انسان شناسی و فزهنگ
انسان شناسی، علمی ترین رشته علوم انسانی و انسانی ترین رشته در علوم است.

دهخدا در تبعید

نگاهی به نامه‌های دهخدا به کوشش ایرج افشار (چاپ سوم ۱۳۹۹. انتشارات روزبهان.)

شایان صانعی

 

استاد فقید علی اکبر دهخدا در عالم ادب فارسی شخصیت یگانه‌ای‌ست. عجب آنکه در حال‌حاضر تمام مقاله‌های وی-بجز “چرند و پرند”- بهمراه مجموعه اشعارش سالیان ست که رنگ تجدید چاپ به خود ندیده‌ است. شهرت روزنامه “صوراسرافیل” در دوران مشروطه عالم‌گیر بود و طنز‌های او که هیچ‌کس را از قلم نمی‌انداخت، برای شخص وی به هیچ‌وجه آسان تمام نمی‌شد. « کارنامه  یک ساله صوراسرافیل شامل پنج نوبت تعطیلی و خانه‌نشین شدن اوست. بارها تهدید و یک بار تکفیر توسط روحانیون قشری انجمن اتحادیه طلاب و تهدید به قتل، یک بار سوءقصد به جهانگیرخان و شکایت‌بردن به مجلس و نیز بازجویی از او در مجلس شورای ملی . »(از مقدمه‌ی کتاب به قلم ایرج افشار. صـ۱۱) در ادامه، جریان وقایع منتهی به قتل میرزا جهانگیرخان شیرازی توسط قزاق‌های محمدعلی‌شاه و پناهنده شدن دهخدا به سفارت انگلستان می‌شود.

یک ماه پس از واقعه‌ی به توپ بستن مجلس (بُمباردمان)، محمدعلی‌شاه به تبعیدِ دهخدا به همراه شش تن دیگر که در سفارت‌خانه پناه جسته بودند، رضایت می‌دهد و از ریختن خونشان کوتاه می‌آید. از متولیان امور سفارت‌خانه یکی مامور بردن این شش نفر به سرحد (مرز) می‌شود. اولین مقصد دهخدا پاریس است اما زیاد ماندگار آنجا نیست. چندی بعد به ایوردن سوئیس می‌رود و اندکی بعد هم رهسپار استانبول است. از خلال نامه‌های او درمی‌یابیم که غم خانواده و میهن، لحظه‌ای او را رها نکرده است و به رغم مشکلات مالی از فکر و کوشش برای ادامه دادن به نشر صوراسرافیل دریغ نداشته است. لحظه‌های به ثبت رسیده از زندگی و منش او خبر از روح آزادی‌خواه سرکش‌اش می‌دهد که به هیچ‌وجه قصد آرمیدن نداشت.

زنده‌یاد ایرج افشار در مقاله‌ی “مبارزات دهخدا و یارانش علیه محمدعلی‌شاه در اروپا” (به صورت دنباله‌دار و در سه قسمت، از شماره ۱۶۷ مجله نگین تا ۱۶۹ در سال ۱۳۵۸) شرح و تحقیق جذابی بر تلاش‌های دهخدا و همکاران او نگاشته است. اما نکته‌ی مهم‌تری که این مقاله را دارای اهمیتی دو چندان می‌کند، حضور نامه‌های معاضدالسلطنه(پیرنیا) و دیگران در جواب نامه‌های دهخدا و شرح غیر یک‌طرفه زمانه‌ی مورد‌نظر است.

بر پایه‌ی همین شرح کافی‌ست که می‌توان مصائب دهخدا را در تبعید طبقه‌بندی کرد:

 

 

  1. ناامیدی و درماندگی:

« نیمه شب است. سکوت و آرامی این ده خراب دیگر بیشتر به جولان افکار زننده میدان می‌دهد. این کاغذ را معالجه‌ مرض‌های خودم قرار داده‌ام، بلکه به گفتن کمی از درد‌های دلم را تخفیف بدهم؛ وگرنه مطلبی نوشتنی نداشتم.» (نامه از ایوردن سوئیس به معاضدالسلطنه -پیرنیا- صـ ۶۵)

