دنیای صنعتی، بگویید آمریکا، یاد گرفتیم. آن ها، بدون این که بدانیم چرا، مقاله می­نویسند، پس ما هم باید مقاله بنویسیم. جالب گزاره ای است از استاد ثبوتی که در فرهنگستان، محلی آیینی، گفته اند (با کمی تغییر در مضمون) “ما دیدیم در هاروارد در کافه تریا هم از علم صحبت می­کنند پس ما هم کافه تریا ساختیم و گفتیم در آن از علم صحبت بکنند”. این “دیدن ها” ما را به تکرار رفتاری واداشته است که “خوب” دانسته ایم و هیچ دلیل دیگری نداریم و فقط تقدس آن ما را وادار به این کار می کند. این همان رفتار آیینی است که گفتم.

در ابتدای امر، که مقاله نویسی را به عنوان سیاستی ملی و برای تمرین یاد­گیری نوشتن علمی به عنوان “مشق علم” باب کردم، کمابیش همه مسئولان نظام با آن مخالفت کردند و گفتند باید آی اس آی اسلامی درست بکنیم. این گونه شد که آی اس آی-ای کفر تلقی شد و به آیین آی اس سی آی-ای (بخوانید آی-اس-سیایی) تبدیل شد؛ بگذریم که این کفر هم باب شد و ماندگار از نوع تهاجم های فرهنگی غرب؛ البته جنبه­ی آیینی آن. این رفتارهای آیینی فقط به مقاله نویسی ختم نمی­شود: رساله­ی ارشد، رساله­ی دکتری، آیین استادیاری (بسته های آماده­ی مکتوب برای پرداختن به همه­ی این آیین­ها به فروش می رسد)، آیین دانشیاری، آیین استادی، و حالا در بعضی دانشگاه­ها و پژوهشگاه­ها برای ارتقاء مقام در این رفتارهای آیینی به فکر القاب جدید مانند استاد برجسته و کرسی مفاخر افتاده­اند. و جالب این که انگیزه­ی آیین­نامه­ی آن را نه نفس علم بلکه مظاهر رفتار علمی فرنگیان مانند IF ،Q1 ، HF، و غیره می­دانند. پس رفتارهای آیینی جدیدی در راه است که مجموع این رفتارهای آیینی را در علم مایلم آیین آی- اس-سیایی بنامم! می شد آن را آی اس آی پرستی هم نامید؛ این هم از این جهت که آن را علم-پرستی ننامیم که تداعی اشتباه بکند! همین رفتار آیینی باعث می شود استادی در دانشگاهی معتبر در تهران به دانشجوی تحصیلات تکمیلی­اش که نمی تواند رساله “بنویسد” می گوید می توانی بخری! همین رفتار آیینی باعث می شود هر مسلمان ظاهر الصلاحی را به کسوت هیئت علمی بپذیریم اما م.م. یا مشابهش واعظی را نه!

این آیین نوظهور بسیار شبیه است به آیین محموله پرستی که در اواخر قرن نوزدهم تا اواخر جنگ جهانی دوم به وجود آمده است. خلاصه این که بومیان منطقه ی اقیانوس آرام هنگامی که اولین انسان­های مدرن را دیدند که با کشتی آمدند و بار ها یا محموله هایی را جا به جا می کردند، چون درکی از دنیای صنعتی نداشتند، آن را ترتیبی آیینی برای خدایان تلقی کردند و شروع کردند به تکرار ظاهر این رفتارها به عنوان آیینی جدید. از دید جامعه شناسی یا انسان شناسی و رفتارشناسی مجامع انسانی، رفتار علمی ما در ایران بسیار شبیه به این پدیده­ی محموله پرستی است. از این جهت واژه­ی آیین آی-اس-سیایی را خیلی ناروا نمی­دانم. به ویژه که سوء استفاده های رایج از آیین و مذهب در این جا هم به وضوح دیده می شود. توجه داشته باشیم که آیین آی-اس-سیایی هیچ ربطی به علم ندارد!

با توجه به این مفهوم سازی می توانم عزای عمومی خودمانی­ها و نظام را در فقدان یک ریاضی دان جهانی درک بکنم. قربانی در نظام­های آیینی همیشه مصداق داشته است. معبد آیین آی-اس-سیایی ما هم حالا خوشحال است، نه عزادار، از این که یک قربانی مهم دارد. آن بقیه­ی هزاران نفر سالانه مُثله شده اهمیت چندانی ندارند. اما این قربانی چرا !

هنوز چند هزار هزار قربانی مُثله­ باید بدهیم که تاریخ دیگر از ما قربانی نخواهد! چه کنیم که این رفتار آیینی به رفتاری هوشمند برای توسعه­ی کشور تبدیل بشود؟ چه کنیم تعداد این قربانیان مثله شده را کمتر و کمتر بکنیم؟ م.م. حتی به جشن ملی ما هم نیاز نداشت و دیگر هم ندارد. اما حتما آرزو داشت تعداد مثله های علم ایران کمتر و کمتر بشود و نظام دانشگاهی ضحاک-گونه ی ما از بین برود.

رضا منصوری

۲۶ تیر ماه ۱۳۹۶

دکتر رضا منصوری استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف و عضو شورایعالی انسان شناسی و فرهنگ است