انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

بازگشت به خیابان‌های فاخر قدیم… این است آرزوی ما!

وقتی می‌شنوم «خیابان» فورا نخستین خیابان‌های سرزمینم جلوی چشمانم مجسم می‌شوند! خیابان‌هایی که بعدها برای اروپاییان الگو قرار گرفتند تا بلوارهایشان را بسازند؛ اول خیابانی در قزوین زمانی که در دوره شاه تهماسب صفوی پایتخت ایران بود! و بعدها آن را خیابان سپه نامیدند و دیگری خیابان چهارباغ اصفهان که زمان شاه عباس در قسمت نوساز شهر و به موازات میدان جدید، عمود بر رودخانه زاینده‌رود کشیده شد و شاه قطعاتی برابر و همسان را در طول آن و در دو سمت خیابان به بزرگان و اشراف واگذار کرد تا باغ‌ها و خانه‌هایشان را در آن بسازند و مجموعه نصف جهان را پدید آوردند. مجموعه‌‌ای که هنوز بعد از گذشت ۴۰۰ سال همتا ندارد!

خیابان (سپه) قزوین، کوچه‌ای معمولی در شهر قدیم نبود. از همان کوچه‌هایی نبود که پیچ‌در‌پیچ هستند و نمونه‌هایش را تا همین چندی پیش در تمام شهرهای قدیم ایران‌زمین می‌یافتیم و هنوز هم در اطراف بازارهای شهرهای قدیم می‌یابیم. کوچه‌هایی که دیوارهایشان کاهگلی بود و سردرهای زیبای آجری خانه‌های نفیس ایرانی‌شان تنها نماد مرئی آن خانه‌ها در فضای عمومی کوچه بودند؛ باقی همه دیوار کاهگلی هماهنگ و یکسان بود و بس که در تمام طول کوچه فقط با سایه‌های متفاوت خود دیوارها، بسته به جای خورشید در آسمان، رنگ عوض می‌کرد و آن سایه باریکه‌ای می‌شد برای در امان‌ماندن از گزند آفتاب و البته رواق‌ها و سابات‌ها و دالان‌ها هم بودند. با طی‌کردن کوچه‌ای بلند در یک محل، از یک میدانچه می‌رسیدی به بازارچه‌ای و جایی که مردم در آن جمع بودند و در بین راه فقط در خانه‌ها و سکوهایشان، تا درنگی….

اما خیابان سپه که شاه تهماسب دستور کشیدنش را داده بود، فقط محل عبور نبود! مکانی نشانه‌ای در پایتخت صفوی بود تا بزرگان در آن به تفرج قدم زنند و خود را بنمایانند؛ به یکدیگر و به مردم. از همین رو پهن بود و فراخ، راست بود و مستقیم با چشم‌اندازی باشکوه و درختان در دو سو که در سایه‌شان از مجموعه کاخ‌های شاهی صفوی در قزوین بیرون می‌آمدی و آرام و فارغ بال تا مسجد جامع زیبای شهر و سپس بازار قدم می‌زدی. اغلب درباریان دور و اطراف شاه گام برمی‌داشتند و گاهی هم خانم‌های دربار سراپا پوشیده اما آنان نیز باشکوه، ۵۰۰ متر را در «خیابان» قدم می‌زدند و سپس به داخل آن سردر زیبای باغ‌های شاهی بازمی‌گشتند. سردری که در بالای آن نوشته بود: «گشوده باد به دولت! همیشه این درگاه.» آری؛ اولین خیابان زیبا بود و شاهانه و فراخ.

خیابان چهارباغ هم می‌خواست از خیابان قزوین چیزی کم نداشته باشد. طولانی بود و مستقیم و برای تفرج و گردش درباریان و بزرگان و مردم شهر و فقط یک روز در هفته آن را برای خانم‌ها قرق می‌کردند تا آنها هم با خیال راحت‌تر و به دور از هر گونه گزندی به قدم‌زدن و تفریح بپردازند. خیابان چهارباغ به جای دو ردیف درخت، چهار ردیف درخت داشت و انبوه درختان و جوی‌های آب جاری، این خیابان را عملا به باغی بلند و طولانی تبدیل می‌کرد؛ مکانی بلندآوازه که به خاطر عمومی‌بودن فضای آن نقشش در شهر از هر باغ شاهی‌ای مهم‌تر و بارزتر بود.