رسیدن کاغذ‌های خانواده، اخبار دخالت قشون روس در تبریز در دوران استبداد صغیر تاثیری تکان دهنده بر دهخدا داشت، به حدی که برای توسل به فریادرسی در همین نامه می‌نویسد: « چرا درین وقت باید لندن خالی باشد؟ چرا ماها نباید هرکدام مثل یک شیر زخم خورده نغریم و به هرطرف حمله نکنیم؟ والله تمام شدیم، بالله عزت دولتی، ملیت، قومیت، وطن، شرف، ناموس و هرچه که داشتیم از دست رفت.» (همان نامه صـ ۶۴)

به گفته‌ی استاد ایرج افشار، دهخدا از همان بدو ورود به اروپا در فکر نشر صوراسرافیل بود و درین کار از طلب هیچ کمک و کوششی رویگردان نبود، جالب اینکه در همین دوران اقامت کوتاه هم نگاه تند انتقادی او هیچ کس را از قلم نمی‌انداخت، نمونه‌اش تاختن به هم‌وطنان بی‌خیالی که می‌دید: « آخر بابا یک حرکتی، یک جنبشی. این وزرا، این امرا، این رجال، این شاهزادگان که امروز جا بر همه عیاش‌های پاریس تنگ کرده‌اند، تا کی باید در “بوا” [از گردش‌گاه‌های پاریس] گردش کنند و شب در قهوه و تئاتر یا گوشه خانه خراب‌شان بلمند.» (همان نامه صـ ۶۴)

تا بدینجا انتقاد دهخدا بر دست روی دست گذاشتن است که از نامه‌ی شماره سیزدهم او انتخاب‌ شده است، یعنی هنگامی که مشکلات شدید مالی او و مشکلات نشر روزنامه اندکی فروکش کرده‌اند. از نامه‌ی اول او به معاضدالسلطنه از پاریس، هنگامی که داغ وقایع از سرگذشته او در تهران هنوز بر دلش تازه‌ است، مصائب مالی و نشر روزنامه هم در اوج خود، چنین می‌خوانیم: « برای من پاریس حکم تهران، و تعبید حکم تکفیر، و گرسنگی در غربت حکم بدبختی در وطن بود. » (صـ ۴۳)

« وطن مرا به خود راه نمی‌دهد. دوستان من به واسطه فقر من از من متنفر و فراری‌ شده‌اند. سراب‌هایی که به نظر من چشمه‌های زلال می‌آمدند الآن حقایق خودشان را ظاهر کرده‌اند و چند نفر هم بی‌اراده و فقط برای اینکه بیشتر مرا اذیت کنند و این چند ساعت یا چند روز آخری مرا هم ازین تلخ‌تر و مشوش‌تر بکنند ( با یک آلتی که برای شب‌نامه‌نگاری هم کافی نیست و برای یک ورق چاپ کردن جان پنج نفر را می‌گیرد و آخرش هم لایُقرَء و نامفهوم یک ورق چرک آبی به دست می‌دهد) شب و روز طعن و طنز می‌زنند که فلانی کاره نیست و فکری جز وقت گذراندن ندارد.» (صـ ۴۴)

« در جواب این اشخاص فقط لازم است که بگویم: برادرهای من! وزارت کردید، ریاست کردید، دزدید[ید]، بردید، خوردید و الآن هم فرقی که در زندگی‌تان پیدا شده، همین است که پول‌هاتان را آورده‌اید در مملکت آزاد و باتجمل‌تری عیش می‌کنید.» (صـ۴۵)

اما این انتقاد‌های تند و شِکوه و شکایات دهخدا تنها به سبب ناملایمات و سختی فقر و گرسنگی در غربت نبود، بلکه سبب این بود که خبر چاپ صوراسرافیل در خارج پیچیده بود و نامه رسیده بود و ازو روزنامه را می‌خواستند، در صورتی که هیچ وسایلی برای نشر و حروفچینی در اختیار دهخدا نبود. اگر امیدی به کمک‌های معاضد‌السلطنه و هم‌یاری دیگران نبود، دهخدا در پایان همین نامه نمی‌نوشت: « آیا به که می‌توان گفت که در میان این همه وزرا، رجال، اعیان و متفرقه که امروز به تهمت وطن‌پرستی تبعید شده‌اند، آن‌قدر فداکاری نیست که دو هزار تومان برای فراهم کردن اسباب طبع

 