بعد از آن دوره تاریخی، خیابان‌های دوره قاجار آن‌چنان مشهور نشدند؛ زیرا شهرهای قدیمی در همه جای کشور رشد چندانی نداشتند. البته در پایتخت ناصرالدین‌شاه اقداماتی را برای آوردن برخی باغ‌ها به داخل باروی جدید شهر انجام داد و بعد از سه بار سفر فرنگ، خیابان لاله زار را به مدل خیابان شانزاِلیزه(شانزه‌لیزه) و برای تفرج در شمال تهران آن روزگار کشید. اما تا زمان رضاشاه شبکه‌ای از خیابان‌های ساختاری، لااقل در شهر، به آن صورت چشمگیر وجود نداشت. کارهای عمرانی رضاشاه اما چهره تهران را عوض کرد. این اقدامات همانند خیابان‌کشی‌های هوسمن در پاریس ۱۸۵۰ ، دیگر صرفا برای تفرج نبود. او می‌خواست شهری مدرن بنا کند و حداقلی از بهداشت و تسلط فیزیکی و نظامی خود را بر شهر تضمین کند و چنین شد که خیابان‌های شاهرضا و سی‌متری، شهباز و شوش، فردوسی و سعدی و سپه، کاخ و پهلوی و جاده شمیران و بسیاری خیابان‌های دیگر در تهران کشیده شدند تا «اتومبیل» که تازه به ایران آمده بود، به جای شاهان بر خیابان‌ها سلطنت کند. بدین ترتیب رسم خوب پیاده‌رفتن در شهر مرتبا رو به زوال رفت و سرعت جای آرامش را گرفت.

امروز: خیابان برای سلطنت ماشین یا برای زندگی انسانی در شهر؟
از دوران رضاشاه تا به امروز، مفهوم خیابان دستخوش تحولاتی شده است؛ به مراحل آن نمی‌پردازیم. فقط یادآوری می‌کنم که خیابان‌های درست و حسابی برای تفرج در شهر تهران تا همین سال‌های ۴۰ و ۵۰ وجود داشت. مردم در پیاده‌روهای پهن خیابان‌های شاهرضا و کاخ و شاه‌آباد، اسلامبول و فردوسی و لاله‌زار و تخت جمشید و کریمخان… قدم می‌زدند و خرید و گردش می‌کردند و خیابان‌های تهران هنوز قابل زندگی بود. بلوار الیزابت هنوز امروز هم جایی برای تفرج است! مسأله این است که انبوه ماشین‌ها و آلودگی هوا و سروصدا عرصه را بر زندگی در شهر تنگ کرده است!

امروز ما در تهران فضای سبز و باز برای قدم‌زدن پیاده کم داریم؛ این را تمام تازه‌واردان به شهر تهران هم فورا می‌فهمند. مالکیت خصوصی و قیمت‌های بالای زمین در شهر «تملک» یا در اختیارگرفتن زمین را برای ایجاد فضاهای عمومی جدید برای شهرداری با هزینه‌های بالا و مشکل روبه‌رو می‌کند؛ اما آنچه موجود هست را که می‌توان حفظ کرد و نگه داشت و بهبود بخشید!

در اینجا با نگاهی به فرهنگ تهرانی‌ها در پیاده‌رفتن در شهر، امکانات دوباره به راه افتادن عادت خوب پیاده‌روی در شهر را مختصرا بررسی می‌کنیم.
در روزگاران قدیم ۳۰۰ روستا در اطراف تهران کوچک قاجاری و باروی تهماسبی آن بود و فاصله بین این نقاط واقع بر سرزمین زیبا وکوهپایه‌ای جنوب البرز یا مزرعه بود یا بیابان و تپه‌ماهورهای جنوب کوه‌های البرز. حتی در زمان کودکی من دماوند از شهر پیدا بود و از هر جای شهر به کوه البرز و قله‌اش توچال می‌نگریستی، انگار در پشت خانه یا باغ همسایه قرار داشت. همچنان در دوره قاجار، شمیران و باغ‌هایش به‌تدریج به وسیله اشراف و الیت تهران شکل گرفته بود تا به ییلاق تبدیل شوند و فضای بینابینی روستاهای قدیمی‌تر را هم باغساران مسکونی با عمارات زیبای طبقات مرفه تهرانی پر می‌کرد که بعدها به محلات جدیدتر تبدیل شدند. حرکت بین این نقاط آسان نبود با کالسکه یا خر و اسب و قاطر بود و هر بار ییلاق قشلاق از شهر به شمیران یکی دو روز طول می‌کشید. شهر تهران داخل خندق ناصری و باغ‌هایش هم انسجام و زیبایی سبز و خرم خودش را داشت. کافی است رمان‌های امیرحسن چهل‌تن را بخوانیم تا مسیرهایی را که در زمان مشروطه زنان (قهرمانان رمان) و البته مردان! پیاده می‌پیمودند تا به کانون‌های انقلاب برسند را دنبال کنیم. آنها در باغ لاله‌زار جمع می‌شدند و شهر پیاده فضاهای عمومی، کوچه و خیابان و باغ و گشت خود را داشت. حتی در روزهای عید و سیزده‌به‌در اعیان و اشراف درِ باغ‌های خصوصی خود در گوشه و کنار شهر را به روی دوست و آشنا و ناآشنا می‌گشودند تا همه فضاهای سبز شهر را در کنار هم به اشتراک بگذارند. اما با پا گذاشتن اتومبیل به فضای شهری در دوره مدرنیزاسیون ابتدای قرن، مدل حرکت در کوچه و خیابان نیز تغییر کرد و بعدها با شلوغ‌شدن شهر و پدیده ترافیک بود که راه‌رفتن در خیابان مشکل و مشکل‌تر شد. اما اگر بخواهیم، نه تنها راه‌حل‌هایی برای قابل زندگی‌کردن خیابان‌های شهرمان وجود دارد بلکه راه‌های جدیدی برای پیاده طی‌کردن شهر برای تفریح و تفرج وجود دارند که کافی است به امکانات آنها توجه کنیم و آنها را در ذهن‌مان بپروریم!