یک ورق روزنامه صرف کنند. » و در ادامه خطاب به معاضدالسلطنه : « درهرحال خیلی روده‌درازی نمی‌خواستم بکنم؛ پیش آمد. مطلب همان است که گفته‌ام. اگر واقعا حضرت‌عالی درصدد خدمت باشید باید به هر سرعت که هست به پاریس تشریف آورده و اقلا هزار تومان فوری برای خریدن حروف فقط…» (همان صـ) و الی آخر. گفتنی‌ست که معاضدالسلطنه باوجود کاغذ‌ها و حرف‌های تهدیدآمیز که برای جلوگیری از کمک به نشر صوراسرافیل به او فرستاده می‌شد و می‌شنید از هیچ کمکی دریغ نکرد، خودش هم دارای استطاعت مالی کافی نبود و  در نامه‌هایی که ازو موجود است چندین‌بار اشار کرده است که در حال حاضر دستش خالی‌ست و از دیگران طلب پول کرده است. و با همه ناملایمات و سختی‌ها سه شماره این روزنامه را منتشر کردند و شماره چهارم با اینکه آماده بود، هیچ‌گاه به چاپ نرسید. خواهیم گفت چرا.

 

۲.عزم و کوشش:

با نگاهی ساده به حاصل عمر پربار و زندگی دهخدا می‌توان گفت که برای او نوشتن مقاله، تحقیق،جمع آوری،تصحیح و ترجمه ریشه‌کن کردن مرض و علاج درد بود. دهخدا پس از استقرار حکومت جدید رضاشاهی به ظاهر ریاست مدرسه حقوق تهران را پذیرفت ولی بیشترخانه‌نشین و در کارِ امثال و حکم و لغت‌نامه بود.

در تبعید هم علاوه بر نوشتن مقاله و تلاش‌ برای آماده سازی روزنامه و نشر آن، امری که به دادش می‌رسید و نجات‌بخش‌اش بود، از تلاش‌های دیگر نیز غافل نبود. چند نمونه برای مثال: « تا حال یک مقاله مفصلی نوشتم که دبیرالملک به ممتازالدوله داده و پس از کمی اصلاح در روزنامه دبا درج شد و مقاله دیگری هم خیلی جاذب و فوق‌العاده کشنده نوشته و دادم ترجمه کردند و در انجمن اخوت اسلامی در حضور […] خواندم. فوق‌العاده اثر کرد[…]» و در ادامه: « دیگر مقاله تشکر‌نامه‌مانند نوشتم که بیست‌وسه نسخه فرانسه آن را برای «دپوته»ها و روزنامه‌نگار‌های انگلیس از طرف کلنی ایران فرستادیم.» و همانجا در ادامه: « دیگر از کارهایی که خیلی مهم است و عن‌قریب تمام افکار عقلای فرانسه و اقلام روزنامه‌نگار‌های اینجا را که تا به حال ساکت مانده‌اند به حرکت می‌آورد تحریک کردن یکی از خانم‌های شاعره و نویسنده مشهور اینجاست که برحسب گفته خودش ندیده به من عاشق بوده است و روزنامه صوراسرافیل را در دباو روو دومند موزولمان و ژیل‌بلاس و لوژورنال و […] و چندین روزنامه دیگر ترجمه کرده است.»(صـ۴۸)

« عجالتا دوازده روز است که روزی شش-هفت ساعت با این خانم مشغول ترتیب یک کنفرانسی درباره ایران هستیم. این کنفرانس که تقریبا در هفت هشت مجلس خواهد شد، مرکب است از اطلاعات کامله‌ای از تاریخ و اخلاق و آداب ایرانیان […]» (صـ ۴۸ تا ۴۹) و الی آخر.