هادی میرمیران در طرح جامع اخیر تهران سال ۱۳۸۵ از سرگرفتن همین ایده خیابان را در مقیاسی وسیع‌تر، ساختاری و جامع معرفی کرد که با تصویب طرح جامع باید در دستور کار شهرداری قرار می‌گرفت.

اگر به روند تاریخی تغییرات ساختاری تهران کمی دقت کنیم، درمی یابیم که شکل شهر تهران به‌تدریج عوض شده و کلا سه مرحله را پیموده است: در مرحله اول سازمان فضایی تاریخی شهر تهران را داریم که بر اساس شکل گیری هسته های سه‌گانه در امتداد یک محور شمالی جنوبی سرتاسری (ناصری، شهر ری، تجریش) بوده که به‌تدریج فواصل بین آن در دوره رضاشاه و پسرش پر شده است. سپس سازمان فضایی شهر موجود و معاصر شکل می‌گیرد که در آن پراکنش شعاعی با تمرکز هایی پراکنده و فضاهای فعالیتی اغلب خطی اتفاق می‌افتد و در آن حرکت مدام مرکز شهر به سمت شمال اتفاق افتاده است و در مرحله سوم و در روند تحول آتی ساختار فضایی کلانشهر تهران گرایش به تکمیل الگویی شبکه ای ناشی از شبکه بزرگراهی دارد که کل تهران بزرگ ۲۲ منطقه‌ای را پوشش می‌دهد. در مقیاس این شبکه، مراکز متعدد جدیدی به وجود خواهند آمد که تمرکز فعالیت و شهریت را در سراسر گستره کلانشهری تجدید خواهد کرد. شهر تهران در این شرایط تغییر مقیاس یافته است و در این شرایط است که محورهای اکولوژیک چندمنظوره سبز و باز پیشنهادی طرح جامع تهران خواهند توانست به عنوان مکان‌های اصلی و عمومی شهر و به صورت تلفیقی از عملکردهای زنده شهری مطرح شوند.

امروز روح سبز تهران محورهای اکولوژیک و ساختاری سرتاسری و کلانشهری رودهای آن است؛ محورهای دربند، درکه، دارآباد، فرحزاد و بالاخره کن، به عنوان مرز شهر تهران در غرب. این محورها که باید به‌تدریج و در سکانس‌های گوناگون آن طراحی، احیاء و تکمیل شوند تاکنون در بخش‌های زیادی مورد دخالت‌های شهرسازانه قرار گرفته‌اند؛ اما اغلب بدون توجه به بستر طبیعی و جغرافیای بنیادی تهران. برای این محورها که از هم‌اکنون در طرح‌های تهران اصل و پایه قرار گرفته‌اند، شهرداری تهران طرح‌هایی در دست تهیه دارد و هدف از این دقت و اولویت پرداختن به آنها برای ایجاد ساختاری ماندگار برای کلانشهر تهران، تسریع در ایجاد تصویر ذهنی فراگیری برای شهروندان تهرانی از: گستره ی فضای کلانشهری، مکان‌های فراغتی کلان و محلی در شهر، بازکردن دید شهروندان برای حرکت در شهر، داشتن تصویری از امکان پیاده‌رفتن و استفاده از دوچرخه در شهر تهران و محلات آن، استفاده از مکان‌های مناسب برای پرداختن به خرید، تفریح و فرهنگ به طور همزمان و به طور کلی ارتقای کیفیت و تنوع زندگی در شهر تهران، در مقیاس های مختلف و در ابعاد چندعملکردی بوده است.

به امید روزی که بتوانیم شهری با اولویت برای پیاده‌ها، شهری فرح‌بخش، شهری با خیابان‌های صرفا دوطرفه، شهری به تمام معنا انسانی داشته باشیم، توجه شهرداری و مردم شهر را به اصولی که در طرح جامع تهران مطرح کرده‌ایم، جلب می‌کنم!

نویسنده این مطلب ترانه یلدا است و مطلب اولین بار در ماهنامه تهرانشهر منتشر و براساس یک همکاری رسمی و مشترک در اختیار انسان شناسی و فرهنگ قرار گرفته است.