در کنار این‌ها، نوشتن همین نامه‌ها و بحث و جدل با دیگران در دفاع از نوشته‌های خودش یا در تدوین نظامنامه‌ای برای نحوه کار، در تحریک یاران در انگلستان به فریادرسی و تظلم‌خواهی از دولتمردان و روزنامه‌نگاران انگلیسی در دخالت روسیه در جریان تبریز و … . همه گوشه‌ای از کوشش‌های به ثبت رسیده و به یادگار مانده دهخدا برای ماست. او در نامه‌ای بلند به انجمن سعادت (استانبول) به جمعی از وطن‌پرستان در تبعید، لزوم اتحاد تمام جمع‌های ایرانیان خارجی را یادآور می‌شود و درباب مسئولیت عصر حاضر می‌نویسد: « هیچ‌وقت نباید فراموش کرد که ما فرزندان دوره حاضر ایران بدبختانه در زمانی واقع شده‌ایم که مسئولیت و تکالیف آن صدهزاردفعه بالاتر و سنگین‌تر از اعصار سابقه و بلکه لاحقه است […] هرقدر عظمت بلیه وطن بیشتر، به همان اندازه دایره مسئولیت و تکلیف ابنای وطن وسیع‌تر است. بی‌هیچ شبهه امروز تکمیل یا اضمحلال شرف پدران و تقدیرِ سعادت یا بدبختی اولاد ما فقط بسته به حسن یا سوءتدبیر حالیه ماست.» (صـ ۶۹)

دهخدا در ادامه از اتحاد می‌نویسد و از مضرات نفاق می‌گوید، و تفاوتی نمی‌بیند که کانون این بیداری و برادری در استانبول، پاریس یا رشت و خراسان باشد. از دستاورد‌های انجمن‌های متعدد و البته همکاری این‌ها می‌گوید که اگر نبودند، یک‌بار هم کلمه مقدس آزادی در مملکت به یک زبان جاری نمی‌شد و آذربایجانی از مسلک گیلانی و غیره خبر نداشت.

باری تلاش‌های دهخدا را نمی‌توان خلاصه کرد و به همین قانع بود. و با گذشت سالیان بهترست روی دیگر سکه را هم دید. نوشته‌های دهخدا نه تنها در وطن که در میان خود وطن‌خواهان و مشروطه طلبان تبعیدی هم منتقدانی داشت.

 

۳.سرخودرگی:

حتی با نگاهی سطحی و کوتاه در “چرند و پرند” می‌توان فهمید که دهخدا نویسنده‌ای نیست که برای پسند افتادن به کسی باج بدهد؛ انتقاد او محدود به هیچ‌کس نیست از درباریان و تجار و علما و مردم عامی هیچ‌کدام از طنز و طعنه او برکنار نبوده‌اند. حتی اسامی‌ای که برای کاراکتر‌های چرند و پرند می‌گذارد: “دمدمی”، “خاد‌م الفقرا دخو علیشاه”، “سگ حسن دله”، نشانی از تیپ‌شناسی انتقادی-اجتماعی او دارند. پس جای تعجبی نباید باشد که برخی مشروطه طلبان هم نوشته‌های او را بیش از حد افراطی و به ضرر مشروطه بدانند.

دهخدا در نامه‌ای به جواب معاضدالسلطنه درباب تندروی مقاله‌اش می‌نویسد: « بنده در عین مشروطه‌طلبی عرض می‌کنم، در اعمال شخصی باید مستبد بود و-به قول جناب حسین آقا، به آن که هنوز بستگی به خانواده دارد باید گفت: عزیزم

ترک نام و ترک دین و ترک جان

در رهِ معشوق اول منزل است

من مشروطه طلبم  اما به شرط اینکه چیزی به من برنخورد. حکایت امیربهادر است که می‌گفت من مشروطه طلبم به شرطی که تمام شئون اقتدار، چپاول و یغمای سابقم سرجایش بماند. » (صـ ۵۳)

در آخر نامه اضافه می‌کند: « در هرحال واقعا می‌گویم اگر این نمره آن‌طور که من نوشته‌ام چاپ نشود به کلی‌ِ به کلی از من صرف نظرکنید. این برای

 

 

تهدید نیست، برای این است که حقیقتا من در تملک نفس خود قدری عاجزم. تا دوباره به خانه اولی برگردم خیلی باید تحمل کرد. عجالتا از دور روی شما را می‌بوسم. » (صـ ۵۴)

متاسفانه نگارنده مطلع نیست که چه معیاری برای مقایسه انتقاد‌پذیری آن زمانه و زمانه‌ی حاضر در دست است، و ناچار باید به گزارش‌های تاریخی بسنده کرد. سه شماره‌ی صوراسرافیل در پاریس، در چاپخانه‌ای که در قرارداد دکتر جلیل خان ثقفی بود به چاپ رسید، چاپ‌خانه تنها با رضایت ایشان حاضر به چاپ صوراسرافیل می‌شد و به گزارش مرحوم ایرج افشار، ممانعتی از دکتر ثقفی رخ داده بود، ایشان که روزنامه را به حساب کار خود چاپخانه سپرده بود چندان با محتوای آن همسو‌یی نداشت، ایرج افشار نامه‌ای می‌آورد از علامه قزوینی به دهخدا: « حالا که دکتر جلیل می‌بیند که به او محتاجند ناز می‌کند. » و در ادامه: « در باب نمره سوم صوراسرافیل نمی‌دانید چه گیری افتادیم. جناب ارسطو الزمان لقمان الدوران دکتر جلیل‌خان (که از همان یوم ظهور نمره اول عرق خبث حسدشان به حرکت آمده مبلغی بدگویی به خود بنده و در حضور سردار اسعد و در سایر مجالس از روزنامه فرمودند) حالا موقع را غنیمت دیده چون دم مطبعه زیر تله ایشان است گویا به مطبعه رفته و گفته بیشتر از دو نمره من اجازه نداده بودم…» (مبارزات دهخدا و یارانش…، ایرج افشار. نگین ۱۶۷ به سال ۱۳۵۸.صـ ۱۱)

خبر روزنامه سوم پیچیده بود ولی از خود آن خبری نبود. جنجال به نظر می‌رسد بر سر مقاله‌ی مفصلی‌ست که دهخدا درباره مسئله سلطنت نوشته بود، به نام «طبیعت سلطنت چیست؟» که گزارش نظرات و نقد‌های وارده را می‌توان در بخش دوم مقاله‌ی درخشان ایرج افشار خواند. پس از چاپ شماره سوم، دهخدا به سبب سرخوردگی رهسپار استانبول شد که در آن‌جا هم کانونی به همت ایرانیان در تبعید برپا بود و از طرف آن‌ها دعوت شده بود و به احتمال قوی نور امیدی می‌دید. در این دوران کوتاه اقامت در استانبول هم از نوشتن و نشر دست نکشید و روزنامه‌ای به صورت هفته‌ای، به نام “سروش” انتشار داد. یک‌سال و اندی بعد پس از فتح تهران توسط مجاهدین و خلع محمد‌علی‌شاه، دهخدا از طرف عده‌ای از مردم کرمان و  تهران به نمایندگی در مجلس دوم انتخاب می‌شود. دوره‌ای که از زندگی او روایت شد تنها بخشی از زندگی پرفراز و نشیب‌اش بود. دهخدا پس از بازگشت به تهران در سمت نمایندگی مجلس هم با چند روزنامه همکاری داشت.

هدف از نوشتن درباره این دوره‌ی کوتاه و سخت از زندگی دهخدا را، تنها مطالعه‌ای در احوال و زمانه او باید به حساب آورد. مطالعه‌ای برای دعوت به تفکر و همچنین دعوت به مطالعه‌ی بیشتر آثار و نامه‌ها‌ی دهخدا. و همچنین مطالعات جامع‌تری برای درک همه‌ی سویه‌های مختلف فکری دهخدا ضروری به نظر می‌رسد.

دهخدا هنگامی که اخبار وحشتناک از دخالت روسیه در تبریز می‌شنید و بی‌خبر از دوستان و خویشان خود بود، در نامه‌ی سیزدهم به معاضدالسلطنه که قسمتی‌ از آن پیش‌تر نقل شد، می‌نویسد که اخبار را به پروفسور ادوارد براون نوشته‌است تا بواسطه برشش بدهد جایی درج کنند: « شرحی  به جناب پروفسور براون نوشتم. کاش یک نخود غیرت این خارجی در تن ما اهلی‌ها بود. افسوس که نیست. آن بیچاره هم تا کی می‌تواند سربی‌صاحب را بتراشد و در عزایی که صاحبان عزا به عیش مشغول‌اند ماتم بگیرد.»

برخی از نوشته‌های دهخدا-حتی در طنز‌های چرند و پرند- تلخ‌اند و به راستی تصویرگر زمانه‌اش، اما به باور نگارنده کمی افراط است اگر تمایزات

 

 

 

 

زمانه را در خوانش آثار و نوشته‌های او لحاظ نکرد و زمانه او را زمانه حاضر پنداشت، چون با کمی مشاهده ساده هم می‌توان دید که تفاوت‌های زیادی مشاهده می‌شود.

 

 

تیرِ

هزاروچهارصد.